درس خارج فقه استاد محمدهاشم صالحی
جلسه 20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:ادلهی جواز تقلید عامی از عالم و مجتهد
مرحوم سید در مسئله اول فرمود که مکلّف بر سه قسم است:
الف: مجتهد، یعنی یا مکلّف مجتهد است، که احکام و اقسامش را خواندیم فلذا نیازی به تکرارش نیست.
ب: محتاط، یا مکلّف محتاط است، و باز احکام احتیاط را هم خواندیم و نیز بحث کردیم که آیا احتیاط امکان دارد یا امکان ندارد، مشروع است و یا مشروع نیست.
3: مقلّد، یعنی یا اینکه جناب «مکلّف» مقلد است،آنگاه بحث نمودیم که دلیل بر جواز تقلید چیست؟
گفتیم خود عامی دوتا دلیل داشت و با آن دو دلیل با فطرت و ارتکازش میتواند به مجتهد رجوع و از او تقلید کند.
اما دلیل مجتهد که به عنوان حکم کلی الهی فتوا بدهد که تقلید جایز است، چیست؟
به بیان دیگر دلیل مجتهد بر حجیت فتوایش برای مکلّفین- چون جواز تقلید، یعنی حجیت فتوای مجتهد برای مکلّف و مقلّد- چیست؟
ما در مقام جواب گفتیم که علما سه نوع دلیل برای این مسئله ذکر کردهاند:
1، سیره عقلا
دلیل اول سیره عقلاست که هیچ قابل خدشه و قابل ردع نیست، به جز یک احتمالی که گفتهاند این سیره با آیات ناهیه ردع شده، که ما آیات ناهیه را بعداً بیان خواهیم کرد، دیگر قابل ردع نیست.
پس دلیل اول سیره قطعیه عقلاست، که صغرایش قطعی است، یعنی سیره موجود است،کبرایش هم قطعی است که امضا شده از طرف شارع مقدس «از باب رجوع الجاهل إلی العالم». این بود دلیل اول بر جواز تقلید.
2، آیات قرآنی
دلیل دوم آیات مبارکات قرآن بود، که اولین آیه عبارت است از آیه نفر.
« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُوا كَافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» سوره توبه، الآیة: ﴿١٢٢﴾
محل شاهد در این آیه شریفه،جملهی « لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» است که میگوید از هر جمعی واجب است که چند نفر کوچ کنند و به حوزههای علمیه بروند یا در زمان معصوم خدمت معصوم بروند و احکام شرعیه را یاد بگیرند، وقتی بر گشتند، انذار کنند، «اندار» یعنی فتوای خود را بیان کنند،فتوا را به مردم ابلاغ کنند، وقتی که انذار کردند،« لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» شاید آنها حذر کنند.
ما در اینجا گفتیم که «لعلّ» و شاید در کلام خدا معنا ندارد، پس باید جملهی« لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» به گونهای دیگر معنا کنیم و بگوییم « لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» یعنی خدواند متعال حذر کردن را دوست دارد،اینکه دوست دارد،آیا مقتضی برای حذر است یا نه؟ هست،پس مقتضی حذر چیست؟ مقتضی حذر حجیت است،اگر انذار آقای فقیه حجت است، پس حذر هم واجب است، حذر کردن، یعنی قبول کردن و عمل کردن طبق انذار فقیه،و این واجب است، چون اگر مقتضی برای حذر نباشد، حذر میشود حرام، نه واجب.
پس اینکه میگوید خداوند متعال انذار را دوست دارد،این کنایه از این است که حذر واجب است،و این دلالت میکند بر اینکه فتوای مجتهد برای مقلد حجت است و خودش دلیل بر دلیل بر جواز تقلید میشود.
قبلاً عرض کردم که بعضی ها این آیه مبارکه را دلیل بر حجیت خبر واحد هم گرفتهاند،یعنی این آیه مبارکه دو جنبه دارد که به یک جنبه دلالت بر حجیت خبر واحد میکند و به جنبه دیگر دلالت بر حجیت فتوای مجتهد برای مقلدین مینماید.
به بیان بهتر، این آیه مبارکه هم فتوا را حجت قرار میدهد و هم خبر واحد را.
چطور دلالت میکند که تقلید در احکام واجب است؟
«لدلالتها علی وجوب الحذر» چون میگوید حذر واجب است و ما گفتیم که «حذر» یعنی عمل کردن، نه اینکه حذر عبارت باشد از مجرد خوف نفسانی، بلکه «حذر» یعنی عمل کردن، به چه عمل کند؟ به انذار فقیه، وقتی فقیه فتوا میدهد- چون انذار یعنی فتوا دادن و بیان کردن احکام شرعیه- وقتی که مجتهد احکام شرعیه را انذار و بیان کرد و فتوا داد،حذر و عمل هم بر طبق آن واجب میشود. (این بود یک دلالت آیه مبارکه بر مسئله).
دومین دلالت آیه مبارکه، «دلالتها علی وجوب الإنذار»، اینکه بر مجتهد و فقیه بیان حکم الهی -که از آن تعبیر به انذار شده- واجب است، چرا انذار و افتا واجب است؟ «لأنّه لو لم یکن إنذاره حجّة- چون اگر انذارش شرعاً حجت نباشد- لم یکن أیّ مقتض لوجوب التحذر- اگر فتوای او حجت نباشد، بر هیچ وجهی بر عامی قبول کردن واجب نخواهد بود،عمل کردن واجب نخواهد بود، انذار هم که میکند، یک جنبهی خوف دادن هم است، یعنی مجرد فتوا دادن نیست، بلکه فتوایی است که متضمن انذار هم میباشد، منتها انذار گاهی به دلالت مطابقی است،مثلاً مجتهد در رسالهاش فتوا میدهد که هر گاه کسی نماز صبح را ترک کند،مستقیماً وارد جهنم میشود،این میشود انذار به دلالت مطابقی.
گاهی «انذار» به دلالت التزامی است، مثلاً مجتهد فتوا میدهد که نماز صبح واجب است، انسان از این فتوا میفهمد که ترک واجب مستحق عقاب است، این هم میشود انذار به دلالت التزامی.
پس در هردو صورت در فتوای مجتهد یکنوع انذاری وجود دارد، چون انذار وجود دارد، پس همین فتوا، یعنی وقتی مجتهد به عنوان انذار فتوا میدهد، حذر بر مقلد واجب است.
«و الإنذار قد یکون بالدلالة المطابقیة و قد یکون بالدلالة الالتزامیه»، این هم دوتا دلالت که از آیه نفر فهمیدیم.
الدلالة الثالثة: دلالتها علی حجیّة إنذار الفقیه- راه سوم بر اینکه انذار و فتوا دادن فقیه حجت است- لأنّه لو لم یکن إنذاره حجّة- اگر فتوای مجتهد حجت نباشد- لم یکن أیّ مقتض لوجوب التحذّر- هیچ معنای صحیحی برای وجوب تحذر نبود، اگر مجتهد از اول صبح تا شام را هم فتوا بدهد، وقتی فتوایش بر من حجت نباشد و آن را قبول نمیکنم،پس در نتیجه این فتوا هیچ گونه فایدهای نخواهد داشت «لم یکن أیّ مقتض لوجوب التحذّر بالإنذار، لقاعدة قبح عقاب بلا بیان، وقتی فتوای مجتهد بر من حجت نباشد، او هر چه فتوا بدهد که فلان چیز حرام است، من در جواب میگویم قاعده قبح عقاب بلا بیان جاری میشود و در نتیجه محلی از اعراب برای فتوای او باقی نمیماند. پس به این نتیجه میرسیم که وقتی مجتهد فتوا میدهد، حتماً باید فتوایش بر من حجت باشد.
تا اینجا ثابت شد که فتوای مجتهد حجت است،قبولش هم بر مقلد واجب میباشد و همین میشود دلیل بر جواز تقلید.
اشکال
«قد یقال» گاهی اشکال می شود که آیه مبارکه دلالت بر حجیت خبر میکند نه دلالت بر حجیت فتوا، چرا؟ چون درست است که در آیه مبارکه کلمهی فقاهت آمده و فرموده: «لِّيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ» تا اینکه فقیه شود در دین،و لکن فقاهت در آن زمان، فقط گرفتن احکام از معصوم علیه السلام بوده،یعنی مردم خدمت معصوم وامام (علیه السلام) میرفتند و مسائل شرعی خود را از معصوم میگرفتند،آن چیزی را که از امام میشنیدند برای دیگران هم نقل میکردند و این میشود: «خبر و روایت»، پس در نتیجه این آیه مبارکه دلیل میشود برای حجت خبر، و حال آنکه فقاهت در این زمان (زمان غیبت) خیلی مشکل است، چرا؟ چون انسان باید چندین علم را بخواند تا بشود فقیه.
بنابراین، آیه شریفه فقاهت در این زمان را شامل نمیشود،و حال آنکه فتوا در این زمان (زمان غیبت) از این فقاهت پیدا میشود، یعنی از این فقاهت بسیار سخت و مشکل، ولی آیه این فقاهت را شامل نمیشود،چرا؟ چون فقاهت و تفقه در آن زمان به این بوده که راوی خدمت امام میرفته و احکام را سوال میکرده، آیه قول فقیه در آن زمان را میگوید حجت است، فقیه در آن زمان هم کسی بوده که خبر را از معصوم میشنیده و برای مردم نقل میکرده، یعنی شنیدن خبر از امام و نقل کردن برای مردم، پس آیه مبارکه دلیل بر حیت خبر واحد شد، نه دلیل بر حجیت فتوای مجتهد در این زمان (زمان غیبت)
«قد یقال أن الفقاهة و الاجتهاد فی صدر الأول غیر الفقاهة فی العصور المتاخرة، فی الأعصار السابقة إنّما کان بسؤال الأحکام و سماعها عن معصومین - علیهم السلام-
یعنی تفقه در اعصار سابقه و در حین نزول آیه این بوده که احکام را از معصوم سوال میکردند و احکام را از معصوم میشنیدند، این گونه فقیه را میگوید قولش حجت است و این می شود همان خبر، «فقیه» یعنی راوی که برای مردم روایت کند، یعنی چیزی را که از امام شنیده برای مردم روایت کند، «إذن لا دلالة للآیة المبارکة علی حجیة إنذار الفقیه»، البته فقیهی که در زمان ما (زمان غیبت) مصطلح است، چون در زمان ما (زمان غیبت) فقیه به کسی میگویند که چندین علم را خوانده باشد و در مسائل اعمال نظر و فکر کند، آیه مبارکه یک چنین فقیهی را شامل نمیشود.
پس معلوم شد که آیه دلالت بر حجیت خبر واحد کرد، نه بر حجیت فتوای مجتهد. چرا؟«لأنّ إنذار الفقیه بمعنی المتقدم»یعنی به آن معنای که در صدر اسلام بود، یعنی فقاهت در صدر اسلام، «إنّما هو بنقله»، فقط چیزی را که از امام شنیده بود برای مردم نقل میکرد، به نقل او انذار میگفتند، و این میشود:« خبر»، پس در نتیجه آیه دلیل میشود بر حجیت خبر، نه بر حجیت فتوای مجتهد.
جواب
جوابش این است که آیه مبارکه به دو جهت خبر واحد را شامل نمیشود، برای اینکه در آیه مبارکه کلمهی»لِّيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ» آمده و حال آنکه بعضی از راوی ها عامی محض بودهاند به گونهای که حتی معنای آن چیزی را که از امام شنیده بودند هم نمیدانستند، عیناً ماند ضبط صوت بودند،فقط چیزی را که از امام میشنیدند،عین همان را برای مردم نقل میکردند، آیه این را شامل نمیشود، چرا؟ چون آیه مبارکه میگوید آنکس که فقیه باشد و این نمیشود مگر اینکه حد اقل معنای روایت را بفهمد، این میشود همان فقاهت، پس آیه دلالت بر حجیت فتوا میکند. چون آیه حامل عنوان فقاهت است و دلالت بر حجیت خبر و روایت ندارد، چرا؟ به دو جهت:
جهت اول
در حجیت خبر واحد معتبر نیست که راوی و ناقل ملتفت به معنای روایت باشد، بلکه همین مقدار که از امام شنیده و همان شنیدگی خود را برای مردم نقل میکند کافی است مانند ضبط صوت،آنچه که حجیت خبر واحد مهم است این است که شخص راوی ثقه باشد، یعنی عین الفاظی که از معصوم شنیده برای مردم نقل کند، حجیت خبرش توقف بر این ندارد که معنای خبر را بفهمد، چه معنای خبر را بفهمد یا نفهمد خبرش حجت است،منتها باید ثقه باشد.
جهت دوم
جهت دوم اینکه لازم نیست بر راوی عنوان فقیه صدق کند، مثلاً فقط یک روایت یا دو روایت را از امام شنیده و همان را برای مردم نقل میکند، با شنیدن یک روایت یا دو روایت، انسان فقیه گفته نمیشود.
پس تا اینجا گفتیم که آیه مبارکه دلالت بر حجیت خبر نمیکند.
«اللّهم» اینکه بگوییم آیه مبارکه ناظر بر خبر آن راویی است که علاوه بر ناقل حدیث و راوی بودن، معنون به عنوان فقیه هم باشند،مانند: « زرارة، محمد بن مسلم و...» و این آیه مبارکه می گوید اخبار آنان حجت است و به خود راوی فقیه و عارف به احکام هم گفته میشود، وقتی با آیه مبارکه حجیت خبر مانند محمد بن مسلم، زرارة و بعضی روات دیگر ثابت شد، حجیت اخبار آن رواتی که عامی هستند و اصلاً سواد ندارند، از باب عدم قول به فصل ثابت میشود.
چطور؟ چون اگر ما قائل به حجیت خبر واحد شدیم، در این جهت فرق نمیکند که راویش فقیه باشد یا غیر فقیه،پس آیه مبارکه با ضمیمه عدم قول به فصل،دلیل بر حجیت خبر واحد هم میشود و همچنین دلیل بر حجیت فتوا هم می شود، برای اینکه فقیه معنایش یک چیز است، فقیه یعنی عارف به احکام الهی،منتها در زمان اول (زمان حضور معصوم علیه السلام) فقاهت آسان بود،یعنی راه فقاهت فقط شنیدن از امام بود،ولی در زمان ما (زمان غیبت) راهش سخت و مشکل شده، مشکل شدن فقاهت در این زمان،موجب تغییر در معنای فقاهت و فقیه نمی شود، آیه مبارکه میگوید هر چیزی را که فقیه انذار کرد، حجت است،چه فقیه این زمان (زمان غیبت) و چه فقیه آن زمان (زمان حضور معصوم).
پس هم دلالت بر حجیت فتوا میکند بدون کمک گرفتن عدم قول به فصل و هم دلالت بر حجیت خبر واحد میکند،منتها با کمک گرفتن از عدم قول به فصل.