< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

99/09/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کلام خوئی/ جریان استصحاب در احکام وضعی / استصحاب

 

عزیمت و رخصت

 

در مصباح الاصول می فرماید: « العزيمة عبارة عن سقوط الأمر بجميع مراتبه، و الرخصة عبارة عن سقوطه ببعض مراتبه، فاذا أمر المولى بشي‌ء ثمّ أسقط الأمر رأساً كما في الركعتين الأخيرتين للمسافر، فيكون الاتيان به استناداً إلى المولى تشريعاً محرّما ً، و هذا هو العزيمة، و إذا أمر بشي‌ء وجوباً ثمّ سقط وجوبه و بقي رجحانه فهذا هو الرخصة. و كذا إن كان مستحباً مؤكداً ثمّ سقط تأكده كما في بعض موارد سقوط الأذان و الاقامة.»[1]

 

توضیح عبارت: عزیمت جایی صدق می کند که امر با تمام مراتبش ساقط شود) کان لم یکن شود( مثل رکعت سوم و چهارم در نمازهای چهار رکعتی این دو رکعت برای مسافر نیست و ساقط می شود چون به تمام مراتبی که دارد ساقط می شود بنابراین اگر مسافری این دو را رکعت کند به قصد اینکه شارع از او خواسته است این تشریع و حرام است چون این دو رکعت برای مسافر امر ندارد.

 

و اما رخصت جای است که امری که است یک مرتبه ای از این امر ساقط شود و مرتبه پائین تری از آن باقی بماند اگر امر وجوبی و الزامی است آن الزامش ساقط می شود ولی راجح بودنش باقی است و یا اگر امر استصحبابی است آن مرتبه عالیش ساقط شود ولی اصل استحباب باقی بماند مثل سقوط اذان و اقامه در بعضی از موارد.

 

بعد از بیان این مطلب مصباح و دیگران اشاره می کنند که آیا عزیمت و رخصت از احکام ( و به تعبیر میلانی از امور وضعیه ) هستند یا نه؟

می فرمایند از امور وضعی نیستند چون این که این دو مربوط به اصل تکلیف شرعی و آن که حکم تکلیفی گاهی همه اش از بین می رود که عزیمت می گویند و گاهی بعضی از مراتب عالیه از بین می رود که رخصت میگویند پس این دو عنوان در حوزه احکام تکلیفیه است و ربطی به احکام وضعیه ندارد.

 

اقول:

 

این کلام مصباح نسبت به عزیمت ( جایی که امر به تمامه از بین می رود ) حرف قابل قبولی است ولی نسبت به رخصت این کلام مصباح الاصول مبنایی است به این معنا که در مبحث نسخ آنجا عنوان می شود که اگر شیی واجب بود و این وجوب نسخ شد آیا اتیان این عمل جایز است یا نه؟ قبل از نسخ اتیانش واجب و لازم بود و بعد از نسخ آیا جوازش باقی است و یا نه؟

 

آنجا معلوم شد که مبتنی است که بگوییم امر مولی بسیط است و یا مرکب؟

 

اگر امر مولی مرکب است و واجب معنای آن اصطلاحا جواز مع منع من الترک است جای این حرف است که مرکب دارای دو قسمت است 1: جواز و 2: منع من الترک ( یعنی وجوب) قسمت وجوب از بین رفت جای این است که بگوییم جواز باقی است.

 

پس طبق این مبنی رخصت که مصباح الاصول معنی کرد قابل فهم است.

 

و اگر قائل شویم امر مولی به بساطت شویم ( یعنی وجوب آن طلب شدید و الزامی است و استصحاب طلب غیر الزامی ) قهرا فرقی بین عزیمت و رخصت نیست یا چیزی از این وجوب ساقط نمی شود و یا اگر ساقط شد همه اش از بین می رود.

 

پس این مطلب مصباح که پیرامون رخصت بیان کردند مبنایی شد.

 

از اموری که عنوان می شود که آن امر داخل در امور وضعیه است یا نه؟ صحت و فاسد است:

 

گاهی گفته می شود در عبارت آقایان و یا روایت می گویند این عمل صحیح است یا باطل؟ آیا صحت و فساد در دو تا از امور وضعیه است و یا نه؟

 

مرحوم میلانی می فرمودند:

 

صحت و فساد دو جور ممکن عنوان شود:

 

اول: صحیح یعنی عملی که مطابق با مامور به مولی است و فاسد عملی که مطابق با ماموربه مولی نیست.

 

اگر به این معنا صحت و فساد بود از آن تعبیر به صحت و فساد حقیقیه می شود و این جور صحت و فساد در حوزه امور وضعیه نیست.

ولی گاهی صحیح اطلاق می شود بر عملی که مطابق با مامور به نیست و اما در عین حال در کلمات معصومین بر او صحیح اطلاق شده است صحت به این معنی امر اعتباری می شود و جزء احکام وضعیه است مثل اینکه ( لا تعاد الصلوة الا من خمس ) که از عبارت متداول ومشهور در جایی خودش است یعنی اگر غیر از این پنج تا که ارکان نماز است شرط و جزء دیگری از نماز فوت شد نماز صحیح است و اگر چه این نماز مطابق با ماموربه نیست و فرض کنید ذکر سجده فراموش شده و در عین حال می گویند نماز صحیح است صحت به این معنی از امور وضعیه است و شارع مقدس آن را اعتبار کرده است که صحیح باشد.پس صحت وفساد به یک معنا از امور وضعیه نیست و آن صحت و فساد حقیقیه است که عمل مطابق با مامور به باشد یا نباشد؟ ولی به معنی دیگر عمل در عین که ناقص است می گوییم از امور وضعیه است و شارع آن را اعتبار کرده است.

 

از امور که بحث می شود ملکیت است:

 

ملکیت: عبارت از سلطنتی که مالک نسبت به او دارد و آن معنی حقیقی او است و به تعبیری ملکیت تکوینیه و غیر تکوینیه است و تکوینیه مثل هیئتی که برای محاط حاصل می شود در اثر احاطه چیزی بر آن محاط مثل تنعل و تعمم یعنی کسی که عمامه ندارد یک هیئت خاصی دارد و وقتی عمامه به سر دارد این محاط که سر است بخاطر احاطه این محیط که عمامه است هیئتی دیگری پیدا می کند و یا تنعل و کفش پوشیدن یا هیئت دارد و بدون کفش پوشیدن یک هیئتی دیگری دارد.به این هیئت می گوییم ملکیت تکوینیه یعنی در خارج است و نیاز به اعتبار و جعل نیست.

 

و همچنین ملکیت خداوند عالم بر مخلوقات که زمام همه موجودات در اختیار خداوند است به این هم می گوییم ملکیت تکوینیه واین ملکیت از احکام وضعیه نیست.

 

و یک ملکیتی هم است که داخل در احکام وضعیه است و آن این که همین سلطنت را و همین هیئت را ادعا برای شخصی، نسبت به چیزی اعتبار کنند مثل اینکه خودکار که در دست شما است می گوییم ملک شما است و این اعتبار می شود که ملک شما است وگرنه تکوینا سلطنت حقیقی نیست و یا ملکیت کتاب و خانه این جور ملکیتی مکلیتی اعتباریه است یعنی اعتبار شده که ملکیتی است و اینها از احکام وضعیه است.و از امور زوجیت است که تکوینی و اعتباری است تکوینی مثل دو لبه درب که دارای دو قسمت است و این زوجیت است و زوجیت غیر تکوینیه که زن و مرد با اجزاء صیغه عقد عدل هم می شوند این زوجیت اعتباریه است و این زوجیت از احکام وضعیه است.

 

پس روشن شد که موضوعات و اموری هستند که هم ممکن داخل در بحث امور وضعی باشند و یا نباشند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo