< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

99/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: حجیت استصحاب/اخبار/روایت دیگر/کلام میلانی

 

ادامه کلام مرحوم میلانی

 

اما بیان خلف:

 

این حکم واقعی با غایت جمعش ممکن نیست چه اینکه این غایت، غایت جمله ترکیبی است یعنی تلبس شی تا زمان علم است و روشن است

 

که حکم واقعی با علم و جهل ثابت است و اینکه حکم واقعی محدود باشد به اینکه تا زمان علم باشد این صحیح نیست.

 

و از طرفی ظاهر روایت؛ ثبوت طهارت است تا زمان علم به قذارت و در خصوص ظرف جهل است.

 

و پس این دوم ( یعنی حکم واقعی تنها استفاده بشود ) هم محال است چون خلف خواهد بود یعنی حکم واقعی غایت ندارد و مقید به (حتی

 

تعلم) نیست و اگر بگوییم از حدیث تنها حکم واقعی استفاده بشود این به معنی است که این (حتی تعلم ) غایت او خواهد بود و این

 

خلاف فرض است و فرض این است که حکم واقعی با علم و جهل ثابت است ومحدود به زمان علم نیست.

 

پس در مفاد این حدیث شریف سه احتمال است:

 

1: هم حکم واقعی است و هم ظاهری است.

 

این مورد نمی شود چون مستلزم جمع بین متناقضین است.

 

2: فقط حکم واقعی است.

 

این مورد نمی شود خلف لازم می آید.

بعد از بطلان اول و دوم

 

3: فقط حکم ظاهری است ( همان قاعده طهارت است).

 

این مطالب در صورتی است که جمله (حتی تعلم) غایت باشد.

 

اما اگر جمله دوم قید برای جمله اول باشد:

 

لا محالة یا قید موضوع است که ( شی) است و یا قید محمول است که ( طاهر) است و یا قید تلبس آن موضوع به محمول (یعنی شی به طاهر) است.

 

هر کدام یک از سه مورد باشد مفاد حکم ظاهری خواهد باشد بنابراین وجهی برای آنچه آخوند در حاشیه بر فرائد الاصول[1] بیان کردند وجهی نخواهد بود.

 

مرحوم آخوند فرمودند: از این روایت سه چیز استفاده می شود:

 

1: حکم واقعی

 

2: حکم ظاهری

 

3: استصحاب

 

با این بیان مرحوم میلانی

 

این استفاده مرحوم آخوند از روایت قابل قبول نیست.

 

علاوه بر اینکه دو سه اشکال دیگر بر کلام آخوند وارد است.

 

بیان مطلب:

 

استفاده کردن استصحاب از غایت در مقام ممکن نیست ( شما از غایت که بیان گر استمرار حکم قبلی است می خواهید استصحاب استفاده

 

کنید ) چه اینکه اگر ما استصحاب استفاده کنیم این معانیش این است که مفاد حکم ظاهری که مفاد استصحاب است از غایت استفاده

 

می شود و به وسیله غایت استفاده شود و با غایت انشاء حکم امکان ندارد و غایت انتهاء حکم است.

 

وقتی نمی شود با غایت حکمی انشاء کرد پس لامحالة غایت به بتبع متعلقش است یعنی متعلقی دارد و آن متعلق با این غایت بیانگر

استصحاب است.

 

و آن متعلق:

 

اول: یا طاهر محذوف و در تقدیر است.

 

دوم: و یا این غایت ، غایت طاهر در خود جمله است که محمول است.

 

اول که خلاف ظاهر است چون حذف خلاف ظاهر است و قرینه لازم دارد و در اینجا قرینه در کار نیست پس باید غایت قید همان طاهر در کلام است.

 

دوم که اگر غایت قید طاهر در کلام است قرار بگیرد باعث می شود بین حکم واقعی و استصحاب جامعی داشته باشیم به این معنی که ما

 

طاهری که قیدی دارد (حتی تعلم است ) هم حکم واقعی استفاده شود و هم استصحاب و جامعی بین حکم واقعی و استصحاب باشد و

 

حال اینکه بین حکم واقعی و استصحاب جامع نیست چه اینکه حکم کردن یعنی جعل احداث است و جعل استصحاب یعنی استمرار آنچه

 

احداث شده در ظرف شک است و حال اینکه جامعی بین جعل احداث و ابقاء نیست.

 

علاوه بر این که معنای استصحاب جعل استمرار حکم نیست بلکه جعل ابقاء یقین است یعنی آن یقین قبلی را باقی نگه بدار و لازمه ابقاء

 

یقین قبلی استمرار حکم است پس باید یقینی در کلام باشد تا استصحاب ابقاء آن یقین باشد و در این عبارت کل شی طاهر حتی تعلم انه

 

قذر لفظ یقین نداریم پس از استصحاب کاری از او ساخته نیست و جای استصحاب نیست.

 

اشکال دیگر این است

 

ممکن نیست که محمول واحد (یعنی طاهر) حمل بر دو موضوع شود:

 

به این بیان که: اگر چنانچه بگوییم این حدیث دال بر حکم واقعی و استصحاب است باید بگویم (طاهر) حمل بر دو موضوع بشود:

 

1: حمل بر موضوعی بشود که لابشرط است (یعنی حکم واقعی ).

 

2: حمل بر موضوعی بشود که بشرط شی است که حکم ظاهری است.

 

و جمع بین این دو جمع بین متناقضین است و ممکن نیست.

 

پس مفاد این حدیث منحصر در قاعده طهارت است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo