< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

99/06/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: پاسخ آخوند و شیخ به شبهه

 

برای فرق بین قاعده یقین و استصحاب به فوائد الاصول [1] و اصول الفقه[2] و منتقی الاصول [3] و مصباح الاصول [4] مراجعه شود.

 

در جهت سوم به دو فقره از حدیث دوم زراره ، برای حجیت استصحاب استدلال شده است و در فقره دوم که جواب از سوال هفتم بود،«فلیس ینبغی لک ان تنقض الیقین بالشک »[5] تردیدی نیست که استدلال به این فقره برای حجیت استصحاب درست است.

 

فقط کلام در فقره اول بود که جواب از سوال چهارم بود که سوال چهارم در رابطه با سوال سوم بود.

 

سوال سوم این بود:« قلت فان ظننت انه قد اصابه ولم اتيقن ذلك فنظرت فلم أر شيئا ثم صليت فرأيت فيه قال : تغسله ولا تعيد الصلاة.» [6]

 

سوال سوم: ظن پیدا کردم که لباسم نجس شده و هر چی گشتم جایی که نجس شده پیدا نکردم و با آن لباس نماز خواندم و بعد از نماز نجاست را در لباسم دیدم.

 

جواب سوال سوم: لباست را مشویی و نماز را اعاده نکن.

 

سوال چهارم:« قلت لم ذلك؟ قال : لانك كنت على يقين من طهارتك ثم شككت فليس ينبغي لك أن تنقض اليقين بالشك أبدا.» [7]

 

سوال چهارم: ( چرا با اینکه بدنم نجس بوده و یقین دارم با لباس نجس نماز خواندم نمازم صحیح باشد) چرا در این جواب سوم فرمودید نماز را باید اعاده نکن؟

 

جهت اینکه اعاده نکن این است تو یقین داشتی و بعد شک داشتی و سزاوار نیست یقینت را با شک از بین ببری و در هیچ جایی و هرگز نباید شک ناقض یقین باشد.

 

این که امام فرمود که یقین را هیچ گاه با شک نقض نکن، اشکال در این جا این است که سائل سوال می کند از علت اینکه چرا نماز را اعاده نکنم و امام جواب دادند که چون یقین داشتی و بعد شک کردی و یقین را نباید با شک نقض کنی

 

وجه اشکال این است که این علتی که امام بیان کردند « لانک کنت علی یقین » [8] در مورد این سوال تطبیق نمی کند چه اینکه اگر نماز اعاده شود، و اعاده لازم باشد، نقض یقین به شک نیست بلکه نقض یقین به یقین است چون سائل تصریح کرده به اینکه، یقین کردم که لباس نجس شده است و اگر نماز اعاده بشود نقض یقین به یقین چه اینکه اول نماز یقین داشت لباسش پاک و بعد از سلام یقین پیدا کرد که لباسش نجس شده است چرا امام فرمودند نقض الیقین به شک است پس این علتی که امام فرمودند در مورد خود حدیث تطبیق نمی کند و استدلال به این فقره حدیث برای استصحاب درست نخواهد بود.

 

علماء با چند وجه جواب این اشکال را دادند:

 

از آنها جواب آخوند است:

 

حاصل کلام آخوند: یکی از شرایط نماز، طهارت واقعیه نیست و احراز طهارت است و این احراز طهارت، در این مورد سوال و جواب است پس اشکال نیست و نباید نماز اعاده شود و نماز وقتی اعاده می شود شرط از بین رفته باشد و در اینجا شرط است.

 

عبارت کفایه این است: « ولا يكاد يمكن التفصي عن هذا الإِشكال إلّا بأن يقال : إن الشرط في الصلاة فعلاً حين الالتفات إلى الطهارة هو إحرازها ، ولو بأصل أو قاعدة لا نفسها ، فيكون قضية استصحاب الطهارة حال الصلاة عدم إعادتها ولو انكشف وقوعها في النجاسة بعدها ، كما أن إعادتها بعد الكشف يكشف عن جواز النقض وعدم حجية الاستصحاب حالها ، كما لا يخفى ، فتأمل جيداً.» [9]

توضیح عبارت: از این اشکال ممکن نیست جواب بدهیم مگر اینکه این گونه بگوییم، شرط نماز خود طهارت نیست بلکه احراز طهارت است یعنی اگر بعد از نماز احراز کردیم بدنمان طاهر بوده است این احراز چه بوسیله قاعده باشد و یا بوسیله اصلی مثل استصحاب باشد و همین که شرط احراز طهارت بود پس نماز فاقد شرط نیست و لذا اعاده لازم نیست پس وقتی شرط احراز طهارت بود و در مورد این سوال سائل، امام فرمود استصحاب داری و نقض یقین به شک نکن و مقتضی استصحاب طهارت، در حال نماز ، عدم اعاده نماز است و اگر چه بعد نماز معلوم شود با لباس نجس نماز خوانده است و با این استصحاب احراز طهارت می شود و ثابت می شود نماز فاقد شرط نبوده است و اگر ما بعد از سلام نماز دیدیم با لباس نجس نماز خواندیم و نماز اعاده شود، این کاشف از این است نقض به یقین به شک جایز است و استصحاب در این شرائط حجت نخواهد بود پس اگر نماز اعاده شود و لازمه اش نقض یقین به شک جایز باشد و استصحاب حجت نخواهد بود امام فرمودند اعاده لازم نیست و نقض یقین به شک جایز نیست یعنی شما در اینجا استصحاب دارید و با استصحاب، احراز می شود شرط نماز است پس نماز فاقد شرط نبوده و وقتی نماز فاقد شرط نبود نماز درست است.

 

جواب دوم برای حل مشکل، کلام مرحوم شیخ در فرائد الاصول است:

 

عبارت شیخ این است: «وربما يتخيل: حسن التعليل لعدم الإعادة، بملاحظة اقتضاء امتثال الأمر الظاهري للإجزاء، فيكون الصحيحة من حيث تعليلها دليلا على تلك القاعدة وكاشفة عنها.» [10]

 

توضیح عبارت: بعضی خیال کردند ، این علتی که امام فرمودند به اینکه اعاده لازم نیست، درست است و اشکال وارد نیست ( چرا اشکال وارد نیست و علت درست است؟ ) در اینجا این شخص با بیان امام (که نقض یقین با شک نکن ) او امر ظاهری دارد که همان استصحاب باشد و امر ظاهری در جای خودش ثابت شد که مجزی است و وقتی مجزی بود این نماز درست است و چرا باید اعاده کند؟

 

اقول: ان دلالة الامر الظاهری علی الاجزاء في باب الطهارة مما لا اشکال فیه و لا خلاف و مراد الشیخ عن الامر الظاهری علی الاجزاء هی الدلالة في باب الطهارة لا مطلقا

 

یعنی این که مرحوم شیخ در ربما یتخیل می گوید اینجا امر ظاهری است لذا مجزی است و با بیانی در آینده خواهد آمد اجزاء امر ظاهری را همه در باب طهارت قبول دارد و کسی اشکال نکرده است امر ظاهری مجزی است پس تعلیل امام صحیح است و مطابق با مورد است.

 

اشکالی شیخ به کلام متخیل کرده است با این عبارت : « وفيه: أن ظاهر قوله: " فليس ينبغي "، يعني ليس ينبغي لك الإعادة لكونه نقضا، كما أن ظاهر قوله (عليه السلام) في الصحيحة الأولى فافهم»[11]

 

توضیح عبارت: این بیان متخیل با ظاهر روایت نمی سازد فليس ينبغي یعنی سزاوار نیست اعاده کنی چون نقض یقین به شک است نباید اعاده کنی نه اینکه چون امر ظاهری داری و یا اینکه همه می گویند امر ظاهری در باب طهارت مجزی است.

و توجیه باید طوری باشد که ظاهر روایت بسازد.

 

مرحوم آخوند (بعد از کلام ربما یتخیل و بعد بیان اشکال شیخ به این تخیل) از اشکال مرحوم شیخ جواب می دهند با این عبارت: « اللهم إلّا أن يقال : إن التعليل به إنّما هو بملاحظة ضميمة اقتضاء الأمر الظاهري للإِجزاء »[12]

 

توضیح عبارت: اشکال مرحوم شیخ وارد نیست چه اینکه علتی که بیان کردند منظور این است باید ضمیمه شود که امر ظاهری دال بر اجزاء است پس علت برای عدم اعاده مجموع صغری که این شخص، امر ظاهری دارد استصحاب جاری کن و نقض یقین به شک نکن و به ضمیمه کبری که امر ظاهری مجزی است و در واقع جوابی از عدم اعاده دادند مرکب صغری و کبری است.

پس اعاده لازم نیست بخاطر تحقق هم صغری و کبری است.

 

و اما اگر اعاده شد، اعاده ناشی از انتفاء صغری و یا کبری و اگر امر ظاهری نباشد باید اعاده شود چون نه امر واقعی نبوده و امر ظاهری هم نبوده است و اگر بگوییم کبری قبول نیست که امر ظاهری مجزی نیست باید نماز اعاده شود.

 

نظیر این مطلب در منطق بیان می شود در وقتی که می خواهند اثبات حدوث عالم کنند که با سه طریق بیان می شود:

 

الف: با بیان صغری : العالم حادث لانه متغیر.

ب: با بیان کبری: العالم حادث لان کل متغیر حادث.

ج با بیان هر دو صغری و کبری :العالم حادث لانه متغیر و کل متغیر حادث.

پس جواب سائل هم با بیان صغری و هم کبری در کنار هم داده شد.

در ادامه مرحوم آخوند می فرماید[13] : شاید مراد شیخ از عبارت (اللهم الا ان یقال ) این باشد که مراد کسی که می گوید روایت دال بر اجزاء است امر ظاهری است و امر ظاهری مجزی است بنابراین اعاده لازم نیست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo