< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

98/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکم وضعی ترک فحص

کسی که وظیفه او تعلم و فحص از دلیل بود بدون فحص برائت جاری کرد معاقب است و عقاب بر سه چیز است

1: عقاب بر ترک واقع است.

2: عقاب بر ترک مطلق است.

3: عقاب بر ترک منتهی به مخالفت واقع است.

مرحوم آقا ضیاء الدین عراقی می فرماید: منشاء اختلاف در موضع عقاب در برداشت از روایاتی است که درباره لزوم تعلم و ترک فحص است.

عبارت نهایة الافکار این است: « ومنشأ هذا الخلاف هو الخلاف في وجوب التعلم المستفاد من العمومات المتقدمة من نحو قوله هلا تعلمت من حيث كونه وجوبا نفسيا استقلاليا ، أو تهيئا انشاء لاجل تهئ المكلف بالفحص وتعلم الاحكام لامتثال الواجبات والمحرمات الثابتة في الشريعة أو كونه وجوبا طريقيا كسائر الاحكام الطرقية الثابتة في موارد الاصول والامارات المثبتة الموجبة لاستحقاق العقوبة على مخالفتها عند مصادفتها للواقع أو وجوبا شرطيا من جهة دعوى شرطية الفحص تعبدا لحجية ادلة الاحكام والاصول النافية أو كونه وجوبا مقدميا غيريا نظرا إلى دعوى مقدميه الفحص والتعلم للعمل بادلة الاحكام (أو كونه) ارشاديا محضا إلى حكم العقل بلزوم الفحص للفرار عن العقوبة المحتملة اما لاجل العلم الاجمالي، أو لاستقرار الجهل الموجب لعذره، أو لحكمة بمنجزية احتمال التكليف قبل الفحص بناء على عدم اطلاق لادلة البرائة الشرعية يشمل مطلق الشك في التكليف ولو قبل الفحص.» [1]

توضیح عبارت: منشاء اختلاف در مرکز عقاب برداشتی است که از روایاتی مثل هلا تعلمت و نظیر آن بدست می آید.

و شش برداشت از این روایت شده است:

الف: خود تعلم وجوب نفسی استقلالی است.

ب: مضمون هلا تعلمت وجوب تهیئي است به این معنی که بر تو واجب است تعلم کنی و فحص کنی به جهت این که با تعلم آماده بشوی برای امتثال واجبات و محرمات که در شرعیت آمده است و تا دستورات اسلام را بفهمی.

ج: تعلم وجوب طریقی دارد مثل سایر احکامی که در مورد اصل عملی و امارات شرعیه که مفادشان طریق به واقع است.

د: تعلم واجب شرطی است به این معنا که تعلم و فحص تعبدا شرط است برای حجیت ادله احکام و اصولی که است یعنی بدون تعلم و یادگیری ادله که از آن غافل هستی حجت نیست.

ه: تعلم وجوب غیری است یعنی تعلم مقدمه است برای عمل به ادله احکام.

ز: تعلم امر مولوی نیست بلکه ارشاد به حکم عقل است و عقل می گوید برای فرار از عقوبت تعلم کن.

صاحب منتقی الاصول از این شش وجه نهایه الافکار پنج وجه را بیان کرده است و وجوب شرطی را بیان نکرده است.

و منتقی اول وجوب غیری انتخاب کرده است و بر فرض تنزل وجوب ارشادی را انتخاب کرده است و بر فرض تنزل وجوب طریقی را انتخاب کرده است.

و صاحب نهایه الافکار ارشادی بودن را پذیرفته است به این معنی که عقل می گوید در مورد شبهه حکمیه که می خواهی برائت جاری کنی تعلم کن و بعد برائت جاری کن و اگر دلیل بود جای برائت نیست.

سپس محقق عراقی شاهدی بیان کرده است که از هلا تعلمت حکم ارشادی می فهمیم و شاهد این است که با این هلا تعلمت شارع به انسان تفهیم کرد چرا یاد نگرفتی و ظیفه تو یاد گرفتن بود در جواب این انسان سکوت می کند جوابی ندارد پس معلوم می شود عقل او درک می کند وظیفه او تعلم است و کوتاهی کرده است.

منتقی الاصول هم شاهد دیگری بیان کرده است که مفاد هلا تعلمت و نظیر آن ارشاد به حکم عقل است و عبارت منتقی الاصول در این باره این است: « لما عرفت من أن الإخبار بالعقاب لا ظهور له في الإنشاء إذا كان مسبوقا بقيام المنجز على العمل ، بل يبقى على ظاهره من الإخبار ويكون إرشادا إلى وجود المنجز ، وقد عرفت قيام الدليل على التنجيز قبل الفحص في الشبهة.» [2]

توضیح عبارت: این اخبار دال بر عقاب در مقام انشاء( اینکه تو عاقلی )نیستند چه اینکه مسبوق است به اینکه تو منجز (به کسر جیم) برای عمل داشتی و این اخبار ارشاد به منجز است و قبلا بیان شد که ما بر منجز بودن احکام قبل از فحص در شبهه حکمیه دلیل داریم و آن دلیل علم اجمالی است در مورد این شبهات که بلا اشکال احکامی وجود دارد.

از عبارت آقا رضا همدانی در بحث صلوة سه مطلب استفاده می شود که عبارت این است « ان الأوامر التي يستفاد منها وجوب الفعل أو استحبابه على قسمين ارشادي ومولوي اما الارشادي فهو ما كان مسوقا لبيان لزوم الفعل أو ندبه لا بلحاظ كونه مطلوبا بهذا الطلب بل من حيث هو بلحاظ المصلحة الكامنة فيه دنيوية كانت أم أخروية وهذا هو المنساق إلى الذهن من الأوامر المعللة بما يترتب على متعلقاتها من المصلحة كما في قولك اسلم حتى تدخل الجنة ....واما المولوي فهو ما كان الغرض منه بعث المأمور على الفعل» [3]

توضیح عبارت:

اوامری که وجوب فعل و استحباب فعل از آن استفاده می شود دو قسم است ارشادی و یا مولوی:

اما اوامر ارشادی: اوامری که در مقام بیان این است که اتیان فعل لازم و یا مستحب است.و اما اینکه امر می گوید این فعل وجوب و یا مستحب مطلوب است بخاطر خود امر نیست بلکه از امر،مصحلت دنیوی و اخروی می فهیم و بعد از وجود مصلحت اگر شارع امر کرد گویا می گوید در این عمل مصلحت است چرا عمل نمی کنی.

و اگر امر به مصلحت در متعلق این امر شد امر ارشادی می شود مثل اینکه بخاطر اسکار می گوید نخور و یا بخاطر دخول در بهشت می گوید اسلام بیاور که بخاطر این تعلیل ها این اوامر ارشادی است.

اما اوامر مولوی: غرض امر مولی به این امر تحریک مکلف است که فعل را باید انجام بدهی و لو تو مصلحت را درک نکنی.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo