< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

98/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلالت حدیث «اذا امرتکم بشیء فاتوا به ما استطعتم»:

 

ونظیر ما افاده سیدنا الاستاذ (ره) ما افاده محقق الاصفهاني: «فالتحقيق : أن كلمة (من) ليست للتبعيض بعنوانه حتى لا يلائم الكلي، بل لمجرد اقتطاع مدخولها عن متعلقه، وإن كان يوافق التبعيض أحيانا.

ومن الواضح أن الفرد متشعّب من الكلي، وأن الكلي الذي ينطبق على ما يستطاع وما لا يستطاع، فما يستطاع منه مقتطع من مثله ـ وحينئذ ـ لا يتعين إرادة المركب ، والمتقين بحسب مورد الرواية هو الكلي الذي يلائمه لفظ ( الشيء ) وكلمة ( من ) وكون ( ما ) بمعنى الموصول ، لا بمعنى المصدرية الزمانية ، فتدبر جيّدا».[1]

مرحوم محقق اصفهانی در نهایة الدرایه درباره معنای «من» که آیا بیانیه است یا به معنای باء است یا تبعیض است یا به تعبیر مرحوم میلانی به معنای «از» است، فرمایشی دارند که بسیار نزدیک به فرمایش آقای میلانی است و شاید اگر به دقت نگاه شود، هر دو به یک معنا است.

قبل از بیان فرمایش ایشان به فرهنگ عمید مراجعه فرمائید که ایشان بین کل و کلی چندین فرق می گذارند شاید نزدیک ده فرق بیان کرده اند. فروق اللغة هم بین کلمات نزدیک به هم فرق می گذارند که بین کل و کلی، چهار فرق بیان می کنند.

مرحوم محقق اصفهانی در معنای «من» می فرمایند: کلمه «من» اگر به معنای تبعیض باشد که آقایان و ادباء گفته اند، این با کلی نمی سازد و با کل می سازد و با مرکب می سازد، چون در تحت کلی، جزء و بعض نیست، بلکه فرد است، می گوئیم افراد کلی، به زید و عمر نمی گویند بعضی از انسان، می گویند فردی از انسان اما به رکوع نماز، نمی گویند فرد نماز، می گویند بعض از صلات، چون صلات یک کل و مرکب است اما انسان کلی است، حال اگر «من» به معنای تبعیض باشد، هیچ تناسبی با کلی ندارد، ولی ما می گوئیم معنای «من»، تبعیض نیست که با کلی نسازد، معنای «من» جدا کردن مدخولش از متعلقش است، از ماقبلش است، «من» در همه جا می خواهد بگوید، ما بعد من، قطعه ای از ما قبل من است، از آن جدا شده است، اگرچه گاهی با تبعیض می سازد که قطعه از کل باشد، حال وقتی معنای «من» اقتطاع و جدا کردن بود، واضح است فردی که در تحت کلی قرار می گیرد، مربوط به همین کلی است و کلی صدق می کند بر آنچه من استطاعت دارم که آن را انجام بدهم و بر آنچه که استطاعت ندارم، پس آنچه که من استطاعت دارم انجام بدهم که مورد روایت است، آنچه که استطاعت دارم، روایت می گوید اتیان بکن، این قطعه ای از کلی است که از آن جدا می شود، یعنی می سازد آنچه که من استطاعت دارد، به اینکه فردی باشد از افراد که به یکی فرد از افراد استطاعت دارم، مثل می گوید اکرم جیرانی که کلی است و افراد دارد و من یک نفر را اکرام کنم که این از افراد جیران است، پس بنابراین آن فردی که من استطاعت دارم باید آن را به حکم حدیث شریف انجام بدهم، قطعه از کلی است، پس حدیث می سازد با اینکه مراد به شیء در «اذا امرتکم بشیء»، کلی باشد که آنچه از کلی استطاعت داری انجام بده اما اگر «من» تبعضیه باشد، با «فاتوا» نمی سازد، بعض با کل می سازد که مرکب است و به قسمتی از آن بعض گفته می شود، اما کلی دارای افراد مختلف استو بعضی از این افراد، بعض نمی گویند بلکه فرد و مصداق می گویند اما اگر معنای «من» اقتطاع و جدا شدن بود، آنچه که استطاعت دارید از شیء جدا کنید و آن را انجام بدهید و این با کلی هم می سازد و وقتی معنای اقتطاع شد، دیگر متعین نیست که مراد به شیء مرکب و کل باشد و با کلی هم می سازد. پس اگر ما باشیم و این حدیث شریف، «فاتوا منه ما استطعتم» آن شیء که «من» ما یستطاع را از آن جدا می کند، ممکن است آن شیء کلی باشد و ممکن است کل باشد. پس مراد به شیء هم ممکن است کل باشد و هم ممکن است کلی باشد و با توجه به مورد روایت که در باب حج بود، مراد به شیء باید کلی باشد، چون آن فرد گفت کسانی که حج می کنند، هر سال حج کنند؟ پیامبر فرمودند اصرار نکن هر چقدر که توانستید انجام دهید. پس از مورد روایت فهمیده می شود که مراد به شیء کلی است که در این صورت، «من» در معنای خودش استعمال شده است.

و در «ما» هم دو احتمال است:

اول: موصوله باشد؛

دوم: مصدریه زمانیه باشد.

اگر موصوله باشد می گوئیم معنا می شود از آنچه از شیء که استطاعت داری، انجام بده.

اما اگر مصدریه زمانیه باشد باید اینگونه معنا شود در زمانی که استطاعت دارید، انجام بدهید و ربطی به ما نحن فیه ندارد که می خواهیم بگوئیم قسمتی از مرکب و کل متعذر شد، قسمتی که ممکن است را اتیان کن و بعد به این روایت استناد می کنید و این در وقتی است که این «ما»، ما موصوله باشد اما اگر مصدریه زمانیه باشد، باید اینگونه معنا شود که فاتوا در زمانی که ممکن است و ربطی به ما نحن فیه ندارد.

وافاد ایضا «ولفظ الشيء لا يكنی به عن المتعدد بل عن الواحد ، وإنما يكنى عن المتعدد بأشياء ، فيدور الأمر بين الكلي الذي له وحدة جنسية أو نوعية أو صنفية ، أو المركب ا٠ذي له وحدة اعتبارية ، وحيث إن التبعيض لا يلائم الكلي ، إذ الفرد ليس بعض الكلي بل مصداقه ، فلا محالة يراد منه المركب الذي له أجزاء. كما أن كلمة ( ما ) ظاهرة في الموصول ، دون المصدرية الزمانية ، فيكون مفعولا لقوله عليه السلام ( فأتوا ) ، فالمراد إذا أمرتكم بمركب ذي أجزاء فأتوا ما تستطيعونه منه ، لا فأتوا به مدة استطاعتكم.

إلا أن مورد الرواية ـ كما في المتن ـ لا يلائم المركب من أجزاء ، كما أنه أجنبي عن الأمر بالعام الذي له أفراد.

بل يلائم الكلي الذي يصدق على الأفراد ، وقد عرفت عدم ملائمة التبعيض له.

فالتحقيق : أن كلمة ( من )...».[2]

بعد ایشان می فرمایند: این لفظ شیء، نمی تواند هم دال بر یکی باشد و هم بر دو تا و سه تا و فقط دال بر یکی است و این لفظ کنایه از یک فرد و یک بخش است و کنایه از متعدد نیست، اگر متعدد مراد بود، می گفتند اشیاء، ولی شیء فرموده است. پس شیء شامل متعدد نمی باشد. پس امر دائر است بین کلی ای که وحدت جنسیه یا نوعیه یا صنفیه دارد یا مراد مرکبی است که واحد اعتباری است نه حقیقی.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo