< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

98/02/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلالت حدیث «اذا امرتکم بشیء فاتوا به ما استطعم»:

بیان شد که روایات عوالی اللئالی از نظر سند اشکالی ندارند، چون علماء به این روایات عمل کرده اند اما از نظر دلالت، عمل دیگران برای ما کافی نیست و خودمان باید ببینیم از این الفاظ چه می فهمیم.

در مقام دلالت، مرحوم آخوند فرمودند «مِن» در حدیث، سه احتمال در آن است: تبعیضیه، بیانیه، و به معنای باء. و ظهور «من» در تبعیضیه می باشد و استدلال به این حدیث برای اتیان اجزاء باقیمانده یک مرکب، منوط به این است که «من» تبعیضیه باشد.

و بعد فرمودند تبعیضیه بودن «من» دو اشکال دارد: 1. هم با کل می سازد و هم با کلی می سازد و معلوم نیست مراد چیست و همچنین با مورد نمی سازد.

فالاستدلال بها للمقام مخالف مع مورد السئوال فلابد ان یکون من بمعنی الباء کما اختاره مصباح وتکون الروایة من ادلة اشتراط التکلیف حتی یوافق مع المورد ولا یصح الاستدلال بها في المقام.

واما کونه بیانیة ایضا لا ینطبق علی المورد لعدم لزوم اتیان المقدور من افراد الحج في کل سنة بلا خلاف کما هو لازم کونه بیانا مصباح.[1]

مضافا الی البیانیة تکون فیما کان ما قبل من مجملا و ما بعده مبینا رافعا لاجمال ما قبل من فضة وفي الروایة یکون ما بعد من وبعبارة مدخوله ضمیرا والضمیر مبهم لا یرفع الاجمال.

بعد مرحوم آقای خویی طبق آنچه مصباح نقل کرده است، فرمودند این «من» باید به معنای باء باشد تا با مورد سوال بسازد و وقتی به معنای باء بود، استدلال به این روایت برای ما نحن فیه، درست نمی باشد و این روایت می شود از ادله ای که دال است بر اینکه قدرت در تکلیف، لازم است و شرط صحت تکلیف، قدرت است و این از محل بحث ما خارج است و اگر گفته شود که «من» بیانیه است، دو اشکال دارد:

اول: اگر بیانیه باشد، با مورد نمی سازد، چون معنای روایت این می شود که انجام بدهید از آنچه که استطاعت دارید و لازمه آن این است که کسانی که امکان دارد هر سال مکه بروند، باید هر سال مکه بروند در حالی که بر مستطیع یکبار حج رفتن بیشتر واجب نیست.

دوم: این در جایی است که ما قبل از «من»، مجمل باشد و مدخول آن یا ما بعد آن، مبین اجمال ما قبل «من» باشد، مثل خاتم من فضة، خاتم مجمل است که از چه فلزی است اما فضه مشخص است که چی هست و باعث از بین رفتن اجمال خاتم می شود، اما در ما نحن فیه در روایت، مدخول «من» ضمیر است و ضمیر هم خودش مبهم است که به کجا بر می گردد.

در نتیجه استدلال حدیث بر ما نحن فیه، متفرع بر این است که به معنای تبعیضیه باشد و معلوم شد که تبعیضیه بودن امکان ندارد و بیانیه هم خالی از اشکال نیست، در نتیجه «من» در حدیث، به معنای باء است و از محل بحث خارج است.

پس مرحوم آقای خویی در مصباح، قبول دارند که حمل «من» بر معنای باء خلاف ظاهر است، اما برای اینکه مطابق با مورد سوال باشد، باید این خلاف را مرتکب شویم.

وافاد سیدنا الاستاذ (ره) انه مع التحفظ علی ظهور من وظهور ما في الموصول یکون مطابقا وموافقا مع السئوال.بیان ذلک ان معنی من هو ما یقال له بالفارسیة (از) وکونه بمعنی التبعیض من اغلاط النحویین و(از) یجمع مع الکل والکلي ویکون المراد مع الکل جزاء منه ومع الکلي فردا منه.فلا تنافي بین ظهور من في المقام مع مورد السئوال الذي هو کلي وعلیه فلا یحتاج لکون الجواب موافقا مع مورد السئوال في المقام حمل من علی البیانیة او بمعنی الباء وبعبارة اخری علی خلاف ظاهره نعم تکون الروایة اجنبیة عن ما نحن فیه.

مرحوم آقای میلانی می فرمودند: با حفظ ظهور «من» و عدم انجام خلاف ظاهر، باید بگوئیم جواب امام، مطابق با سوال است.

به تعبیر دیگر برای اینکه جواب امام، مطابق با سوال باشد، مرحوم آقای خویی خلاف ظاهری انجام دادند و آقای میلانی می فرمایند با حفظ ظاهر «من» که به معنای ظاهرش حمل کنیم، روایت مطابق با مورد سوال است و نهایت چیزی که از «من» ظاهر است نه تبعیض است نه بیانیه و نه به معنای باء، بلکه معنای دیگری است که در فارسی به آن «از» گفته می شود، ظهور «من» در «از» است و این با مورددر ما نحن فیه می سازد و اینکه ادبیون می گویند «من» به معنای تبعیض است، از اغلاط مشهور است، و وقتی «من»به معنای «از» باشد، هم با کل می سازد و هم با کلی و قطعا وقتی با کل بود، یعنی بخشی از کل یا جزئی از کل و اگر با کلی بود، یعنی بخشی از افراد کلی. پس نه خلاف ظاهر مرتکب شدیم و مطابق سوال هم هست.

حال وقتی به مورد سوال مراجعه شود می بینیم که سوال در مورد کلی است نه در کل و بحث ما در کل است که اگر یک جزء از اجزاء صلات، غیر مقدور شد، بقیه اجزاء اتیان شود یا خیر، پس بحث ما در کل است اما مورد روایت در کلی است پس معنای این در روایت چه «از» باشد چه چیز دیگری باشد، نمی توان به این روایت برای ما نحن فیه استدلال کرد.

اقول:مادة اجتماع کلام الاستاذ (ره) مع ما ذکر عن المصباح هو کون الروایة اجنبیة عن الاستدلال بها في المقام نظر الی أن مورد السئوال فیها هو الکلي.و لکن مادة الافتراق بینهما هو کون بیان المصباح خلاف ظاهر معنی مِن وبیان الاستاد موافق معه.نعم یرد علی کلام الاستاد ما تقدم آنفا عن المصباح بناء علی کونه بیانیة من لزوم اتیان افراد المقدور من الحج في کل سنة وهو خلاف نظر المسلمین الا ما شذ.

الا ان یقال: ظاهر قوله (ص) ویحک...، مانع عن استنادة التکرار عن قوله فاتوا منه ما استطعتم کما فی المنتقی.[2]

الا ان یقال که گفته شود اگر «من» به معنای «از» باشد، لازم می آید که نظری مقابل نظر اکثر را قائل شویم، چه اینکه لازمه اش این است که برای کسی که امکان دارد، باید هر سال حج برود ممکن است این خدشه بر مرحوم میلانی وارد شود.

مگر اینکه اینگونه جواب بدهیم که خود پیامبر وقتی سائل اصرار کرد که هر سال مکه برود، فرمودند ویحک! چرا اینقدر اصرار می کنی، اگر بگویم نعم، باید هر سال بروید و بر شما دشوار می شود، حال این شاهد بر این است که اگر «من» به معنای «از» هم باشد، هر سال لازم نیست مکه برود بخاطر فرمایش خود پیامبر که نهی از توضیح بیشتر کردند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo