< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

92/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:حجيت ظن/حجيت ظواهر/ قول چهارم/ ادله اخباريين بر عدم حجيت ظاهر قرآن و رد آن/تحريف قرآن/کتاب فصل الخطاب
اما فصل الخطاب
مشهور و معروف است که اين کتاب در مورد تحريف قرآن نوشته شده است و يکي از اشکالاتي که اهل سنت به شيعه مي گيرند مطالبي است که در اين کتاب نوشته شده است.
عده زيادي از علماء هم بر اين عقيده هستند که اين کتاب در زمينه اثبات تحريف قرآن نوشته شده است.
نظر آغا بزرگ تهراني در مورد کتاب فص الخطاب
ايشان دو کتاب دارند به نام الذريعه و نقباء البشر در اين کتاب اشاره اي به حالات علماء تا زمان خودشان دارند در اين کتاب درباره حاجي نوري مي فرمايند:
«لما اتفقت هجرته الي النجف (1314ق) لازمته ملازمة الظل ست سنين حتي اختارالله له دارالاقامة».[1] مي فرمايند وقتي که ايشان به نجف رفتند من ملازم ايشان بودم و مثل سايه که از انسان جدا نمي شود شش سال در خدمت و ملازم ايشان بودم تا زماني که از دنيا رفت>
در کتاب الذريعه[2]و در کتاب نقباء البشر[3] مي فرمايند:
«بان ميرزا حسين نوري لم يکن قائلا بتحريف القرآن الموجود في العالم و لم يکن موضوع بحثه في فصل الخطاب هذا القرآن الذي جمع في عصر العثمان المنتشر في العالم بل موضوع البحث -في فصل الخطاب- انما هو بقية لهذا القرآن و بعبارة اخري نزول وحي الآخر زائدا علي ما هذا القرآن الموجود في العالم و لم يکن قائلا بنزول وحي الآخر و بقية هذا القرآن خلافا لما نصب اليه من التزاما به».مي فرمايند ايشان قائل به تحريف قرآن موجود نبودند و موضوع بحثشان در اين کتاب قرآن موجود که در زمان عثمان جمع[4] شده است نيست بلکه موضوع بحث در فصل الخطاب اين است آيا آيات ديگري جز اين آيات وجود داشته است يا نه.
اين برداشت را مرحوم آغا بزرگ از بين عمل ايشان و آنچه که در اين کتاب نوشته شده است بدست آورده است.
خود مرحوم آغا بزرگ مي فرمايند:
«ذکرنا في حرف الفاء من الذريعة عند ذکرنا لهذا الکتاب مرام شيخنا النوري في تاليفه لفصل الخطاب و ذلک حسبما شافهنا به و سمعناه من لسانه في اواخر ايامه فانه کان يقول «اخطاتُ في تسمية الکتاب و کان الاجدر ان يسمي بفصل الخطاب في عدم تحريف الکتاب لا في اثبت فيه ان الکتاب الاسلام (قرآن الشريف) الموجود بين الدفتين المنتشر في اقطاب العالم وحي الهي بجميع سوره و آياته و جمله لم يطرأ عليه تغيير او تبديل و لازيادة و لانقصان من لدن جمعه حتي اليوم و قد وصل الينا المجموع الاولي بالتواتر القطعي و لاشک لاحد من الامامية فيه و بعد ذا امن الانصاف ان يقاس الموصوف بهذه الاوصاف -بالعهدين او الاناجيل المعلومة احوالها لدي کل خبير کما اني اهملت التصريح بمرامي في مواضع متعددة من الکتاب حتي لاتسدد فحوي سهام العقاب و الملازمة بل صرّحت غفلة بخلافه
و انما اکتفيت بالتلميح الي مراعي في ص22 اذ المهم حصول اليقين بعدم وجود بقية للمجموع بين الرقتين، کما نقلنا هذا العنوان عن الشيخ المفيد في ص26.
و اليقين بعدم البقية موقوف علي دفع الاحتمالات العقلائية السنة المستلزم بقاء احدها في الذن لارتفاع اليقين بعدم البقية.
و قد اوکلت المحاکمة في بقاء احد الاحتمالات او انتفائه الي من يمعن النظر فيما ادرجته في الکتاب من القرائن و المؤيدات فان انقدح في ذهنه احتمال البقية، فلايدعي جزافا القطع و التعيين بعدمها و ان لم ينقدح فهو علي يقين و ليس وراء عبادان قرية کما يقول المثل السائر، و لايترتب علي حصول هذا اليقين و لا علي عدمه حکم شرعي، فلا اعتراض لاحد الطائفتين علي الاخري، هذا ما سمعناه من قول شيخنا نفسه».
مي فرمايند در حرف فاء الذريعه عقيده استادم نوري را بيان کرده ام و اين مرام و عقيده ايشان را در مورد اين کتاب از آنچه از زبان ايشان شنيده ام و از عمل ايشان ديده ام بيان کرده ام.
استادم مي فرمودند:
من اشتباه کردم اسم اين کتاب را فصل الخطاب في تحريف الکتاب گذاشته ام بلکه بايد اسم آن را فصل الخطاب في عدم تحريف الکتاب مي گذاشتم علت اشتباهم اين بود که من در کتاب فصل الخطاب اثبات کردم اين قرآني که در بين مردم منتشر است وحي الاهي است با جميع سور و آيات و جملاتش و تغيير و تبديل و زيادت و نقصاني در آن از زمان جمعش تا امروز صورت نگرفته است.
و به تواتر قطعي اين قرآن به ما رسيده است و احدي از اماميه در تواتر قرآن شکي ندارد با اين بيان ما، آيا انصاف است که اين قرآن را با تورات و انجيل قياس کنيم.
و من اهمال کردم از اينکه نظر و عقيده خودم را در اين کتاب ذکر کنم تا مرا سرزنش نکنند بلکه بجاي اينکه به مرام خودم تصريح کنم بعضا بر خلاف عقيده خودم تصريح کرده ام فقط به طور اشاره در ص 22 من مرام خودم را بيان کرده ام که من قائل به تحريف نيستم.
آنچه که مهم است اين است که بايد يقين داشته باشيم قرآن بقيه اي نداشته است و کم نشده است کما اينکه اشاره کرده ام که شيخ مفيد هم همين عقيده را داشته است و با اين يقين شش احتمالاتي که قائلين به تحريف داده اند دفع خواهد شد احتمالاتي که اگر يک احتمال آن رد نشود نمي توان يقين به عدم تحريف قرآن داشت.
بعد مي فرمايند محاکمه و نظر دادن در مورد اين احتمالات را به خود افراد واگذار کردم که اگر کسي نتواند اين احتملات را رد کند نمي تواند بگويد يقين به عدم تحريف قرآن دارم .
و بر يقين به تحريف قرآن و يا بر يقين به تحريف قرآن حکم شرعي مترتب نمي شود لذا هر کدام از صاحبان اين دو عقيده نمي توانند بر ديگري اعتراض کنند.
مرحوم آغا بزرگ مي فرمايند اين کلماتي است که خودم از استادم حاجي نوري شنيده ام.
التقرير العربي
و اما فصل الخطاب:
صرح تلميذ صاحب فصل الخطاب، آغا بزرگ الطهراني، الذي قال في نقباء البشر:
«لما اتفقت هجرته الي النجف (1314ق) لازمته ملازمة الظل ست سنين حتي اختارالله له دارالاقامة».[5] في کتابه الذريعه[6] و النقباء البشر[7]:
«بان ميرزا حسين نوري لم يکن قائلا بتحريف القرآن الموجود في العالم و لم يکن موضوع بحثه في فصل الخطاب هذا القرآن الذي جمع في عصر العثمان المنتشر في العالم[8] بل موضوع البحث -في فصل الخطاب- انما هو بقية لهذا القرآن و بعبارة اخري نزول وحي الآخر زائدا علي ما هذا القرآن الموجود في العالم و لم يکن قائلا بنزول وحي الآخر و بقية هذا القرآن خلافا لما نصب اليه من التزاما به».و مستند ادعا آغا بزرگ في ذلک، هو الجمع بين ما سمعه من استاذه النوري، و بين ما راه منه عملا علي ما في نقباء البشر[9] عليک نصه:
«ذکرنا في حرف الفاء من الذريعة عند ذکرنا لهذا الکتاب مرام شيخنا النوري في تاليفه لفصل الخطاب و ذلک حسبما شافهنا به و سمعناه من لسانه في اواخر ايامه فانه کان يقول «اخطاتُ في تسمية الکتاب و کان الاجدر ان يسمي بفصل الخطاب في عدم تحريف الکتاب لا في اثبت فيه ان الکتاب الاسلام (قرآن الشريف) الموجود بين الدفتين المنتشر في اقطاب العالم وحي الهي بجميع سوره و آياته و جمله لم يطرأ عليه تغيير او تبديل و لازيادة و لانقصان من لدن جمعه حتي اليوم و قد وصل الينا المجموع الاولي بالتواتر القطعي و لاشک لاحد من الامامية فيه و بعد ذا امن الانصاف ان يقاس الموصوف بهذه الاوصاف -بالعهدين او الاناجيل المعلومة احوالها لدي کل خبير کما اني اهملت التصريح بمرامي في مواضع متعددة من الکتاب حتي لاتسدد فحوي سهام العقاب و الملازمة بل صرّحت غفلة بخلافه
و انما اکتفيت بالتلميح الي مراعي في ص22 اذ المهم حصول اليقين بعدم وجود بقية للمجموع بين الرقتين، کما نقلنا هذا العنوان عن الشيخ المفيد في ص26.
و اليقين بعدم البقية موقوف علي دفع الاحتمالات العقلائية السنة المستلزم بقاء احدها في الذن لارتفاع اليقين بعدم البقية.
و قد اوکلت المحاکمة في بقاء احد الاحتمالات او انتفائه الي من يمعن النظر فيما ادرجته في الکتاب من القرائن و المؤيدات فان انقدح في ذهنه احتمال البقية، فلايدعي جزافا القطع و التعيين بعدمها و ان لم ينقدح فهو علي يقين و ليس وراء عبادان قرية کما يقول المثل السائر، و لايترتب علي حصول هذا اليقين و لا علي عدمه حکم شرعي، فلا اعتراض لاحد الطائفتين علي الاخري، هذا ما سمعناه من قول شيخنا نفسه».


[1]. نقباء البشر، آغا بزرگ تهراني، ج2، ص. 545
[2] الذريعه، آغا بزرگ تهراني، ج3، ص313 و ج 10، ص78 و 220 و ج16، ص231.
[3] نقباء البشر، آغا بزرگ تهراني، ج2، ص550 و 551.
[4]علل پيدايش مذاهب اربعه، ص 82: بخاري در کتاب التفسير در سر فصل باب جمع القرآن در ح اول مي گويد قرآن در عصر عثمان در عالم منتشر شد اما جمع آوري آن در عصر ابابکر صورت گرفته است.
[5]. نقباء البشر، آغا بزرگ تهراني، ج2، ص. 545
[6] الذريعه، آغا بزرگ تهراني، ج3، ص313 و ج 10، ص78 و 220 و ج16، ص231.
[7] نقباء البشر، آغا بزرگ تهراني، ج2، ص550 و 551.
[8] علل پيدايش مذاهب اربعه، ص 82: نقلا عن بخاري کتاب التفسير، باب جمع القران، ح1: في عصر عثمان نشر في العالم و کان جمعه عصر ابابکر.
[9] نقباء البشر، آغا بزرگ تهراني، ج2، ص550 و 551.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo