< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

92/06/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: حجیت ظن/حجیت ظهور کلام
 در جلسه قبل اشاره شد که برای حجیت ظهور مرحوم شیخ و مرحوم آخوند هر کدام به اصلی تمسک کردند الا اینکه مرحوم شیخ به اصل عدم قرینه تمسک کرد و مرحوم آخوند به اصالة الظهور
 در این جلسه اشاره می شود که بر کلام رسائل و کفایه در این زمینه اشکال شده است
 اما اشکال بر رسائل
 مرحوم صاحب منتقی الاصول [1] بر شیخ به دو بیان اشکال می کنند.
 می فرمایند ظهور هر جا باشد همراه با شک می باشد شک یا بخاطر این است که احتمال داده می شود که قرینه متصله ای وجود داشته است و یا اگر چه یقین داریم قرینه متصله ای نبوده است اما احتمال قرینه منفصله ای داده می شود که به ما نرسیده است لذا کلام نص نیست و ظاهر می باشد.
 اگر مشکوک وجود قرینه متصله باشد اشکال کلام شیخ این است که اولا شما بوسیله اصالة الحقیقة و اصالة العموم یا اصالة الاطلاق که برگشت به اصل عدم قرینه دارند مراد متکلم را کشف می کنید در حالیکه با اصل عدم قرینه نمی توان مراد جدی متکلم را کشف کرد زیرا با این اصولی که شما فرمودید حقیقت و مجاز بودن این کلام ثابت می شود به عبارت دیگر اصالة الحقیقة مراد استعمالی متکلم را مشخص می کند در حالیکه بحث ما در مراد جدی متکلم می باشد و بین مراد جدی و مراد استعمالی تلازمی وجود ندارد تا با کشف مراد استعمالی، مراد جدی مولی هم کشف شود.
 به عبارت دیگر حقیقت و مجاز بودن مرتبط به مراد استعمالی است و حجیت و عدم حجیت مرتبط به مراد جدی می باشد.
 شاهد بر فرق بین مراد استعمالی و مراد جدی کنایات می باشند وقتی می گوییم زید کثیر الرماد است مراد استعمالی کثیر الرماد بودن زید است و مراد جدی سخاوتمند بودن زید می باشد.
 و ثانیا
 این اصولی که شما مطرح کردید در فرض بحث ما مورد ندارد زیرا اصل عدم قرینه در جائی است که ما شک در اصل وجود قرینه داشته باشیم در حالیکه در بحث ظهور ما یقین داریم قرینه ای وجود ندارد با نبود شک، جائی برای جریان اصل وجود ندارد زیرا جریان اصل در صورت شک می باشد
 توضیح ذلک
 بحث ما در جائی است که ما یقین داریم متکلم در بیان مراد جدی می باشد و برای بیان مراد جدی از جمله ای که به ما رسیده است استفاده کرده است و در این کلماتی که به ما رسیده است قرینه ای وجود ندارد پس یقین داریم متکلم قرینه ای متصله ای را قرار نداده است زیرا احراز کرده ایم که متکلم درمقام بیان مرداد جدی بوده است و قرینه ای هم قرار نداده است لذا شکی در وجود قرینه نداریم.
 ان قلت:
 با این بیان ظهور از بحث ظنون خارج می شود زیرا شما می فرمائید ما یقین به عدم قرینه داریم.
 قلت:
 اشکالی ندارد که بگوییم ظهور از ظنون خارج شود اگر چه اعلام قائل شده اند که ظهور از باب ظنون می باشد.
 ان قلت:
 شما فرمودید اشکال ندارد که ظهور از بحث ظنون خارج شود اما این کلام در زمانی است که احراز کنیم متکلم در مقام بیان مراد جدی خودش می باشد نه در مقام تقیه و احراز کنیم که قرینه ای بر خلاف ظاهر اقامه نکرده است در این صورت می فهمیم که متکلم در مقام بیان مراد جدی اش می باشد اما اگر این دو احراز نشد و احتمال تقیه و احتمال وجود قرینه داده شود لامحاله برای نفی تقیه و نفی قرینه مجبور هستم که از اصالة عدم قرینه و اصل عدم تقیه استفاده کنیم تا احراز شود که متکلم در مقام بیان مراد جدی اش می باشد در نتیجه ما به این دو اصل نیاز داریم و این دو اصل مفید ظن می باشند و نتیجه همیشه تابع اخص مقدمتین می باشد و ظهور داخل در باب ظنون می باشد نه باب قطع.
 قلت: سیاتی انشاء الله
 العنوان: حجیة الظن/ الظاهر من الکلام
 و بعد ذلک نقول اورد الاعلام علی الرسائل و الکفایة.
 اما الرسائل اورد علیه منتقی [2] تارة بناء علی انّ المشکوک هو القرینة المتصلة ـ و اخری بناً علی انه هو القرینة المنفصله.
 اما لو کان المشکوک هو الطریقة المتصلة:
 اوّلاً، لا یمکن تعیین مراد المتکلّم ، باصالة الحقیقه و نحوها مما ارجعها الی اصالة عدم القرینة اذ الحقیقة و المجاز انما هما یرتبتان بالاستعمال فالاصالة الحقیقة تنفع فی اثبات انّ المراد الاستعمالی هو المعنی الحقیقی ،و معلوم انّ تشخیص المراد الاستعمالی یقینه لا یلازم تشخیص المراد الواقعی الجدّی الذی هو المقصود فی المقام.
 و بعبارة اخری اصالة الحقیقه لا تجدی لإثبات مطابقة المراد استعمالی للمراد الواقعی الجدی.
  و بعبارة اخری حجیة الکلام مربوطة بالمراد الجدّی ، و الحقیقة و المجاز مربوطتان بالمراد الاستعمالی و لا تلازم ینها.
 و ثانیاً، لا موضوع و لا مورد لجریان اصالة عدم القرینة ،لانّها تجری فی مورد الشکّ فی وجود القرینة ،لا فی مورد لقطع بعدم القرینة .
 و المقام من الثانی، اذ البحث فی المقام فیما کان المتکلم فی مقام بیان مراده الواقعی و الجدّی و اختار لذالک الفاظاً تدلّ علی مراده الواقعی، و معلوم انّه مع احراز ذاک الموقف للمتکلم نقطع بانّ مراده الواقعی انّما هو مدلول الالفاظ و ببیان آخر انّما هو المراد الاستعمالی و علیه لا موقع للشکّ فی القرینة ،حتی تجری اصالت عدم القرینة اذ فرض الشکّ فی القرینة ،و ارادته خلاف ظاهر الکلام خلف اذ المفروض کونه فی مقام التفهیم و بیان مراده الواقعی و مع ذلک لم ینصب القرینة و اکتفی بذکر الفاظ خاصة .
 ان قلت: علی هذا یلزم خروج اصالة الظهور ،من الظنون النوعیة المعتبرة شرعا و یکون حجة من باب القطع.
 قلت: نعم نلتزم به و ان ذهب الاعلام الی انّ حجیة الظهور من باب الظن
 ان قلت: هذا اذا احرز انّ المتکلّم فی مقام بیان مراده الجدّی و الواقعی ، لا التقیة مثلاً و ایضاً احرز عدم نصبه قرینة علی خلاف ظاهر الکلام ،و امّا مع عدم احرازهما لابدّ لإحراز هما من الرجوع الی الاصول عقلانیة المعتبره مثل اصالة کون المتکلم فی مقام بیان المراد الواقعی المعبّر عنها باصالة الحجة،ـ و مثل اصالة عدم غفلة للمتکلّم و حیث انّ هذه الاصول ظنـّیة لا قطّیعة ، و النتیجه تتبع اخس المقدّمتین، فلا محالة تکون دلالة الظاهر علی المراد الواقعی ظنیة لاقطعیة.


[1] منتقی الاصول، روحانی، ج4، ص 211 و 212
[2] منتقی الاصول، روحانی، ج4، ص 211 و 212

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo