< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

91/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: خلاصه
  1. وجه قول خامس- جواز اگر قطع تمام الموضوع باشد و عدم جواز اگر جزء الموضوع باشد-این بود که بنابر تمامیت متعلق متعدد است زیرا نسبت عموم من وجه است لذا موضوع واقع می شود و بنابر جزئیت متعلق واحد است و نسبت عموم مطلق لذا موضوع واقع نمی شود.
  2. گفتیم که حکم از متعلق خودش به متعلق دیگر تجاوز نمی کند زیرا حکم دائر مدار ملاک است و ملاک در متعلق خودش می باشد نه در متعلق دیگری.
  3. گفتیم که یمکن ان یقال که قطع موضوعی همیشه باید جزء الموضوع باشد چه موضوع ضد متعلق باشد یا مثل آن و یا خلاف آن و بلکه نفس متعلق زیرا بنابر تمامیت موضوع، واقعی در کار نیست تا قطع ما موضوع ضد آن واقع یا مثل ...قرار بگیرد اما اگر جزء الموضوع بود واقعی هست لذا تصور دارد قطع موضوع ضد آن واقع یا مثل یا ضد یا نفس آن قرار بگیرد.
  4. دو وجه برای قول ششم جواز مطلقا بیان شد 1- تعدد متعلق: در یکی صلاة بما هی هی و در دیگری صلاة بما هی مقطوعة الوجوب بود پس متعلق دوتا است و ما نحن فیه مصداق اجتماع امر و نهی خواهد بود و در آن بحث گفتیم چون متعلق دوتا است اجتماع جایز است 2- تعدد رتبه: این دو حکم در یک رتبه نیستند بلکه در دو رتبه می باشند وجوبی که روی صلاة رفته است به دو رتبه از حرمتی که روی صلاة رفته مقدم است.
  5. بر وجه اول تعدد متعلق- به سه وجه اشکال شد 1- وجوب اطلاق دارد یعنی حکم اولی اگر چه متعلقش غیر حکم دومی است اما حکمش اطلاق دارد و اطلاقش متعلق حکم دوم را نیز شامل می شود لذا وقتی که حکم دوم آمد، روی متعلق حکم دوم هم حکم دوم وجود دارد و هم حکم اول، که با اطلاقش این مورد را شامل شده است نظیر بحث ترتب 2- متعلق متعدد نیست یعنی ولی وجوب اطلاق هم نداشته باشد متعلق دو تا نیست بلکه یکی می باشد بخاطر اینکه عنوان مقطوع الوجوب حیث تعلیلیه است نه تقییدیه پس متعلق در هر دو نفس صلاة می باشد 3- شما فرمودید این بحث مصداق اجتماع امر و نهی می شود و اجتماع هم جایز است ولی ما می گوییم این مبنایی است و ما اجتماع امر و نهی را جایز نمی دانیم بعد ما گفتیم در این دو اشکال اول که وجوب اطلاق دارد یا حیثیت تعلیلیه است می توان خدشه کرد زیرا وجوب اطلاق ندارد بخاطر اینکه اطلاق وجوب با دخولش در مبحث اجتماع امر و نهی نمی سازد کسانی که قائل به جواز هستند می گویند متعلق به طور کلی از هم جدا می باشد ولی شما اجتماع فرض کردید و اشکال دوم وارد نیست زیرا حیثیت تقییدیه می باشد نه تعلیلیه بله اشکال سوم وارد است بعد ما در وجه اول قول ششم-جواز بخاطر تعدد متعلق- اشکال کردیم و گفتم اگر چه بین دو حکم ممکن است اشکالی وجود نداشته باشد چون متعلقها دوتا می باشد اما در مبدا ومنتهی اشکال وجود دارد در مبدا نمی شود مولی هم اراده کند و هم کراهت داشته باشد و در منتهی هم عبد قدرت بر امتثال ندارد اما اشکال بر وجه دوم- تعدد رتبه- این است که در زمان واحد و متعلق واحد ممکن نیست که دو حکم ضد هم، جمع شوند و رفع اشکال به این است که یا زمان متعدد باشد یا متعلق متعدد باشد و الا اگر زمان و متعلق یکی باشند و فقط اختلاف در رتبه داشته باشند مشکل حل نمی شود چنین حکمی را مکلف چگونه می تواند امتثال کند و مولی چگونه می تواند آن را جعل کند.
  6. مختار ما قول دوم که قول آقای خوئی بود شد که جایز نیست قطع موضوع حکم ضدش قرار بگیرد بخاطر تنافی بین مبدا و منتهی؛ هم در مبدا لازمه این حرف این است که مصلحت و مفسده ملزم باشد و هو لایمکن و هم در مقام امتثال مکلف قادر بر امتثال آن نخواهد بود.
 نتیجه اینکه در مقام اول قطع ما موضوع حکم ضد خودش قرار نمی گیرد.
 اما مقام دوم- اختلاف رتبه
 مقام اول در جائی بود که رتبه یکی بود آیا موضوع ضد یا مثل یا عین قرار می گیرد یا نه اما بحث در مقام دوم در این است که آیا ممکن است قطع در یک رتبه موضوع برای حکم در رتبه دیگر قرار گیرد مثلا قطع به حکم در مرحله انشاء موضوع برای مرحله فعلیت قرار گیرد.
 مرحوم آخوند در کفایة ج 2 ص 25 می فرمایند:« نعم یصح اخذ القطع بمرتبة من الحکم فی مرتبة اخری منه او مثله او ضده »
 می فرمایند اگر رتبه یکی باشد جایز نیست اما اگر اختلاف رتبه داشته باشند جایز است مثلا قطع به حکم در مرحله انشاء موضوع حکم مرحله فعلیت قرار بگیرد.
 همین قول مختار عنایة الاصول ج 3 ص 40 41 و نهایة النهایة ج 3 ص 33 و منتقی ج4 ص 94 نیز می باشد.
 اما مرحوم آقای خوئی می فرمایند اگر مبنای مرحوم آخوند را قبول کنیم و بگوییم حکم دارای چهار مرحله می باشد کلام ایشان صحیح است و قطع موضع واقع می شود و اما اگر گفتیم حکم دارای دو مرتبه می باشد- که مختار خود مرحوم آقای خوئی می باشد- کلام مرحوم آخوند صحیح نیست. مصباح ج 2 ص 46 و دراسات ص 40 و مبانی الاستنباط ج 1 ص 98 و جزوه خودمان
 بعد از اینکه معلوم شد اگر مراحل حکم را چهار تا بدانیم اکثر علماء موافق با مرحوم آخوند می باشند و اگر دو تا بدانیم مختار مرحوم آخوند را قبول ندارند می گوییم قبل از تصویر اینکه قطع به یک مرتبه حکم، در موضوع مرتبه دیگر قرار می گیرد، باید این مطلب روشن شود که با توجه به اینکه عنوان بحث این بود که قطع به حکم در یک رتبه موضوع ضد یا مثل یا عین حکم مرتبه آخر قرار بگیرد، نسبت به حکم ضد مشکلی نیست اما نسب به حکم مثل و حکم عین این امر چگونه ممکن است و فرق این دو چیست و کیف یتصور؟
 محقق اصفهانی در نهایة الدرایة در ج 4 ص 72 در مقام فرق بین این دو می فرمایند:
 «ان القطع بالانشاء الواقعی لو کان سببا مستقلا من غیر دخالة مصلحة الحکم الواقعی کان هذا الحکم مماثلا للحکم الفعلی الذی کان المورد فی سبیل البلوغ الیه و اما لو کان القطع من متممات السبب السابق کان الحکم الفعلی فعلیة ذلک الحکم المنشا»
 ایشان در مقام فرق بین حکم عین و مثل می فرمایند قطع به حکم انشائی به دو گونه متصور است یکی اینکه قطع من به حکم انشائی سبب مستقلی برای فعلیت حکم باشد و آن مصلحتی که در حکم انشائی است دخالت در فعلیت نداشته باشد بلکه نفس قطع به حکم بما هو قطع موجب فعلیت شود در این صورت این حکمی که قطع من موضوع آن واقع شده است در مسیر رسیدن به حکم فعلی است و مثل حکم فعلی واقعی می باشد.
 به عبارت دیگر فرض این است که قطع ما به حکم انشائی موضوع مرحله فعلیت قرار گرفت است در این فرض می فرمایند اگر گفتیم این قطع سبب مستقلی است برای فعلی شدن حکم غیر آن ملاکی که در حکم انشائی است در این صورت می گوییم این حکم فعلی که بواسطه نفس قطع، فعلی شده است مماثل حکمی فعلی واقعی است که به ملاک موجود در حکم انشائی به فعلیت رسیده است نتیجه اینکه ما دو حکم فعلی داریم یکی بواسطه ملاک موجود در حکم انشائی به فعلیت رسیده است و یک حکم فعلی هم بواسطه قطع ما به حکم انشائی به فعلیت رسیده است و این دو حکم فعلی مثل هم می باشند.
 اما اگر قطعی که به حکم انشائی حاصل شده است و موضوع واقع شده است سبب مستقل برای فعلیت حکم نباشد بلکه با کمک مصلحتی که در حکم انشائی می باشد موجب فعلیت حکم شود می گوییم این حکم فعلی عین حکم فعلی واقعی است.
 العنوان: خلاصة
 28- الوجه فی القول الخامس ای الجواز لو کان القطع تمام الموضوع و عدمه لو کان جزئه- هو تعدد المتعلق علی التمامیة و عدم اجتماعهما فی مورد و و حدته علی الجزئیة، اذ النسبة عموم من وجه علی التمامیة و مطلق علی الجزئیة.
 29- لایتجاوز الحکم عن متعلقه الی متعلق آخر لعدم ملاک فی الآخر.
 30- قلنا یمکن ان یقال: ان القطع الموضوعی لابد ان یکون جزء الموضوع سواء کان موضوعا لضد حکم المتعلق او لمثله او خلافه بل او لنفسه حتی یتصور کونه موضوعا لضده او مثله او خلافه او نفسه اذ عای تمامیته للموضوع لایکون واقع حتی یکون القطع موضوعا لضد الواقع او لمثله او خلافه او عینه.
 31- و الوجه فی القول السادس- الجواز مطلقا- امران: 1- تعدد المتعلق؛ الصلاة بما هی هی و الصلاة بما هی مقطوعة الوجوب فیکون المقام من باب اجتماع الامر و النهی 2- اختلاف رتبة الحکمین لتاخر الحرمة عن الوجوب بمرتبتین.
 32- و اعترض علی الامر الاول بوجوه ثلاثة: 1- للوجوب اطلاق 2- لا تعدد للمتعلق لتعلیلیة العنوان 3- اجتماع الامر و النهی غیر تام.
 ولکن ناقشنا فی الاولین و اوردنا علیه: ثبوت الاشکال فی المبدء و المنتهی و علی الامر الثانی، بان نفی الاشکال باختلاف الزمان او المتعلق لا الرتبة.
 33- و المختار صحة قول الثانی- عدم الجواز لثبوت التنافی بین المبدأ و المنتهی
 تقدم ان البحث فی الجهة الثالثة فی المقامین:
 احدهما اخذ القطع فی موضوع نفس حکم المقطوع او خلافه او مثله او ضده مع وحد المرتبة.
 و ثانیهما اخذه فیه مع الاختلاف فی المرتبة بان یکون القطع بمرتبة من الحکم موضوعا لمرتبة اخری منه
 و کان البحث الی هیهنا فی المقام الاول.
 و اما المقام الثانی
 ذهب صاحب الکفایة ای صحته علیک نصه ج 2 ص 25 :«نعم یصح اخذ القطع بمرتبة من الحکم فی مرتبة اخری منه او مثله او ضده»
 و هو مختار عنایة ج 3 ص 40 و 41 و نهایة النهایة ج 2 ص33 و المنتقی ج 44 ص 94 .
 و ذهب السید الخوئی الی صحته لو کانت المراتب للحکم اربعة کما افاده صاحب الکفایة و لایصح لو کانت اثنین، مصباح ج 2 ص 46، دراسات ص 40، مبانی ج 1 ص 98 و جزوه ص 47 .
 لابد اولا تصویر کون القطع بمرتبة ماخوذا فی مرتبة نفس الحکم او مثله و الفرق بینهما.
 فنقول:
 المستفاد من محقق الاصفهانی فی نهایة ج 4 ص 72: هو «ان القطع بالانشاء الواقعی لو کان سببا مستقلا؛ من غیر دخالة مصلحة الحکم الواقعی، کان هذا الحکم مماثلا للحکم الفعلی الذی کان المورد فی سبیل البلوغ الیه.
 واما لو کان القطع من متممات السبب السابق کان الحکم الفعلی فعلیة ذلک الحکم المنشأ»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo