< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

91/03/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: اقسام قطع
 مقدمه دوم
 برای قطع دو و گاهی سه جهت بیان شده است:
 جهت اول: جهت قیام قطع است به نفس که قطع صفتی است نفسانی مانند سایر صفات نفسانیه.
 جهت دوم: جهت کاشفیت قطع است که کاشف از مقطوع می باشد.
 جهت سوم: کمال کاشفیت است که کاشفیتش کامل است در برابر ظن که کاشفیتش ناقص است.
 در جهت اول و دوم تقریبا قطع و ظن مانند یکدیگر می باشند هر دو از اوصاف نفسانیه هستند و هر دو هم کاشفیت دارند اما امتیاز قطع در جهت سوم می باشند که کاشفیتش کامل است.
 بعضی هم فقط جهت اول و دوم را ذکر کرده اند.
 توضیح جهت سوم: همانطور که اشاره شد کاشفیت قطع تام است بخلاف غیرش که اینگونه نیست مثلا در ادله حجیت خبر بعضی می گویند حجیت خبر معنایش تتمییم کشف است یعنی اگر چه خبر یا طن کاشفیت دارد ولی احتمال خلاف هم در آن وجود دارد وقتی شارع این ظن را حجت می کند گویا شارع می فرماید به احتمال خلاف اعتنا نکن و آن را در حکم علم بدان لذا به ظن بعد از حجیت می گویند علم تعبدی.
 این جهاتی که در قطع وجود دارد منافاتی با بسیط بودن قطع ندارد زیرا این جهات، جهات تحلیلیه می باشند مانند جنس و فصل، که عقل شیء را تجزیه و تحلیل می کند و جنس و فصلی را برای آنها بیان می کند کما اینکه این جهات عقلیه با بساطت شیء بسیط، منافاتی ندارد قطع هم اگر چه بسیط است اما این جهات جهات تحلیله عقلیه می باشد و منافاتی با بساطتش ندارند.
 مقدمه سوم:
 اماره یا به عبارتی ظن دارای دو جهت است
 جهت اول: جهت صفت نفسانی بودن آن
 جهت دوم: کاشفیت التبه کاشفیتش تام نیست لذا نیاز به تتمیم شارع دارد.
 فنقول:
 بحث در دو مقام صورت می گیرد:
 مقام اول:
 کیفیت تصویر اعدادی که در جلسه قبل برای اقسام قطع بیان شد.
 مقام دوم:
 مناقشه در بعضی از این اعداد و اقسام قطع
 اما مقام اول:
 بعضی مانند شیخ انصاری می فرمایند قطع سه قسم است.
 رسائل ص 3 نصه «بالجمله فالقطع قد یکون طریقا للحکم و قد یکون موخوذا فی موضوع الحکم...وقتی که موضوع بود یا بما صفت موضوع است و یا بما هو کاشف در نتیجه اقسام سه قسم خواهد بود.
 تصویر کیفت اینکه قطع سه قسم دارد:
 قطع همانطور که در مقدمات گفتیم یک جهت نفسانیه دارد که یک صفت نفسانی است و جهتی دارد که در ارتباط با مقطوع خود دارد و غرض عقلایی گاهی به جهت اول تعلق می گیرد مانند اینکه آدم وسواس چون قطع برایش حاصل نمی شود می گویند اگر برای تو قطع حاصل شد به تو جایزه خواهیم دارد و گاهی غرض عقلایی به جهت دوم تعلق می گیرد مثل اینکه الان نمی دانم وقت داخل شده است یا نه در اینجا به دنبال قطع به دخول وقت هستیم در این فرض این قطع متعلق غرض مولی و ملکف واقع شده است برای اینکه نماز خوانده شود و خود قطع خصوصیتی ندارد.
 غرض شارع هم اینگونه است گاهی غرض شارع به جهت اول و گاهی به جهت دوم تعلق می گیرد
 نتیجه اینکه قطع از حیث اینکه موضوع واقعی می شود دو قسم است گاهی بما هو صفت موضوع واقع می شود و گاهی موضوع واقع می شود بما هو کاشف و حاک عن المتعلق و یک قسم هم قطع طریقی محض که داخل در موضوع نیست فقط با آن مقطوع دیده می شود.
 اما کسانی که اقسام را پنج قسم قرار داده اند مانند مرحوم آخوند
 کفایه ج 2 ص 18 می فرمایند: الامر الثالث انه قد عرفت ...و ذلک لان القطع لما کان من الصفات الحقیقیة ذات الاضافة ...صح ان یوخذ فیه بما هو صفة ...کما صح ان یوخذ بما هو کاشف عن متعلقه و حاک عنه فیکون اقسامه اربعة مضافة الی ما هو طریق محض عقلا غیر ماخوذ فی الموضوع شرعا»
 می فرمایند قطع گاهی بما صفت و گاهی بما هو کاشف اخذ می شود و بنابر هر دو گاهی جزء موضوع است و گاهی تمام الموضوع است و قسم پنجم هم قطعی است که طریق محض است و دخالت در موضوع ندارد.
 اما کسانی که اقسام را چهار قسم قرار داده اند مانند مرحوم نائینی و مرحوم آقای خوئی از پنج قسمی که صاحب کفایه فرموده اند یک قسم را ساقط می کنند زیرا می فرمایند موجب جمع بین متناقضین می شود لذا برای دفع این مشکل یک قسم را ساقط می کنند.
 بیان ذلک:
 در جائی که می گویید قطع بما هو کاشف موضوع است و تمام الموضوع هم می باشد تنافض صورت می گیرد زیرا وقتی که می گوییم قطع تمام الموضوع است یعنی مقطوع اصلا دخالت در موضوع ندارد یعنی اگر مقطوع هم نبود این موضوع بود ولی وقتی که می گوییم قطع بما هو کاشف تام موضوع است معنایش آن است که موضوع قطعی است که کاشفیت تامه دارد در نتیجه مشکوف دخالت در موضوع دارد چون می گوییم قطع بماهو کاشف موضوع است نه بما هو صفت در نتیجه وقتی می گویید قطع بما هو کاشف، کاشفیت قطع دخیل در موضوع می باشد و وقتی می گویید قطع تمام الموضوع است یعنی کاشفیت قطع دخالت در موضوع ندارد و این تناقض می باشد.
 اما کسانی که قطع را شش قسم می دانند مانند مرحوم آقا ضیاء عراقی می فرمایند دخالت قطع در موضوع از جهت کاشفیت دو قسم دارد یکی اینکه قطع موضوع است بما هو کاشف در برابر شک که کاشفیتی ندارد دوم اینکه قطع موضوع است بما هو کاشف تام بخلاف ظن که کاشف تام نیست پس قسمی که قطع بما هو کاشف موضوع است تبدیل به دو قسم شده است.
 در قسمی که قطع بما هو کاشف موضوع واقع شود نه بما هو تام اگر چه ظن هم اینگونه است ولی علت اینکه این قسم را از اقسام قطع قرار داده اند یا از باب مثال قطع ذکر شده است و یا بخاطر این است که قطع افضل افراد قطع می باشد.
 اما کسانی که اقسام قطع را هفت قسم می دانند مانند مرحوم حضرت امام در تهذیب الاصول و انوار الهدایة ج 1 ص 93.
 مرحوم حضرت امام می فرمایند جهت کشف قطع، خود دو جهت دارد یکی اصل کشف و یکی هم تمام بودن کشف و علی کل منهما یا قطع تمام الموضوع است یا جزء الموضوع.
 قطع بما هو کاشف تمام الموضوع و جزء الموضوع کاشفیت هم تام یا ناقص(مطلب ناقص است)
 این اقسام که برای قطع بیان شد نسبت به احکام شرعیه است که بر قطع مترتب می شود اما قطع احکامی دارد که در آن قطع، قطع همیشه طریق است و موضوع واقعی نمی شود و آن احکام، احکام عقلیه قطع می باشد مانند حجیت قطع و یا حرمت مخالفت قطع و یا وجوب اطاعت قطع
 قطع نسبت به این احکام عقلیه همیشه موضوع می باشد و قطع طریق نخواهیم داشت.
 العنوان: اقسام القطع
 مقدمة الثانية:
 للقطع جهات ثلاثة:
  1. جهة القيام بالنفس مع قطع النظر عن الكشف مثل سائر اوصاف النفسانية كالشجاعة و البخل و امثالهما
  2. جهة اصل الكشف المشترك بينه و بين سائر الامارات
  3. جهة كمال الكشف الذي لايكون في سائر الامارات ( انوار الهداية)
 او جهتين : الصفية و الكاشفية
 و لذا ذهب بعض الي ان حجية الامارة الشرعية بمعني تتميم الكشف و جعله علماً تعبدیا.
 و تلك الجهات ليست حقيقته حتي توجب تركّب القطع مع انه بسيط بل تحليلية عقلية مثل الاجناس و الفصول.
 مقدمة ثالثة:
 الامارات الشرعية ايضا و بتعبير آخر الظن ايضا له جهتان :
  1. كونه صفه نفسانية
  2. كونه كاشفا ولكن كشفا ناقصاً
 فنقول الكلام في مقامين:
 احدهما، كيفيت تصوير الأعداد عند كل صاحب قول.
 و ثانيهما، النقد علي بعض الاعداد
  اما مقام الاول:
 اما القائل بان الاقسام ثلاثة- الشيخ الانصاري في رسائل ص3:‹‹و بالجملة فالقطع قد يكون طريقاً للحكم و قد يكون مأخوذاً في موضوع الحكم...››- و جهه ان القطع حيث كان له جهة صفتیة للنفس و جهة كاشفية عن المعلوم و الغرض العقلائي ربما يتعلق به من الجهة الاولي مثل ان الوسواسي لعدم حصول القطع له ينذر انه اذا تحقق القطع و ارتفعت تحیره يتصدق بكذا، و ربما يتعلق بالجهة الثانية مثل انه يريد القطع بدخول الوقت للافطار او للصلوة ، و هكذا غرض الشارع ايضا ربما يتعلق بالجهة الاولي و ربما بالجهة الثانية فيجعله موضوعا للحكم بهذه الجهة فيكون القطع من حيث وقوعه موضوعا قسمان و باضافة قطع الطريقي المحض يصیر الاقسام ثلاثة
 و اما من جعلها خمسة مثل صاحب الكفاية ج2 ص18 :‹‹الامر الثالث، انه قد عرفت... ص20 و ذلك لان القطع لما كان من الصفات الحقيقية ذات الاضافة ... صح ان يوخذ فيه بما هو صفة ... كما صح أن يؤخذ بما هو كاشف عن متعلقه و حاك عنه، فتكون أقسامه أربعة، مضافا إلى ما هو طريق محض عقلا غير مأخوذ في الموضوع شرعا››.فهو جعل كل من الجهتين تارة تمام الموضوع و اخري جزء الموضوع فيكون قطع الموضوعي اربعة اقسام و باضافة طريقي المحض يصير العدد خمسة.
 و اما من جعلها اربعة مثل محقق النائيني و السيد الخوئي فهو اسقط من اقسام الموضوعي اخذه بعنوان الكاشفية تمام الموضوع لانه من قبيل الجمع بين المتناقضين اذ معنا كونه تمام الموضوع انه لادخل للواقع في تحقق الحكم بل الحكم يترتب علي القطع كان مطابقاً مع الواقع ام لا، و معنا كونه ماخوذا بعنوان الكاشفية ان لثبوت المنكشف دخل في الحكم فيلزم دخل الواقع في تحقق الحكم و عدم دخله فيه .
 و اما من جعلها ستة محقق العراقي- فهو جعل دخالة القطع في الموضوع من جهة كاشفية قسمان:
 1- دخله فيه لكونه كاشفا خاصا اي كاشفا تاماً .
 2- دخله فيه لمكان اصل الكشف الذي يكون في غيره من الطرق و يكون تخصيص القطع بالذكر لمكان انه اجلي الطرق.
 و اما من جعلها سبعة اقسام تهذيب و انوار الهدايةج1 ص93 فهو جعل جهة الكشف قسمان:
 1- اصل الكشف
 2- و تمامه و علي كل منهما كان تمام الموضوع او جزئه

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo