< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

91/02/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جهت کلامی مبحث تجری
 اما به فرمایش مرحوم آخوند که سوء سریره و حسن سریره به طینت انسان بر می گردد جوابهای زیادی داده شده است و از خود ایشان هم نقل شده است که بعد از چاپ کفایه از مطالب تجری و بحث طلب و اراده ابراز پشیمانی می کردند که کاش این مطالب طبع نمی شد چرا که مطابق عقیده ما نیست.
 منتهی الدرایة ج 4 ص 54 «و قد سمعت غیر مرة من بعض تلامذة المصنف ان ما ذکره هنا و فی مبحث الطلب و الارادة کان جریا علی مذاق الفلاسفة و بعد ان طبعت الکفایة اظهر المصنف التاثر من طبع هذین موضوعین»
 می فرمایند از بعضی از شاگردان مرحوم آخوند شنیده ام که بعد از طبع کفایه فرموده اند آنچه در بحث طلب و اراده و تجری گفته ایم طبق مذاق فلاسفه است و ای کاش این مطالب دو موضع چاپ نمی شد
 نکتة: با توجه به این مطلب خوب است که انسان به صرف اینکه مطلبی را در کتابی می بیند به صاحب کتاب نسبتهای ناروا ندهد کما اینکه همه می گویند مرحوم حاجی نوری با نوشتن کتاب فصل الخطاب فی تحریف القرآن قائل به تحریف قرآن می باشد در حالیکه مرحوم آغا بزرگ تهرانی فرموده اند من شش سال با مرحوم حاجی نوری مصاحب بودم و ایشان قائل به تحریف قرآن نبوده اند و می فرموده است منظورشان از این کتاب این بوده است که آنچه در تحریف قرآن نقل شده این روایات می باشد و اشتباه من این بوده است که باید اسم کتاب را فصل الخصاب فی عدم تحریم قرآن قرار می دادم.
 اما جوابهای که به مرحوم آخوند در این زمنیه داده شده است.
 مرحوم آقای خوئی در محاضرات می فرمایند:
 اولا: فرمایش مرحوم آخوند خلاف وجدان می باشد هر انسانی در وجودش احساس می کند نسبت به هر کاری می تواند اقدام کند یا آن را ترک کند.
 محاضرات ج 2 ص 111 «وثانیا: حيث اننا نرى شخصاً واحداً كان شقياً في أول عمره و صار سعيداً في آخره أو بالعكس، فلو كانت الشقاوة و السعادة ذاتيتين فكيف يعقل تغييرهما، لاستحالة تغيير الذاتي و انقلابه.
 و ثانیا: می فرمایند چگونه ممکن است که انسانی در ابتدای امر انسان بدی است ولی در اواخر عمرش انسان خوبی می شود اگر اعمال به طینت بر گردد نباید تغییری در آن صورت گیرد همانطور که آتش همشه گرم کننده است یک شخص هم یا باید کلا انسان خوبی باشد و یا کلا انسان شقیی باشد.
 محقق اصفهانی نیز در نهایة الدرایة ج 3 ص 44 تعلیقه 16 در رد کلام مرحوم آخوند نمی فرمایند:
 «مع أنّ الانتهاء إلى الذّات و الذّاتيات و انقطاع السّؤال يناسب ترتّب نفس العقاب لا استحقاقه العقلائي‌ » مع ان الکلام فی الثانی
 اگر کلام شما درست باشد شما باید بگویید حتما فرد متجری عقاب می شود نه اینکه عقلا استحقاق عقاب دارد زیرا اگر بگویید مستحق عقاب است به توبه یا عفو خداوند متعال ممکن است عقاب از این ذات نفی شود در حالیکه اگر ذاتی باشد باید عقاب همشیه وجود داشته باشد و از ذات جدا نشود.
 در حدود بیست و چند سال قبل من خودم از آیة الله وحید حفظه لله در مورد این مبحث نظرشان را پرسیدم ایشان فرمودند اگر برهانا بخواهیم بحث کنیم به همان جائی بحث ختم می شود که مرحوم آخوند به آن رسیده است لذا با برهان نمی توان کلام مرحوم آخوند را رد کرد بلکه جوابش فقط وجدان می باشد.
 اما اینکه فرمودند که ارسال انبیاء و انزال کتب لغو نیست اگر چه همه چیز به طینت انسان برمی گردد زیرا فایده ارسال رسل و انزال کتب این است حجت بر انسان خوب و بد تمام خواهد شد- نه اینکه انسانها تغییر کنند -و هر یک در مسیر خود با ارسال رسل به کمال خواهد رسید.
 و فیه:
 محقق ایراوانی در مقام اشکال بر این کلام در نهایة النهایة ج 2 ص 23 می فرمایند:
 «و انت خبیر بان التکلیف لغرض العقاب من اقبح ما یکون»
 لازمه حرف ایشان این است که این شرایع و تکالیف برای این است که عقاب کافر بیشتر شود و در کفرش به کمال برسد و این یقینا صحیح نیست.
 در ص 22 می فرمایند:
 «و انت خبیر بان کل ما یقال فی امثال هذه المسائل التی لاسبیل الی العلم بحقیقة الحال فیها ان لم یکن کفرا فهو فضول و رجم بالغیب و تخرص و المتبع فی ذلک کلام اهل الوحی فکل ما یصدر عنه نومن به و کل ما سوی ذلک نکفر به»
 می فرمایند اظهار نظر در مسائلی که عقل ما آن را درک نمی کند اگر کفر نباشد رجم بالغیب می باشد و باید در این مسائل به کلام وحی مراجعه کرد.
 مرحوم امام رحمة الله علیه در انوار الهدایة ج 1 ص 86 و 87 می فرمایند:
 «فما وقع في الكفاية : - من أنّ بعث الرسل و إنزال الكتب و الوعظ و الإنذار إنّما تفيد من حسنت سريرته و طابت طينته، و تكون حجّة على من ساءت سريرته و خبثت طينته و لا تفيد في حقّهم - ممّا لا ينبغي أن يصغى إليه، بل هو مناقض للقول بأنّ اختيار الكافر و العاصي الكفر و العصيان، و المطيع و المؤمن الإطاعة و الإيمان من الذاتيّات التي لا تختلف و لا تتخلّف‌ اذ الانتفاع بالشرایع و المواعظ لایجتمع مع ذاتیة الاختیار و السعادة و الشقاوة»
 می فرمایند این کلام ایشان آنقدر بطلانش روشن است که نباید به آن گوش داد ضمن اینکه این کلام ایشان با منبای خودشان هم سازگاری ندارد زیرا اگر ذاتی باشد ذاتی اصلا تغییر نمی کند تا بگوییم ارسال رسل موجب به کمال رسیدن هر صاحب طینتی می شود.
 العنوان: جهة کلامیة مبحث التجری
 و اما ما ذكره صاحب الكفاية من ارجاع الاعمال الي سوء السريرة و حسنها فاجيب منه اجوبة متعددة و انه جبر و نقل عنه انه اظهر الندامة علي ما ذكره هيهنا و في مبحث الطلب و الارادة بعد طبع الكفاية و من الاجوبة:
 ما افاد محقق الخوئي علي ما في محاضرات ج2 ص111 من انه مضافاً الي انه خلاف الوجدان و انه لنا ان نفعل الفعل و لنا ان نتركه، انه يري شخص واحد يصدر اعمال حسنة في اول عمره و اعمال السيئة في آخر عمره او بالعكس مع ان المنشأ لو كان هو السريرة و الطينة فلابد ان لايتغير اعمال الشخص كان حسناً او قبيحاً كما لايتغير اثر النار و الماء.
 و اجاب عنه محقق الاصفهاني في نهاية ج3ص44 بما نصه: ‹‹مع أنّ الانتهاء إلى الذّات و الذّاتيات و انقطاع السّؤال يناسب ترتّب نفس العقاب لا استحقاقه العقلائي‌››.
 اي مع ان الكلام في الثاني.
  منتهي الدرايه ج4 ص54: ‹‹و قد سمعتُ غير مرة من بعض أعاظم تلامذة الماتن: أن ما ذكره هنا و في مبحث الطلب و الإرادة (ج1ص100 )كان جرياً على مذاق الفلاسفة، و بعد أن طبعت الكفاية أظهر المصنف التأثر من طبع هذين الموضعين››. استاذنا العلامة الوحيد في بيته بمشهد فی سنة 1367 هـ ش: الدليل علي اختيارية الفعل منحصراً بالوجدان اذ البرهان يقتضي ما ذهب اليه صاحب الكفاية و لايمكن الجواب عنه بالبرهان.
 لعله لانفكاك الاستحقاق عن الذات بالعفو بخلاف العقاب. ‌
 و اما ما ذكره صاحب الكفاية بالنسبة الي عدم لغوية ارسال الرسل و انزال الكتب من انه لبلوغ المؤمن اي الكمال و لاتمام الحجة علي الكافر.
 اجاب عنه محقق الايرواني في نهاية ج2ص23 ما نصه:‹‹ و أنت خبير: بأنّ التكليف لغرض العقاب من أقبح ما يكون‌››.
 و افاد قبله ص22 ما نصه:‹‹ و أنت خبير: بأنّ كلّ ما يقال في أمثال هذه المسائل التي لا سبيل إلى العلم بحقيقة الحال فيها، ان لم يكن كفرا، فهو فضول و رجم بالغيب و تخرّص، و المتبع في ذلك كلام أهل الوحي، فكل ما يصدر منهم نؤمن به و كل ما سوى ذلك نكفر به››.
 و افاد بعض الاعاظم في انوار الهداية ج 1 ص86و87 بان «ما قاله صاحب الكفاية من ان بعث الرسل و انزال الكتب والوعظ تفيد من حسنت سريرته و حجة علي من خبثت طينته مما لاينبغي ان يصغي اليه بل هو امناقض للقول بان اختيار العاصي العصيانه و المطيع الاطاعة من الذاتيات التي لاتختلف و لاتتخلف اذ الانتفاع بالشرايه و الواعظ لايجتمع مع ذاتية الاختيار »
 فهل يمكن ان يصير الانسان حماراً او انساناً و الحمار انساناً او حماراً بالوعظ و الانذار؟

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo