< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

91/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: استدالال به حکم بر حرمت تجری
 در جلسه قبل برای حرمت تجری بوسیله عقل به سه وجه اشاره شد که اشکالات وجه اول و دوم اشاره شد.
 و اما اشکالات بر وجه سوم:
 خلاصه وجه سوم این بود که نفس تعلق قطع ممکن است موجب قبح شود و قبح هم ملازمه با حکم شرعی دارد گفتیم این وجه مرکب از دو چیز است یکی اینکه قبح موجب حسن و قبح می شود و یکی هم ملازمه بین حسن و قبح وحکم شرعی.
 از هر دو بخش این وجه جواب داده شده است.
 اما جواب از بخش اول:
 از این بخش هم مرحوم نائینی جواب داده اند و هم مرحوم آخوند در کفایه ج 2 ص 13 ،مرحوم نائینی این جواب را از کلام مرحوم آخوند اسفاده کرده اند ایشان می فرمایند اینکه قطع موجب حسن وقبح می شود خلاف وجدان می باشد زیرا وجدان حاکم است که قطع موجب حسن و قبح نمی شود لذا کما فی الکفایة قتل فرزند مولی در نظر مولی حسن نیست ولو اینکه این قاتل یقین داشته است که این پسر دشمن مولی است و با این قصد فرزند مولی را کشته است ولی این قصد قاتل، باعث نمی شود که قتل فرزند در نزد پدر حسن باشد بلکه موجب ناراحتی پدر می باشد.
 و فیه:
 از این بیان مرحوم آقای خوئی در مصابح الاصول ج 2 ص 25 جواب داده اند می فرمایند: حسن و قبح اشیاء نه ذاتی است و نه به حکم شارع است بلکه به حکم عقل است.
 اما ذاتی نیست بخاطر اینکه حسن و قبح نظیر آثار تکوینیه نمی باشد و تابع قطع و ظن ما نیست و الا اگر ذاتی بود تغییر نمی کرد با اینکه بلااشکال با عروض بعضی از عناوین، حسن و قبح تغییر می کند مثل این که کذب حسن می شود اگر موجب نجات مومن شود.
 به حکم شارع هم نیست و الا اگر به حکم شارع بود کما عن الاشاعره لازمه آن سد باب اثبات نبوت عامه و خاصه می باشد زیرا ثابت نشده است هدایت مردم به وسیله انبیاء از ناحیه خداوند حسن باشد و دلیلی بر آن نداریم و یا ترکش قبیح باشد و اثبات نبوت که حسن هدایت به دنبال آن است به حکم شارع نیست بلکه به حکم عقل است.
 اما اینکه به حکم عقل می باشد بخاطر این است که عقل حسن و قبح را درک می کند و ملاک حکم و درک عقل، انطباق عنوان عدل و ظلم بر فعل می باشد به این معنا که موضوع درک عقل اولا و بالذات عدل و ظلم است عقل درک می کند که عدل در همه جا حسن است و ظلم در همه موارد قبیح است بعد هر چه مصداق این دو قرار بگیرد اگر مصداق عدل باشد حسن می شود و اگر مصداق ظلم بود قبیح می شود پس اولا عدل حسن دارد و ثانیا مصداق آن هم حسن پیدا می کند و همچین در مورد ظلم لذا عمل واحد مانند زدن یتیم گاهی حسن دارد زیرا مصداق عدل است و گاهی قبح دارد زیرا مصداق ظلم است.
 در ما نحن فیه که قطع به خمریت دارد و به قصد خمریت آن را می آشامد مصداق ظلم می باشد زیرا مخالفت قطع مصداق ظلم است وقتی که مصداق ظلم شد نفس عمل و شرب تعدی بر مولی و قبیح می باشد در نتیجه شرب مقطوع الخمریه ولو در واقع آب باشد ظلم بر مولی است و قبیح است و شاهد اینکه این مقطوع الخمریه قبیح است این است که همه عقلاء تسالم دارند بر اینکه فعل «منقاد به» عقلا حسن است و انقیاد و تجری هر دو از یک وادی هستند وقتی انقیاد عقلا حسن داشته باشد تجری هم عقلا قبح دارد لذا اینکه مرحوم نائینی فرمودند فعل «متجری به» وجدانا قبح ندارد صحیح نیست بله وجدانا قبح دارد زیرا مصداق ظلم بر مولی می باشد.
 بیان مرحوم حضرت امام رحمة الله علیه در تهذیب الاصول ج 2 ص 91
 مرحوم امام می فرمایند فعل متجری به بر همان عنوان واقعی خودش باقی است و عنوان قبحی بر آن عارض نمی شود زیرا اگر قبح باشد این قبح یا از ناحیه عنوان اولیه است که شرب الماء باشد یا از ناحیه عنوانی که بر آن عارض شده که شرب الخمر باشد اما جهت اول منشا قبح نیست زیرا نفس شرب الماء خودش قبح ندارد اما از ناحیه شرب الخمر قبح ندارد زیرا چیزی که تصور می شود که از ناحیه او فعل متجری به قبیح شده باشد یا عنوان تجری است یا عنوان هتک و ظلم بر مولی- که این فعل «متجری به» هتک مولی است- در حالیکه از ناحیه هیچ کدام فعل قبیح نمی شود اما تجری و طغیان موجب قبح فعل نمی شود زیرا این تجری و طغیان از عناوینی است که قائم به شخص فاعل است خود شخص تجری کرده است نه فعل و اما از ناحیه هتک و ظلم بر مولی قبیح نیست اگر چه خود این فعل هتک مولی است- زیرا ملازمه ای بین تجری و هتک و ظلم نیست یعنی ممکن است گاهی تجری موجب هتک باشد اما در همه موارد اینگونه نیست و ممکن است مورد بحث از مواردی باشد که ملازمه نباشد.
 غرر و درر در ص 8 در بیان مطلب تهذیب که ممکن است تجری باشد اما موجب هتک و ظلم نباشد، می فرمایند: ماده افتراق مانند اینکه بر مسلمانی شهوت غلبه کرده است و با زنی که فکر می کرده اجنبی است مقاربت کرده است در حالیکه وی همسر او بوده است در این صورت عنوان تجری بر این فعل صادق است اما هتک بر مولی بر آن صادق نیست.
 خلاصة الدرس
 العنوان: حكم العقل بقبح التجري
 و قد اجاب عن دعوي الاولي كون القطع محسناً و مقبحاً محقق النائيني و صاحب الكفاية.
 اما النائيني فادعي انه خلاف الوجدان اذ الوجدان حاكم بعدم كون القطع محسناً و مقبحاً.
 السيد الخوئي : و فيه :
 مقدمة: تقدم سابقاً ان حسن الاشياء و قبحها لايكون ذاتياً لها مثل الآثار التكوينية و الا لا يتغير مع انه ليس كذلك لتغيرهما بطروّ العناوين مثل حسن الكذب اذا كان منجياً للمؤمن و قبحه اذا لم يكن كذلك و لايكون بحكم الشارع كما ذهب اليه الاشاعرة و الا يلزم سد باب اثبات النبوةلعدم اثبات حسن هداية الناس من ناحية الله تعالي و قبح ترك هدايتهم.
 فلا محالة يكون حسن الاشياء و قبحها بحكم العقل اي بدركه و ملاك هذا الحكم هو انطباق عنوان العدل و الظلم علي الفعل يعني ان موضوع درك العقل اولاً و بالذات هو العدل و الظلم و كلما كان مصداقاً لاحدهما يعرض عليه ثانياً و بالعرض ما كان عارضاً لهما بالذات.
 و لذا يكون عمل الواحد مثل ضرب اليتيم تارة حسن داخلاً في العدل و اخري قبحاً و داخلاً في الظلم.
 اذا تبين ذلك فنقول لا شبهة في ان مخالفة القطع مصداق الظلم يعني ان نفس العمل المقطوع مبغوضة يكون تعدياً علي المولي و مصداقاً للظلم لدي العقلاء.
 و يشهد علي ما ذكر تسالمهم اي العقلاء علي حسن الفعل المنقاد به عقلاً و معلوم انه لافرق بين الانقياد و التجري في درك العقل فما ذكره المحقق النائيني من عدم قبح فعل المتجري به وجداناً غير صحيح اذ الوجدان كما ذكر علي خلافه.
 هذا ولكن ذكر في تهذيب الاصول ح2 ص91 ان الفعل المتجري به باق علي عنوانه الواقعي و لا يعرض له عنوان قبيح . اذ لو كان قبيحاً فلابد و ان يكون قبحه اما من ناحية عنوانه الواقعي و اما من ناحية عناوين العارضة له اما الاول فلا موقع لتوهم اذ شرب الماء لا قبح فيه و اما الثاني فلان ما يتصور منها انما هو: عنوان التجري و الطغيان و العزم او الهتك و الظلم اما التجري و اخويه فهما من العناوين القائمة بالفاعل و المتصف بالجرئة انما هو النفس و العمل يكشف عن كون الفاعل جريئاً لا انه نفس الجرئة علي المولي او نفس الطغيان عليه.
 و اما الهتك و الظلم فهما و ان كان ينطبقان علي الخارج الا انه لاملازمة بينهما و بين التجري دائماً كما لا يخفي .( راجع الدرر ص8 تجد ماده افتراقها كاقدام فساق المسلمين لغلبة الشهوة لا لعدم اهمية باوامر الدين و نواهية.
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo