< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

90/07/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراد از اسم جنس

 از اشکال مرحوم آخوند که فرمودند لابشرط قسمی نمی تواند موضوع له اسم جنس واقع شود زیرا لابشرط قسمی کلی عقلی است، هم جواب نقضی داده اند و هم جواب حلی.

جواب نقضی:

  این بیان شما -که بخاطر لحاظ ذهنی لابشرط قسمی فرمودید این لابشرط کلی عقلی است و موضوع له جنس قرار نمی گیرد- در هر سه قسم از اقسام لابشرط مقسمی جاریست زیرا بشرط لا در ذهن بشرط لا لحاظ می شود و بشرط شیء هم در ذهن بشرط شیء لحاظ می شود و اگر لحاظ ذهنی، ملحوظ را کلی عقلی نماید باید بگویید هر سه قسم لابشرط مقسمی کلی عقلی است نه در لابشرط قسمی به تنهایی.

جواب حلی

 دو جواب به کلام صاحب کفایه داده شده است:

 1- این جواب در هر سه قسم از اقسام لابشرط مقسمی می باشد می فرمایند: لحاظ در صورتی ملحوظ را مقید به امر ذهنی می کند و کلی عقلی می شود که این لحاظ جزء موضوع له باشد ولی لحاظ، جزء موضوع له نیست موضوع له ذات بدون لحاظ است. به بیان دیگر در وقت وضع یک لفظ بر یک معنا« لحاظ» لازم است کما اینکه«لحاظ» در هنکام حمل نیز لازم است موضوع و محمول هر دو باید لحاظ شوند تا حمل صورت گیرد اما این لحاظ ها جزء موضوع له نیستد کما اینکه در حمل زید قائم زید را لحاظ می کنیم اما لحاظ جزء زید نیست و همچنین در مورد قائم. بلکه لحاظ مصصح حمل است یعنی بدون لحاظ حمل صحیح نیست در مانحن فیه در هنگام وضع هم لحاظ لفظ لازم است و هم لحاظ موضوع له، ولی این لحاظ کما اینکه جزء لفظ نیست جزء موضوع له هم نیست این لحاظ مصحح وضع نامیده می شود در نتیجه ما هم قبول داریم که لحاظ موضوع له، لازم است اما لحاظ، جزء موضوع له نیست.

 2- این جواب مخصوص لابشرط قسمی است که در بیان مرحوم آخوند ذکر شده بود.

 در چند جلسه قبل در بیان اقسام لابشرط مقسمی که سه قسم بود-به دو اعتبار این اقسام اشاره شد که یک اعتبارش این بود که آقای خوئی فرمودند ماهیت یا طریق است و یا موضوع، اگر طریق باشد در واقع دو مصداق دارد یکی لابشرط قسمی که طریق به افراد خارجی بود و یکی بشرط شیء، در این دو جا ماهیت طریقا لحاظ شده است یعنی در بشرط شیء طریق به فرد خارجی و در بشرط لاطریق به همه افراد.

  و گاهی ماهیت موضوع است نه طریق که عبارت بود از ماهیت بشرط لا مانند« الانسان نوع» که ماهیت مجرده نیز نامیده می شود در این مثال انسان طریق نیست بلکه خودش موضوع است چرا که خود انسان، نوع است نه افراد خارجی انسان، نوع باشند.

 بنابر این بیان در مانحن فیه، لابشرط قسمی در واقع طریق به افراد خارجی است زیرا مقید به چیزی نیست و بر همه افراد در خارج منطبق می شود و اسم جنس هم اینگونه بود زیرا اسم جنس چیزی بود که در خارج با افراد منطبق می شد و لا بشرط قسمی هم چون طریق به افراد است لذا صلاحیت دارد موضوع له اسم جنس قرار بگیرد.

 نتیجه اینکه کلام مرحوم آخوند- که فرمودند لابشرط قسمی چون کلی عقلی است و موطنش ذهن می باشد لذا نمی تواند موضوع له اسم جنس قرار گیرد -نقضا و حلا صحیح نیست.

  مرحوم محقق نائینی از راه دیگری کلام مرحوم آخوند را رد می کنند می فرمایند امر دائر مدار این است که یا موضوع له اسم جنس، لابشرط قسمی باشد و یا لابشرط مقسمی و اما لابشرط مقسمی ممکن نیست موضوع له اسم جنس قرار گیرد زیرا اگر موضوع له اسم جنس، لابشرط مقسمی باشد باید اسم جنس بر همه اقسام این موضوع له صدق کند و حال آنکه بر بعض از اقسامش صدق نمی کند مانند بشرط لا زیرا اسم جنس بر جیزی صدق می کند که در خارج باشد و بشرط لا در خارج نیست لذا موضوع له اسم جنس منحصر می شود به لابشرط قسمی.

و فیه: اینکه لابشرط مقسمی، وضوع له قرار نمی گیرد چون اسم جنس بر همه افرادش منطبق نمی شود صحیح نیست زیرا کلی لازم نیست در خارج بر همه افرادش منطبق باشد اگر جامعی داشتیم که بعضی از افرادش در خارج است و بعضی از آنها درخارج نیست مانعی ندارد که لفظ را برای این کلی وضع کنیم ولی به اعتبار آن افرادی از این کلی، که در خارج وجود می گیرند.

نظریه صحیح در این مقام

 موضوع له اسم جنس باید چیزی باشد که در ضمین همه افراد تحقق پیدا کند یعنی جامع بین همه باشد زیرا اسم جنس در خارج با همه افراد منطبق می شود مثلا ممکن نیست در خارج فردی از انسان باشد که انسان بر او منطبق نشود و آن موضوع له عبارت است از ماهیت بما هی هی، ماهیتی که لحاظ می شد بذاتها نه با خارج از ذاتش.

 چنانچه قبلا اشاره شد ما سه نوع لابشرط داشتیم: ماهیت بما هی هی، لابشرط قسمی و لابشرط مقسمی و چون دو تای آخری دائره آنها ضیق است لذا صلاحیت ندارند موضوع له اسم جنس باشند در نتیجه می ماند ماهیت بما هی هی که موضوع له اسم جنس می باشد.

 مرحوم صاحب کفایه در ج 1 ص 376 نیز به این مطلب تصریح می کنند که موضوع له اسم جنس نفس معنا و صرف المفهوم می باشد. آن معنایی که هیچ چیزی با آن لحاظ نشده است و مقید به چیزی نشده است ولو قید اطلاق و ارسال، که با این قید آخر اشاره دارند به قول کسانی که موضوع له اسم جنس را ماهیت مقید به قید اطلاق می دانند.

 صاحب قوانین نیز در ج 1 ص 198 سابق بر همه همین قول را پذیرفته اند.

 شاهد اینکه موضوع له نفس معنا می باشد این است که در همه جا اسم جنس استعمال می شود بدون هیچ گونه قرینه ای در حالیکه اگر موضوع له قیدی داشت، زمانی استعمال در موارد خالی از آن قید صحیح بود که، قید از او گرفته شود و بعد استعمال شود در حالیکه مثلا انسان یا رجل در همه افرادش استعمال می شود بدون هیچ گونه دخل و تصرفی، و این نشانگر این است که موضوع له عاری از هر گونه قید می باشد.

 بعد از اینکه مشخص شد موضوع له نفس معناست مرحوم صاحب نهایه و مرحوم مظفر می فرمایند اگر چه موضوع له به تعبیر مرحوم آخوند صرف المفهوم و نفس المعنی می باشد بدون قید حتی قید ارسال و اطلاق، ولی در هنگام وضع باید بنحو لابشرط قسمی لحاظ شود- نه مقید به وجود و نه مقید به عدم -بعد لفظ را برایش وضع می کنیم.

 در مقام بیان علت این امر می فرمایند چون اهمال در واقعیات و مقام ثبوت محال است واضع وقتی می خواهد لفظی را برای معنا وضع کند باید معنا را لحاظ کند کما اینکه لحاظ لفظ نیز لازم است منتهی به نحو لابشرط قسمی آن معنا را لحاظ می کند نه مقید به قید وجودی و نه مقید به قید عدمی بعد لفظ را برای آن وضع می کند.

 در ادامه می فرمایند: وقتی چیزی را می خواهیم حمل کنیم -با توجه به اینکه وضع هم نوعی حمل است- یا محمول ذات و ذاتیات این ماهیت است اینجا جای اطلاق و تقیید نیست چرا که هر چیزی ذاتیاتی دارد که شیئیتش به آن بستگی دارد و شیء از ذاتیاتش جدا نمی شود هر عرضی بر او بپوشانیم از ذاتیاتش جدا نمی شود لذا این تقسیمات سه گانه ماهیت را، نمی توان در مورد ذاتیات شیء در نظر گرفت زیرا ذاتیات قابل جدا شدن نیستند

 و یا آنچه حمل بر ماهیت می شود ذاتیاتش نیست بلکه امر دیگری است مانند حمل ایمان بر انسان و چون که اهمال در واقعیات محال است باید آن ماهیت را در ذهن خود متعین کنیم که این تعیّن در قالب همان سه اعتبار ماهیت صورت می گیرد و چون این تعین در دو اعتبار از اعتبارات ماهیت ممکن نیست(علت آن قبلا گذشت) باید در ضمن لابشرط قسمی صورت گیرد.

 در ادامه می فرمایند: این ماهیت که قرار است موضوع له قرار گیرد ذاتیاتی دارد که «موضوع له بودن» از آن ذاتیات نیست و قرار است بر آن ماهیت عارض شود چرا که موضوع له بودن خود از محمولات است و قرار است بر ذاتیات این ماهیت حمل شد لذا نیاز به این دارد که این ماهیت لحاظ شود تا بتوان موضوع له بودن را بر آن حمل کرد و لحاظ هم منحصر بود به یکی از اعتبارات سه گانه ماهیت.

 بعد می فرمایند منافاتی نیست که ماهیت در مرحله وضع لابشرط قسمی لحاظ شود اما موضوع له نفس معنا باشد بدون هیج قیدی باشد در نتیجه موضوع له، نفس معنی بدون قید می باشد اما هنگام وضع باید مطلق-لابشرط قسمی- لحاظ شود.

 مختار ما نیز همین بیان صاحب نهایة الدرایة می باشد

عبارت نهایة ص 492:

 «و التحقيق الّذي ينبغي و يليق كما عليه أهله...ص493 و بالجملة المحمول على الماهيّة إمّا أن يكون ذاتها و ذاتيّاتها فحينئذ لا مجال للإطلاق و التقييد إذ الشي‌ء لا ينسلخ عن نفسه بعروض العوارض و عدمه حتّى يجب لحاظها مقيّدة به أو بعدمه أو مطلقه، و إمّا أن يكون أمراً آخر غير ذاتها و ذاتيّاتها فيمكن إنّ ترتّب عليها باعتبار وجود شي‌ء أو عدمه و حيث لا إهمال في الواقعة فيستحيل الحكم عليها جدّاً بلا تعيّن لها بأحد التعينات الثلاث.

 و ما يقال أنّ المهملة في قوة الجزئيّة فالمراد منه المهملة في مقام الإثبات لا في مقام الثبوت، و من المحمولات الواردة على المعنى كونه موضوعاً له فلا بدّ من أن يلاحظ بنحو من أنحاء التعيّن إلاّ أنّ التعيّن الإطلاقي اللابشرطي القسمي لتسرية الوضع إلى المعنى بجميع أطواره لا لاعتباره في الموضوع له فلا منافاة بين كون الماهيّة في مرحلة الوضع ملحوظة بنحو اللا بشرط القسمي، و كون ذات المعنى موضوعاً له...الموضوع له نفس المعنى لا المعنى المطلق بما هو مطلق و إن وجب لحاظه مطلقا تسرية للوضع... ممّا ذكرنا تعرف ما في المتن بل ما في غيره حتّى بعض كلمات بعض أهل فن الحكمة و اللَّه ولي الرشد و العصمة».

  نکته آخر هم اینکه صاحب عنایه می فرمایند:

 عنایة الاصول ج 2 ص 349 «اسم الجنس هو ام المطلقات»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo