موضوع: آيات/ دلايل وجوب خمس /خمس

بحث در استدلال آيه خمس، براي اثبات وجوب خمس بود.

مرحوم آيت الله ميلاني در 7 مورد از جملاتي كه در اين آيه است، مطالبي مي فرمودند كه جمله اول بيان شد كه «واعلموا» به معناي حقيقي يعني طلب علم و يك معناي كنائي دارد كه عمل كردن باشد و بنابر معناي حقيقي، شامل مكلفين و غير مكلفين مثل صغير هم مي شود و بنابر معناي كنائي، فقط شامل مكلفين مي شود.

دوم: جلمه «انما غنمتم»: «ما» موصوله است از آن عموم استفاده مي شود و مختص غنائم جنگي نمي باشد. به بيان ديگر اكثر عامه قائلند كه خمس اختصاص به غنائم جنگي دارد. چون مورد آيه جنگ و حرب است و شامل غير غنائم جنگي نمي شود. اما استاد مي فرمودند كه «ما» موصوله است و «شيء» صله آن است و شامل همه چيز مي شود.

و اينكه شما گفتيد مورد آيه جنگ با كفار بوده و عام نيست، بطلان آن در اصول معلوم شد كه هيچگاه مورد مخصص وارد نمي باشد. البته بيان شد كه اگر مورد كلي باشد، ديگر مخصص نمي باشد و اگر خصوصيت خاصي داشته باشد، مورد مخصص وارد مي باشد. و همچنين عامه مي گويند نماز مسافر قصر است در حالي كه در دليل («وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذينَ كَفَرُوا إِنَّ الْكافِرينَ كانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبينا»[1] ) آمده اگر خوف از دشمن داشته باشد نمازش، قصر و اگر مورد مخصص باشد، بايد گفت اگر ترس از دشمن نباشد، نماز قصر نيست در حالي كه عامه همه مي گويند نماز مسافر مطلقا قصر است.

سوم: كلمه «غنمتم» منظور غنائمي اختياري است كه شامل غنائمي كه بدون فعاليت و ارث به دست مي رسد هم مي شود؟ مي فرمايند شامل همه مي شود. چون در اصول آمده است كه امر دال بر فور يا تراخي نيست. چون اگر دال بر اين باشد، يا ماده بايد دال بر اين باشد يا هيئت كه هيچكدام دال بر اين نمي باشد.

چهارم: كلمه «من شيء»، متعلق به «غنمتم» نيست. چون غنمتم متعدي به نفسه است نه به حرف و «شيء» نمي تواند متعلق به آن باشد و اين كلمه بيان «ما» موصوله است اگرچه مبهم است. چون در نحو خوانده شده كه «ما» موصوله اسمي از مبهمات است و نياز به مبين دارد كه صله آن مي باشد. در نتيجه صله بايد چيزي باشد كه مبهم نباشد و الا معناي «ما» كه مبهم است، چيزي فهميده نمي شود. حال در اينجا هم موصول و هم صله مبهم است. جهت اينكه صله در اينجا مبهم است، اين است كه اشكال مقدري از بين برود و آن اشكال اين است مراد به غنائم اموال معتدّ به است و شامل چيزهاي كوچك نمي شود، و با صله آوردن «شيء» همه چيز را شامل مي شود چه كوچك باشد و چه بزرگ.

پنجم: كلمه «فان لله»: در اين مورد دو قول است:

قول اول: كلمه «علي» حذف شده و بوده «علي فان لله...» كه در اين صورت خبر «انما» است.

قول دوم: اين جمله عطف باشد و بوده «واعلوا ان الله» كه در اين صورت خبر محذوف است. البته امكان دارد گفته شود جمله «فان الله...» خبر «انّ» مي باشد.

التقرير العربي

قوله «انما غنمتم» ما، يكون موصولا يفيد العموم فلاينحصر بغنائم دار الحرب كي ذهب اليه العامة لشبهة اختصاص موردها بغنائم دارالحرب كي يشبهه عليه آيات التي قبلها و الوجه فيه ان المورد لا يكون موجبا لتخصيص الكلام كما قلت في الاصول و لذا يقول العامة ايضا بلزوم القصر في السفر مع ورود آية القصر: «وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذينَ كَفَرُوا إِنَّ الْكافِرينَ كانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبينا».[2]

في مورد الخلاف فتكون عاما.

قوله «غنمتم» ليشمل كل ما حصل له و لو قهرا مثل الارث او الصداق و نحوهما لما ذكر كرارا من ان المادة تدل علي الحدث و الهيئة تدل علي السنة فلا يكون الارادة و الاختيار و نحوهما داخلا لا في الهيئة و لا المادة و هذا الكلام جار في جميع الافعال.

قوله: «من شيء» لا يكون متعلقا بقوله: «غنمتم» لانه يتعدي بنفسه لا بالحرف و لذا نقول ضمير الموصول محذوفا و حذفه ليس بعزيز بل هو بيان لما، الموصول و السر في كون الشيء مع انه مبهم بيان لما، مع لزوم كون البيان غير مبهم حتي يكون بيانا هو ردّ احتمال كون الخمس مختصا بغنيمة التي كانت معتدا بها و اثباته في كل غنيمة صدق عليه الشيئ قليلا كانت او كثيراً كما تدل عليه رواية الكافي عن الصادق يجب الخمس فيما افاده الناس قليلا او كثيرا.

قوله «فانّ» ذكر فيه قولان احدهما انه مدخول (علي) المحذوف فيكون جزا لقوله انما و الثاني انه معطوف علي انما فيدخل و اعلموا عليه ايضا و يكون خبر انما محذوفا تقديره انما غنمتم يجب تقسيمه و اعلموا ان لله خمسه.

و لنا ان نقول انها جملة حلّت محل الجنس الذي يستفاد منها و لعل مراد قول الثاني ايضا ذلك.