< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد رضازاده

کتاب النکاح

90/12/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: بقاء عیب عنین
 گفتیم در مساله هفتم دو فرع عنوان شده است.
 1- زن می گوید مرد عنین است و مرد می گوید نه عنین نیستم که بیان شد.
 2- زن و مرد قبول دارند که مرد عنین بوده اما مرد می گوید من خوب شده ام اما زن منکر است، که الان بیان می شود.
 از کلمات علماء مثل جواهر، ج 30، ص 354 به تبع شرایع و همچنین جامع المقاصد، ج 13، ص 223 به تبع قواعد استفاده می شود که در فرع دوم دو قول است:
 قول اول: حرف مرد مقدم است در صورتی که قسم بخورد.
 قول دوم: حرف مرد مقدم است در صورتی که ادعا کند که من خوب شده ام و با غیر این زن مقاربت کرده ام و با زن خودم مقاربت در دُبُر کرده ام است که با قسم حرف مرد قبول می شود اما اگر بگوید من خوب شده ام و با زن خودم مقاربت در قُبُل کرده ام باید رجوع به چهار زن شود که این زنان بگویند که اگر باکره نیست معلوم است مقاربت شده و مرد خوب شده اما اگر باکره است معلوم است مقاربت نشده و مرد خوب نشده این در صورتی بود که مرد با زن باکره ازدواج کرده است اما اگر با زن غیر باکره ازدواج کرده باشد باید توسط خلوق که ماده مخصوصی بود استعلام مقاربت شود.
 مقدمات:
 حال قبل از بیان ادله این دو قول چند مقدمه می گوییم:
 1- قاعده کلی در مورد مدعی و منکر «البینة علی المدعی و الیمین علی المنکر» است یعنی مدعی باید بینه بیاورد و اگر نتوانست منکر قسم می خورد. اما بعضی وقتها مدعی لازم نیست بینه بیاورد و با قسم مدعایش ثابت می شود و آن در جایی است که آوردن شاهد مشکل باشد مثل جایی که زن ادعا کند عده من تمام شده است که در اینجا آوردن شاهد مشکل است و می تواند با قسم ادعای خود را ثابت کند.
 2- چیزی که از کلمات بزرگان استفاده می شود این است که در اثبات عنین بودن، عجز مرد از مقاربت در طول یک سال معتبر است و به صرف عاجز بودن مرد یا با استصحاب عجز مرد، عنین بودن ثابت نمی شود و باید حتما یک سال عجز طول بکشد تا عنین بودن ثابت شود. چون بعضی وقتها عجز بخاطر بیماری است نه به خاطر عنین بودن.
 3- در اصول خوانده ایم که مثبتات امارات شرعیه حجت است اما مثبتات اصول عملیه الا در بعض موارد خاص حجت نیست.
 اما ادله قول اول:
 این قول مشهور است و علماء چند دلیل را ذکر کرده اند.
 1- آوردن شاهد برای مرد ممکن نیست چون مرد ادعای مقاربت با زن خودش یا فرد دیگری را می کند و شاهد آوردن برای مقارب امکان ندارد پس همانطور که گفتیم در جایی که مدعی نتواند بینه و شاهد بیاورد با قسم می تواند قولش را ثابت کند.
 2- به حسب ظاهر دعوا در مقاربت و عدم مقاربت است اما در واقع این دعوا به این برمی گردد که مرد می گوید من عنین نیستم اما زن ادعا می کند که تو عنین هستی و خوب نشدی چون گفتیم اگر یک سال مرد را مهلت دادند و بعد گفت عنین نیستیم با مهلت یکسال حرف مرد با قسم ثابت می شود. پس در حقیقت مرد منکر است و قسم هم بر منکر است.
 3- مرد در حقیقت منکر است بله در ظاهر مدعی وطئ است. چون حرف مرد موافق با اصالة اللزوم است و نکاح هم از عقود لازمه است و کسی که حرفش موافق با اصالة اللزوم است، حرفش مقدم است.
 4- روایت ابی حمزه: وسائل، ج 21، باب 15 از ابواب عیوب و تدلیس، ح 1 «قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ إِذَا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ الْمَرْأَةَ الثَّيِّبَ الَّتِي تَزَوَّجَتْ زَوْجاً غَيْرَهُ فَزَعَمَتْ أَنَّهُ لَمْ يَقْرَبْهَا مُنْذُ دُخِلَ بِهَا فَإِنَّ الْقَوْلَ فِي ذَلِكَ قَوْلُ الرَّجُلِ وَ عَلَيْهِ أَنْ يَحْلِفَ بِاللَّهِ لَقَدْ جَامَعَهَا ...»
 مردی با زنی که باکره نیست ازدواج کرده و زن ادعا می کند که مرد از موقعی که به خانه من آمده با من مقاربت نکرده و مرد می گوید نه مقاربت کردم حضرت می فرمایند مرد قسم می خورد که مقاربت کرده و حرفش ثابت می شود.
 تقریب استدلال: جواهر، ج 30، ص 355 می فرمایند در استدلال به این روایت مرحوم شهید خدشه می کند و می فرمایند: این روایت از محل بحث ما خارج است چون بحث ما در جایی است که عنین بودن را هر دو قبول دارند اما اختلاف در بقاء آن دارند اما این روایت در جایی است که در اصل عنین بودن اختلاف دارند. بعد صاحب جواهر این اشکال را رد می کنند و می گویند که این روایت اطلاق دارند و ما نحن فیه را هم شامل می شود.
 عبارت ایشان این است: «ظهور الصحيح في أن مورد الخلاف بينهما في الوطء و عدمه الشامل بإطلاقه محل النزاع، و قد جعلها المدعية فيه مع موافقة قولها لأصالة عدم وطئها و مخالفة قوله لذلك، و ما هو إلا لأنها تريد بذلك إثبات التسلط على الفسخ الشامل للصورتين»
 می فرمایند که ظهور صحیحه- باطلاقه -شامل جایی که اختلاف در وطی و عدم وطی داشته باشند نیز می شود و در این روایت زن مدعی است در حالی که قول زن موافق با اصالت عدم وطئ است و حرف مرد مخالف این اصل است اما امام فرموده حرف مرد مقدم است چون زن با ادعای خودش می خواهد بگوید من مسلط بر فسخ نکاح هستم اما مرد می گوید نه تو مسلط بر فسخ نیستی پس در حقیقت انکار زن بر می گردد به اینکه من مسلط بر فسخ هستم و ادعای زن بر می گرد به انکار مسلط بودن زن بر فسخ و قسم هم بر منکر است و حرفش هم مقدم است. و این ادعای زن به اینکه من مسلط بر فسخ هستم هم در جایی است که در عنین بودن اختلاف شده و هم در جایی است که اختلاف در بقاء عنین بودن باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo