< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد ری شهری

کتاب الحج

98/02/08

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقیراه‌یابی به بهترین آیین (3)

اللَّهُمَّ اسلُك بِيَ الطَّريقَةَ المُثلى‌، وَ اجعَلني عَلى‌ مِلَّتِكَ أموتُ و أَحيا.[1]

در تبیین این فراز نورانی اشاره شد که بهترین راه زندگی که انسان را به مقصد انسانیت می‌رساند، روشن‌ترین و نزدیک‌ترین راه است و آن عبارت است از «اسلام» که در فراز بعدی بدان تصریح شده است، یعنی ملت و قانون خداوند سبحان که از او می‌خواهیم ما را هنگام مرگ و زنده شدن در آن قرار دهد، کما اینکه در این آیه شریفه به این مطلب سفارش شده است:

﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾.[2]

اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، از خدا آن گونه كه شايسته پرواى اوست پروا كنيد، و هرگز نميريد مگر در حالى كه مسلمان باشيد.

آیین و ملت خدای سبحان، یعنی اسلام همان راه مستقیمی است که در این آیه شریفه دین استوار و آیین ابراهیم(علیه‌السلام) حق‌گرا دانسته شده است:

﴿قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ دِيناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾.[3]

بگو: يقينا پروردگارم مرا به راه راست هدايت نموده، به دينى پايدار، همان آيين ابراهيم كه حق‌گرا بود و هرگز از مشركان نبود.

در واقع، «الطریقة المُثلی» یا همان بهترین راه رسیدن به مقصد که گفتیم روشن‌ترین راه و نزدیک‌ترین راه است، تعبیر دیگری است از «صراط مستقیم» که در نمازها، هدایت به آن را از خدای متعال درخواست می‌کنیم:

﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾.[4]

ما را به راه راست، هدایت فرما.

در آیات و روایات، معانی مختلفی برای «صراط مستقیم» بیان شده است. یکی از آنها همین دین استوار یعنی، اسلام است که در آیه یاد شده، آیین ابراهیم(علیه‌السلام) نیز دانسته شد.

همچنین در آیه زیر، شرح صدر برای پذیرش اسلام نشانه هدایت الهی بیان شده است:

﴿فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ...﴾.[5]

خداوند هر كس را كه بخواهد راهنمايى كند، دلش را براى [پذيرش] اسلام مى‌گشايد.

در روایتی از رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نیز نقل شده که در تفسیر ﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ فرمود:

يَعنِي‌ دِينَ‌ الإسلامِ‌؛ لأنَّ كُلَّ دِينٍ غيرَ الإسلامِ فَلَيسَ بِمُستَقيمٍ الذي ليس‌ فيهِ التَّوحيدُ‌.[6]

يعنى دين اسلام؛ زيرا هيچ دينى جز اسلام، راست و مستقيم نيست؛ چون توحيد و يگانه‌پرستى در آن نيست.

همچنین از امام رضا(علیه‌السلام) در تبیین این آیه چنین روایت شده است:

استِرشادٌ لِأَدَبِهِ، وَاعتِصامٌ‌ بِحَبلِهِ‌، وَاستِزادَةٌ فِي المَعرِفَةِ بِرَبِّهِ وبِعَظَمَتِهِ وبِكِبرِيائِهِ.[7]

درخواست ارشاد به آداب اوست، و چنگ زدن به ريسمان او، و تقاضاى شناخت فزون‌تر پروردگارش و عظمت و كبريايى او.

بنا بر این، اولین معنای «صراط مستقیم» و «طریقه مُثلی» که همان راه درست رسیدن به مقصد انسانیت است، دین اسلام است. معانی دیگری نیز برای «صراط مستقیم» بیان شده که در آینده اشاره خواهد شد.

بحث فقهی

موضوع: احرام بستن (لبیک‌های چهارگانه)

یادآوری

در جلسه پیشین گذشت که درباره وظیفه کسی که توانایی اداء صحیح کلمات عربی را ندارد، سه نظر وجود دارد: امام خمینی(قدّس‌سرّه) معتقد است تلبیه را با همان بیان ناصحیح عربی بگوید سپس ترجمه تلبیه را به زبان اصلی خود بگوید و در آخر نایب هم بگیرد؛ صاحب عروة الوثقی گفتن ترجمه تلبیه را لازم ندانسته و وظیفه وی را همان بیان ناصحیح عربی به همراه استنابه عنوان می‌کند؛ در مقابل آیت الله خویی معتقد است همان بیان ناصحیح عربی کفایت می‌کند و نیازی به ترجمه تلبیه یا استنابه نیست. گفتیم که از نظر ما نیز همان بیان ناصحیح عربی کفایت می‌کند. به برخی ادله موافق این نظر اشاره کردیم.

لبیک‌های چهارگانهاداء کلمات به شکل عربی صحیح

در جلسه قبل به مواردی از ادله مورد استناد آیت الله خویی اشاره شد از جمله روایت معتبره مسعده و روایت معتبره سکونی که متن این روایات در جلسه پیش بررسی شد. ایشان در استناد به این روایات می‌نویسد:

و الصحيح أن يستدل للاجتزاء بالملحون إذا لم يتمكن من الصحيح بمعتبرة مسعدة ابن صدقة ... فإن المستفاد منها عدم الاكتفاء بالترجمة بالعجز عن الصحيح، و أنه يجب على كل مكلّف أن يأتي بالقراءة أو التلبية بالعربيّة و لا تصل النوبة إلى الترجمة مع التمكّن من العربيّة، فيجب عليه الإتيان بالعربيّة حدّ الإمكان و لو بالملحون...

و يمكن الاستدلال له بما رواه الكليني بسند معتبر عندنا و فيه النوفلي و السكوني... فإن المستفاد منها عدم جواز الاستنابة بالعجز عن أداء الكلمات، فإذا ثبت جواز الاكتفاء بالمقدار الممكن في الأخرس و لو بتحريك لسانه ثبت في غيره أيضاً، إذ لا نحتمل سقوط الحج أو سقوط التلبية عنه و المفروض أنه لا دليل على الاستنابة، فالمأمور بالتلبية نفس الأخرس أو العاجز عن أداء الكلمات الصحيحة فينتقل الواجب إلى الملحون، فالاكتفاء بالملحون هو الأقوى و إن كان الجمع بينه و بين الاستنابة أحوط.[8]

ایشان از روایت مسعده استفاده می‌کنند که تا جای ممکن باید تلبیه به زبان عربی اداء شود ولو عربی ناصحیح و به تعبیر دیگر با امکان بیان تلبیه به شکل عربی – ولوناصحیح – نوبت به ترجمه نمی‌رسد.

از روایت سکونی نیز استفاده می‌کنند که وقتی در مورد اخرس – که اساساً توانایی بیان کلمات را ندارد نه به شکل صحیح و نه به شکل ناصحیح – به حرکت دادن زبان و اشاره انگشتان اکتفا می‌شود و نیازی به استنابه نیز نیست، در مورد افرادی که ناتوان از بیان صحیح کلمات عربی هستند نیز استنابه لازم نبوده و همان بیان ناصحیح عربی‌شان کفایت می‌کند. به تعبیر دیگر این افراد نه حج ازشان ساقط شده و نه تلبیه، مکلف به استنابه هم نیستند پس راهی باقی نمی‌ماند جز التفاء به همان بیان ناصحیح عربی‌شان. گرچه در این روایت تنها به وظیفه اخرس اشاره شده و هیچ اشاره‌ای به افراد ناتوان از بیان عربی صحیح نشده است اما در روایت مسعده این دو را در کنار هم مطرح می‌کند و حکمشان را یکی می‌داند.

ما نیز به ادله‌ای که آیت الله خویی بدان اشاره کردند یک روایت دیگر اضافه می‌کنیم که از پیامبر مکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده است وقتی فردی اعجمی با همان زبان عجمه خود قرآن می‌خواند، فرشتگان آن را به شکل عربی صحیح بالا می‌برند:

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه‌السلام) قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) إِنَّ الرَّجُلَ الْأَعْجَمِيَّ مِنْ أُمَّتِي لَيَقْرَأُ الْقُرْآنَ بِعُجْمَتِهِ فَتَرْفَعُهُ الْمَلَائِكَةُ عَلَى عَرَبِيَّتِهِ[9]

آیت الله سبحانی گرچه در فتوا هم‌نظر با آیت الله خویی است – یعنی قائل به کفایت همان زبان عربی ناصحیح است بدون نیاز به استنابه یا ترجمه – اما به شیوه دیگری استدلال می‌کنند. ایشان ابتدا به آیه 286 سوره بقره استناد می‌کنند که هیچگاه خداوند تکلیفی بالاتر از توان فرد، بر وی تحمیل نمی‌کند:

لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها

و سپس به روایت مسعده به عنوان موید اشاره می‌کنند و در پایان به سیره مسلمین استناد می‌کنند که با گسترده شدن اسلام به بلاد فارس، ترک، هند، روم و.... حجم فراوانی از مسلمانانی که قادر به بیان عربی صحیح نبودند شکل می‌گیرند. این مسأله در منظر معصوم(علیه‌السلام) بوده است و اگر لازم باشد بخشی از اینان که قادر به آموختن زبان عربی هم نبودند تکلیف از ایشان ساقط شود و یا لازم باشد نایب گفته یا ترجمه تلبیه را بگویند می‌بایست حتماً روایاتی در این زمینه و تأکید امام(علیه‌السلام) برای حل این مسأله وجود می‌داشت در حالی که این گونه نیست.

فالظاهر كفاية الملحون، لقوله سبحانه: لٰا يُكَلِّفُ اللّٰهُ نَفْساً إِلّٰا وُسْعَهٰا. و تؤيد ذلك معتبرة مسعدة بن صدقة .... أضف إلى ذلك إنّ ظاهرة الدخول في الإسلام كانت أمرا متفشيا بين الأقوام المختلفة في السنوات التي أعقبت رحلة الرسول صلى اللّه عليه و آله و سلم فهم بين فارسي، و بربري، و هندي، و رومي و غير ذلك، الغارقين في لغتهم العاجزين عن التكلم باللغة العربية الصحيحة، فكانوا يتعلمون القراءة و سائر الفرائض شيئا فشيئا.و قد اكتفت الشريعة بهذا المقدار منهم دون أن تلزمهم من يلقّنهم أو يلبّي عنهم[10]

آیت الله سبحانی در مسأله قرائت نماز طواف - که مشابه مسأله فعلی ماست – نیز به همین شیوه استدلال می‌کنند. اگر کسی قرائت صحیحی هنگام نماز خواندن نداشته و فرصتی هم برای آموختن آن نداشته باشد، چه باید بکند؟ کفایت همان قرائت ناصحیح، لزوم تلقین فرد دیگر، لزوم اقتداء کردن به شخص دیگر یا.... ؟ ایشان معتقد است اگر فرصتی برای آموختن باشد، وظیفه او آموختن قرائت صحیح خواهد بود اما اگر فرصتی برای آموختن وجود نداشته باشد همان قرائت ناصحیح وی کافی و مجزی خواهد بود و به تلقین یا اقتداء به دیگری نیازی نیست. ایشان در اینجا نیز ابتدا به آیه 286 سوره بقره استناد می‌کنند که هیچگاه خداوند تکلیفی بالاتر از توان فرد، بر وی تحمیل نمی‌کند:

لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها

و سپس مجموع ادله ذکر شده در باب قرائت را به عنوان موید مطرح می‌کنند از جمله دو روایت نبوی که بدان اشاره می‌شود:

لَا يُتْرَكُ الْمَيْسُورُ بِالْمَعْسُورِ

إِذَا أُمِرْتُمْ بِأَمْرٍ فَأْتُوا مِنْهُ بِمَا اسْتَطَعْتُمْ[11]

ایشان این دو روایت را در کنار آیه شریفه مطرح می‌کند تا نتیجه بگیرد که همان قرائت ناصحیح کافی و مجزی است:

إذا لم يتمكّن من التعلّم لضعف استعداده فلا شكّ انّه يقتصر بما تيسّر أخذا بقوله سبحانه: لٰا يُكَلِّفُ اللّٰهُ نَفْساً إِلّٰا وُسْعَهٰا بلا حاجة إلى التلقين أو الاقتداء بشخص عادل- مضافا إلى قوله(صلّی‌الله‌علیه‌وآله): «إذا أمرتكم بشي‌ء فأتوا به ما استطعتم» و قوله: الميسور لا يسقط بالمعسور، إلى غير ذلك من الدلائل المذكورة في باب القراءة.[12]

ما هم گرچه در فتوا هم‌نظر با ایشان هستیم اما در شیوه استدلال ایشان نکاتی وجود دارد که باید مورد دقت قرار گیرد از جمله:

اشکال در استدلال به آیه شریفه؛ آیه شریفه‌ای که مورد استدلال قرار گرفته است حالت سلبی داشته و مرز سلبی تکلیف را روشن می‌کند، به تعبیر دیگر این آیه نشان می‌دهد چیزی که از توان انسان خارج است مورد تکلیف قرار نمی‌گیرد اما آیا هرچه در توان انسان باشد مورد تکلیف قرار می‌گیرد؟ بگذارید در مثالی واضح این تفاوت را توضیح دهیم: درباره شخصی که نمی‌تواند کل روز را روزه بگیرد اما توان امساک و روزه گرفتن در مثلاً نصف روز را دارد، آیا معنای آیه شریفه این است که چنین شخصی تکلیف روزه ندارد یا معنای آیه شریفه آن است که وی تکلیف روزه کامل ندارد اما نصف روز را که می‌تواند امساک کند باید روزه بگیرد؟ لسان این آیه شریف «نفی تکلیف» است نه «اثبات تکلیف». به تعبیر بهتر مفاد آیه شریفه آن است که همه تکالیف در دایره وسع و توان انسان قرار دارند اما آیا عکس آن نیز صادق است که هرچه در دایره توان انسان قرار دارد مورد تکلیف است؟ قطعاً پاسخ، منفی است.

دو روایت در این زمینه وجود دارد که اگر با توجه به این دو روایت، آیه شریفه مورد توجه و دقت قرار می‌گرفت چنین استنباطی از آن نمی‌شد. این دو روایت را مرور می‌کنیم تا به فهم دقیق آیه نزدیک شویم.

روایت اول

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ، عَنْ أَبَانِ الْأَحْمَرِ، عَنْ حَمْزَةَ بْنِ الطَّيَّارِ: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه‌السلام)، قَالَ: ... وَ كَذلِكَ إِذَا نَظَرْتَ فِي جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ، لَمْ تَجِدْ أَحَداً فِي ضِيقٍ، وَ لَمْ تَجِدْ أَحَداً إِلَّا وَ لِلَّهِ عَلَيْهِ الْحُجَّةُ، وَ لِلَّهِ فِيهِ الْمَشِيئَةُ، وَ لَا أَقُولُ: إِنَّهُمْ مَا شَاؤُوا صَنَعُوا. ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ يَهْدِي وَ يُضِلُّ. وَ قَالَ: وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا بِدُونِ سَعَتِهِمْ، وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ أُمِرَ النَّاسُ بِهِ، فَهُمْ يَسَعُونَ لَهُ، وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ لَايَسَعُونَ لَهُ، فَهُوَ مَوْضُوعٌ عَنْهُمْ، وَ لكِنَّ النَّاسَ لَاخَيْرَ فِيهِمْ». ثُمَّ تَلَا(علیه‌السلام): «لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى‌ وَ لا عَلَى الَّذِينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ» فَوُضِعَ عَنْهُمْ «ما عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ» قَالَ: «فَوُضِعَ عَنْهُمْ؛ لِأَنَّهُمْ لَايَجِدُونَ».[13]

این روایت به خوبی نشان می‌دهد معنای آیه شریفه همان مشخص کردن محدوده سلبی است و در مقام اثبات تکلیف قرار ندارد خصوصاً آنجا که می‌فرماید: «مَا أُمِرُوا إِلَّا بِدُونِ سَعَتِهِمْ، وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ أُمِرَ النَّاسُ بِهِ، فَهُمْ يَسَعُونَ لَهُ، وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ لَايَسَعُونَ لَهُ، فَهُوَ مَوْضُوعٌ عَنْهُمْ».

این روایت را علاوه بر کلینی، شیخ صدوق در التوحید[14] و برقی در المحاسن[15] گزارش نموده‌اند.

روایت دوم

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه‌السلام) قَالَ: مَا كَلَّفَ اللَّهُ الْعِبَادَ إِلَّا مَا يُطِيقُونَ إِنَّمَا كَلَّفَهُمْ فِي الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ خَمْسَ صَلَوَاتٍ إِلَى أَنْ قَالَ وَ كَلَّفَهُمْ حَجَّةً وَاحِدَةً وَ هُمْ يُطِيقُونَ أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ[16]

این روایت را شیخ طوسی در تهذیب[17] شیخ صدوق در التوحید[18] و برقی در المحاسن[19] در با اندکی تفاوت در ذکر فرایضی که امام(علیه‌السلام) به عنوان نمونه بیان کرده‌اند، گزارش نموده‌اند.

مفاد روایت این است که هرچه خدا بدان امر کرده است کمتر از طاقت انسان و داخل در دایره توان وی بوده است، نه بیشتر از طاقت و خارج از توان وی. لسان این روایت نیز لسان نفی تکلیف است نه اثبات تکلیف.

نتیجه آن که: به نظر ما این آیه شریفه بر موضوع فعلی ما دلالتی ندارد.

نکته دوم: روایت موثقه مسعده – که قبلاً متن آن گذشت – به لحاظ سند، متن و دلالت قابل قبول است.

عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ هَارُونَ بْنِ‌ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ(علیه‌السلام) يَقُولُ إِنَّكَ قَدْ تَرَى مِنَ الْمُحَرَّمِ مِنَ الْعَجَمِ- لَا يُرَادُ مِنْهُ مَا يُرَادُ مِنَ الْعَالِمِ الْفَصِيحِ وَ كَذَلِكَ الْأَخْرَسُ فِي الْقِرَاءَةِ فِي الصَّلَاةِ وَ التَّشَهُّدِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ فَهَذَا بِمَنْزِلَةِ الْعَجَمِ وَ الْمُحَرَّمِ لَا يُرَادُ مِنْهُ مَا يُرَادُ مِنَ الْعَاقِلِ الْمُتَكَلِّمِ الْفَصِيحِ.....[20]

نکته سوم: درباره روایت مسعده باید توجه شود که این روایت بین صورتی که فرد می‌تواند عربی صحیح را یاد بگیرد و صورتی که فرد امکان یادگیری ندارد تفاوتی نگذاشته است بلکه مطلقاً می‌گوید اخرس و عجمی همان چیزی که الان می‌توانند را باید انجام دهند فارغ از این که می‌توانند شکل صحیح آن را یاد بگیرند یا نه. این نکته در حالی است که فقهاء تنها در صورتی که انکام آموزش عربی صحیح نباشد چنین فتوایی می‌دهند و الا اگر فرد زمان و امکانات آموزش عربی صحیح را داشته باشد باید عربی صحیح را فرا گیرد و سپس اقدام به قرائت کند. از آنجا که قبلاً اشاره شد ادله ما نشانگر امر به قرائت صحیح است و ادله فعلی مورد بحث در مورد اخرس و فرد ناتوان از بیان عربی صحیح، همان بیان عربی ناصحیح را کافی می‌داند، در مقام جمع بین این دو گروه باید گفت اگر امکان آموزش عربی صحیح باشد باید چنین آموزشی صورت بگیرد و در صورتی که چنین امکانی نباشد همان بیان عربی ناصحیح کفایت می‌کند.

قبلاً اشاره کردیم که امام خمینی(قدّس‌سرّه) در مسأله هشتم به پنج نکته اشاره کرده‌اند:

نکته اول: «وجوب تلبیه به زبان عربی و صحیح»؛

نکته دوم: «وظیفه کسی که نمی‌تواند تلبیه را به زبان عربی صحیح بگوید»؛

نکته سوم: «عدم کفایت ترجمه تلبیه برای کسی که می‌تواند تلبیه عربی بگوید»؛

نکته چهارم: «وظیفه اخرص حرکت دادن زبان و اشاره با انگشت است و بهتر است که نایب هم بگیرد»؛

نکته پنجم: «اگر بخواهند بچه غیر ممیزی را محرم کنند باید به نیابت از وی تلبیه گفته شود».

در آنچه تا کنون بیان شد چهار نکته آغازین، مورد بررسی قرار گرفت و اما درباره نکته پنجم باید گفت مستند این نکته روایتی است که بدان اشاره می‌کنیم:

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه‌السلام) فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّ مَعَنَا صَبِيّاً مَوْلُوداً فَكَيْفَ نَصْنَعُ بِهِ فَقَالَ مُرْ أُمَّهُ تَلْقَى حَمِيدَةَ فَتَسْأَلُهَا كَيْفَ تَصْنَعُ بِصِبْيَانِهَا فَأَتَتْهَا فَسَأَلَتْهَا كَيْفَ تَصْنَعُ فَقَالَتْ إِذَا كَانَ يَوْمُ التَّرْوِيَةِ فَأَحْرِمُوا عَنْهُ وَ جَرِّدُوهُ وَ غَسِّلُوهُ كَمَا يُجَرَّدُ الْمُحْرِمُ وَ قِفُوا بِهِ الْمَوَاقِفَ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ النَّحْرِ فَارْمُوا عَنْهُ وَ احْلِقُوا رَأْسَهُ ثُمَّ زُورُوا بِهِ الْبَيْتَ- وَ مُرِي الْجَارِيَةَ أَنْ تَطُوفَ بِهِ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ[21]

این روایت را کلینی در کافی[22] و شیخ طوسی در تهذیب[23] با سند صحیح گزارش نموده‌اند.

از امام صادق(علیه‌السلام) سوال کردند در سفر حج بچه تازه متولد شده‌ای همراه ماست، چه باید کرد؟ امام(علیه‌السلام) پاسخ می‌دهند مادر بچه نزد حمیده – همسر امام(علیه‌السلام) – برود و حکم مسأله را بپرسد. مادر بچه چنین می‌کند و همسر امام(علیه‌السلام) چنین پاسخ می‌دهد که در روز ترویه به نیابت از وی محرم شود و لباس احرام بر تن وی کند و بقیه اعمال را نیز به نیابت از وی انجام دهد.

ان شاءالله مسأله نهم را در جلسه آینده بررسی خواهیم نمود.


[1] الصحيفة السجّاديّة، الإمام زین العابدین(عَلَیْهِ‌السَّلامِ)، ص98، الدعاء20.
[2] . .آل‌عمران، آیه102
[3] . .انعام، آیه161
[4] . .حمد، آیه6
[5] . .انعام، آیه125
[8] . .موسوعة الإمام الخوئی، السید أبوالقاسم الخوئی‌ (1413 ق)، ج27، ص414
[9] . .وسائل الشیعة‌، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج6، ص221، ابواب قرائة القرآن، ب30، ح4، ط ـ آل البیت
[10] . .الحج فی الشریعة الإسلامیة الغراء، الشیخ جعفر السبحانی، ج‌2، ص751.‌
[11] . .عوالی اللئالی العزیزیة‌، ابن أبی جمهور الإحسائی (901 ق)، ج4، ص58
[12] . .الحج فی الشریعة الإسلامیة الغراء، الشیخ جعفر السبحانی، ج‌4، ص246.‌
[13] . .الکافی، الشیخ الکلینی (329 ق)، ج1، ص399، ح429، ط ـ دار الحدیث
[14] . .التوحید، الشیخ الصدوق (381 ق)، ص413
[15] . .المحاسن، أبوجعفر البرقی (280 ق)، ج1، ص236
[16] . .وسائل الشیعة‌، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج11، ص19، ابواب وجوب الحج، ب3، ح1، ط ـ آل البیت
[17] . .تهذیب الأحکام، الشیخ الطوسی (460 ق)، ج4، ص154
[18] . .التوحید، الشیخ الصدوق (381 ق)، ص352
[19] . .المحاسن، أبوجعفر البرقی (280 ق)، ج1، ص296
[20] . .وسائل الشیعة‌، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج6، ص150، ابواب القرائة فی الصلاة، ب67، ح2، ط ـ آل البیت
[21] . .وسائل الشیعة‌، الشیخ حرّ العاملی (1104 ق)، ج11، ص286، ابواب اقسام الحج، ب17، ح1، ط ـ آل البیت
[22] . .الکافی، الشیخ الکلینی (329 ق)، ج8، ص294، ح7052، ط ـ دار الحدیث
[23] . .تهذیب الأحکام، الشیخ الطوسی (460 ق)، ج5، ص410

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo