< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد ری شهری

کتاب الحج

97/11/01

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقیثروت منشأ طغیان

وَ لَا أَطْغَيَنَّ وَ مِنْ عِنْدِكَ وُجْدِي‌.[1]

پس از فراز قبلی که به مسأله فقر اشاره داشت، در این فراز به مسأله سرکشی و طغیان ناشی از ثروت اشاره می‌شود و از خدا خواسته می‌شود تا خود توفیق دهد که به طغیان‌گری دچار نشویم در حالی که هر چه داریم از خود اوست.

واژه ظغیان به معنای تجاوز از حد و به قول معروف پا را از گلیم درازتر کردن است. چنانچه فراهیدی این واژه را به «هر چیزی که از اندازه خود تجاوز کند[2] » معنا کرده است.

این فراز از دعا، اشاره به آیه ششم و هفتم سوره علق دارد:

كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى ﴿6﴾ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى ﴿7﴾

چنين نيست (كه آنها اين نعمت‌ها را شكر كنند بلكه) به يقين انسان طغيان مى‌كند، از اينكه خود را بى‌نياز بيند.

خداوند به عده‌ای پول نمی‌دهد چون می‌داند که این پول و رفاه برای آخرت او مضر است، این نوعی از حکمت الهی است.

در روایتی از امام باقر(علیه‌السلام) نقل شده است که در زمان پیغمبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) مؤمنی بود به نام سعد، بسیار فقیر که در صُفه[3] زندگی می‌کرد. چنان وضع نابسامان اقتصادی داشت که هر گاه چشم پیغمبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) به او می‌افتاد احساس رقت می‌کرد، و‌ می‌فرمود که ای سعد اگر چیزی داشته باشم به تو می‌دهم. مدتی گذشت و پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) نتوانستند برای او کاری کنند و به همین جهت بسیار اندوهگین بودند. جبرئیل بر ایشان نازل شد و خبر داد که خدای متعال از اندوه پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) مطلع است و اگر پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) دوست داشته باشد خدا به سعد ثروت خواهد بخشید. پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) پاسخ مثبا دادند و جبرئیل دو درهمی را که همراه خود داشت به ایشان داد تا پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) آن را برای تجارت به سعد بدهد. پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) چنین کرد و سعد با این دو درهم مشغول تجارت شد. این پول، بسیار با برکت بود و هر چه سعد خرید و فروش می‌کرد با سود فراوانی همراه بود. کم کم دکانی در روبروی مسجد تهیه کرد و به امر تجارت مشغول شد چنان که دیگر از مسجد و نماز اول وقت و مصاحبت با پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) باز می‌ماند. روزی پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) به او فرمودند ای سعد، اشتغال به دنیا تو را از نماز باز داشته است و او اینگونه توجیه می‌کرد که اینان کسانی‌اند که یا از ایشان چیزی خریده‌ام که باید پولشان را بدهم یا به ایشان چیزی فروخته‌ام که باید پول آن را بگیرم... پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) از این حال سعد دوباره اندوهگین شدند. جبرئیل نازل شد و از پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) پرسید کدام حال سعد را بهتر دیدی؟ پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) پاسخ دادند همان حال اول وی(نداری و فقر)، جبرئیل پرسید آیا دوست داری به حال اول برگردد؟ پاسخ پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) مثبت بود. جبرئیل عرض کرد دو درهمی که به سعد دادید باز پس گیرید. روزی پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) به او فرمودند آیا نمی‌خواهی دو درهم ما را برگردانی؟ او گفت دو درهم که چیزی نیست، دویست درهم میدهم. پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) گفتند لازم نیست، فقط همان دو درهم را برگردان. دو درهم را برگرداند و کم کم اوضاع مالی او نابسامان گشت تا آنجا که پس از مدتی به میان اصحاب صفه بازگشت.

این ماجرای واقعی به خوبی نشان می‌دهد که گاهی حکمت خداوند اقتضا می‌کند که انسان با‌خدا باشد و فقیر.

 

بحث فقهی

موضوع: احکام مواقیت (ناتوانی در انشاء احرام در میقات)

یادآوری

در جلسه پیشین مسأله ناتوانی از انشاء احرام در میقات مورد بررسی قرار گرفت و اشاره شد که در این مسأله دو نظریه وجود دارد: برخی مانند شیخ طوسی و دیگران معتقدند کسی که در میقات قادر به انشاء احرام نیست باید ولی او، وی را محرم کند، یعنی از جانب او نیت و تلبیه را انجام دهد، لباس احرام بر او بپوشاند، او را از محرمات احرام پرهیز دهد و.... برخی دیگر مانند امام خمینی(قدّس‌سرّه) معتقدند بعد از برطرف شدن مانع، اگر می‌تواند به میقات برگردد و الا از همان نقطه محرم شود. در این مسأله نظر ما موافق با نظر مشهور است. اکنون به نکته دیگری در همین موضوع اشاره می‌کنیم.

خروج از حرم به مقدار ممکن

گذشت که از نظر امام خمینی(قدّس‌سرّه)، فرد بیهوش بعد از به هوش آمدن، اگر می‌تواند به میقات برگردد و الا از همان نقطه محرم شود و بنابر احتیاط مستحب هر چقدر می‌تواند به سمت میقات برگردد. اکنون به این مسأله اشاره می‌کنند که اگر فرد بیهوش، در داخل حرم به هوش آمد لازم است حداقل به خارج حرم رفته و از آنجا محرم شود که اگر تنگی وقت چنان باشد که چنین کاری هم ممکن نباشد پس باید از همان نقطه محرم شود. البته احتیاط در این است که هر چقدر ممکن است از حرم خارج شود:

نعم لو كان في الحرم خرج إلى خارجه مع الإمكان، و مع عدمه يحرم من مكانه، و الأولى الأحوط الرجوع الى نحو خارج الحرم بمقدار الإمكان[4]

تذکر این نکته لازم است که طبق مبنای ما – که باید کسی، فرد بیهوش را محرم کند – چنین فروعی مطرح نخواهد بود اما مطابق مبنای امام خمینی(قدّس‌سرّه) و دیگرانی چون ایشان، این فروع مطرح می‌شود. اکنون لازم است ادله این نظر، مورد بررسی قرار گیرد.

روایات

مستند فتوای امام خمینی(قدّس‌سرّه) روایاتی است که بدان اشاره می‌شود. البته برخی از این روایات قبلاً مورد بررسی قرار گرفته است اما الان از این جهت خاص بدان اشاره می‌کنیم.

روایت اول

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه‌السلام) عَنْ رَجُلٍ نَسِيَ أَنْ يُحْرِمَ حَتَّى دَخَلَ الْحَرَمَ قَالَ قَالَ أَبِي يَخْرُجُ إِلَى مِيقَاتِ أَهْلِ أَرْضِهِ فَإِنْ خَشِيَ أَنْ يَفُوتَهُ الْحَجُّ أَحْرَمَ مِنْ مَكَانِهِ فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ يَخْرُجَ مِنَ الْحَرَمِ فَلْيَخْرُجْ ثُمَّ لْيُحْرِمْ.[5]

امام صادق(علیه‌السلام) درباره کسی که احرام در میقات را فراموش کرده و اکنون داخل حرم شده است فرمودند باید به میقات خودش برگردد و احرام ببندد مگر آن که احتمال دهد زمان انجام مناسک را از دست می‌دهد که در این صورت اگر می‌تواند از حداقل از حرم خارج شده و احرام ببندد.

فراز پایانی این روایت مد نظر است که مسأله خروج از حرم مطرح شده است. دیروز اشاره کردیم که گرچه موضوع این روایت شخص فراموشکار است اما فرد بیهوش را نیز مانند فراموشکار تلقی کرده‌اند.

این روایت را کلینی در کافی[6] ، و شیخ طوسی در تهذیب[7] از کلینی نقل نموده است.

روایت دوم

عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه‌السلام) عَنِ امْرَأَةٍ كَانَتْ مَعَ قَوْمٍ فَطَمِثَتْ فَأَرْسَلَتْ إِلَيْهِمْ فَسَأَلَتْهُمْ فَقَالُوا مَا نَدْرِي أَ عَلَيْكِ إِحْرَامٌ أَمْ لَا وَ أَنْتِ حَائِضٌ فَتَرَكُوهَا حَتَّى دَخَلَتِ الْحَرَمَ فَقَالَ(علیه‌السلام) إِنْ كَانَ عَلَيْهَا مُهْلَةٌ فَتَرْجِعُ إِلَى الْوَقْتِ فَلْتُحْرِمْ مِنْهُ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهَا وَقْتٌ فَلْتَرْجِعْ إِلَى مَا قَدَرَتْ عَلَيْهِ بَعْدَ مَا تَخْرُجُ مِنَ الْحَرَمِ بِقَدْرِ مَا لَا يَفُوتُهَا.[8]

سوالی که در این روایت مطرح شده درباره زنی است که هنگام حضور در میقات دچار عادت ماهیانه می‌شود. از قوم همراه خود حکم این حالت را سوال می‌کند اما همراهان جواب این مسأله را نمی‌دانستند. همراهان از وی جدا شده و او بدون احرام از میقات عبور کرده داخل حرم می‌شود. امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند اگر فرصت دارد به میقات برگردد و محرم شود و اگر چنین فرصتی ندارد به هر مقدار که زمان اجازه می‌دهد از حرم خارج شده و سپس احرام بسته و باز گردد. موضوع این روایت زن حائضی است که حکم مسأله خود را نمی‌دانسته، از پاسخ آن جستجو و پیگیری کرده اما به جواب نرسیده است فلذا بدون احرام وارد حرم شده است.

فراز پایانی این روایت مد نظر است که مسأله خروج از حرم مطرح شده است. این روایت را کلینی در کافی[9] ، و شیخ طوسی در تهذیب[10] نقل نموده‌اند.

آیت الله خویی به این روایت و استناد به فراز پایانی آن اشکال کرده‌اند. از نظر ایشان:

اولاً: مقتضای اطلاق روایات این است که چنین فردی از حرم خارج شده، احرام ببندد و دوباره با حالت احرام وارد محدوده حرم بشود. به تعبیر دیگر مهم آن است که وی خارج از حرم، محرم شود؛ حال این که چقدر از حرم دور شود موضوعیتی ندارد.

و بالجملة: مقتضى إطلاق النصوص هو وجوب الخروج من الحرم و الإحرام من الخارج، سواء في أوّل الحل و رأس الحد أو يبتعد عنه قليلًا أو كثيراً، فإن العبرة بالإحرام خارج الحرم في أي مكان شاء،

ثانیاً: ما روایاتی داشتیم که صرف بیرون رفتن از حرم را مطرح کرده بود و روایتی که میزان بیرون رفتن از حرم را هم به شکل «تا آنجا که می‌تواند» معین نموده بود. اگر بخواهیم بگوییم آن روایات مطلق در خصوص کسانی بوده است که فقط تا سرحد حرم می‌توانند بیایند و نه بیشتر؛ در این صورت ما روایات مطلق را به حالت بسیار نادری مقید کرده‌ایم چرا که کسی که تا مثلاً مسجد تنعیم آمده است نمی‌تواند صد متر یا دویست متر از حرم دور شود و محرم شود؟

و تقييد هذه المطلقات بمن لا يتمكن من الابتعاد عن الحرم تقييد بالفرد النادر جدّاً، لأنّ كل من يتمكن من الخروج من الحرم يتمكن من الابتعاد بمقدار مائة ذراع أو مائتين من حدّ الحرم، فلا يمكن حمل تلك المطلقات المجوزة للإحرام على من لا يتمكن من الابتعاد من الحرم بمقدار مائة ذراع مثلًا.

البته با توجه به روایتی که گذشت، در خصوص زن حائض می‌توان به خروج از حرم تا آنجا که ممکن است حکم کرد اما نمی‌توان این حکم را به مطلق ذوی الاعذار تسری و تعمیم داد چرا که این تعمیم نوعی قیاس است که قابل پذیرش نیست:

نعم، ورد الابتعاد بالمقدار الممكن في خصوص الحائض في صحيح معاوية بن‌ عمّار المتقدِّمة، و التعدي عنها إلى غيرها من ذوي الأعذار و الناسي و الجاهل قياس لا نقول به، فالمرجع إطلاق النصوص، و لم يرد فيها أي تقييد عدا ما ورد في خصوص الطامث.

نتیجه آن که الف. اگر میتواند به میقات برگردد، باید چنین کند و در میقات محرم شود؛ ب. اگر بازگشت به میقات ممکن نیست باید از محدوده حرم خارج شده، احرام ببندد و به حرم وارد شود و البته لازم نیست که هر چقدر می‌تواند از حرم دور شود بلکه همین که از محدوده حرم خارج شده باشد کافی است؛ ج. اگر خروج از حرم هم برایش مقدور نیست، از همان نقطه‌ای که هست محرم می‌شود:

فالمتحصل من هذه النصوص أنه لو كان متمكناً من الرجوع إلى الميقات يجب عليه الرجوع و الإحرام هناك، سواء دخل الحرم أم لا، و إن لم يتمكن من الرجوع إليها فإن دخل الحرم يجب عليه العود إلى خارج الحرم و الإحرام من الخارج من أي مكان شاء، و لا يجب عليه الابتعاد بالمقدار الممكن، و إن لم يتمكن من الخروج أحرم من مكانه.[11]

آیت الله فاضل لنکرانی به مطالب آیت الله خویی اشکال کرده‌اند:

اولاً: تسری و تعمیم دادن حکم مورد روایت – زن حائض – به مطلق ذوی الاعذار، قیاس نیست بلکه الغاء خصوصیت است؛

ثانیاً: حتی ممکن است ادعای قیاس اولویت کنیم با این بیان که وقتی برای زن جاهلی که فکر می‌کرده به سبب مانع حیض نباید در میقات محرم می‌شده است، حکمِ خروج از حرم به هر اندازه‌ای که ممکن است صادر شود به طریق اولی برای دیگران مثلاً مردانی که از سر ناآگاهی محرم نشده‌اند باید حکم به خروج از حرم تا جایی که ممکن است، بشود. پس ادعای اختصاص روایت به مورد زن حایض جاهل، بسیار مشکل می‌نماید:

و قد ذكر بعض الاعلام- قدّس سرّه- ان التعدي عنها الى غيرها من ذوي الاعذار و الناسي و الجاهل قياس لا نقول به فيختص بالطامث الجاهلة. مع ان الظاهر بمقتضى إلغاء الخصوصية عدم كونه قياسا بل يمكن دعوى الأولوية فإن المرأة سيما إذا كان جهلها مستندا الى الحيض و الطمث إذا وجب عليها الرجوع نحو الميقات و الابتعاد عن الحرم بالمقدار الممكن فغيرها بطريق اولى و عليه فدعوى اختصاصها بالحائض الجاهلة مشكلة جدّا.

ثالثاً: این که بخواهیم روایات مطلق در مورد جاهل و ناسی را بر خصوص کسانیکه فقط می‌توانند از حرم خارج شوند و نمی‌توانند به میقات برگردانند حمل کنیم، بسیار بعید است چرا که حمل بر فرد نادر خواهد بود. ملاک حمل مطلق بر مقید، ظهور بیشتر و قوی‌تر است و در اینجا دو گونه ممکن است تصویر شود یکی این که روایات مطلق را بر مورد کسانی که نمی‌توانند تا میقات برگردند حمل کنیم و دیگری این که روایات مطلق را قرینه بر تصرف در تک روایت «خروج تا جایی که ممکن است» قرار داده و خروج از حرم تا جایی که ممکن است را مستحب بدانیم. قطعاً تصویر اول بر تصویر دوم برتری خاصی ندارد

و لكن أشدّ إشكالا منها التصرف في المطلقات الواردة في خصوص الناسي أو الناسي و الجاهل معا الظاهرة في انه ان استطاع ان يخرج من الحرم فليخرج فان حملها على خصوص من يكون قادرا على الخروج من الحرم فقط و لا يكون قادرا في خارج الحرم على العود الى جانب الميقات و لو بمقدار قليل في كمال البعد لاقتضائه الحمل على الفرد النادر جدّا لندرة الفرض المزبور و حمل المطلق على المقيد لم يقم عليه دليل مطلقا بل الملاك هي الأقووية في الظهور و من الظّاهر ان التصرف في هذه المطلقات و تقييدها بالصّورة المزبورة ليس بأولى من جعل المطلقات قرينة على التصرف في الصحيحة المزبورة و حملها على الاستحباب حتى بالإضافة إلى موردها و هو الحائض الجاهلة[12]

نتیجه آن که فتوای امام خمینی(قدّس‌سرّه) مبنی بر استحباب خروج از حرم تا جایی که ممکن است، فتوایی است که بر مبنای خود قابل دفاع است.

ترک احرام از میقات به دلیل فراموشی یا ناآگاهی

امام خمینی(قدّس‌سرّه) پس از بیان حکم فردی که در میقات بیهوش شده است به حکم کسی که فراموش کرده است در میقات محرم شود و کسی که به حکم مسأله(لزوم احرام از میقات) یا به موضوع مسأله(اینکه کجا میقات بوده است) آگاهی نداشته است، اشاره کرده و همه این موارد را از یک باب دانسته و حکم همه را هم همان حکم فرد بیهوش می‌دانند؛ یعنی فراموشکار و همچنین ناآگاه به حکم یا موضوع مسأله، وقتی متوجه شود که از میقات بدون احرام عبور کرده است اگر امکان بازگشت به میقات را دارد برمی‌گردد و الا از همان نقطه محرم می‌شود مانند فرد بیهوش.

و كذا الحال لو كان تركه لنسيان أو جهل بالحكم أو الموضوع[13]

مستند این نظر هم روایات است؛ موضوع روایت اولی که امروز خوانده شد شخص فراموشکار و موضوع روایت دوم شخص جاهل بود. علاوه بر این دو روایت روایت سومی نیز وجود دارد.

عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(علیه‌السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ تَرَكَ الْإِحْرَامَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْحَرَمِ- كَيْفَ يَصْنَعُ قَالَ يَرْجِعُ إِلَى مِيقَاتِ أَهْلِ بِلَادِهِ الَّذِي يُحْرِمُونَ مِنْهُ فَيُحْرِمُ.[14]

این روایت در دو کتاب مسائل علی بن جعفر[15] و قرب الاسناد[16] گزارش شده است. در سند این روایت فردی از نوادگان علی بن جعفر به نام عبدالله بن حسن قرار دارد که مجهول است. محتوای روایت نیز روشن است که امام(علیه‌السلام) درباره هر کسی که بدون احرام به حرم وارد شده است حکم به بازگشت به میقات می‌کنند.

در مقابل این سه روایتی که خوانده شد، سه روایت دیگری نیز وجود دارند که حکم به وجوب بازگشت به میقات نمی‌کنند. این روایات را مرور کنیم:

روایت اول که بسیار نزدیک به متن روایت سومی است که الان خوانده شد:

وَ عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ(علیه‌السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ تَرَكَ الْإِحْرَامَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْحَرَمِ- فَأَحْرَمَ قَبْلَ أَنْ يَدْخُلَهُ قَالَ إِنْ كَانَ فَعَلَ ذَلِكَ جَاهِلًا فَلْيَبْنِ مَكَانَهُ لِيَقْضِيَ فَإِنَّ ذَلِكَ يُجْزِيهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ إِنْ رَجَعَ إِلَى الْمِيقَاتِ الَّذِي يُحْرِمُ مِنْهُ أَهْلُ بَلَدِهِ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ.[17]

این روایت نیز مانند روایت پیشین، در دو کتاب مسائل علی بن جعفر[18] و قرب الاسناد[19] گزارش شده است اما محتوای آن اندکی تفاوت دارد. در این روایت برای کسی که از سر جهل و ناآگاهی بدون احرام به حرم داخل شده است چنین حکم شده است که از همان نقطه محرم شود و همین اندازه برای وی کافی است گرچه اگر به میقات خود برگردد و ز آنجا محرم شود بسیار بهتر و برتر خواهد بود. به تعبیر دیگر در این روایت، بازگشت به میقات لازم شمرده نمی‌شود بلکه به عنوان امری مستحبی مطرح می‌گردد.

روایت دوم:

عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ سَوْرَةَ بْنِ كُلَيْبٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ(علیه‌السلام)‌ خَرَجَتْ مَعَنَا امْرَأَةٌ مِنْ أَهْلِنَا فَجَهِلَتِ الْإِحْرَامَ فَلَمْ تُحْرِمْ حَتَّى دَخَلْنَا مَكَّةَ- وَ نَسِينَا أَنْ نَأْمُرَهَا بِذَلِكَ قَالَ فَمُرُوهَا فَلْتُحْرِمْ مِنْ مَكَانِهَا مِنْ مَكَّةَ أَوْ مِنَ الْمَسْجِدِ.[20]

این روایت را کلینی در کافی[21] گزارش نموده است. موضوع این روایت زنی است که به دلیل ناآگاهی از حکم مسأله و فراموشی همراهان وی، بدون احرام از میقات عبور کرده و به حرم وارد شده است. حکم امام(علیه‌السلام) برای چنین فردی آن است که از همان نقطه در شهر مکه یا حتی خود مسجد الحرام، محرم شود. اینجا دیگر سخنی از بازگشت به میقات یا حداقل خروج از حرم و مانند آن نیست.

روایت سوم

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه‌السلام) عَنْ رَجُلٍ جَهِلَ أَنْ يُحْرِمَ حَتَّى دَخَلَ الْحَرَمَ كَيْفَ يَصْنَعُ قَالَ يَخْرُجُ مِنَ الْحَرَمِ ثُمَّ يُهِلُّ بِالْحَجِّ.[22]

این روایت را کلینی در کافی[23] و شیخ طوسی در تهذیب[24] از کلینی گزارش نموده است. موضوع روایت نیز درباره فردی است که احرام از میقات را از سر ناآگاهی انجام نداده و بدون احام وارد حرم شده است. حکم امام(علیه‌السلام) این است که از حرم خارج شده و محرم شود.

چناننچه ملاحظه می‌شود محتوای این سه روایت با سه روایت قبلی کاملاً متفاوت است و فقهاء هر کدام از این سه روایت را به دلیلی مورد مناقشه قرار داده‌اند. درباره روایت اول این گروه، مجهول بودن عبدالله بن حسن باعث خدشه دار شدن سند و ضعف آن شده است همچنین کسی از فقهاء بدین روایت عمل نکرده است که چنین فردی مطلقا وظیفه بازگشت به میقات ندارد. درباره روایت دوم این گروه نیز به عدم توثیق سورة بن كليب در کتب رجالی اشاره شده و این ضعف سندی موجب خدشه‌دار شدن روایت شده است. البته تنها نام وی توسط کشّی برده شده است که از وی درباره دلیل امامت امام صادق(علیه‌السلام) سوال شد و وی پاسخ داد. برخی از رجالیون امروز وی را توثیق می‌کنند و خدشه سندی این روایت را نمی‌پذیرند.

به نظر می‌رسد از آنجا که موضوع این روایت دوم، یک زن است که محرم نشده و در شرایط آن زمان تقریباً بازگشت یک زن از مکه به میقات و دوباره برگشتن به مکه عملاً، ممکن نبوده است، وجه جمع این روایت و روایات گروه اول این باشد که این روایت در خصوص موردی است که بازگشت به میقات ممکن نیست.

درباره روایت سوم هم که به شکل مطلق تنها بیرون رفتن از محدوده حرم را مطرح کرده بود می‌توان این گونه جمع کرد که این روایت مطلق با روایات گروه اول قید می‌خورد. به تعبیر دیگر روایات مقید گروه اول، اطلاق این روایت را از بین می‌برد.

غفر الله لنا و لکم ان شاء الله


[3] صفه مکانی برای فقرای مهاجرین بوده است، کسانی که از نظر مالی، در تنگنای شدید بودند آنجا در کنار خانه پیغمبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) زندگی می‌کردند و حضرت به آنها رسیدگی می‌کرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo