< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد ری شهری

کتاب الحج

97/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقیتبدیل وسوسه‌های شیطانی به الهامات ربانی

اللّهُمَّ اجعَل ما يُلقِي‌ الشَّيطانُ‌ في‌ رُوعي مِنَ التَّمَنّي وَ التَّظَنّي وَ الحَسَد ذِكراً لِعَظَمَتِكَ، و تَفَكُّراً في قُدرَتِكَ، و تَدبيراً عَلى‌ عَدُوِّكَ.[1]

اشاره شد که بر اساس این فراز نورانی از دعای مکارم، تنها راه پیشگیری و درمان القائات و وسوسه‌های شیطانی، «یادِ خدا» است. «یاد خدا» مانع می‌شود که القائات شیطان در جان انسان اثر کند. در روایتی كه از امام على(عَلَیْهِ‌السَّلامِ) نقل شده، آمده است:

ذِكرُ اللّهِ مَطرَدَةُ الشَّيطانِ‌.[2]

ياد خدا، بيرون كننده شيطان است.

هنگامی که انسان احساس کرد، درون دلش آرزوهای باطل وجود دارد یا نسبت به دیگران سوء ظن یا حسادت پیدا کرده است، اگر به یاد خدا بی‌افتد و به او توجه کند، نه تنها وسوسه شیطان در او اثر نمی‌کند؛ بلکه این وسوسه‌ها به الهامات ربّانی تبدیل می‌شود که موجب رشد او خواهد بود.

از جمله الهامات رحمانی تفکر در قدرت الهی است. انسان به جای این که وقت و نیروی خود را، صرف آرزوهای باطل کند یا درباره دیگران دچار سوء ظن شود یا به آنها حسادت بورزد، در این باره فکر کند که خدای متعال قدرت دارد و می‌تواند همان امکاناتی که به دیگران داده را به او نیز عطا کند. در این صورت، حسادت او تبدیل به غبطه می‌شود.

تدبیر نسبت به دشمنان نیز از دیگر الهامات ربانی است. کسی که به یاد خدا و عظمت و قدرت اوست، به جای حسادت ورزیدن و ایجاد درگیری با دوستان، با دشمنان خدا درگیر می‌شود و راه‌های مقابله با آنها را ساماندهی و مدیریت می‌کند.

بحث فقهی

موضوع: حکم نماز و روزه کثیر السفر (4)

یادآوری

بحث درباره حکم کثیر السفر بود. اقوال فقها و روایات این باب را خواندیم و در جمع‌بندی آنها این پرسش مطرح شد که چرا مشهور قدما از تعبیر «سفره اکثر من حضره» در این باره استفاده کرده‌اند، در حالی که در روایات چنین تعبیری به کار نرفته است؟

آیت الله بروجردی به این پرسش پاسخ داده است، ایشان هرچند در نهایت این تعبیر را صحیح ندانسته و همان تعبیر «کثیر السفر» را می‌پذیرد؛ ولی در مرحله اول فرمایش خود، به توجیه تعبیر قدما پرداخته است و خواسته آن را با آنچه در روایات ذکر شده، تطبیق دهد. برخی از فقها نیز به این فرمایش اشکال کرده‌اند. ما در اینجا ابتدا فرمایش اولیه ایشان را می‌خوانیم و توضیح می‌دهیم و سپس، اشکالاتی که به آن وارد شده را بررسی خواهیم کرد.

فرمایش آیت الله بروجردی

تقریرات درس ایشان در دو بحث نماز جمعه و نماز مسافر، توسط آقای منتظری تحت عنوان «البدر الزاهر في صلاة الجمعة و المسافر» به چاپ رسیده است.

ایشان شرط سوم از شرائط شکسته شدن نماز مسافر را چنین بیان کرده است: «أن لا يكون كثير السفر».[3] در تبیین این شرط، پس از تذکر این نکته که در تعبیر از این شرط میان عبارات اصحاب اختلاف است، ابتدا به ذکر اقوال برخی از قدما پرداخته و سپس ده روایت در این باب نقل نموده است. پس از آن، نکته‌ای را که در جلسه قبل بیان شد، مطرح نموده و آن اینکه خروج بادیه‌نشینان از حکم شکسته بودن نماز مسافر که در آیه شریفه آمده است، خروج تخصصی است؛ بر خلاف خروج بقیه عناوین مثل کرایه‌دهندگان و مانند آن که تخصیصاً از این حکم خارج شده‌اند.

پس از ذکر این نکته، سراغ ملاکی می‌رود که موجب خروج این عناوین از حکم مذکور، شده است و در توجیه تعبیر به کار رفته در کلام قدما می‌فرماید:

قد عرفت أن المشهور عبّروا عن ذلك بكون السفر أكثر من الحضر. و يمكن أن يقال: باستفادتهم ذلك من قوله عليه السلام: «لأنّه عملهم» بإلغاء الخصوصية: بتقريب أنّ خصوصية الاكتساب و كون الارتزاق من طريق السفر مما يقطع بعدم دخالته في الحكم. فلو فرض كون شخص يكاري من أوّل عمره إلى آخره في سبيل اللّٰه، بمعنى أنّه يحمل الأشخاص و الأثقال للناس تبرّعا و مجانا فلا ينبغي الإشكال في وجوب الإتمام عليه.[4]

دانستی که مشهور [قدما] از این [ملاک] اینگونه تعبیر کرده‌اند که سفرش بیش از حضورش باشد. ممکن است گفته شود: آنها این تعبیر را با الغای خصوصیت از این جمله امام(عَلَیْهِ‌السَّلامِ) که فرمود: «لأَنّهُ عَملُهم»، استفاده کرده‌اند، با این بیان که خصوصیت اکتساب و ارتزاق از راه سفر کردن، قطعاً دخالتی در حکم ندارد، چه اینکه اگر فرض شود، شخصی از اول تا آخر عمرش در راه خدا کرایه‌کشی کند، یعنی افراد یا وسایل را تبرعاً و به صورت مجانی جابجا کند، در اینکه باید نمازش را تمام بخواند، اشکالی نیست.

بنا بر این، کسی که مثلا هر هفته یک عده را تبرعاً از تهران می‌برد جمکران و بر می‌گرداند، با اینکه در قبال این رفت و آمد پولی دریافت نمی‌کند؛ ولی سفر کردن، ملازم او شده و چون آن را زیاد تکرار می‌کند، کار همیشگی‌اش محسوب می‌شود، پس تعلیل «لأنه عملهم» شامل او می‌شود، و چون ارتزاق از راه سفر در این تعلیل، موضوعیت ندارد، می‌توان به جای اینکه بگوییم: «سفر کار همیشگی اوست»، مثل قدما بگوییم: «سفر کردن او بیش از حضورش است».

ایشان در ادامه، این پرسش را مطرح می‌نماید که آیا همان طور که خصوصیت ارتزاق از راه سفر، دخلی در حکم ندارد، خصوصیت داشتن شغل خاص نیز چنین است؟ به این معنا که بگوییم: مسافر در صورتی نمازش تمام است که کار همیشگی‌اش، سفر کردن باشد، هر چند سفر کردن، مقوم شغل و حرفه خاص او نباشد، مثل معلمی که برای تدریس هر هفته سفر می‌کند، یا اینکه نمی‌توان این خصوصیت را الغاء کرد، بلکه باید بگوییم: شغل خاص داشتن موضوعیت دارد، در نتیجه وجوب اتمام، مخصوص کسی است که مقوم حرفه‌اش، سفر کردن است مثل مشاغلی که در روایات آمده است؟ در پاسخ می‌فرماید:

كذلك يمكن أن يقال: بعدم دخالة خصوصية كونه ذا حرفة معينة كالمكاراة و نحوها من الصنائع و الحرف المتقومة بالسفر أيضا في ذلك، إذ بمناسبة الحكم و الموضوع يستظهر أن موجب الحكم بالإتمام في هذه الأشخاص هو كون السفر متكررا منهم و كونهم ملازمين له غالبا من غير دخالة لحيثية التحرف في ذلك.[5]

همچنین می‌توان گفت: این خصوصیت که شخص دارای یک شغل خاص مثل کرایه‌کشی و مانند آن از شغل‌هایی که با سفر کردن محقق می‌شوند، باشد نیز، دخالتی در این حکم ندارد، زیرا از مناسبت حکم و موضوع معلوم می‌شود که آنچه موجب حکم به تمام بودن نماز در این افراد شده، این است که آنها به صورت مکرر سفر می‌کنند و سفر غالباً ملازم آنهاست، پس نوع شغل در این حکم تأثیری ندارد.

مقصود از مناسبت حکم و موضوع این است که حکم شکسته شدن نماز در سفر به جهت راحتی مسافران قرار داده شده است، زیرا سفر دارای سختی و مشقت است؛ از این رو، کسی که کار همیشگی او مسافرت است، حتی اگر شغلش هم سفر نباشد، سفر کردن برایش سختی و مشقت ندارد، لذا نمازش تمام است. بنا بر این، چون حرفه خاص داشتن نیز موضوعیت ندارد، معلمی که شغلش سفر کردن نیست؛ ولی به خاطر شغلش زیاد سفر می‌کند نیز، نمازش تمام است.

ایشان دلیل این برداشت را اینگونه بیان نموده است:

يدلّ على ذلك أنّ الظاهر رجوع الضمير في قوله: «لأنّه» إلى السفر. فيستفاد‌ منه أن الملاك كون السفر بما هو سفر عملا لهم، و هو عبارة أخرى عن تكرر وقوعه منهم و مزاولتهم معه، لا كون الحرف الخاصة المذكورة من المكاراة و نحوهما عملا. و لو سلّم رجوع الضمير إلى كل واحد من مبادئ العناوين المذكورة كالمكاراة و الملاحية و نحوهما أو إلى مجموع المكاراة و سائر المبادي لكان المنظور أيضا هذه المبادي بما هي مشتملة على السفر لا بما هي هي. إذ بمناسبة الحكم و الموضوع يعلم أن كون المكاراة مثلا بما هي هي عملا لا يقتضي الإتمام، بل إنّما يقتضي ذلك بجهة اشتمالها على السفر و كون السفر متكررا من المكاري بحيث لا يوجب له الشدة التي يوجبها سائر الأسفار. فيرجع الأمر بالآخرة إلى أنّ الملاك في وجوب الإتمام و عدم ثبوت القصر له هو عملية السفر و تكرره و كثرته بحيث يقلّ حضره في جنب سفره، فإنّ العرف يطلق على من كان مزاولا لأمر أنّ هذا الأمر صار عملا له. فبهذا البيان يمكن تصحيح ما عنونه المشهور و ذكروه في مقام بيان هذا الشرط من عدم كون السفر أكثر من الحضر.[6]

دلیل این مطلب این است که ظاهراً ضمیر در «لأنّه» به «سفر» بر می‌گردد، پس اینگونه برداشت می‌شود که ملاک این است که سفر بما هو سفر، کار و عمل آنهاست ـ به این معنا که آنها زیاد سفر می‌کنند و نسبت به آن ممارست دارند ـ، نه اینکه ملاک این باشد که شغل خاصی مانند کرایه‌کشی و مثل آن از شغل‌های ذکر شده در روایت، شغل آنها باشد. اگر هم بپذیریم که ضمیر به هر یک از مبادی عناوین ذکر شده مثل کرایه‌کشی، ملوانی و مانند آنها یا به مجموع این مبادی بر گردد، باز هم مقصود، این مبادی است از این جهت که مشتمل بر سفر هستند نه به خصوص آنها، زیرا از مناسبت حکم و موضوع، معلوم می‌شود که مثلا کرایه‌کشی، فی نفسه شغلی نیست که اقتضای تمام بودن نماز را داشته باشد؛ بلکه از این جهت مقتضی تمام بودن است که مشتمل بر سفر است و کرایه‌دهنده به قدری زیاد سفر می‌کند که سفر برای او ایجاد سختی نمی‌کند، سختی‌ای که برای سایر مسافرها ایجاد می‌شود. بنا بر این، در نهایت باید بگوییم: ملاک در وجوب اتمام و عدم ثبوت حکم قصر برای این افراد، فعالیت و کار بودن سفر و تکرار و فراوانی آن است به گونه‌ای که حضورش در مقابل سفرش کم باشد؛ عرفاً نیز به کسی که بر امری ممارست داشته باشد، گفته می‌شود: آن امر، کارِ [همیشگی] او شده است. با این بیان ممکن است آنچه مشهور برای این شرط، عنوان کرده‌اند که سفرش بیش از حضورش نباشد، توجیه شود.

سپس خلاصه این مباحث را اینگونه بیان می‌دارد:

بالجملة قد ذكر المشهور هذا العنوان حتى في كتبهم المعدة لنقل خصوص المسائل المتلقاة عن الأئمة عليهم السلام، و ليس منه في الأخبار السابقة عين و لا أثر، و لكن يمكن أن يقال باستفادته من التعليل الوارد في روايتي زرارة و ابن أبي عمير، بعد إلغاء الخصوصيات التي يمكن ادعاء القطع بعدم دخالتها في الموضوع، حيث إنّ العرف يفهم بمناسبة الحكم و الموضوع أنّ إيجاب الإتمام في المذكورين إنّما نشأ من تكرر السفر عنهم و كثرته و صيرورته أمرا عاديا لهم بحيث لا يوجب لهم المشقة الموجودة في سائر الأسفار الموجبة للقصر و الترخيص، من دون أن يكون لخصوصية الحرفة و الشغل دخل في ذلك.[7]

خلاصه اینکه مشهور [قدما] این عنوان را حتی در کتاب‌هایی که مخصوص نقل مستقیم مسائل دریافتی از ائمه(عَلَیْهِمُ‌السَّلامِ) است نیز آورده‌اند، در حالی که در روایات هیچ اثری از آن وجود ندارد؛ ولی ممکن است بگوییم: می‌توان این عنوان را از علتی که در دو روایت «زرارة» و «ابن ابی عمیر» آمده، برداشت نمود، البته بعد از الغای خصوصیات از آن، خصوصیاتی که می‌توان ادعا کرد قطعاً دخالتی در موضوع ندارند، زیرا عرف از مناسبت حکم و موضوع می‌فهمد که وجوب اتمام در موارد بیان شده، از تکرار و کثرت سفر آنان نشأت گرفته و اینکه سفر برای آنها امری عادی شده به گونه‌ای که مشقتی که در سایر سفرها وجود دارد و موجب شکسته شدن نماز می‌شود، برای آنها ایجاد نمی‌شود و اینکه خصوصیت حرفه و شغل خاص نیز در این حکم دخالتی ندارد.

بنا بر این، ایشان از تعلیل بیان شده در روایات، یعنی «لأَنَّهُ عَملُهم» و از مناسبت میان حکم و موضوع، این ملاک را به دست آورده که سفر کردن مکرر به گونه‌ای که کار معمولی و همیشگی شخص محسوب شود، موجب اتمام نماز خواهد بود، فرقی ندارد اولاً از راه سفر کردن، کسب درآمد کند یا نه، ثانیاً سفر کردن، شغل و حرفه او محسوب شود یا نه؛ و این ملاک را با الغای دو خصوصیت: «ارتزاق از راه سفر» و «شغل و حرفه بودن سفر»، به دست آورده است.

نظیر اینکه می‌فرماید: «لاتشرب الخمر لأنه مسکر» که خمر بودن تأثیری در حکم ندارد، زیرا «العلة تعمم و تخصص»، بلکه ملاک، مسکر بودن است، در اینجا نیز نوع شغل و هدف از مسافرت تأثیری در حکم ندارد، بلکه ملاک، زیاد مسافرت کردن است به گونه‌ای که عرفاً بگویند: کار او سفر کردن است، همان گونه که گفته می‌شود: کار فلانی مطالعه کردن است یا فلانی کارش شده اذیت کردن یا فلانی کارش جهانگردی است و مانند آن.

مطلب دیگری که ایشان در ادامه این بحث مطرح نموده، این است که مراد از اینکه می‌گوییم: زیاد سفر کند، اکثریت عرفی است یا اکثریت با دقت زمانی یا اکثریت با دقت عددی؟ می‌فرماید:

هذا و لكن يقع الإشكال في أنّ مرادهم بالأكثرية هل هي الأكثرية بحيث يكون الحضر في جنب السفر معدوما عرفا و يقال في حقّ هذا الشخص إنّه سفري، بنحو يكون الحضر منه كالسفر من غيره على خلاف طبعه و عادته، أو الأكثرية الدقية إمّا زمانا ككونه في كل شهر مثلا أربعة عشر يوما في الحضر و ستة عشر يوما في السفر، و إمّا عددا ككون عدد أسفاره في كل شهر أزيد من عدد حضراته؟ فيه وجوه. و الأظهر بحسب الفهم العرفي هو الأوّل، أعني كون الشخص بحيث يكون حضره فانيا في جنب سفره، فإنّه الذي يطلق عليه عرفا أن السفر عمل له، كما لا يخفى.[8]

در اینجا، این مسئله مطرح می‌شود که مقصود مشهور از اکثریت، اکثریتی است که عرفاً حضور شخص در مقابل سفرش، معدوم شود و در باره او گفته شود: وی سفری است، یعنی به قدری اهل سفر است که سفر نکردن برای او خلاف طبع و عادتش است، همان طور که سفر کردن برای دیگران بر خلاف طبع و عادتشان است، یا مقصود اکثریت دقی است به این معنا که یا زمان سفر نسبت به زمان حضورش بیشتر باشد مثل اینکه در هر ماه 16 روز از سی روزش را در سفر باشد یا تعداد سفرهایش بیشتر باشد، مثل اینکه در هر ماه تعداد سفرهایش بیش از دفعات حضورش باشد؟ چند وجه دارد که اظهر به حسب فهم عرفی، اولی است، یعنی شخص به گونه‌ای باشد که حضورش در قبال سفر، فانی شود، در این صورت، عرفاً گفته می‌شود، سفر، کار همیشگی اوست.

در اینجا مقرّر در پاورقی به ایشان اشکال کرده و می‌نویسد:

الظاهر عدم صحة هذا التعبير، إذ أكثر المكارين لا يكون حضرهم قليلا و فانيا في جنب سفرهم، كما لا يخفى، حيث إنّهم يبقون في أوطانهم لتهيئة المسافرين و الأثقال، بل التعبير بالأكثرية أيضا غير صحيح، و إنّما المدار نفس الكثرة و صيرورة السفر أمرا عاديا و متعارفا له بناء على إلقاء خصوصية التحرف. فلو كان مكار يسافر في شغله كل أسبوع مرة و يكون بقاؤه في السفر ثلاثة و في الحضر أربعة فلا شك في وجوب الإتمام عليه.[9]

ظاهراً این تعبیر [که حضورش در قبال سفر، فانی و معدوم شود] صحیح نیست، زیرا روشن است که بیشتر کرایه‌دهندگان حضورشان در قبال سفر آنها کم و فانی نیست، چرا که به جهت آماده شدن مسافرین و بارهایشان مدتی در وطن‌شان باقی می‌مانند، حتی تعبیر [قدما] به «اکثریت» نیز صحیح نیست، زیرا ملاک، خود زیاد بودن سفر است و اینکه سفر برای شخص تبدیل به یک امر عادی و متعارف شود، بنا بر اینکه خصوصیت شغل خاص داشتن نیز ملغی شود، بنا بر این، اگر کرایه‌دهنده هر هفته به خاطر شغلش یک بار مسافرت کند و سه روزش را در سفر و چهار روزش را در حضر باشد، بدون شک، واجب است تمام بخواند.

آیت الله بروجردی در ادامه بحث، وارد تبیین و بررسی حکم عناوین وارده در روایات می‌شود و پس از ذکر این تفاوت میان مشاغلی مثل کرایه‌کشی یا کشتی‌بانی و مشاغلی مثل تجارت یا مأموریت حکومتی که در گروه اول، سفر مقوم آنها و به عنوان جنس آن است، بر خلاف گروه دوم که سفر مقوم آنها نیست؛ بلکه گاهی تحقق آنها متوقف بر سفر است، می‌فرماید: ممکن است بگوییم این حکم منحصر در تجارت نیست؛ بلکه سایر مشاغل و مکاسب را نیز شامل می‌شود، لذا کسی که مثلا به خاطر زراعت یا تدریس نیز هر هفته سفر می‌کند، نمازش تمام است، چه اینکه ممکن است بالاتر از آن، گفته شود: به مناسبت حکم و موضوع، اصلا این حکم منحصر در شغل‌هایی که متوقف بر سفر هستند نیز نمی‌باشد؛ بلکه چون ملاک، نفس رفت و آمد از محلی به محل دیگر است، طلاب و دانشجویان که هر هفته برای تحصیل علم سفر می‌کنند نیز نمازشان تمام است، با اینکه تحصیل علم شغل و محل درآمد آنها نیست.[10]

البته ایشان بعداً به اینگونه الغای خصوصیت و توسعه در حکم اشکال می‌کند و در نهایت حکم وجوب اتمام را منحصر در مشاغل وارده در روایات و مشاغلی که امروزه مشابه آنهاست مثل رانندگی و خلبانی می‌داند که سفر به حسب نوع یا به حسب شخص آنها مقوم شغلشان است.[11]

غفر الله لنا و لکم ان شاء الله


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo