< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد ری شهری

کتاب الحج

96/06/19

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی

شرایط اکمال زیورهای متقین (2)

وَ أَكْمِلْ ذَلِكَ لِي بِدَوَامِ الطَّاعَةِ‌.[1]

گفتیم این جمله در ادامه هجده ویژگی انسانهای با تقوا و صالح آمده است. این جمله و دو جمله بعدی، بیانگر سه شرط برای تکمیل زیورهای نیک و صفات نیکوی اهل تقوا است.

درباره شرط اول، یعنی دوام اطاعت الهی چند نکته قابل توجه است:

نکته اول این است که در قرآن از این شرط با عنوان «قانت» یاد شده است. مثلا در سوره نساء، بانوان شایسته اینگونه توصیف شدهاند:

﴿فَالصَّالِحاتُ‌ قانِتاتٌ‌ حافِظاتٌ‌ لِلْغَيْبِ‌ بِما حَفِظَ اللَّهُ‌﴾.[2]

پس زنان شايسته، فرمان‌بردارند [و] به پاس آنچه خدا [براى آنان‌] حفظ كرده، اسرار [شوهرانِ خود] را حفظ مى‌كنند.

«قنوت» به معنای اطاعت و خضوع دائمی است،[3] یعنی زنان شایسته، همواره از شوهران خود اطاعت میکنند. در مجمع البیان درباره این کلمه آمده است:

أصل‌ القنوت‌ دوام الطاعة و منه القنوت في الوتر لطول القيام فيه.‌[4]

اصل در «قنوت» دوام اطاعت است و از همین معناست قنوتی که در نماز وتر خوانده میشود، زیرا ذکر و دعای آن طولانی است.

چنانکه در سوره زمر میخوانیم:

﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً﴾.[5]

آيا [آن كافر ناسپاس بهتر است يا] كسى كه در طول شب شب در سجده و ايستاده بافروتنى به نيايش مى‌پردازد؟

در آیه دیگر نیز میخوانیم:

﴿إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ... أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيما﴾.[6]

بی گمان، خداوند برای مردان مسلمان و زنان مسلمان، و مردان با ايمان و زنان با ايمان، و مردان فرمانبردار [فروتن‌] و زنان فرمانبردار [فروتن‌]... آمرزش و پاداشى سترگ آماده كرده است.

«قانت» در این آیه نیز به معنای کسی است که دائماً خدا را اطاعت میکند.

نکته دوم پاسخ به این سؤال است که چرا «دوام طاعت الهی» مکمل صفات نیکو دانسته شده است؟ پاسخ این است که هر کدام از این صفات هجدهگانه که در این مقطع بیان شده است، از هر کس که سر بزند، خوب و نیکوست، چه دیندار باشد چه بیدین. مثلا عدالت فی ذاته خوب است، چه شخص مؤمن باشد چه کافر، چه اینکه در ستایش «انوشیروان» نیز گفته شده «انوشیروان عادل»؛ اما برای اینکه این صفات خوب، کامل شوند، نیاز به پشتوانه اعتقادی دارند. اگر کسی عدالت بورزد؛ ولی بدون پشتوانه اعتقادی، عدالتش معنا و مفهومی نخواهد داشت. ارزشهای اخلاقی بدون اعتقاد به خدا ، خیالی بیش نیست.

در دیداری که با «فیدل کاسترو» رئیس جمهور فقید کوبا داشتم، به او گفتم: شما که کمونیست هستید و دین ندارید، چگونه مردم را به ارزشهای اخلاقی دعوت میکنید؟ زیرا وقتی کسی انسان را نبیند، چه فرقی دارد که مؤدب بنشیند یا بی ادب؟ اگر جهان شعور ندارد و خدایی نیست؛ معنای اخلاق چیست؟ مثلا بر چه پایه و اساسی انسان خود را فدای دیگری کند؟ دفاع از مستضعفین و فقرا بدون اعتقاد به آخرت چه معنایی دارد؟ بالاخره همه انسانها چه عادل و چه غیر عادل، خوب یا بد، از دنیا میروند، پس عدالتورزی و انجام کارهای نیک چه ثمری خواهد داشت؟ او که پاسخی نداشت ، گفت باید فکر کرد !

زیربنای اساسی کارهای نیک پشتوانه اعتقادی آن است که موجب دوام و تکمیل آنها نیز میشود .

بحث فقهی

موضوع: مسائل شرطیت استطاعت (ادامه مسئله 65) ـ مسائل حج مندوب

یادآوری

بحث در آخرین فرع از مسئله 65 از مسائل شرطیت استطاعت بود. در فروع قبلی گفتیم کسی که حج بر عهده او مستقر شده جایز نیست حج نیابتی یا تطوعی انجام دهد و اگر چنین کرد، حج او باطل است و مجزی نیست. در این فرع سؤال این است که اگر به صورت استیجاری برای دیگری انجام داده باشد، تکلیف عقد اجاره او چه میشود؟

حضرت امام فرمود:

لو آجر نفسه مع تمكن حج نفسه بطلت الإجارة و إن كان جاهلا بوجوبه عليه.[7]

اگر ـ با اينكه مىتواند حج خودش را انجام دهد ـ خود را اجير ديگری كند، اجاره باطل است، اگر چه وجوب حج را بر خود نداند.

پس، طبق مبنای ایشان که حج او را باطل دانستند، روشن است که اجاره نیز باطل است، زیرا وقتی حج نایب باطل باشد، اجاره آن نیز صحیح نخواهد بود؛ عالم باشد یا جاهل باشد نیز فرقی ندارد؛ ولیکن روی مبنای صاحب عروة یا بعضی دیگر از معاصرین که قائل به صحت حج نایب، شدند، این بحث مطرح میشود که آیا اجاره باطل است یا خیر؟

صاحب عروة میفرماید: ظاهرا اجاره باطل است و دلیل آن را اینگونه بیان میکنند:

لعدم قدرته شرعاً على العمل المستأجر عليه، لأنّ المفروض وجوبه عن نفسه فوراً.[8]

توضیح این دلیل و اشکال آن در جلسه قبل بیان شد.

دلیل دوم

اما دلیل دومی که بر بطلان عقد اجاره آورده شده این است که حج نایب ـ در فرض وجوب حج بر خود او ـ «منهی عنه» است، البته به صورت نهی تبعی نه اینکه خود حج مبغوض باشد، یعنی چون حج بر خود او واجب فوری است، از طرفی «امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ خاص است» تبعاً حجِ نایب میشود «منهی عنه» و حرام، در نتیجه اجاره بهای آن هم حرام است.

اشکال این دلیل این است که نهی متعلق به معامله در صورتی مستلزم فساد است که یا نهی متوجه مضمون و متن معامله شود مثل نهی از بیع آلات قمار یا لهو و لعب؛ یا متعلق به تصرف در بهای جنس فروخته شده باشد، مثل پولی که زن آوازهخوان میگیرد که فرمودهاند: «ثمن المُغنیّة سُحت»[9] ؛ ولی مطلق حرمت، ملازم با فساد نیست مثل نهی از بیع هنگام اذان روز جمعه که طبق آیه: ﴿إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‌ ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ﴾[10] هنگام ندا برای نماز جمعه باید بیع ترک شود؛ ولی چون این نهی موجب فساد نیست، بیع در این هنگام، هرچند حرام است؛ اما باطل نیست.

دلیل سوم

قول به صحت اجاره موجب امر به متنافیین میشود. این استدلال را صاحب عروة به صورت اشکال و جواب این طور مطرح کردهاند که چه فرقی است میان «ما نحن فیه» یعنی اجاره نایب و جایی که با شرط ضمن عقد مخالفت میشود، مثل کسی که عبدی را میفروشد و شرط میکند که مشتری باید آن را آزاد کند؟ چرا در بحث ما قائل به بطلان عقد اجاره میشوید، ولی در آنجا میگویید: بیع صحیح است و فقط بایع خیار تخلف شرط دارد؟

در جواب میگوییم: در آنجا صحت معامله موجب از بین رفتن عمل به مضمون شرط است، زیرا عبد به ملک مشتری منتقل شده است و او اختیار ملک خود را دارد، لذا واجب نیست آن را آزاد کند، پس با صحیح بودن بیع دیگر جایی برای عمل به مضمون شرط باقی نمیماند؛ بر خلاف «ما نحن فیه» که اگر اجاره صحیح باشد، هنوز وجوب فوری حج بر نایب نیز وجود دارد و موجب اجتماع دو امر متنافی میشود، یعنی از یک طرف حج بر خودش واجب فوری است و از طرف دیگر بر اساس عقد اجاره باید برای «منوب عنه» نیز حج به جای آورد، بنا بر این صحت اجاره ممکن نیست.[11]

اشکال این استدلال هم این است که اجتماع دو امر متنافی، در صورتی که موجب امر به جمع میان آنها نباشد، مانعی ندارد، یعنی آمر نمیگوید میان این دو امر جمع کن؛ بلکه امر به نیابت مشروط به عصیان امر اول است، پس از باب ترتب میشود، لذا گناه ترک حج برای خودش باقی است؛ ولی وقتی عصیان کرد، امر به نیابت نیز در جای خود باقی است.

برای قول به بطلان دلایل دیگری نیز بیان شده است، چنانکه آیت الله خویی نیز در این باره استدلالی دارند؛ ولی از آنجا که این بحث ثمره عملی خاصی ندارد، به علاوه اینکه طبق مبنای ما که مانند حضرت امام قائل به بطلان نیابت شدیم و طبیعتاً اجاره هم باطل است، نیازی به بحث بیشتری نیست.

مسائل حج مندوب

این شصت و پنج مسئله مربوط به شرائط وجوب حجة الاسلام بود که الحمد لله به پایان رسید. حضرت امام به تبع صاحب عروة پس از این بحث، وارد مسائل مربوط به حج نذری و حجی که با عهد و یمین واجب میشود، شدهاند و بعد از آن به مسائل حج نیابتی و وصیت به حج پرداخته اند؛ ولی ما این چند مطلب را فعلا بحث نمیکنیم و وارد مسائل حج مستحبی میشویم، ـ چنانکه برخی از فقهای فعلی نیز به همین ترتیب بحث کرده اند ـ زیرا مسائل حج مندوب نسبت به مسائل حج نذری یا نیابتی، بیشتر مورد ابتلا است. ان شاءاله بعد از اتمام مسائل حج مندوب اگر عمری بود، آنها را نیز بررسی میکنیم.

حضرت امام ذیل عنوان «القول فی الحجّ المندوب» هفت مسئله را مطرح کرده و سپس وارد مسائل اقسام عمره و حج شدهاند. صاحب عروة نیز سیزده مسئله را ذیل عنوان «فصل فی الحجّ المندوب» آوردهاند.

مسئله اول

متن مسئله اول از مسائل حج مندوب در تحریر چنین است:

يستحب لفاقد الشرائط من البلوغ و الاستطاعة و غيرهما أن يحج مهما أمكن، و كذا من أتى بحجة الواجب، و يستحب تكراره بل في كل سنة، بل يكره تركه خمس سنين متوالية، و يستحب نية العود إليه عند الخروج من مكة، و يكره نية عدمه.[12]

براى كسى كه شرايط حج از قبيل بلوغ و استطاعت و غير اينها را ندارد، مستحب است هر وقت كه ممكن شود، حج نمايد، و همچنين است كسى كه حج واجبش را انجام داده باشد. و تكرار حج بلكه انجام آن در همه سال مستحب است بلكه ترك حج در پنج سال پىدرپى مكروه مىباشد، و مستحب است كه در وقت خروج از مكه، نيت برگشت به حج را داشته باشد و نيت برنگشتن مكروه است.

در عروة نیز این مسئله به همین شکل ضمن دو مسئله اول و دوم بیان شده است[13] و نیازی به خواندن متن آن نیست.

گاه انجام حج بسیار سخت و دشوار است، لذا ممکن است کسی بگوید: «من آخرین باری بود که آمدم و دیگر نمیآیم» چنین نیتی کراهت دارد.

به هر حال، اولین دلیلی که برای این مسئله بیان شده اجماع اصحاب است و بسیاری از فقها مثل شیخ و علامه نیز به آن استناد کردهاند. ولی با وجود نصوص، نیازی استناد به اجماع نیست، لذا در اینجا متن روایات دال بر اصل استحباب و استحباب هر ساله آن و نیز کراهت ترک آن در طول پنج سال متوالی را میخوانیم.

ادله روایی

در باب 38 از ابواب «وجوب الحج و شرائطه» 48 روایت دال بر استحباب حج و عمره مستحبی وارد شده است. روایت اول این باب با عنوان: «بَابُ اسْتِحْبَابِ التَّطَوُّعِ بِالْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ مَعَ عَدَمِ الْوُجُوبِ» چنین است:

روایت اول

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَانَ أَبِي ع يَقُولُ مَنْ أَمَّ هَذَا الْبَيْتَ حَاجّاً أَوْ مُعْتَمِراً مُبَرَّأً مِنَ الْكِبْرِ رَجَعَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَهَيْئَةِ يَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ ثُمَّ قَرَأَ ﴿فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلٰا إِثْمَ عَلَيْهِ﴾...[14]

امام صادق(علیه السّلام) فرمود: پدرم امام باقر(علیه السّلام) فرمود: كسى كه به نيّت حج يا عمره، به زيارت اين خانه آيد و از كِبْر مبرّا باشد، بى‌گناه بر مى‌گردد، همچون روزى كه مادرش او را زاده است و سپس، اين آيه را خواند: «كسى كه در دو روز، عجله كند، گناهى بر او نيست»...

به همین یک روایت از این باب اکتفا میکنیم و روایتهای دیگر این باب را نمیخوانیم.

روایت دوم

در باب 46 نیز نُه روایت دال بر استحباب هر ساله حج وارد شده است. عنوان باب چنین است:

بَابُ اسْتِحْبَابِ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ عَيْناً فِي كُلِّ عَامٍ وَ إِدْمَانِهِمَا وَ لَوْ بِالاسْتِنَابَةِ.[15]

«ادمان» به معنای ادامه دادن است.

متن روایت اول این باب چنین است:

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ يَحْيَى بْنِ عُمَرَ بْنِ كُلَيْعٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي قَدْ وَطَّنْتُ نَفْسِي عَلَى لُزُومِ الْحَجِّ كُلَّ عَامٍ بِنَفْسِي أَوْ بِرَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي بِمَالِي فَقَالَ وَ قَدْ عَزَمْتَ عَلَى ذَلِكَ قَالَ فَقُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَأَيْقِنْ بِكَثْرَةِ الْمَالِ أَوْ أَبْشِرْ بِكَثْرَةِ الْمَالِ وَ الْبَنِينَ.[16]

«اسحاق بن عمّار» میگوید: به امام صادق(علیه السّلام) گفتم: من، خود را آماده كرده‌ام كه هر سال، خود يا كسى از خانواده‌ام با مال من به حج برود. فرمود: آيا بر اين كار، مصمّم هستى؟ گفتم: آرى. فرمود: اگر چنين كردى، پس يقين داشته باش كه مالت زياد خواهد شد و مژده بادْ تو را به زيادى مال و فرزندان!

روایت سوم

در روایت شماره دوم این باب نیز آمده است:

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا يُحَالِفُ الْفَقْرُ وَ الْحُمَّى مُدْمِنَ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ.[17]

«فضیل بن یسار» میگوید: شنیدم که امام باقر (علیه السّلام) میفرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: هركس پيوسته به حج و عمره برود، فقر و تب، گريبانگير او نمى‌شوند.

روایت چهارم

روایت شماره سوم این باب نیز چنین است:

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ زَكَرِيَّا الْمُؤْمِنِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِي سُلَيْمَانَ الْجَصَّاصِ عَنْ عُذَافِرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا يَمْنَعُكَ مِنَ الْحَجِّ فِي كُلِّ سَنَةٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ الْعِيَالُ قَالَ فَقَالَ إِذَا مِتَّ فَمَنْ لِعِيَالِكَ أَطْعِمْ عِيَالَكَ الْخَلَّ وَ الزَّيْتَ وَ حُجَّ بِهِمْ كُلَّ سَنَةٍ.[18]

«عذافر» میگوید: امام صادق(علیه السّلام) پرسيد: چه چيزى مانع مى‌شود كه همه ساله به حج نمیروی؟ گفتم: فدايت شوم! خانواده (عيالمندى). فرمود: اگر بميرى، چه كسى به خانواده‌ات رسيدگى مى‌كند؟ به خانواده‌ات سركه و روغن زيتون بخوران؛ ولى همه‌ساله آنان را به حج ببر.

روایت پنجم

در روایت ششم همین باب نیز آمده است:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلَّانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ طَلْحَةَ عَنْ عِيسَى بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ قَالَ: قَالَ لِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع يَا عِيسَى إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَأْكُلَ الْخُبْزَ وَ الْمِلْحَ وَ تَحُجَّ فِي كُلِّ سَنَةٍ فَافْعَلْ.[19]

امام صادق(علیه السّلام) به «عيسى بن ابى منصور» فرمود: ای عیسی! اگر بتوانى كه نان و نمك بخورى؛ ولى همه‌ساله به حج بروى، چنين كن!

روایت ششم

در باب 49 نیز چهار روایت آمده که طبق آنها فتوا دادهاند که ترک حج در طول پنج سال متوالی کراهت دارد. متن روایت اول این باب چنین است:

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ النَّهْدِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ ذَرِيحٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ مَضَتْ لَهُ خَمْسُ سِنِينَ فَلَمْ يَفِدْ إِلَى رَبِّهِ وَ هُوَ مُوسِرٌ إِنَّهُ لَمَحْرُومٌ.[20]

امام صادق(علیه السّلام) فرمود: كسى كه پنج سال بر او بگذرد و به زيارت خانه خدا نرود، در حالى كه توانگر است، قطعاً شخصى «محروم» است.

روایت هفتم

روایت دوم این باب نیز چنین است:

وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ مُنَادِياً يُنَادِي أَيُّ عَبْدٍ أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ أَوْسَعَ عَلَيْهِ فِي رِزْقِهِ فَلَمْ يَفِدْ إِلَيْهِ فِي كُلِّ خَمْسَةِ أَعْوَامٍ مَرَّةً لِيَطْلُبَ نَوَافِلَهُ إِنَّ ذَلِكَ لَمَحْرُومٌ.[21]

امام باقر(علیه السّلام) میفرماید: همانا برای خدای منادیای است که ندا میدهد: هر بندهای که خدا به او احسان کند و روزیاش را وسعت بخشد؛ ولی هر پنج سال، یک بار به زیارتش نرود تا بخشش او را طلب کند، قطعاً شخصی محروم است.

روایت هشتم

روایت سوم هم مانند دو روایت قبلی بر پنج سال دلالت دارد؛ ولی روایت چهارم این باب بر چهار سال دلالت دارد. متن این روایت چنین است:

أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ يُوسُفَ عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الطَّائِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِذَا اجْتَمَعَ النَّاسُ بِمِنًى... يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِنَّ عَبْداً أَوْسَعْتُ عَلَيْهِ فِي رِزْقِي لَمْ يَفِدْ إِلَيَّ فِي كُلِّ أَرْبَعَةٍ لَمَحْرُومٌ.[22]

«عبد الله بن الحسین» میگوید: شنیدم که امام صادق(علیه السّلام) میفرمود: هنگامی که مردم در منا جمع میشوند، خدای تبارک و تعالی میفرماید: بنده‌اى كه وسعت روزى به او دادم، ولى هر چهار سال يك بار به زيارت من نيايد، محروم است.

جمع میان این روایات به این است که انجام حج هر چهار سال یک دفعه مستحب است؛ ولی تأکید آن در هر پنج سال، بیشتر است.

روایت نهم

در باب 50 از ابواب «وجوب الحج و شرائطه» نیز ده روایت آمده است که بر استحباب حج حتی با قرض گرفتن دلالت دارند. عنوان این باب چنین است:

بَابُ اسْتِحْبَابِ التَّطَوُّعِ بِالْحَجِّ وَ لَوْ بِالاسْتِدَانَةِ لِمَنْ يَمْلِكُ مَا فِيهِ وَفَاءٌ وَ عَدَمِ وُجُوبِ الْحَجِّ عَلَى مَنْ عَلَيْهِ دَيْنٌ إِلَّا أَنْ يَفْضُلَ عَنْ دَيْنِهِ مَا يَقُومُ بِالْحَجِّ.[23]

متن روایت اول این باب چنین است:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي رَجُلٌ ذُو دَيْنٍ أَ فَأَتَدَيَّنُ وَ أَحُجُّ فَقَالَ نَعَمْ هُوَ أَقْضَى لِلدَّيْنِ.[24]

«معاوية بن وهب» میگوید: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: من مردى بدهكارم. آيا قرض بگيرم و به حج بروم؟ فرمود: آرى! حج، بهتر، قرض را ادا مى‌كند.

روایت دهم

در روایت دوم این باب نیز آمده است:

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ عَلَيْهِ دَيْنٌ أَ عَلَيْهِ أَنْ يَحُجَّ قَالَ نَعَمْ الْحَدِيثَ.[25]

«معاوية بن عمّار» میگوید: از امام صادق (علیه السّلام) در باره كسى كه دیْنی بر ذمّه دارد، سؤال كردم که آيا بر اوست که حج انجام دهد؟ حضرت فرمود: بله. تا آخر حدیث.

روایت یازدهم

همچنین در روایت سوم این باب میخوانیم:

وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جُفَيْنَةَ قَالَ جَاءَنِي سَدِيرٌ الصَّيْرَفِيُّ فَقَالَ إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ مَا لَكَ لَا تَحُجُّ اسْتَقْرِضْ وَ حُجَّ.[26]

«عقبة بن مُحرز» ملقب به «جفینه» میگوید: «سَدير صيرفى» نزد من آمد و گفت: امام صادق(علیه السّلام) به تو سلام مى‌رساند و به تو مى‌فرمايد: چرا حج نمى‌روى؟ قرض كن و به حج برو.

روایت دوازدهم

در روایت چهارم این باب نیز آمده است:

وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْحَجُّ وَاجِبٌ عَلَى الرَّجُلِ وَ إِنْ كَانَ عَلَيْهِ دَيْنٌ.[27]

«عبد الرحمن بن أبی عبدالله» می‌گوید: امام صادق(علیه السّلام) فرمود: حج بر هر کسی واجب است، هرچند قرضی داشته باشد.

روشن است که وجوب حج برای کسی است که مالی برای جبران قرضش داشته باشد، چنانکه در روایت بعدی به این مطلب اشاره شده است.

روایت سیزدهم

متن روایت پنجم این باب نیز چنین است:

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عُتْبَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الرَّجُلِ عَلَيْهِ دَيْنٌ يَسْتَقْرِضُ وَ يَحُجُّ قَالَ إِنْ كَانَ لَهُ وَجْهٌ فِي مَالٍ فَلَا بَأْسَ.[28]

«عبدالملک بن عتبة» می‌گوید: از امام كاظم(علیه السّلام) در باره کسی پرسيدم که بدهكار است و قرض می‌کند و حج می‌رود؟ فرمود: اگر پشتوانه مالى داشته باشد، مانعى ندارد.

روایت چهاردهم

در باب 57 نیز شش روایت بر مطلب آخری که در این مسئله بیان شد دلالت دارد، یعنی استحباب نیت برگشت هنگام خروج از مکه و کراهت نیت بر نگشتن به آن. عنوان این باب چنین است:

بَابُ اسْتِحْبَابِ نِيَّةِ الْعَوْدِ إِلَى الْحَجِّ عِنْدَ الْخُرُوجِ مِنْ مَكَّةَ وَ كَرَاهَةِ نِيَّةِ عَدَمِ الْعَوْدِ وَ تَحْرِيمِهَا مَعَ الِاسْتِخْفَافِ بِالْحَجِّ.[29]

در روایت شماره یک این باب آمده است:

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ يَعْلَى عَنْ بَعْضِ الْكُوفِيِّينَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مَنْ رَجَعَ مِنْ مَكَّةَ وَ هُوَ يَنْوِي الْحَجَّ مِنْ قَابِلٍ زِيدَ فِي عُمُرِهِ.[30]

«عبدالله بن سنان» میگوید: شنیدم که امام صادق(علیه السّلام) میفرمود: هر كس از مكّه بازگردد، درحالى‌كه تصميم دارد سال آينده هم به حج برود، عمرش زياد خواهد شد.

روایت پانزدهم

روایت شماره دوم این باب نیز چنین است:

وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحُسَيْنِ الْأَحْمَسِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ خَرَجَ مِنْ مَكَّةَ وَ هُوَ لَا يُرِيدُ الْعَوْدَ إِلَيْهَا فَقَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُ وَ دَنَا عَذَابُهُ.[31]

امام صادق(علیه السّلام) فرمود: كسى كه از مكّه خارج گردد، درحالى‌كه تصميم به حجّ دوباره ندارد، يقيناً اجل و عذابش نزديك شده است.

متن روایت چهارم این باب نیز دقیقاً به همین شکل است.

روایت شانزدهم

در روایت سوم آن نیز میخوانیم:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ فَلْيَؤُمَّ هَذَا الْبَيْتَ وَ مَنْ رَجَعَ مِنْ مَكَّةَ وَ هُوَ يَنْوِي الْحَجَّ مِنْ قَابِلٍ زِيدَ فِي عُمُرِهِ وَ مَنْ خَرَجَ مِنْ مَكَّةَ وَ لَا يَنْوِي الْعَوْدَ إِلَيْهَا فَقَدْ قَرُبَ أَجَلُهُ وَ دَنَا عَذَابُهُ.[32]

رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: هركس دنيا و آخرت مى‌خواهد، آهنگ زيارت اين خانه كند. و هر كس از مكّه بازگردد، درحالى‌كه تصميم دارد سال آينده هم به حج برود، عمرش زياد خواهد شد، و كسى كه از مكّه خارج گردد، درحالى‌كه قصد برگشتن به آنجا را نداشته باشد، يقيناً اجل و عذابش نزديك شده است.

روایت هفدهم

متن روایت پنجم در این باب چنین است:

وَ عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَةَ حَجَّ فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ:

إِذَا جَعَلْنَا ثَافِلًا يَمِيناًفَلَنْ نَعُودَ بَعْدَهَا سِنِينَا

لِلْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ مَا بَقِينَا

فَنَقَصَ اللَّهُ عُمُرَهُ وَ أَمَاتَهُ قَبْلَ أَجَلِهِ.[33]

امام صادق(علیه السّلام) فرمود: «يزيد بن‌ معاويه» حج انجام داد و وقتی برمى‌گشت، گفت:

«آن‌گاه كه كوهِ ثافل را در سمت راست، پشت سر گذاريم‌ از اين پس، تا ساليانى براى حج و عمره بازنخواهيم گشت، تا زنده‌ايم‌»

خدا هم از عمرش کاست و او را پيش از اجلش، گرفتار مرگ ساخت.

این روایت و روایت بعدی همان است که گفتیم بر اساس آنها ظاهراً چنین تصمیمی اولین بار در طول تاریخ توسط «یزید» گرفته شد.

روایت هجدهم

متن آخرین روایت این باب نیز چنین است:

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي الْجَهْمِ عَنْ أَبِي حُذَيْفَةَ قَالَ: كُنَّا مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ نَزَلْنَا الطَّرِيقَ فَقَالَ تَرَوْنَ هَذَا الْجَبَلَ ثَافِلًا إِنَّ يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَةَ لَمَّا رَجَعَ مِنْ حَجَّةٍ مُرْتَحِلًا إِلَى الشَّامِ أَنْشَأَ يَقُولُ

إِذَا تَرَكْنَا ثَافِلًا يَمِيناًفَلَنْ نَعُودَ بَعْدَهُ سِنِينَا

لِلْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ مَا بَقِينَا

فَأَمَاتَهُ اللَّهُ قَبْلَ أَجَلِهِ.[34]

«ابو حذیفه» میگوید: همراه امام صادق(علیه السّلام) بوديم و در مسير، فرود آمديم. ايشان فرمود: اين كوهِ ثافل‌[35] را مى‌بينيد؟ «يزيد بن‌ معاويه» چون از حج به سوى شام برمى‌گشت، چنين شعر مى‌خواند:

«آن‌گاه كه كوهِ ثافل را در سمت راست، پشت سر گذاريم‌ از اين پس، تا ساليانى براى حج و عمره بازنخواهيم گشت، تا زنده‌ايم‌»

خدا هم او را پيش از اجلش، گرفتار مرگ ساخت.

به هر حال، همه این روایات دلیل مسئله اول هستند.

غفر الله لنا و لکم ان شاء الله


[11] «فإن قلت: ما الفرق بين المقام و بين المخالفة للشرط في ضمن العقد مع قولكم بالصحّة هناك كما إذا باعه عبداً و شرطعليه أن يعتقه فباعه، حيث تقولون: بصحّة البيع، و يكون للبائع خيار تخلّف الشرط؟ قلت: الفرق أنّ في ذلك المقام المعاملة على تقدير صحّتها مفوّتة لوجوب العمل بالشرط، فلا يكون العتق واجباً بعد البيع لعدم كونه مملوكاً له، بخلاف المقام حيث إنّا لو قلنا بصحّة الإجارة لا يسقط وجوب الحجّ عن نفسه فوراً، فيلزم اجتماع أمرين متنافيين فعلا، فلا يمكن أن تكون الإجارة صحيحة». (العروة الوثقى (المحشى)، سید کاظم یزدی (1337 ق)، ج4، ص. 479 ـ 481).
[35] نام كوهى ميان شام و حجاز است و در سمت راست كسى قرار مىþگيرد كه از حجاز به شام مىþرود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo