< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد ری شهری

کتاب الحج

95/09/15

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی

خوش‌رفتاری

و ألبِسْنِي زِينَةَ المُتّقينَ في... حُسْنِ السِّيرَةِ‌.[1]

در ادامه تبیین ویژگی‌های اهل صلاح و تقوا که در این فراز از دعای مکارم الاخلاق بیان شده است، به «حُسن سیره» می‌رسیم.

«سیرة» اسم مصدر از ماده «سِیر» و بر وزن «فِعلة» است که در زبان عربی دلالت بر نوع دارد. «سِیر» یعنی رفتن و رفتار و «سیرة» به معنای سبْک رفتن است. مثل «جَلْسة» که به معنای نشستن است و «جِلسة» به معنای نوع و سبک نشستن است.

ابن فارس می‌نویسد:

السِّيرة: الطَّريقة‌ فى الشى‌ء و السُّنّة، لأنَّها تسير و تجرى.[2]

سیره: روش و سنت در چیزی است، چون سنت و سیره، می‌رود و جریان دارد.

بنابراین، به نوع و سبک رفتار انسان‌ها، به گونه‌ای که در دوران زندگی آنها تکرار شود، سیره گفته می‌شود.

این کلمه در قرآن یک مرتبه آمده است و آن در جریانی است که اولین بار عصای حضرت موسی (علیه السّلام) تبدیل به اژدها شد، می‌فرماید:

﴿قالَ أَلْقِها يا مُوسى‌ * فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى‌ * قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعيدُها سيرَتَهَا الْأُولى‌﴾.[3]

فرمود: آن را بيفكن، اى موسى! و آن را افكند؛ ناگهان، آن (عصا) مارى شد كه مى‌شتافت. فرمود: آن را بگير و مترس! ما آن را به روال‌ نخست آن، باز مى‌گردانيم.

در این آیه کلمه «سیره» به معنای شکل و حالت اول اطلاق شده است، یعنی عصا را به حالت چوب که قبلاً در آن حالت بوده است، تبدیل می‌کنیم.

این کلمه در روایات کاربرد زیادی دارد، مثلا در نامه‌ای که امام حسین (علیه السّلام) به محمد بن حنیفه نوشت، آمده است:

اريدُ أن‌... أسيرَ بِسيرَةِ جَدّى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله، وَ سيرَةِ أبى عَلىِّ بنِ أبى طالِب‌.[4]

مى‌خواهم... به سيره جدّم محمّد صلى الله عليه و آله و پدرم على بن ابى طالب عليه السلام، رفتار كنم‌.

یعنی، همان شکل و رفتاری که آنها داشتند، من هم می‌خواهم آن گونه رفتار کنم.

در این فراز هم امام سجاد (علیه السّلام) از خداوند متعال «حسن سیره» را به عنوان یکی از زیورهای اهل تقوا و اهل صلاح، درخواست نموده است. حُسن سیره به معنای خوش‌رفتاری و رفتاری است که آن را عقل و عرف می‌پسندند، در مقابل رفتار زننده و زشت و ناپسند.

بحث فقهی

موضوع: اضرار به نفس (2)

یادآوری

بحث ما به مناسبت فرع سوم از مسئله 44 تحریر در تبیین حکم اضرار به نفس بود.

گفتیم قبل از تبیین ادله حرمت یا عدم حرمت اضرار به نفس، به ذکر چند مقدمه می‌پردازیم.

در مقدمه اول نمونه‌هایی از اضرار به نفس بیان شد و در مقدمه دوم گفتیم به مشهور نسبت داده شده که اضرار به نفس مطلقا حرام است، و در مقابل، فتوای شاذ آیت الله خویی است که تنها ضررهای خیلی بزرگ را حرام می‌دانند و اشاره شد که از کلام فقها چنین اطلاقی برداشت نمی‌شود.

مقدمه سوم

گاه انسان به خود ضرر می‌رساند؛ ولی در مقابل نفعی هم می‌برد که از آن به «ضرر منجبر» تعبیر می‌شود، حکم چنین ضرری چیست؟

مواردی که برای این گونه ضرر بیان می‌شود، در مقام تزاحم میان دو ضرر است که حداقل یکی از آنها متوجه خود انسان است. در اینجا به چند نمونه اشاره می‌شود:

1 ـ اگر شخصی دچار مرضی شود که نیاز به عمل جرّاحی دارد، در اینجا از یک طرف درمان نکردن مرض موجب ضرر به نفس است و از طرف دیگر، جراحی کردن مستلزم ضرر دیدن بدن می‌باشد که در نهایت برایش نفع دارد.

2 ـ گاه بیماری به گونه‌ای است که مثلا اگر عضوی از اعضای او قطع نشود، بیماری به بقیه بدن سرایت می‌کند، در اینجا نیز هم قطع عضو ضرر است و هم سرایت بیماری به بقیه بدن و در واقع تحمل ضرر قطع عضو به نفع اوست.

3 ـ اگر شخص مجبور شود برای درمان بیماری خود، پول زیادی مصرف کند و حتی به خارج از کشور سفر کند، در این جا نیز درمان نکردن بیماری ضرر به نفس است، صرف هزینه زیاد و مسافرت به کشور دیگر نیز برای او ضرر و زیان مالی دارد، هرچند به لحاظ جسمی سود می‌برد.

4 ـ کسی که برای تجارت سفر می‌کند و در این سفر مثلا به خاطر آلودگی هوا یا مسائل دیگر، ضرر جسمانی می‌بیند، اما به لحاظ مالی سود می‌برد، در اینجا نیز میان اضرار به نفس و سود مالی یا همان ضرر از دست دادن سود، تزاحم است.

5 ـ اگر عمل به تکلیف شرعی مانند امر به معروف و نهی از منکر، موجب ضرر باشد، در این صورت نیز، میان اضرار به نفس با انجام این تکلیف و ضرری که از ترک آن متوجه جامعه می‌شود، تزاحم است.

در تمامی این موارد، چون ضرر، ضرر منجبر است، تحمل آن اشکالی ندارد. مثلا در سه مثال اول، با اینکه دو ضرر تزاحم دارند؛ ولی روشن است که ضرر درمان نکردن بیماری، بیش از ضرر جرّاحی کردن یا قطع عضو یا خرج مسافرت است، پس تزاحم اهمّ و مهم است که اهمّ مقدم می‌شود و حتی در برخی موارد، تحمل چنین ضرری واجب باشد، مثل آنجا که اگر جراحی نکند یا عضوش را قطع نکند، بیماری موجب تلف شدنش می‌شود.

نمونه‌های دیگری که در مقدمه اول اشاره شد، مثل عملیات استشهادی یا خودکشی اسیری که در صورت زنده ماندن هم‌رزمانش را معرفی می‌کند، نیز از این قبیل هستند که به خاطر اهمیت حفظ اسلام یا جان دیگران، ضرر آن منجبر خواهد بود.

در مثال چهارم، یعنی سفرهای تجاری نیز، تحمل چنین ضررهایی کاملاً عقلایی است و مردم برای کسب سود، این ضررها را به جان می‌خرند، لذا در اینجا نیز ضرر منجبر است، مگر آنکه ضرر آن بیش از نفعی باشد که به او می‌رسد.

در مثال آخر، یعنی عمل به تکلیف شرعی نیز، چون منافع اجتماعی آن بیش از ضرر شخصی آن است، ضرر منجبر خواهد بود، از طرفی طبیعت اینگونه تکالیف این است که با سختی و دشواری همراه است، پس باید به تکلیف شرعی عمل شود. در روایتی نیز از امام باقر (علیه السّلام) وارد شده:

يَكُونُ فِى آخِرِ الزَّمانِ قَومٌ ... لَا يُوجِبُونَ أَمراً بِمَعرُوفٍ‌ وَ لَا نَهياً عَن مُنكَرٍ إِلَّا إِذَا أَمِنُوا الضَّرَرَ... يُقبِلُونَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ وَ مَا لَا يَكلِمُهُم فِى نَفسٍ وَ لَا مَالٍ.[5]

در آخر الزمان، مردمى مى‌آيند ... که امر به معروف و نهى از منكر را فقط زمانى واجب مى‌دانند كه گزندى به آنها نرسد... نماز و روزه و هر عملى را كه براى جان و مالشان ضررى نداشته باشد انجام مى‌دهند.

مقدمه چهارم

با توجه به آنچه گفته شد، مشخص شد که محدوده بحث ما خارج از ضررهای منجبر است، اما برای اینکه دقیقاً محل نزاع مشخص گردد، لازم است مراتب ضررهای غیر منجبر نیز تبیین شود.

در کتاب الرسائل الأربع، مراتب اضرار به نفس به هفت مرتبه تقسیم شده است:

1 ـ قتل نفس، 2 ـ قطع عضو، 3 ـ از بین رفتن یکی از قوا یا حواس، مثل حسّ بینایی یا شنوایی و یا عقیم شدن، 4 ـ بیماری، 5 ـ اتلاف مال معتدٌ به، 6 ـ تحقیر و تذلیل نفس، 7 ـ سختی و خستگی مثلا باید برای انجام کاری سرما یا گرما را تحمل کند یا بدن خود را خسته کند.

از این موارد، قطعاً مرتبه اول و دوم حرام است، چرا که خودکُشی یا قطع عضو هم در شرع منع شده: ﴿لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ﴾؛ و هم به لحاظ عقلی چنین کاری قبیحی است، مگر آنکه نفعی داشته باشد که گفتیم از ضررهای منجبر می‌شود که خارج از بحث ماست. پس در حرمت این مرتبه از اضرار، اختلافی نیست، چنانچه در حرام بودن مرتبه ششم، یعنی تحقیر و اذلال نفس تردیدی نیست.

در روایات زیادی از چنین کاری نهی شده است. مرحوم کلینی شش مورد از این روایات را در بابی تحت عنوان «بَابُ كَرَاهَةِ التَّعَرُّضِ لِمَا لَايُطِيق‌» جمع کرده است. یکی از این روایات که سند خوبی هم دارد، چنین است:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسى‌، عَنْ سَمَاعَةَ، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ كُلَّهَا، وَ لَمْ‌ يُفَوِّضْ‌ إِلَيْهِ‌ أَنْ‌ يُذِلَ‌ نَفْسَهُ‌؛ أَ لَمْ تَسْمَعْ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ فَالْمُؤْمِنُ يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ عَزِيزاً، وَ لَا يَكُونَ ذَلِيلًا، يُعِزُّهُ اللَّهُ بِالْإِيمَانِ وَ الْإِسْلَامِ.

امام صادق (علیه السّلام) می‌فرماید: خداوند تمام كارهاى مؤمن را به خود او واگذار كرده؛ ولى به او اختيار نداده كه خود را خوار و ذليل كند. مگر این سخن خداى تعالى را نشنیدی: «تنها عزت از آن خدا و پيامبر او و مؤمنان است» پس، مؤمن بايد عزيز باشد و ذليل نباشد، خدا او را با ایمان و اسلام عزیز می‌کند.

پس در حرام بودن این مرتبه از اضرار به نفس، یعنی تذلیل و تحقیر نفس، اختلافی نیست، مگر از نظر برخی از صوفیه (ملامتی‌ها) که این کار را جایز می‌دانند. آنها برای رسیدن به برخی مقامات، این ریاضت‌های باطل را انجام می‌دادند تا جایی که کاری می‌کردند که به آنها تهمت دزدی زده شود.[6]

از طرفی، در جایز بودن مرتبه آخر هم شکی نیست، یعنی آنجا که ضرر در حدّ خسته شدن است، زیرا ممکن است بگوییم ادله نفی ضرر از این مورد انصراف دارند.

بنا بر این، سه مرتبه سوم، چهارم و پنجم می‌ماند که مورد اختلاف است که به نظر نویسنده این بخش از کتاب، مشهور فقها می‌گویند این سه تا هم حرام است؛ ولیکن آیت الله خویی آنها را جایز دانسته‌اند.

اما ما عرض می‌کنیم اولاً ـ چنانچه در جلسه قبل بیان شد ـ هیچ یک از عبارت‌هایی که خود ایشان از قدما تا متأخرین نقل کرده‌اند، دلالت روشنی بر اینکه این سه مورد را هم حرام بدانند، ندارد؛ بلکه به طور کلی گفته‌اند: «ضرر زدن به نفس حرام است» و اصلا وارد مصادیق نشده‌اند؛ و اصلا دلیل آنها برای حرمت ضرر زدن به نفس، آیه و روایت نیست؛ بلکه می‌خواهند بگویند عقلاً این کار قبیح است، حتی در عبارت نقل شده از ابن براج آمده: «لأنّ دفع المضارّ واجب بالعقل».[7] بنا بر این، مشهور بر اساس حُسن و قبح عقلی قائل به حرمت اضرار به نفس هستند، لذا از نظر آنان ضررهای غیر معتد به که عقل آن را قبیح نمی‌داند، مشکلی ندارد.

از طرفی می‌بینیم محقق اردبیلی نیز تصریح می‌کند که اضرار به نفس به صورت مطلق حرام نیست، متن فرمایش ایشان که در این کتاب نقل شده چنین است:

المشهور بين المتفقّهة أنّه يحرم التراب... لما فيه من الاضرار بالبدن و الضّرر مطلقاً غير واضح.[8]

مشهور میان متفقهه این است که خوردن خاک حرام است... زیرا در آن ضرر رساندن به بدن است، اما اینکه ضرر رساندن مطلقا حرام باشد، روشن نیست.

به هر حال، چون دلیل آنها، دلیل عقلی است، لذا ضررهای معتد به مانند از دست دادن یکی از حواسّ را حرام می‌دانند، اما ضرر مالی یا مثلا اینکه خود را در معرض بیماری قرار دادن حرام باشد، مشکل است.

ثانیاً فرمایش آیت الله خویی خلاف مشهور نیست، زیرا عبارت ایشان در منهاج الصالحین را در جلسه قبل خواندیم که می‌فرمود: «هر چیزی که به انسان ضرر قابل توجهی می‌رساند، حرام است مانند تریاک و خوردن سم‌های کشنده».[9]

این فتوا مطابق همان نظری است که ما از حرف مشهور هم استفاده کردیم، یعنی اگر ضرر غیر معتدٌبه باشد، حرام نیست، پس مثلا می‌شود گفت سیگار از مصادیق ضرر غیر معتدٌ به است و اشکالی ندارد.

اما به ایشان اشکال شده که این فتوای ایشان با آنچه در کتاب اصولی خود بیان کرده‌اند، منافات دارد. آیت الله خویی در مصباح الاصول پس از نقل قولی از شیخ انصاری به ایشان اشکال می‌کنند و نظر خود را تنقیح می‌کنند. می‌فرماید:

ذكر شيخنا الأنصاري (رحمه الله) في رسالته المعمولة في قاعدة لا ضرر إنّ الاضرار بالنفس كالاضرار بالغير محرّم بالأدلّة العقليّة و النقليّة و لكن التحقيق عدم ثبوت ذلك على إطلاقه، أي من غير التهلكة و ما هو مبغوض في الشّريعة المقدّسة كقطع الأعضاء و نحوه، فانّ العقل لا يرى محذوراً في إضرار الإنسان بماله بأن يصرفه كيف يشاء بداع من الدّواعي العقلائية ما لم يبلغ حدّ الإسراف و التبذير، و لا بنفسه بأن يتحمّل ما يضرّ ببدنه فيما إذا كان له غرض عقلائي، بل جرت عليه سيرة العقلاء، فانّهم يسافرون للتجارة مع تضرّرهم من الحرارة و البرودة بمقدار لو كان الحكم الشرعي موجباً لهذا المقدار من الضرر‌ لكان الحكم المذكور مرفوعاً بقاعدة لا ضرر و كذا النّقل لم يدلّ على حرمة الاضرار بالنفس...[10] -[11]

شیخ انصاری (رحمة الله علیه) در رساله‌ای که درباره قاعده «لا ضرر» نوشته‌اند، فرموده‌اند: «ضرر رساندن به نفس مانند ضرر رساندن به دیگران، بر اساس ادله عقلی و نقلی حرام است»؛ ولیکن تحقیق آن است که این حرام بودن به صورت مطلق ثابت نیست، یعنی در غیر از آنجا که جان خود را به هلاکت برساند یا آنجا که در شریعت مقدسه مبغوض شمرده شده مانند قطع اعضا و مانند آن، [حرام نیست]. چرا که عقل منعی نمی‌بیند که انسان بخواهد به مال خودش ضرر برساند به اینکه هر طور می‌خواهد آن را با انگیزه عقلایی مصرف کند، به این شرط که به حدّ اسراف و تبذیر نرسد، همچنین از نظر عقل محذوری نیست که انسان به خودش ضرر برساند به اینکه به خاطر یک غرض عقلایی متحمل ضرری در بدنش شود؛ بلکه سیره عقلا این گونه است، آنها برای تجارت سفر می کنند در حالی که به خاطر گرما و سرما متضرر می‌شوند، ضرر هم به اندازه‌ای است که اگر حکم شرعی چنین ضرری داشت، آن حکم با قاعده «لا ضرر» رفع می‌شد. علاوه بر عقل، در نقل نیز چیزی که بر حرمت اضرار به نفس دلالت داشته باشد، وجود ندارد...

از این فرمایش آیت الله خویی معلوم می‌شود که ایشان هم مثل مشهور قدما می‌گوید: آنجایی که عقل، ضرر زدن به خود را قبیح بداند حرام است، و آن زمانی است که ضرر معتد به باشد و غرض عقلایی نداشته باشد، اما آنجا که ضرر معتدٌبه نباشد نه عقلاً دلیل داریم بر حرمت آن و نه نقلاً. و از همین جا وارد بحث روایات می‌شوند و همان روایاتی را که به آنها برای اثبات حرمت اضرار به نفس استدلال شده، ردّ می‌کنند.

در جلسه آینده این روایات را می‌خوانیم تا ببینم از آنها چه چیزی برداشت می‌شود.

 


[1] الصحيفة السجّاديّة، الدعاء20.
[6] ر. ک: اوایل احیاء العلوم.
[7] جواهر الفقه ـ العقائد الجعفرية، قاضی ابن براج، ص208. البته در مصدر به جای «بالعقل»، «بالفعل» آمده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo