< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد ری شهری

کتاب الحج

95/08/25

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی

فروتنی و تواضع (6)

و ألبِسْنِي زِينَةَ المُتّقينَ في... خَفضِ الجَناح‌.[1]

صحبت در تبیین این فراز نورانی از دعای مکارم الاخلاق بود. گفتیم بهترین نمونه‌های تواضع در دولتمردان و رهبران جامعه در زندگی رسول گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشاهده می‌شود. نکات برجسته‌ای در زندگی ایشان، در زمینه این خصلت ملاحظه می‌شود:

یکی از آنها ـ که در جلسه قبل مورد اشاره قرار گرفت ـ نپذیرفتن پادشاهی و انتخاب عبودیت و رسالت بود که موجب می‌شد ایشان از تشبّه به پادشاهان در زمینه‌های مختلف کراهت داشته باشند.

ویژگی دیگر ایشان، این بود که هرگز مایل نبودند کسی از ایشان تعریف کند. در روایتی چنین آمده که شخصی آمد خدمت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و گفت:

یا مُحَمَّدُ، یا سَیِّدَنا وَ ابنَ سَیِّدِنا، و خَیرَنا وَ ابنَ خَیرِنا!

ای محمد! ای‌ سرور و فرزند سرور ما! بهترین ما و فرزند بهترین ما!

اما حضرت از این تعبیر خوششان نیامد و فرمود:

یا أیُّهَا النّاسُ! عَلَیکُم بِتَقواکُم و لا یَستَهوِیَنَّکُمُ الشَّیطانُ، أنا مُحَمَّدُ بنُ عَبدِاللهِ، عَبدُ اللهِ و رَسولُهُ، وَ اللهِ ما أُحِبُّ أن تَرفَعونی فَوقَ مَنزِلَتِیَ الَّتی أنزَلَنِیَ اللهُ عزّ و جلّ.[2]

ای مردم! پرهیزگار باشید و شیطان فریبتان ندهد، من محمد فرزند عبد الله هستم، بنده خدا و فرستاده اویم، به خدا سوگند که دوست ندارم مرا بالاتر از آن جایگاهم که خداوند عز و جل مرا در آن جا نشانده است، بنشانید.

حتی اگر قرار بود فضیلتی را برای خود بیان کنند ـ چون راهی برای اطلاع از این فضائل نبود، جز این که خود ایشان که با وحی ارتباط داشتند، آنها را بیان کنند ـ آنها را بیان می‌کرد؛ ولیکن بلافاصله می‌فرمود: البته این افتخاری نیست. به عنوان نمونه در روایتی آمده که چنین فرمود:

إنَّ أوّلَ لِواءٍ یَقرَعُ بابَ الجَنَّةِ لِوائِی، وَ إنَّ أوَّلَ مَن یُؤذَنُ لَهُ فِی الشَّفاعَةِ أنا، و لا فَخرَ.[3]

نخستین پرچمی که [به بهشت می‌رسد و] درِ بهشت را می‌کوبد، پرچم من است، و نخستین کسی که اجازه شفاعت به او داده می‌شود و فخری نیست.

همچنین در روایتی از ایشان نقل شده که فرمود:

إنَّ اللّهَ أوحى إلَيَّ أن تَواضَعوا؛ حَتَّى لا يَفخَرَ أحَدٌ على أحَدٍ، و لا يَبغيَ أحَدٌ عَلى أحَدٍ.[4]

خداوند متعال، به من وحى فرمود كه: «فروتن باشيد، تا هيچ كس به ديگرى فخر نفروشد و كسى به كسى تعدّى نكند».

از دیگر ویژگی‌های پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در سیره ایشان آمده، این بود که اگر تهیدستان و بردگان هم ایشان را دعوت می‌کردند، می‌پذیرفت و این گونه نبود که فقط خانه اغنیا برود، یا اینکه به هر کس می‌رسید سلام می‌کرد، حتی به کودکان هم سلام می‌کرد.

ایشان در راه رفتن هم تواضع داشت و در واقع به این آیه عمل می‌نمود که: ﴿عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً﴾[5] «و بندگان (خداوند) بخشنده آنانند كه بر زمين فروتنانه گام برمى‌دارند».

در روایتی چنین آمده که روزى پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به طرف ‌بقيع رهسپار شد. اصحاب نيز در پىِ او، به راه افتادند. پيامبر ايستاد و به آنها دستور داد جلو بروند و آن گاه، خود در پىِ آنها حركت كرد. علّت را پرسيدند، فرمود:

إنِّي سَمِعتُ خَفقَ نِعالِكُم، فَأشفَقتُ أن يَقَعَ في نَفسِي شَي‌ءٌ مِن الكِبرِ.[6]

من صداى كفش‌هاى شما را شنيدم و ترسيدم چيزى از تكبّر، در وجودم راه يابد.

اینها همه از آثار فروتنی و تواضع است که باید برای همه ما الگو و شاخص باشد.

 

بحث فقهی

موضوع: مسائل شرطیت استطاعت (مسئله 44)

یادآوری

بحث در مسائل شرط استطاعت از شرائط وجوب حج بود که به مسئله 44 تحریر رسیدیم.

مسئله چهل و چهارم

مباحث مطرح شده در این مسئله درباره این دو موضوع می‌باشد: یکی اینکه که اگر کسی فکر می‌کرد شرایط وجوب حج را داشته؛ ولی پس از حج، کشف خلاف شود، آیا حج او مجزی است یا نه؟ دوم اینکه اگر فکر می‌کرد شرایط را ندارد یا مانعی وجود دارد؛ ولی بعدا کشف خلاف شود، آیا حج بر او مستقر شده یا خیر؟

این دو مبحث با جزئیاتشان ضمن نُه فرع بیان شده است.

فرع اول

اگر کسی تصور می‌کرد بالغ شده است و نیت حج واجب کرد؛ ولی بعداً معلوم شد که بالغ نبوده است، آیا حج او مجزی است یا خیر؟ حضرت امام می‌فرمایند مجزی نیست. متن عبارت چنین است:

لو اعتقد كونه بالغا فحج ثم بان خلافه لم يجز عن‌ حجة الإسلام.[7]

اگر به اعتقاد اينكه بالغ شده حج نمايد، سپس خلاف آن معلوم شود از حجة الاسلام كفايت نمى‌كند.

ظاهراً در این فرع اختلافی وجود ندارد، چه اینکه این روایت هم بر آن دلالت دارد:

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: لَوْ أَنَّ غُلَاماً حَجَّ عَشْرَ حِجَجٍ ثُمَّ احْتَلَمَ كَانَتْ عَلَيْهِ فَرِيضَةُ الْإِسْلَامِ.[8]

«مسمع بن عبدالملک» از امام صادق (علیه السّلام) چنین روایت می‌کند که: اگر پسر بچّه‌اى ده بار به حج رود، بعد از احتلام، انجام حج فریضة الاسلام بر او واجب است.

فرع دوم

شخصی به تصور اینکه که استطاعت مالی دارد، رفت حج؛ ولی بعداً معلوم شد که استطاعت نداشته است، آیا حج او مجزی است یا خیر؟ مثلا فکر می‌کرد حج، ده میلیون هزینه دارد؛ ولی وقتی رسید آنجا دید هزینه‌هایی بیشتری داشته که توانایی پرداخت آنها را ندارد، لذا قرض می‌کند و حجش را به پایان می‌رساند، در این صورت آیا حجی که انجام داده استحبابی محسوب می‌شود و باید دوباره اگر مستطیع شد، آن را به جا آورد یا اینکه همین حج از حجة الاسلام او کفایت می‌کند؟

در این فرع نیز حضرت امام بدون هیچ تردیدی می‌فرمایند مجزی نیست. متن عبارت چنین است:

كذا [لم يجز عن‌ حجة الإسلام] لو اعتقد كونه مستطيعا مالا فبان الخلاف.[9]

همچنين از حجة الاسلام کفایت نمی‌کند، اگر اعتقاد داشته كه استطاعت مالى دارد سپس خلاف آن روشن شود.

ولی صاحب عروة در این فرع نمی‌تواند فتوا بدهد، می‌فرماید:

إن اعتقد كونه مستطيعاً مالًا و أنّ ما عنده يكفيه فبان الخلاف بعد الحجّ ففي إجزائه عن حجّة الإسلام و عدمه وجهان من فقد الشرط واقعاً، و من أنّ القدر المسلّم من عدم إجزاء حجّ غير المستطيع عن حجّة الإسلام غير هذه الصورة.[10]

اگر اعتقاد داشته که استطاعت مالی دارد و مالی که در اختیار دارد برای حج کفایت می‌کند، سپس خلاف آن روشن شود، در مجزی بودن آن از حجة الاسلام و مجزی نبودن آن دو وجه است، مجزی نیست چون استطاعت مالی شرط واقعی است، [نه ظاهری، پس حالا که معلوم شده مستطیع نبوده، یعنی حج واقعاً بر او واجب نبوده است] و مجزی است چون قدر مسلم در عدم اجزا از حجة الاسلام جایی است که شخص حج را بدون استطاعت انجام دهد [یعنی متسکعاً برود] نه این صورت [که تصور می‌کرده مستطیع بوده است].

در اینجا ده نفر از محشین حاشیه دارند. عده‌ای مثل آیت الله بروجردی، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و آقا ضیاء عراقی مجزی بودن را اقوا دانسته‌اند؛ و گروهی مثل حضرت امام، آیت الله خویی، آیت الله نائینی، آیت الله خوانساری، آیت الله فیروزآبادی، آیت الله گلپایگانی و مرحوم کاشف الغطاء عدم اجزا را اقوا دانسته‌اند.[11]

به نظر ما نیز مجزی نبودن اقوا است، زیرا اولاً ـ چنانچه صاحب عروة در مقام بیان دلیل عدم اجزا فرمود ـ، استطاعت شرط واقعی است، چون آیه شریفه ﴿مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً﴾ بر کسی که استطاعت ظاهری داشته باشد، صدق نمی‌کند. ثانیاً در اینجا روایتی وجود دارد که ظاهراً صاحب عروة بدان توجه نداشته است، چون با در نظر گرفتن این روایت جای تردیدی باقی نمی‌ماند که حج چنین شخصی مجزی نیست.

متن روایت که در کافی آمده چنین است:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ‌، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ الْأَصَمِّ، عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: لَوْ أَنَّ عَبْداً حَجَّ عَشْرَ حِجَجٍ، كَانَتْ عَلَيْهِ حَجَّةُ الْإِسْلَامِ أَيْضاً إِذَا اسْتَطَاعَ‌ إِلى‌ ذلِكَ‌ سَبِيلًا؛ وَ لَوْ أَنَّ غُلَاماً حَجَّ عَشْرَ حِجَجٍ، ثُمَّ احْتَلَمَ، كَانَتْ عَلَيْهِ فَرِيضَةُ الْإِسْلَامِ؛ وَ لَوْ أَنَّ مَمْلُوكاً حَجَّ عَشْرَ حِجَجٍ، ثُمَّ أُعْتِقَ، كَانَتْ عَلَيْهِ فَرِيضَةُ الْإِسْلَامِ إِذَا اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا.[12]

طبق این روایت امام صادق (علیه السّلام) می‌فرماید: اگر بنده‌ای ده بار به حج رود، دوباره وقتی مستطیع شد باید حجة الاسلام را به جا آورد، و اگر پسر بچّه‌اى ده بار به حج رود، بعد از احتلام، انجام حج فریضة الاسلام بر او واجب است؛ و اگر برده‌ای ده بار حج رود، بعد از اینکه آزاد شود، وقتی مستطیع شد باید حج فریضة الاسلام را انجام دهد.

در این روایت چند نکته قابل توجه است:

یک) مراد از کلمه «عبد» در ابتدای روایت، برده و مملوک نیست؛ بلکه به معنای بنده خدا است،[13] به قرینه اینکه حکم مملوک را در انتهای روایت بیان کرده است. بنا بر این، در این روایت حکم حج سه گروه بیان شده است: 1 ـ حج شخص غیر مستطیع (عبد)، 2 ـ حج بچه غیر بالغ (غلام)، 3 ـ حج برده (مملوک). بر اساس این روایت، حج همه آنها حتی اگر ده‌ها بار هم تکرار شود، مجزی از حجة الاسلام نیست، زیرا اولی شرط استطاعت مالی را ندارد، دومی شرط بلوغ و سومی هم شرط حریّت را.

دو) متن این روایت به صورت کامل، علاوه بر کافی در تهذیب[14] و استبصار[15] هم با کمی اختلاف نقل شده است. در نقل شیخ طوسی به جای «عَشْرَ حِجَجٍ» در مورد غلام، «عَشْرَ سِنِينَ» آمده است، همچنین در تهذیب به جای «كَانَتْ عَلَيْهِ» در مورد مملوک، «كَانَ عَلَيْهِ» آمده است، چنانچه در استبصار همین اختلاف در مورد اول، یعنی عبد آمده است.

سه) سند مرحوم کلینی در نقل این روایت، ضعیف است، زیرا در مورد «محمد بن الحسن بن شمّون» چنین آمده: «واقفي ‌ثم ‌غلا و كان ‌ضعيفا جدا فاسد المذهب‌»[16] و در مورد «عبد الله بن عبد الرحمن الأصم‌» هم آمده است: «ضعیف غال»[17] ؛ شیخ طوسی نیز این روایت را از طریق کلینی نقل کرده است، البته به جای «محمد بن الحسن بن شمّون»، «محمد بن الحسین» آمده است که ظاهراً اشتباه است.[18] البته در تهذیب تنها بخش اول، یعنی حکم «عبد» به صورت مستقیم از «مسمع بن عبد الملک» نقل شده است،[19] چنانچه در استبصار نیز بخش سوم، یعنی حکم «مملوک» اینچنین نقل شده است؛[20] ولی با توجه به اینکه در مشیخه هیچ یک از این دو کتاب، سند شیخ طوسی به «مسمع» ذکر نشده است، معلوم می‌شود، این دو نقل، تقطیع همان نقل کافی است، بنا بر این، تا اینجا سند روایت از طریق کلینی و شیخ طوسی، ضعیف است. اما از طریق شیخ صدوق در الفقیه که آن را از «مسمع» نقل کرده است[21] سند صحیح است، زیرا سند ایشان به «مسمع» در مشیخه صحیح است.[22] البته ایشان هم تنها بخش اول، یعنی حکم «عبد» را ذکر کرده است.

چهار) این روایت به صورت کامل در وسائل نقل نشده است، اما به صورت تقطیع شده در چهار جای وسائل آمده است. بخش مربوط به «غلام» در باب «أَنَّ الصَّبِيَّ إِذَا حَجَّ أَوْ حُجَّ بِهِ لَمْ يُجْزِئْهُ عَنْ حَجَّةِ الْإِسْلَامِ وَ وَجَبَ عَلَيْهِ عِنْدَ الْبُلُوغِ مَعَ الِاسْتِطَاعَةِ‌» به نقل از کافی آمده است[23] و این همان است که در فرع قبلی بدان استناد شد؛ و بخش مربوط به «عبد» در باب «أَنَّ غَيْرَ الْمُسْتَطِيعِ إِذَا تَكَلَّفَ الْحَجَّ لَمْ يُجْزِئْهُ عَنْ حَجَّةِ الْإِسْلَامِ بَلْ يَجِبُ عَلَيْهِ الْحَجُّ إِذَا اسْتَطَاعَ‌» و به نقل از کافی آمده است.[24] در باب «أَنَّ الْمَمْلُوكَ إِذَا حَجَّ مَرَّةً أَوْ مِرَاراً ثُمَّ أُعْتِقَ وَجَبَتْ عَلَيْهِ حَجَّةُ الْإِسْلَامِ مَعَ الشَّرَائِطِ» هم در حدیث نُهم بخش مربوط به «مملوک» به نقل از کافی آمده است،[25] اما در حدیث پنجم همین باب، روایت به صورت زیر به نقل از شیخ طوسی آمده است:

وَ بِإِسْنَادِهِ [مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ] عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَوْ أَنَّ عَبْداً[26] حَجَّ عَشْرَ حِجَجٍ ثُمَّ أُعْتِقَ كَانَتْ عَلَيْهِ حَجَّةُ[27] الْإِسْلَامِ إِذَا اسْتَطَاعَ إِلَى ذَلِكَ سَبِيلًا.[28]

در ادامه نیز آمده است:

وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ مِثْلَهُ.[29]

ظاهراً صاحب وسائل به قرینه «ثُمَّ أُعْتِقَ»، «عبد» را در اینجا هم‌معنای «مملوک» دانسته است، در حالی که این عبارت نه در نقل شیخ طوسی چه در تهذیب و چه در استبصار؛ و نه در نقل شیخ صدوق، وجود ندارد.

ممکن است گفته شود، این روایت همان نقل شیخ طوسی در استبصار است، اما به جای «مملوک» کلمه «عبد» آمده است، چنانچه در حاشیه وسائل هم اشاره شده است، اما می‌گوییم: این احتمال صحیح نیست، زیرا در نقل‌های دیگرِ مربوط به مملوک عبارت «فریضة الاسلام» آمده نه «حجة الاسلام»، چنانچه به جای «استطاع الی ذلک سبیلا»، «استطاع الیه سبیلا» آمده است، از طرفی عیناً همین عبارات در نقل‌های مربوط به «عبد» آمده است. در نتیجه باید بگوییم: این روایت، تقطیع همان روایت کافی است، منتها برای اینکه از «عبد» معنای «مملوک» استفاده شود، به اشتباه عبارت «ثُمَّ أُعْتِقَ» اضافه شده است، البته احتمال دارد این اشتباه از سوی نسّاخ کتاب رخ داده باشد نه صاحب وسائل.

به هر حال، بر اساس این روایت، کسی که مستطیع نیست و حج می‌رود، اگر بعداً مستطیع شود، باید حجة الاسلام را انجام دهد و این حکم اطلاق دارد و شامل فرع مورد بحث ما نیز می‌شود که بعداً کشف شده که مستطیع نبوده است.


[3] المصنف لابن أبی شیبة، ج8، ص338، ح113.
[6] كنز العمّال، متقی هندی، ج3، ص830 ح8878.
[14] ر. ک: تهذيب الأحكام؛ شیخ طوسی، ج‌5، ص6، ح15.
[15] ر. ک: الاستبصار فيما اختلف من الأخبار؛ شیخ طوسی، ج‌2، ص141، ح459.
[19] ر. ک: تهذيب الأحكام، شیخ طوسی، ج‌5، ص: 5، ح9.
[20] ر. ک: الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، شیخ طوسی، ج‌2، ص147، ح481.
[22] عبارت شیخ صدوق در مشیخه چنین است: «ما كان فيه عن مسمع بن مالك البصريّ فقد رويته عن أبي- رضي اللّه عنه- عن سعد بن عبد اللّه، عن أحمد بن محمّد بن عيسى، عن الحسين بن سعيد، عن القاسم بن محمّد عن أبان، عن مسمع بن مالك البصريّ، و يقال له: مسمع بن عبد المالك البصريّ، و لقبه كردين و هو عربيّ من بني قيس بن ثعلبة و يكنّى أبا سيّار، و يقال: إنّ الصادق عليه السّلام قال له أوّل ما رآه: ما اسمك؟ فقال: مسمع فقال: ابن من؟ قال: ابن مالك فقال بل أنت مسمع بن عبد الملك.» من لا يحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج‌4، ص451.
[26] في الاستبصار- مملوكا (هامش المخطوط).
[27] في الاستبصار- فريضة (هامش المخطوط).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo