< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدی ری شهری-کتاب خمس

94/02/08

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی
سؤالات قبر و قیامت
و استَعمِلْني بما تَسألُنِي غَداً عَنهُ‌.[1]
در تبیین این فراز نورانی که می‌فرماید: خدایا! مرا به کاری وادار که فردای قیامت درباره آن از من سؤال می‌کنی، این سؤال مطرح شد که سؤالات قبر و قیامت درباره چیست؟ در جلسه گذشته گفتیم اولین سؤال در مورد عقاید و سپس سؤال از عمر و سومین سؤال از مال است. این سه سؤال ظاهراً مربوط به عالم قبر و برزخ است، و الّا غیر از آنها از همه اموری که انسان در این دنیا با آن مرتبط بوده، سؤال می‌شود. مثلاً از امام صادق علیه السلام نقل شده که لقمان به پسرش می‌فرمود:
اعلَم أنَّكَ سَتُسأَلُ غَدا إذا وَقَفتَ بَينَ يَدَيِ اللّهِ عز و جل عَن أربَعٍ: شَبابِكَ فيمَ أبلَيتَهُ؟ وعُمُرِكَ فيمَ أفنَيتَهُ؟ ومالِكَ مِمَّ اكتَسَبتَهُ؟ وفيمَ أنفَقتَهُ؟ فَتَأَهَّب لِذلِكَ وأعِدَّ لَهُ جَوابا.[2]
بدان، فردا كه در برابر خداوند عز و جل قرار گيرى، از چهار چيز پرسيده مى‌شوى: جوانى‌ات را در كجا نابود ساختى؛ عمرت را در كجا سپرى كردى؛ ثروتت را از كجا به دست آوردى؛ و آن را در كجا خرج نمودى. پس براى آن روز، آماده باش و پاسخش را فراهم ساز.
با اینکه جوانی خود بخشی از عمر انسان است، ولی به دلیل اهمیتی که دارد به طور خاص مورد سؤال قرار می‌گیرد. این است که گفته شده: در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است.
از دیگر چیزهایی که انسان در آن دنیا مورد بازخواست قرار می‌گیرد، مسؤولیت‌هایی است که در این دنیا بر عهده داشته است، حال مسؤولیت‌های خانوادگی یا اجتماعی یا غیر آن مثل سیاسی و فرهنگی و... از همه این امور سؤال می‌شود. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم طبق نقل می‌فرمایند:
ألا كُلُّكُمْ راعٍ وكُلُّكُم مَسؤولٌ عن رَعِيَّتِه‌.[3]
بدانيد كه همه شما سرپرست هستيد و همه شما درباره زيردستانتان، بازخواست مى‌شويد.
در ادامه روایت، حضرت به برخی از مصادیق آن اشاره می‌کنند و در پایان دوباره همین جمله را تأکید می-کنند. از جمله آن مصادیق زمامداری است که در مورد کسانی که تحت سرپرستی‌اش بوده‌اند، مورد سؤال قرار می‌گیرد، یا مردی است که در مورد خانواده‌اش از او سؤال می‌شود یا زنی است که مسئول خانه شوهر و فرزندان اوست و در برابر آنها، بازخواست مى‌شود.
همچنین امام زین العابدین علیه السلام در رساله حقوق‌شان آنجا که حق فرزند بر پدر را تبیین می‌کنند، در باره مسؤولیت‌های یک پدر، می‌فرمایند:
أمّا حَقُّ وَلَدِكَ فَأن تَعلَمَ أنَّهُ مِنكَ، و مُضافٌ إلَيكَ في عاجِلِ الدُّنيا بِخَيرِهِ وَشَرِّهِ، وأَنَّكَ مَسؤولٌ‌ عَمّا وَليتَهُ مِن حُسنِ الأَدَبِ وَالدِّلالَةِ عَلى رَبِّهِ، عز و جل وَالمَعونَةِ عَلى طاعَتِهِ.[4]
و امّا حقّ فرزندت اين است كه بدانى او از توست و با خوب و بدش در دنيا، منتسب به توست و بى گمان، تو درباره‌ آنچه بر عهده‌ات است: خوب تربيت كردن او و او را به سوى خداوند عز و جل راهنمايى كردن و به فرمان بردارى از او (خداوند) يارى كردن، مسئولى.
بنابراین، در روز قیامت از همه مسائلی که انسان به نوعی با آن در ارتباط بوده، سؤال می‌شود و باید برای پاسخ به آنها آمادگی کسب کند؛ ولی یکی از محوری‌ترین سؤالات، پرسش از مسؤولیت‌های انسان اعم از مسؤولیت‌های فردی یا اجتماعی اوست.
از خداوند منان می‌خواهیم به همه ما توفیق دهد تا بتوانیم پاسخگوی پرسشهای عالم قبر و قیامت باشیم.
بحث فقهی
موضوع: مستند روایی قاعده عدل و انصاف
یادآوری
بحث در خمس مال مخلوط به حرام در این فرع بود که اگر مقدار حرام را می‌داند ولیکن نسبت به صاحب آن علم اجمالی دارد، وظیفه‌اش چیست؟ آیا واجب است همه کسانی که می‌داند صاحب مال یکی از آنهاست را راضی کند؟ یا باید مقدار حرام را صدقه دهد؟ یا اینکه باید یکی از آنها را با قرعه انتخاب کند؟ یا مال را به طور مساوی میان آنها تقسیم کند؟ یا بر عهده حاکم است که میان قرعه و توزیع یکی را انتخاب کند؟
اینها پنج احتمالی است که برای این فرع مطرح شده و ما گفتیم قول چهارم یعنی توزیع مال به طور مساوی میان آنها به واقع نزدیک‌تر است [البته در مورد کسی که عدواناً مال حرام در اموالش وارد نشده باشد، در مورد او قول اول مقدم است]
دلیل آن هم قاعده عدل و انصاف است. البته برخی اشکال کرده‌اند که این قاعده مستند شرعی ندارد؛ ولی در جلسه قبل دلیل عقلی و قرآنی آن را بیان کردیم و اینک به دلیل روایی آن می‌پردازیم.
گفتنی است طرح این بحث به طور تفصیلی در جای خود خواهد آمد ولی در اینجا جهت آشنایی با مستند این قاعده اجمالاً آن را مطرح می‌کنیم.
برای اثبات این قاعده می‌توان به دو دسته از روایات تمسک کرد، روایات عام و روایات خاص.
روایات عام
دسته‌ای از روایات به طور عام مسئله عدالت را مطرح کرده‌اند. این روایات در واقع امضای سیره عقلا است که در جلسه قبل مطرح شد. نمونه‌ای از این روایات، روایتی است در اصول کافی که می‌فرماید:
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ غَالِبِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ رَوْحٍ ابْنِ أُخْتِ الْمُعَلَّى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْدِلُوا فَإِنَّكُمْ تَعِيبُونَ عَلَى قَوْمٍ لَا يَعْدِلُونَ[5].
شخصی به نام «روح» که خواهر زاده «معلی بن خنیس» است از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند که فرمود: از خدا بترسيد و به عدالت رفتار كنيد، چه اینکه شما از کسانی که عدالت نمی‌ورزند عیب می‌گیرید.
علامه مجلسی در مرآة العقول در ذیل این روایت می‌فرماید: مقصود رعایت عدالت در میان خانواده و کسانی است که با آنها ارتباط دارید و هر کسی که بر او ولایت دارید. سپس این روایت مشهور نبوی را نقل می‌کند که: «كُلُّكُمْ راعٍ وكُلُّكُم مَسؤولٌ عن رَعِيَّتِه‌.» [6]و در ادامه قسمت دوم روایت را شرح می‌کند و می‌فرماید مراد از «قوم لا یعدلون»، سلاطین ستمگری هستند که میان مردم به عدالت رفتار نمی‌کنند، لذا شایسته نیست شما کاری را انجام دهید که غیر خود را در مورد آن کار ملامت می‌کنید.[7]
الحديث الرابع عشر: موثق. «و اعدلوا» أي في أهاليكم و معامليكم، و كل من لكم عليهم الولاية، روي عن النبي صلى الله عليه و آله و سلم كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته «فإنكم تعيبون على قوم لا يعدلون» بين الناس من أمراء الجور فلا ينبغي لكم أن تفعلوا ما تلومون غيركم عليه][8]
به هر حال، این روایت و روایات فراوان دیگری که در مدح عدل و انصاف وارد شده، همه مؤید سیره عقلا در مدح عدالت است.
روایات خاص
افزون بر روایاتی که به صورت کلی سفارش به عدل می‌کنند، برخی روایات خاص هم وجود دارد که می‌توان قاعده عدل و انصاف را از آنها برداشت کرد. در اینجا به پنج روایت اشاره می‌کنیم.
روایت اول
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلَيْنِ كَانَ مَعَهُمَا دِرْهَمَانِ فَقَالَ أَحَدُهُمَا الدِّرْهَمَانِ لِي وَ قَالَ الْآخَرُ هُمَا بَيْنِي وَ بَيْنَكَ فَقَالَ أَمَّا الَّذِي قَالَ هُمَا بَيْنِي وَ بَيْنَكَ فَقَدْ أَقَرَّ بِأَنَّ أَحَدَ الدِّرْهَمَيْنِ لَيْسَ لَهُ وَ أَنَّهُ لِصَاحِبِهِ وَ يُقْسَمُ الْآخَرُ بَيْنَهُمَا.[9]
«عبدالله بن مغیرة» به نقل از گروهی از اصحاب می‌گوید: امام صادق علیه السلام درباره دو شخصی که دو درهم دارند [یعنی هر دو بر دو درهم تسلط دارند] و یکی از آنها می‌گوید هر دو درهم برای من است و دیگری می‌گوید یک درهم برای من و یک درهم برای توست، فرمود: آنکه گفته یکی برای من و یکی برای توست، پس اقرار کرده که یکی از دو درهم برای او نیست، پس برای طرف مقابل است و یک درهم دیگر هم میان آنها تقسیم می‌شود.
می‌بینیم که امام علیه السلام نسبت به یک درهمِ اختلافی نفرمودند قرعه بزنید، بلکه آن را به صورت مساوی میان آن دو تقسیم کردند که همان قاعده عدل و انصاف است.
روایت دوم
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِيهِ ع فِي رَجُلٍ اسْتَوْدَعَ رَجُلًا دِينَارَيْن فَاسْتَوْدَعَهُ آخَرُ دِينَاراً فَضَاعَ دِينَارٌ مِنْهَا قَالَ يُعْطَى صَاحِبُ الدِّينَارَيْنِ دِينَاراً وَ يُقْسَمُ الْآخَرُ بَيْنَهُمَا نِصْفَيْنِ.[10]
در این روایت معتبره «سکونی» از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند که پدرش یعنی امام باقر علیه السلام درباره شخصی که یک نفر دو دینار و نفر دیگر هم یک دینار پیش او به ودیعه می‌گذارند، سپس [از مجموع سه دینار] یک دینار گم می‌شود، فرمود: به صاحب دو دینار یک دینار داده می‌شود و یک دینار دیگر هم میان آن دو تقسیم می‌شود.
روایت سوم
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ يُبْضِعُهُ الرَّجُلُ ثَلَاثِينَ دِرْهَماً فِي ثَوْبٍ وَ آخَرُ عِشْرِينَ دِرْهَماً فِي ثَوْبٍ فَبَعَثَ الثَّوْبَيْنِ وَ لَمْ يَعْرِفْ هَذَا ثَوْبَهُ وَ لَا هَذَا ثَوْبَهُ قَالَ يُبَاعُ الثَّوْبَانِ فَيُعْطَى صَاحِبُ الثَّلَاثِينَ ثَلَاثَةَ أَخْمَاسِ الثَّمَنِ وَ الْآخَرُ خُمُسَيِ الثَّمَنِ قُلْتُ فَإِنَّ صَاحِبَ الْعِشْرِينَ قَالَ لِصَاحِبِ الثَّلَاثِينَ اخْتَرْ أَيَّهُمَا شِئْتَ قَالَ قَدْ أَنْصَفَهُ.[11]
این روایت صحیحه است. «اسحاق بن عمار» می‌گوید امام صادق علیه السلام درباره شخصی که یک نفر به او سی درهم داد تا برایش لباسی بخرد و دیگری هم بیست درهم به او داد تا برای او هم لباسی بخرد، او نیز لباس‌ها را خرید و برای آنها فرستاد ولی آنها نمی‌دانند کدام لباس برای چه کسی است، فرمود: هر دو لباس فروخته می‌شود و از پولش به صاحب سی درهم سه پنجم و به دیگری دو پنجمش داده می‌شود. گفتم اگر صاحب بیست درهم به صاحب سی درهم بگوید هر کدام را می‌خواهی انتخاب کن چی؟ فرمود: این انصاف به خرج داده [و چون به این امر راضی شده دیگر نیازی به فروش لباس نیست.]
در این روایت هم دیدیم که حضرت در صورتی که هر دو نفر نسبت به هر دو لباس ادعا دارند، قرعه را پیشنهاد ندادند، بلکه پول لباس‌ها را عادلانه تقسیم کردند.
روایت چهارم
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ صَبَّاحٍ الْمُزَنِيِّ رَفَعَهُ قَالَ: جَاءَ رَجُلَانِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ أَحَدُهُمَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ هَذَا غَادَانِي فَجِئْتُ أَنَا بِثَلَاثَةِ أَرْغِفَةٍ وَ جَاءَ هُوَ بِخَمْسَةِ أَرْغِفَةٍ فَتَغَدَّيْنَا وَ مَرَّ بِنَا رَجُلٌ فَدَعَوْنَاهُ إِلَى الْغَدَاءِ فَجَاءَ فَتَغَدَّى مَعَنَا فَلَمَّا فَرَغَ وَهَبَ لَنَا ثَمَانِيَةَ دَرَاهِمَ وَ مَضَى فَقُلْتُ يَا هَذَا قَاسِمْنِي فَقَالَ لَا أَفْعَلُ إِلَّا عَلَى قَدْرِ الْحِصَصِ مِنَ الْخُبْزِ قَالَ اذْهَبَا فَاصْطَلِحَا فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّهُ يَأْبَى أَنْ يُعْطِيَنِي إِلَّا ثَلَاثَةَ دَرَاهِمَ وَ يَأْخُذَ هُوَ خَمْسَةَ دَرَاهِمَ فَاحْمِلْنَا عَلَى الْقَضَاءِ فَقَالَ لَهُ يَا عَبْدَ اللَّهِ أَ تَعْلَمُ أَنَّ ثَلَاثَةَ أَرْغِفَةٍ تِسْعَةُ أَثْلَاثٍ قَالَ نَعَمْ قَالَ وَ تَعْلَمُ أَنَّ خَمْسَ أَرْغِفَةٍ خَمْسَةَ عَشَرَ ثُلُثاً قَالَ نَعَمْ قَالَ فَأَكَلْتَ أَنْتَ مِنْ تِسْعَةِ أَثْلَاثٍ ثَمَانِيَةَ أَثْلَاثٍ وَ بَقِيَ لَكَ وَاحِدٌ وَ أَكَلَ هَذَا مِنْ خَمْسَةَ عَشَرَ ثَمَانِيَةً وَ بَقِيَ لَهُ سَبْعَةٌ وَ أَكَلَ الضَّيْفُ مِنْ خُبْزِ هَذَا سَبْعَةَ أَثْلَاثٍ وَ مِنْ خُبْزِكَ هَذَا الثُّلُثَ الَّذِي بَقِيَ مِنْ خُبْزِكَ فَأَصَابَ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْكُمْ ثَمَانِيَةُ أَثْلَاثٍ فَلِهَذَا سَبْعَةُ دَرَاهِمَ بَدَلَ كُلِّ ثُلُثٍ دِرْهَمٌ وَ لَكَ أَنْتَ لِثُلُثِكَ دِرْهَمٌ فَخُذْ أَنْتَ دِرْهَماً وَ أَعْطِ هَذَا سَبْعَةَ دَرَاهِمَ.[12]
در این روایت، امیر المؤمنین قضاوت زیبایی منطبق با مسائل ریاضی انجام داده‌اند که در کل بر اساس قاعده عدل و انصاف حکم شده و از قرعه استفاده نشده است. جریان چنین است که دو نفر می‌آیند خدمت امیر المؤمنین علیه السلام و یکی از آنها می‌گوید یا امیر المؤمنین من و این شخص می‌خواستیم با هم صبحانه بخوریم، پس من سه گرده نان آوردم و او هم پنج گرده آورد. وقتی خواستیم شروع کنیم یک نفر بر ما گذشت که ما او را دعوت کردیم و او هم قبول کرد و با ما صبحانه خورد. [هر سه نفر با هم آن هشت نان را خوردند] بعد از اتمام صبحانه هشت درهم به ما داد و رفت. من گفتم این هشت درهم را به طور مساوی تقسیم کنیم؛ اما این شخص قبول نکرد و گفت هر کس به اندازه سهمی که نان داشته بر می‌دارد [من سه درهم و او پنج درهم.] حضرت فرمود: بروید با هم مصالحه کنید. گفت: یا امیر المؤمنین او قبول نمی‌کند مگر اینکه سه درهم به من بدهد و خودش پنج درهم بردارد، شما برای ما قضاوت کنید. حضرت خطاب به او فرمود: ای بنده خدا آیا می-دانی که سه گرده نان مساوی نُه تا یک سوم است؟ جواب داد: بله. فرمود آیا می‌دانی که پنج گرده نان هم پانزده تا یک سوم است؟ جواب داد: بله. حضرت فرمود: بنا بر این، تو از نُه تا یک سوم، هشت تای آن را خورده‌ای و یک سوم برای تو باقی مانده و طرف مقابل از پانزده تا هشت تای آن را خورده و هفت تا برایش باقی مانده، پس مهمان هفت تا یک سوم از نان او خورده و از نان تو هم همان یک سومی را خورده که برایت باقی مانده بود، با این حساب، هر کدام از شما سه نفر هشت تا یک سوم خورده است، پس هفت درهم برای طرف مقابل است چون هر درهم به جای یک سوم نان است و برای تو به خاطر یک سومی که از سهم تو خورده، یک درهم است. پس یک درهم را بگیر و این هفت درهم را بده!
روایت پنجم
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ إِسْحَاقَ الْعَرْزَمِيِّ قَالَ: سُئِلَ وَ أَنَا عِنْدَهُ يَعْنِي أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مَوْلُودٍ وُلِدَ وَ لَيْسَ بِذَكَرٍ وَ لَا أُنْثَى وَ لَيْسَ لَهُ إِلَّا دُبُرٌ كَيْفَ يُوَرَّثُ قَالَ يَجْلِسُ الْإِمَامُ ع وَ يَجْلِسُ مَعَهُ نَاسٌ فَيَدْعُو اللَّهَ وَ يُجِيلُ السِّهَامَ عَلَى أَيِّ مِيرَاثٍ يُوَرِّثُهُ مِيرَاثِ الذَّكَرِ أَوْ مِيرَاثِ الْأُنْثَى فَأَيُّ ذَلِكَ خَرَجَ وَرَّثَهُ عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ وَ أَيُّ قَضِيَّةٍ أَعْدَلُ مِنْ قَضِيَّةٍ يُجَالُ عَلَيْهَا بِالسِّهَامِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ ﴿فَسٰاهَمَ فَكٰانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ﴾ [13].[14]
«عبدالله بن مسکان» به نقل از «اسحاق العرزمی» [و در نقل شیخ «اسحاق المرادی»] می‌گوید من نزد امام صادق علیه السلام بودم که از ایشان درباره نوزادی سؤال شد که نه پسر است، نه دختر فقط دُبُر دارد، چگونه ارث می‌برد؟ حضرت نشستند و عده‌ای از مردم هم نزد ایشان نشستند [مجلس قضاوت تشکیل شد] سپس دعا کردند و تیرهای قرعه را انداختند تا مشخص شود چه میراثی می‌برد، میراث مرد یا زن که هر کدام خارج شد بر اساس همان، ارث ببرد. بعد فرمودند: کدام داوری عادلانه‌تر است از داوری‌ای که تیرها برای آن به قرعه انداخته شود؟ خداوند متعال می‌فرماید: «پس با هم قرعه انداختند و او از بازندگان شد». [اشاره به جریان حضرت یونس دارد که پس از سوار شدن بر کشتی و حمله نهنگ، برای اینکه چه کسی طعمه نهنگ شود تا کشتی نجات پیدا کند، قرعه زدند و به نام ایشان در آمد.]
این روایت را از این جهت ذکر کردیم که بگوییم قرعه هم به نوعی نزدیک به عدالت است نه اینکه واقع را مشخص کند. به عبارت دیگر، قرعه اماره نیست که ما را به واقع برساند، بلکه آن هم برای رسیدن به عدل و انصاف انجام می‌شود. پس ملاک عدالت است.
در نتیجه آنجا که هیچ راهی غیر از قرعه وجود نداشته باشد، جای قرعه زدن است مثل همان جریان حضرت یونس که نمی‌توانستند بگویند هر کسی بخشی از بدنش را بدهد تا درون آب بی‌اندازیم تا به صورت عادلانه تقسیم صورت بگیرد، بلکه جای قرعه کشی بود؛ اما در صورتی که راه دیگری غیر از قرعه باشد، سیره عقلا این است که آن را انتخاب می‌کنند. در بحث ما هم غیر از قرعه راه دیگری وجود دارد و آن این است که مقدار مال حرام را میان چند نفری که احتمال می‌دهیم صاحب آن هستند به طور مساوی تقسیم کنیم و این مطابق با عدالت و انصاف است.
پس به نظر ما بعید نیست همین قول توزیع را قبول کنیم, چنانچه عده‌ای از فقهای معاصر مثل آیات عظام بهجت، اراکی، گلپایگانی، صافی و شبیری چنین فرموده‌اند؛ ولیکن اگر کسی آن را نپذیرفت، دیگر راهی نمی‌ماند جز قرعه، همان طور که حضرت امام و برخی دیگر از فقها فرموده‌اند.
فرع چهارم
فرع بعدی که درباره خمس مال حلال مخلوط به حرام از عبارت تحریر الوسیلة برداشت می‌شود این است که مقدار مال حرام مشخص است ولی صاحب آن یا اصلاً معلوم نیست یا در عدد غیر محصور مشخص است، بر خلاف فرع قبلی که در عدد محصور معلوم بود و علم اجمالی نسبت به داشت. مثلاً فقط می‌داند پانصد هزار تومان از پول‌هایش مالِ دیگری است یا می‌داند پانصد هزار تومان از پول‌هایش مالِ یکی از میلیون‌ها نفری است که در این بانک حساب دارند. در اینجا نظر امام رحمة الله علیه این است که همان مقدار حرام را احتیاطا با اذن حاکم صدقه می‌دهد اما اینکه به چه کسی بدهد دو صورت دارد، اگر احتمال می‌دهد که شخص خاصی صاحب پول است، در صورتی که وی مستحق گرفتن صدقه باشد، بنا بر احتیاط باید به او بدهد و اگر نسبت به شخص خاصی احتمال نمی‌دهد یا آن شخص مستحق گرفتن صدقه نیست، به هر فقیری که خواست می‌دهد.
عبارت تحریر چنین است:
لو علم قدر المال... لو جهل صاحبه أو كان في عدد غير محصور تصدق بإذن الحاكم على الأحوط على من شاء ما لم يظنه بالخصوص، و إلا فلا يترك الاحتياط بالتصدق به عليه إن كان محلا له، نعم لا يجدي ظنه بالخصوص في المحصور.[15]
اگر مقدار مال [حرام] را بداند... اگر صاحب آن را نشناسد يا در ضمن عدّه غير محصورى باشد، احتياطاً با اذن حاكم، به هر كسى بخواهد صدقه مى‌دهد مادامى‌كه گمان به خصوص شخصى كه او مالک باشد، نداشته باشد و گرنه نبايد احتياط را ترک كند كه آن را به همان شخص مخصوص صدقه بدهد به شرط آنكه مورد صدقه باشد. ولى گمان به وجود او در عدّه محصورى فايده ندارد.
جمله پایانی این عبارت اشاره به فرع قبلی دارد که علم اجمالی به مالک داشت، در آن فرع که حضرت امام قائل به قرعه شدند و ما قائل به توزیع، اگر احتمال می‌دهد یکی از آنها مالک باشد، نمی‌تواند مال را به او دهد. وجود احتمال تنها در این فرع اثر گذار است.
اقوال دیگر در این فرع و دلیل آنها را در جلسه آینده مطرح خواهیم کرد.


[1] الصحيفة السجّاديّة، الدعاء 20.
[3] صحيح مسلم، ج3، ص1459، ح20.
[6] صحيح مسلم، ج3، ص1459، ح20.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo