< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدی ری شهری - کتاب الخمس

92/12/13

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی
عن النّبی(صل الله علیه و آله) أنّه قال: ٍ أَكْثِرُوا الِاسْتِغْفَارَ تَجْلِبُوا الرِّزْق‌[1]
از وجود اقدس رسول گرامی اسلام(ص) نقل شده است که می‌فرماید: بسیار آمرزش بخواهید، زیرا این کار روزی را جلب می کند.
نکته مورد توجه در آیات و روایاتی که روزهای گذشته نقل شد، سودمند بودن ارتباط با خدا برای زندگی مادی و دنیوی، علاوه بر سودمندی برای آخرت بود. یعنی ارتباط و نزدیکی به خدا، نه تنها برای آخرت انسان مفید است، بلکه دنیای انسان را نیز آباد می‌کند.
مَنْ كانَ يُرِيدُ ثَوابَ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ[2]
ثواب دنیا و آخرت نزد خداوند است، وقتی کسی با خدا باشد، علاوه بر آخرت، از دنیا نیز بهره مند می شود.
أمّا القلب المشغول بالمولی فله الدنیا و العقبی و المولی[3]
و قلبی که به خداوند مشغول است، دنیا و آخرت و خدا را یک جا دارد.
و انهج لی إلی محبّتک سبیلاً سهله أکمل لی خیر الدنیا و الآخرة[4]
این که ارتباط با خدا، موجب دستیابی به بهشت جاوید و مقامات عالی وکرامات می شود، واضح و روشن است. اما آیا ارتباط با خدا، برای دنیای انسان نیز سودمند است؟ که آیه قرآن می‌فرماید، پاداش و ثواب دنیا و آخرت نزد خداوند است.
بر اساس آنچه از قرآن و احادیث اهل بیت(ع) استفاده می‌شود، قطع ارتباط با خدا، در واقع قطع ارتباط انسان با خودش و منافع خودش است؛ چون ارتباط انسان با خدا سودی برای خدا ندارد:
إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ[5]
خدا اصلا نیازی به ما ندارد که ما با او ارتباط برقرار کنیم؛
نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ[6]
فراموش کردن خدا یعنی فراموش کردن خود و منافع خود، منافع انسان نیز، هم دنیوی و هم اخروی است.
در نظام آفرینش این طور است که قطع ارتباط با خدا برای جامعه انسانی بلکه برای جهان مشکل می‌آفریند.
ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ[7]
وقتی که گناه انسان می‌کند، برکت از زمین و دریا می‌رود و فساد و تباهی پدید می آید.
وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ[8]
اگر در زندگی مصیبتی پیش آمد، این مصیبت نتیجه کار خود انسان است.
از طرف دیگر می‌فرماید:
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‌ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ[9]
اگر انسان ها ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، درهای برکت از آسمان و زمین برآنها گشوده می‌شود.
بنابراین ارتباط با خدا سبب آبادی دنیای انسان می‌شود. روایت اول بحث نیز اشاره به همین نکته دارد. می‌فرماید: استغفار زیاد موجب ازدیاد روزی است. زیرا یکی از عواملی که برای روزی انسان مشکل ایجاد می‌کند، گناه است. گناه غم و غصه و گرفتاری می‌آورد، گناه سبب می‌شود که رزق و روزی انسان تنگ شود. از همین جهت یکی از عوامل گشایش روزی، استغفار از گناه است.
مرحوم آیت الله بهجت، به کسی که می‌گفت در زندگی مشکل دارم، می‌فرمودند استغفار کن.



بحث فقهی
یادآوری
شماری از فقها قبول ندارند و یا تردید دارند،که آیه خمس شامل غنیمت غیر جنگی می‌شود. بسیاری از فقها هم قائل هستند که آیه خمس شامل مطلق فواید می‌شود. در بیاناتی که از کتاب خمس آیت الله نوری خواندیم، نظر دو نفر از فقها را- محقق اردبیلی و صاحب ریاض- نقل کردیم که ایشان نقد کرده بودند، ما هم عرایضی را مطرح کردیم. صحبت رسید به فرمایش صاحب جواهر.
موضوع: بررسی نظر صاحب جواهر درباره معنای کلمه غنیمت
خلاصه فرمایش صاحب جواهر این است که می‌فرماید آیه خمس «وَاعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ» دلالت بر وجوب خمس در غنایم جنگی دارد. به طوری که یا فقط غنایم جنگی را شامل می شود، و یا شامل مطلق فایده می شود، به نحوی که غنایم جنگی هم یکی از مصادیق فواید است.
صاحب جواهر این مطلب را طوری مطرح می‌کنند که معلوم می‌شود نظرشان این است که آیه شامل مطلق فایده نمی‌شود. چون می‌فرمایند اگر آیه شامل مطلق فواید باشد، دو اشکال لازم می‌آید:
اشکال اول این که با لغت و عرف همخوانی ندارد، ایشان با مقداری لطافت می‌فرمایند که منظور آیه، وجوب خمس در غنیمت جنگی است، و این که معنای آیه اعم باشد با عرف و لغت منافات دارد.
اشکال دیگر این است که تخصیص اکثر لازم می‌آید. ابتدا بگوییم مطلق منفعت خمس دارد و بعد، آن را تنها در هفت مورد بیان کنیم و مابقی را مانند ارث، هدیه، مؤونه سال و... قید بزنیم و از حکم خارج کنیم و یکی یکی استثناء کنیم. در این صورت تخصیص اکثر لازم می‌آید.
اشکال آقای نوری به صاحب جواهر
آقای نوری در جواب به اشکال اول‌می‌گوید: ما گفتیم که عرف و لغت بر این که مراد از غنیمت فقط غنایم جنگی نیست، بلکه مطلق فواید است، دلالت می‌کند.
ایشان می‌فرمایند تخصیص اکثر هم لازم نمی‌آید.
فإنّه لو قلنا بکون معنی هذه المادّة (أی مادّة الغنْم) هی الفائدة التی تحصل بالسعی و الإکتساب فخروج الهبه والمهر و الإرث عن الآیه یکون تخصصاً لا تخصیصاً و یکون التخصیص فقط فی مثل المؤونه و النصاب[10]
زیرا وقتی ما قائل شدیم که معنی ماده «غنم» فایده ای است که با سعی و تلاش به دست آمده است، پس مواردی مانند هبه و ارث و مهریه تخصصا از موضوع خارج می شوند. و وقتی موارد زیادی تخصصا خارج شد، تخصیص در چند مورد خاص اتفاق میفتد و این دیگر تخصیص اکثر نیست.
نقد اشکال
با تغییر لفظ مشکل حل نمی‌شود! صاحب جواهر می‌گوید: یک متکلم فصیح و گوینده حکیم اینگونه سخن نمی گوید که ابتدا بگوید من در مطلق منفعت خمس قرار دادم سپس قید بیاورد که منظور از منفعت، آن است که با سعی و تلاش به دست آمده است و بار دیگر قیدی بیاورد که مراد غوص و گنج و ربح و... می باشد، و باز هم قید بیاورد که هبه و ارث و مهریه را در بر نمی گیرد. این بیان عرفاً تخصیص اکثر است.
نقد:
اولاً این که ایشان گفتند تنها سه نفر یافتیم که مخالف این بودند که آیه شامل مطلق فایده می شود، فرمایش ایشان صحیح نیست. بلکه افراد دیگری نیز از بزرگان هستند، مانند صاحب مستند(نراقی)، صاحب مدارک و صاحب ذخیره، هم قبول ندارند، البته ایشان هم نفرمودند مخالفی وجود ندارد بلکه گفتند پیدا نکردیم، که عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود.
مطلب دیگر این که به نظر ما از نظر لغت و عرف حرف صاحب جواهر صحیح است. از لغت زبان‌دانان کهن عرب برمی‌آید، لفظ غنیمت حقیقت در دو معنا است؛ یکی معنای غنیمت جنگی یعنی آنچه که با قهر و غلبه به دست می‌آید، یکی هم آنچه که بلامشقت به دست می آید، مثل بادآورده.
باید در منابع لغوی معتبر جستجو کنیم. یکی از منابع لغوی معتبر القاموس است. و یا المقاییس که می‌گوید اصلا غنیمت جنگی است، می‌گوید اول این جور بوده ولی بعد حقیقت شده در غنیمت جنگی.
القاموس می‌گوید «الفوز بالشیء بلا مشقّة» و یا این که لسان العرب می‌گوید «الغنْم الفوز بالشیء من غیر المشقّة» باز تاج العروس می‌گوید «الغنم الفوز بالشیء من غیر المشقّة» یعنی مالی که بدون زحمت به دست آمده، مثل ارث.
کتاب العین که از همه این کتب اقدم است، و مقارن عصر ائمه(ع) بوده و همه به حرف او استناد می‌کنند، می‌گوید «الفوز بالشیء من غیر المشقّة». باز اقرب الموارد می‌فرماید «غنم الشیء فاز الشیء بلا مشقّة».
فقط مجمع البحرین می‌گوید «الغنیمة الأصل هی فائدة المکتسبة» هر فایده‌ای که از راه کسب به دست بیاید. آیت الله نوری هم همین را قبول کرده، در صورتی که مجمع البحرین از کتاب‌های لغت معتبر نیست. کتاب لغت معتبر المقاییس و القاموس و العین است، و یا لسان العرب یا تهذیب اللغه است. که در تمام این کتب معتبر غنیمت، یا به غنیمت جنگی معنی شده است یا مال بلا مشقت.
به نظر ما اگر بخواهیم به لغت استناد بکنیم، باید بگوییم غنیمت یعنی نعمت غیر مترقبه. در روایت هم اگر گفته کلام غنیمت است، سخن خیر غنیمت است، مجاز است.
بنابراین از نظر لغت، غنیمت عبارت است از غنیمت جنگی و یا مالی که بدون مشقت به دست آمده است.
از نظر روایات هم، روایتی که از آن معنای مطلق فایده استفاده می شد، همان صحیحه علی بن مهزیار بود که آن هم از نظر فقه الحدیثی دارای اشکال است. در مقابل آن روایاتی که خواندیم؛ حدود ده ـ پانزده روایت، همه آنها غنایم را در برابر سایر موارد قرار دادند. یعنی منظور از غنیمت، همان غنیمت جنگی است.
به هر حال اگر بخواهیم از روایات استفاده کنیم، در اکثر روایات غنیمت در غنایم جنگی استعمال شده است.
اشکال دیگری که روی مبنای ایشان که می‌فرمایند غنیمت شامل مطلق فایده است، وارد می شود، همان طورکه مرحوم محقق داماد اشاره کرده اند مربوط می شود به مال مخلوط به حرام و زمینی که شخص ذمی از مسلمان خریده است. در این موارد هیچکس نمی گوید چون منفعتی به تو رسیده است خمس آن را پرداخت کن، بلکه پرداخت خمس به جهت تزکیه مال است.
بعد از این که آقای نوری نظر خودشان را مطرح کرده اند چند سوال را مطرح می کنند و آنها را پاسخ می دهند.
و إذ قد ثبت ممّا قدّمنا أنَّ قوله تعالی « وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ» یشمل کل فائدة مالیة تحصل للإنسان بسعیه و عمله فحینئذٍ تقع أسئلة تحتاج إلی أجوبه
1-أنّ الخمس لو کان بمقتضی الآیه المتقدمه من حیث المتعلق عامّاً لکلّ فائده مالیّه یحصل علیها الانسان بالسعی والاکتساب من الغنائم الحربیّه و الکنوز و المعادن و الغوص و الارباح فلأیّ علةٍ لم یر فی الاحادیث و الآثار اثرٌ یدلّ علی وجوب الخمس فی ارباح المکاسب فی زمن النبی ص و بعده الی زمان الصادقین ع؟[11]
سوال اول این است که اگر به مقتضی آیه، غنیمت شامل مطلق فایده ای که با سعی و تلاش به دست آمده است، می شود، پس به چه دلیلی در روایات رسیده از پیامبر اکرم(ص) و ائمه بعد از او تا زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) هیچ روایتی در وجوب خمس ارباح مکاسب وجود ندارد؟
2-لأیّ جهه ما کان یؤخذ الخمس فی زمن النبی ص من الأرباح و إنّما کان یؤخذ من الغنائم الحربیّه فقط و من الکنز أحیاناً؟[12]
سؤال دوم این است که اگر بر مبنای آیه غنیمت شامل مطلق فایده می شود، پس چرا پیامبر اکرم (ص) در زمان خودشان خمس ارباح مکاسب را اخذ نمی کرده؟ در حالی که خمس بر ارباح طبق آیه واجب بوده است.
3-و لأیّ عله کان النبیّ الاکرم ص یُرسل عمالاً لأخذ الزکوات و ما کان یُرسل عمالاً لأخذ الأخماس من الأرباح؟[13]
سؤال سوم این است که چرا پیامبر اکرم(ص) به افرادی برای جمع آوری زکات ماموریت می داده ولی برای جمع آوری خمس ارباح مکاسب کسی را تعیین نکرده و نفرستاده است؟
سوال دیگری که آیت الله شاهرودی در این جا مطرح کرده اند و آقای نوری به آن نپرداخته است، با این که ظاهرا مهمتر از سوالات قبل می باشد، این است که اگر آیه خمس شامل مطلق فایده می باشد، و عرف همین معنی را از آیه متوجه می شود، چرا در زمان پس از پیامبر(ص) دیگران از جمله خلفا و معاویه خمس ارباح مکاسب را نگرفته اند؟
جوابی که از سؤال اول می‌دهند بسیار مفصل است، خلاصه کلام ایشان این است که می‌فرماید فرض کنید ما روایتی از پیامبر(ص) و دیگران تا زمان صادقین(ع) نیافتیم، این دلیل بر عدم اخذ خمس نیست زیرا«عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود» . البته این مطلب حرف صحیح و درستی است.
جمع‌بندی پاسخ سؤال اول‌شان این است:
و علیه فإذا دلّ الکتاب العزیز علی الوجوب الخمس فی کلّ ما یغنم- بالمعنی الذی ذکرنا- سواء کان من غنائم الحرب أو من الموادّ المستخرجه من المعادن أو ما حصل بالغوص فی البحار و الانهار أو بوجدان الکنوز من اعماق الارض أو بالارباح فی المکاسب، فلیس لنا الانکار أو التردید من جهه عدم ورود حدیث یدلّ علیه عن النبیّ الاکرم(ص) مع الالتفات الی ما جری علی السنه النبویه[14]
وقتی قرآن دلالت می کند بر این که خمس به مطلق فایده، از غنیمت جنگی یا معدن یا غوص یا گنج یا ارباح کسب تعلق می گیرد، دیگر جای انکار یا حتی تردید باقی نمی ماند که خمس ارباح مکاسب واجب است و نمی توان گفت چون روایتی از پیامبر(ص) به دست ما نرسیده است، در نتیجه چنین چیزی وجود نداشته است. علاوه بر حوادثی که بر سنت نبوی جریان یافته است.
ایشان در ادامه می فرمایند علاوه بر پاسخ فوق، ما مواردی داریم که پیامبر(ص) در عهدنامه هایی که با مردم مختلف می نوشتند به مساله خمس نیز اشاره نموده اند.
ایشان چند موردی را ذکر کرده اند که در آینده به آن می پردازیم.


[1] خصال، شیخ صدوق، ج2، ص615.
[2] نساء، 134.
[3] محاسبه النفس، ص36.
[4] صحیفه سجادیه، ص102.
[5] ابراهیم، آیه 8.
[6] حشر، آیه 19.
[7] روم، آیه 41.
[8] شوری، آیه 30.
[9] اعراف، آیه 96.
[10] الخمس فی ضوء مدرسه اهل البیت ع، حسین نوری همدانی، ص 54.
[11] الخمس فی ضوء مدرسه اهل البیت ع، حسین نوری همدانی، ص 82.
[12] همان، ص 83.
[13] همان
[14] همان، ص 85.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo