< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدی ری شهری - کتاب الخمس

92/12/04

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی
آثارکثرت یاد خدا
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‌ مَنْ أَكْثَرَ ذِكْرَ اللَّهِ‌ أَحَبَّهُ‌ اللَّه‌[1]
کسی که خداوند را بسیار یاد کند، خدا او را دوست می‌دارد.
این روایت را مرحوم کلینی – رضوان الله علیه - به سند صحیح از پیغمبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که اگر سند آن هم درست نبود، چون مضمون آن هماهنگ با قرآن است قابل قبول بود.
این روایت در واقع ریشه در آیه 31 سوره مبارکه‌آل عمران دارد:
قُلْ إِنْ‌ كُنْتُمْ‌ تُحِبُّونَ‌ اللَّهَ‌ فَاتَّبِعُوني‌ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ
بگو: «اگر خدا را دوست مى‌داريد، از من پيروى كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است.»
چند نکته در این رابطه قابل توجه است:
نکته اول: نشانه صحّت ادعای دوستی خدا، پیروی از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است. کسی که مدعی باشد من خدا را دوست دارم ولی از اوامر و نواهی پیامبر اطاعت نکند، دروغ می‌گوید. اطاعت از رسول خدا، علامت محبت به خدا است.
نکته دوم: پیروی از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سبب می‌شود که انسان محبوب خدا شود و خدا به انسان محبت پیدا کند بنابراین پیروی از پیامبر از یک سو نشانه محبت انسان به خدا و از سوی دیگر نشانة محبت خدا به انسان است.
ارتباط این آیه با حدیثی که خواندم، با توجه به مطالبی که در جلسات قبل عرض کردیم روشن است، چون گفتیم حقیقت ذکر، عبارت است از اطاعت و ترک معصیت. یعنی اگر کسی ذاکر حقیقی خدا باشد، پیرو پیامبر خدا است، پیام‌های پیامبر خدا را در زندگی خودش پیاده می‌کند، از خدا اطاعت می‌کند و معصیت او را ترک می‌کند. کثرت ذکر یعنی کثرت اطاعت. هر چه انسان بیشتر مطیع اوامر الهی که توسط پیامبر ابلاغ می‌شود باشد، خداوند نسبت به او محبت بیشتری پیدا می‌کند. کثرت یاد خدا، هم نشانه محبت بیشتر انسان به خدا است، و هم زمینه‌ساز محبت بیشتر حضرت حق به انسان است.
خداوند توفیق ذکر دائم به همه ما عنایت بفرماید.



بحث فقهی
یادآوری
موضوع: ادامه نقد نظر آیت الله نوری درباره کلمه «غنیمت»
بحث درباره آیه خمس بود، عرض کردیم که جامع‌ترین بحث[2] در این زمینه را آیت الله نوری در کتاب خمس دارند، به همین جهت در مباحث فعلی کتاب ایشان را محور قرار داده ایم.
ایشان فرمودند که از نظر لغت، غنیمت مطلق فایده است و در روایات هم مشتقّات غنیمت در مطلق فایده به کار رفته است، که ما هم عرایضی داشتیم که مطرح شد.
شرایط و قیود غنیمت:
در جمع‌بندی مطالب ایشان فرمودند که سه شرط برای تحقق معنای غنیمت لازم است.
شرط اول این که فایده مهم باشد؛
شرط دوم این است که فایده با تلاش به دست به آید؛
شرط سوم این است که ظفر و فوز بر آن صادق باشد.
اشکال:
اگر غنیمت فقط به چیزی اطلاق شود که مهم باشد، آن وقت با مسأله‌ای که بعدا اثبات می کنیم و همه فقهای ما بر آن معتقد هستند که اگر حتی کمترین مقداری از مؤونه سال‌شخصی زیاد آمد باید خمس بدهد، حتی اگر یک ریال باشد، منافات دارد.
مطلب دیگر که در اینجا قابل توجه است این است که اگر کسی کنز، گنج- که رکاز به آن گفته می‌شود - پیدا کرد، عامه و خاصه می‌گویند خمس دارد. ایشان می‌گوید باید غنیمت را تحصیل کرده باشد، باید سعی کرده باشد و بر همین مبنا بعدا فتوا می دهند هدیه و میراث خمس ندارد. حال اگر کسی سعی نکند، خواست خانه‌اش را تعمیر کند، دیوار خراب شد، و گنجی در آنجا پیدا شد، هیچ تلاشی هم نکرده و هیچ زحمتی هم نکشیده است.
و یا اینکه ماهی خرید که بخورد، در دل آن مروارید یافت، اینجا هم هیچ زحمتی نکشیده، طبق این نظریه اینجا نباید خمس داشته باشد، چون تلاشی نکرده است.
ایشان برای ترجمه غنیمت به مطلق فایده سه استدلال دارند:
یکی لغت، یعنی استدلال کردند به سخن لغوییّن؛
دیگری کاربرد غنیمت در روایات.
نکاتی در نقد فرمایش ایشان در مورد استناد به سخن لغویین عرض شد، و اما روایات:
بررسی معنای غنیمت در روایات:
تعبیر ایشان این است که:
ففی زبدة المقال تقریر درس اُستاذنا الراحل العلامة البروجردی – اعلی الله مقامه – الأخبار المفسره لآیة الإغتنام الدّالة علی شمول الغنیمة لمطلق الإستفادات و عدم إختصاصها بغنائم الدار الحرب کما زعمته العامّة مستفیضة بل متواترة[3]
ایشان از آقای بروجردی نقل می‌کنند که فرموده اند: اخباری که آیه را تفسیر کرده اند به مطلق فایده و عدم اختصاص آن به غنیمت دارالحرب- کما این که اهل سنّت، چنین باوری دارند- مستفیضه، بلکه متواتره است.
ببینیم این اخبار کدام اخبار هستند.
روایت اول:
اولین روایتی را که ایشان نقل می‌کند، این است:
َ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو وَ أَنَسِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ ع فِي وَصِيَّةِ النَّبِيِّ ص لِعَلِيٍّ ع قَالَ: يَا عَلِيُّ إِنَّ عَبْدَ الْمُطَّلِبِ‌ سَنَ‌ فِي‌ الْجَاهِلِيَّةِ- خَمْسَ سُنَنٍ أَجْرَاهَا اللَّهُ لَهُ فِي الْإِسْلَامِ- إِلَى أَنْ قَالَ وَ وَجَدَ كَنْزاً فَأَخْرَجَ مِنْهُ الْخُمُسَ وَ تَصَدَّقَ بِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ‌ وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ‌ الْآيَةَ.[4]
شیخ صدوق از حمّاد بن عمرو که رجالیّون درباره او چیزی نگفته اند و مجهول است. و از انس بن محمد که او نیز مجهول است، نقل می‌کند. انس بن محمد از پدرش نقل می‌کند او هم مجهول است، مجهول از مجهول نقل کرده است. از امام صادق نقل کردند؛ ضمن وصیت‌هایی که پیغمبر به امیر المؤمنین نموده است: عبد المطلب پنج سنّت در جاهلیت قرار داد؛که خداوند آنها را در اسلام هم جاری کرد، یعنی اقدامات صحیحی بود که در اسلام هم جاری شد، چه بسا عبد المطلب هم از ادیان قبلی گرفته باشد؛ یکی از کارهایی که انجام داد این بود که گنجی را پیدا کرد و یک پنجم آن را درآورد و تصدّق داد؛ پس خداوند این آیه را نازل کرد:
وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ
که آیه را بر رکاز و گنج تطبیق کرده است. پس معلوم می‌شود که آیه شامل غیر غنیمت حربی هم می‌شود.
اشکال:
آقای شاهرودی اشکالی به استدلال به این روایت می‌کند و می‌فرماید:
مضافاً إلی ضعف سند بعدّة مجاهیل أنّ الروایة لا یستفاد منها أکثر مِن إجراء الله سبحانه لأصل سنّة جعل الخمس فی الإسلام ولو فی الغنیمة و لا یلزم التشابه فی کلّ الخصوصیات کیف و قد ذکر فیها أنّ عبد المطلب تصدّق بخمس الرکاز بینما المجعول فی الآیة الخمس لِلّه و الرسول و ذی القربی بدلاً من التصدّق به[5]
از این روایت صرف نظر از سند ضعیف آن، بیش از این استفاده نمی‌شود که خداوند خمس را در اسلام جعل کرده است. لازم نیست که همه آن خصوصیاتی که خمس اسلامی دارد با آن خمسی که عبد المطلب اجرا کرده تشابه داشته باشد. چگونه می‌تواند تشابه داشته باشد بین تصدّق دادن، و مصرف آن برای خدا و رسول و ذی القربی؟ اینجا زکات نیست که بشود صدقه داد.
بررسی اشکال:
آقای شاهرودی استدلال می کنند که آیه شامل غیر از غنایم حربی نمی‌شود. و آقای نوری می‌خواهند بگویند شامل می‌شود. ولیکن این استدلال نه به درد ایشان می‌خورد نه به درد او می‌خورد. چون نه مطلق فایده را می‌گوید، و هم اینکه به هر حال اینجا کنز را جزء عنیمت دانسته است. به هرحال صرف نظر از سند این روایت، با توجه به متن آن نیز نمی‌توانیم چیزی را اثبات کنیم.
روایت دوم:
روایت بعدی که به آن استدلال می‌کنند:
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ كَتَبَ إِلَيْهِ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ قَرَأْتُ أَنَا كِتَابَهُ إِلَيْهِ فِي طَرِيقِ مَكَّةَ قَالَ: إِنَّ الَّذِي أَوْجَبْتُ فِي سَنَتِي هَذِهِ وَ هَذِهِ سَنَةُ عِشْرِينَ وَ مِائَتَيْنِ فَقَطْ لِمَعْنًى مِنَ الْمَعَانِي أَكْرَهُ تَفْسِيرَ الْمَعْنَى كُلَّهُ خَوْفاً مِنَ الِانْتِشَارِ وَ سَأُفَسِّرُ لَكَ بَعْضَهُ‌[6]إِنْ شَاءَ اللَّهُ إِنَّ مَوَالِيَّ أَسْأَلُ اللَّهَ صَلَاحَهُمْ أَوْ بَعْضَهُمْ قَصَّرُوا فِيمَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ فَعَلِمْتُ ذَلِكَ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُطَهِّرَهُمْ وَ أُزَكِّيَهُمْ بِمَا فَعَلْتُ (فِي عَامِي هَذَا)[7]مِنْ أَمْرِ الْخُمُسِ فِي عَامِي هَذَا- قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‌ خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ‌
وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‌ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‌ وَ لَمْ أُوجِبْ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ فِي كُلِّ عَامٍ وَ لَا أُوجِبُ عَلَيْهِمْ إِلَّا الزَّكَاةَ الَّتِي فَرَضَهَا اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ إِنَّمَا أَوْجَبْتُ عَلَيْهِمُ الْخُمُسَ فِي سَنَتِي هَذِهِ فِي الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ الَّتِي قَدْ حَالَ عَلَيْهِمَا الْحَوْلُ وَ لَمْ أُوجِبْ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ فِي مَتَاعٍ وَ لَا آنِيَةٍ وَ لَا دَوَابَّ وَ لَا خَدَمٍ وَ لَا رِبْحٍ رَبِحَهُ فِي تِجَارَةٍ وَ لَا ضَيْعَةٍ إِلَّا ضَيْعَةً سَأُفَسِّرُ لَكَ أَمْرَهَا تَخْفِيفاً مِنِّي عَنْ مَوَالِيَّ وَ مَنّاً مِنِّي عَلَيْهِمْ لِمَا يَغْتَالُ السُّلْطَانُ مِنْ أَمْوَالِهِمْ وَ لِمَا يَنُوبُهُمْ فِي ذَاتِهِمْ فَأَمَّا الْغَنَائِمُ وَ الْفَوَائِدُ فَهِيَ وَاجِبَةٌ عَلَيْهِمْ فِي كُلِّ عَامٍ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‌ وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ- وَ لِذِي الْقُرْبى‌ وَ الْيَتامى‌ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‌ عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ فَالْغَنَائِمُ وَ الْفَوَائِدُ يَرْحَمُكَ اللَّهُ فَهِيَ الْغَنِيمَةُ يَغْنَمُهَا الْمَرْءُ وَ الْفَائِدَةُ يُفِيدُهَا وَ الْجَائِزَةُ مِنَ‌ الْإِنْسَانِ‌ لِلْإِنْسَانِ‌ الَّتِي لَهَا خَطَرٌ وَ الْمِيرَاثُ الَّذِي لَا يُحْتَسَبُ مِنْ غَيْرِ أَبٍ وَ لَا ابْنٍ وَ مِثْلُ عَدُوٍّ يُصْطَلَمُ فَيُؤْخَذُ مَالُهُ وَ مِثْلُ مَالٍ يُؤْخَذُ لَا يُعْرَفُ لَهُ صَاحِب‌...[8]
محمد بن حسن صفّار امامی و ثقه و جلیل، از بزرگان است؛ از دو نفر نقل می کند یکی احمد بن محمد که «ثقةٌ جلیل» است؛ و عبدالله بن محمد که او هم «ثقةٌ علی التحقیق» است؛ عن علی بن مهزیار او هم «ثقةٌ جلیل» است، بنابراین سند روایت صحیح است.
علی بن مهزیار می‌گوید امام هادی (ع) نامه‌ای برای او نوشته بوده، ایشان هم نامه را در راه مکّه خوانده است؛ امام هادی می‌فرماید: «آن چیزی که من واجب کردم در این سال، سال 220؛ جهت خاصی دارد، مایل نیستم که انتشار یابد و بگویم برای چه، ولیکن اجمالاً بعضی از مسائل را به شما می‌گویم‌، بعضی از دوستان ما در دادن وجوهات کوتاهی کرده اند و من متوجه شدم؛ حالا می‌خواهم در دستوری که در سال جاری می‌دهم پاک و تطهیرشان کنم» بعد حضرت آیه زکات را می‌خواند«قال الله تعالی: خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ » زیرا گرفتن این زکات باعث تزکیه و تطهیر می‌شود. -خلاصه این که امام(ع) محترمانه می‌فرماید عده‌ای از موالی – یعنی شیعیان – وجوهات‌شان را ندادند، می‌خواهم تنبیه‌شان کنم.
سپس می فرمایند:«این حکم فقط مربوط به امسال است و همه ساله آن چیزی که بر آنها واجب است همان زکاتی است که خداوند بر آنها واجب کرده است». بعد حضرت می‌فرمایند« امسال می‌خواهم در طلا و نقره خمس بگیرم» توجه کنید، طلا و نقره زکات دارد، امام می‌فرماید من می‌خواهم امسال غیر از این زکاتی که داده می‌شود، خمس طلا و نقره را هم بگیرم؛ یعنی غیر از زکات می‌خواهم اگر سال بر آن گذشته باشد یک پنجم آن را به عنوان خمس بگیرم، و این حکم را در اثاثیه، ظروف، چهارپایان، خدم، ربح تجارت و در باغ (مگر باغی که بعدا توضیح می دهم) جاری نمی کنم. بخاطر مشکلاتی که دارند و اینکه حکومت از ایشان مالیات اخذ می کند و من به آنها منت می گذارم و تخفیف می دهم. بعد حضرت می فرمایند: اما غنایم و فواید که هر سال باید خمس آن را بدهند؛ قال الله تعالی: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ» تا آخر آیه را می‌خوانند، بعد توضیح می‌دهند و می‌گویند:« غنایم و فوایدی که در این آیه آمده است – خدا رحمت کند تو را – عبارت است از غنیمتی که انسان می‌گیرد و فایده‌ای که از جایی یا چیزی می‌برد، و هدیه‌وجایزه‌ارزشمندی که یک انسان به انسان دیگر می‌دهد و میراثی که به انسان می‌رسد و ...» تا آخر حدیث، مفصل است.
آقای نوری می‌فرماید:
هذه الروایة و إن کان فی مضمونها من جهة فقه الحدیث کلام و یاتی فی محله ولکن دلالتها علی عدم إختصاص الآیة المبارکة الدّالة علی وجوب الخمس بالغنائم الحربیّة و شمولها لمطلق الفوائد مما لابحث فیه ولا ریب و هو المطلوب[9]
هرچند در فقه الحدیث این روایت بحث هست که امام چه می‌خواهد بگوید لیکن دلالت روایت بر عدم اختصاص آیه مبارکه بر وجوب خمس به غنائم جنگی و شمول آیه به مطلق فایده واضح و روشن است.
در این روایت به این شکلی که بیان کرده است؛
آقای شاهرودی می‌فرمایند:
و الإستدلال بها مبنیّ علی حمل العطف فیها علی التفسیر و أنّ الإستشهاد بالآیة دلیلٌ علی أنّ منظوره(ع) تفسیر موضوع الخمس الغنیمة فیها بمطلق الفائدة ولکن یمکن المناقشة فی ذلک بأنّ غایتها الدلالة علی التعمیم للفوائد المجانیّة غیر المتوقعة و غیر المکتسبة لا کلّ فائدة خصوصاً بملاحظة الإستثناء الوارد لأرباح التجارات و الضیاع فی صدرها و ذیلها و سوف یأتی تفصیل فقه هذه الروایه فی مبحث خمس ارباح المکاسب[10]
می‌گوید استدلال به این روایت در صورتی است که واو بین «الغنائم و الفوائد» را تفسیری بگیریم و در این صورت فواید تفسیر غنایم باشد، و استشهاد به آیه دلیل بر این است که موضوع خمس غنیمت، مطلق فایده است. لیکن در این مطلب می توان مناقشه کرد. زیرا نهایتا تعمیم پیدا می‌کند بر فواید مجانی، یعنی فوایدی که انسان توقع ندارد، غیر مترقبه و غیر مکتسبه است و شامل کلّ فایده نمی‌شود. به دلیل استثنای موجود در متن روایت که خمس ارباح و... را استثناء نمود.
ایشان می‌فرماید ممکن است بگوییم این عطف، عطف تفسیری نیست، بگوییم غنایم یعنی غنایم جنگی، و مقصود از فواید هم یعنی فواید مجّانی، نه مطلق فایده که آقای نوری می‌خواهد بگوید.
نظر مختار درباره این روایت:
انصاف این است که این روایت را نمی‌توانیم رد کنیم. یعنی بگوییم عطف، عطف تفسیری نیست، ظاهر روایت این است که آیه خمس را می‌گوید. روایت از نظر سند صحیح است، از نظر دلالت هم این فرازش درست است.
بنابراین ما فعلا قبول می‌کنیم که این روایت دلالت می‌کند که آیه خمس مطلق فواید را در بر می‌گیرد.
روایت سوم:
روایت دیگری که آقای نوری به آن استدلال می‌کنند، در بحث انفال است:
َ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يُوسُفَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ حُكَيْمٍ مُؤَذِّنِ بَنِي عِيسٍ‌[11]عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ‌ وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ‌[12]- قَالَ هِيَ وَ اللَّهِ الْإِفَادَةُ يَوْماً بِيَوْمٍ إِلَّا أَنَّ أَبِي جَعَلَ شِيعَتَنَا[13]مِنْ ذَلِكَ فِي حِلٍّ لِيَزْكُوا.[14]
شیخ طوسی؛ از علی بن حسن بن فضّال که فطحی است ولیکن ثقه است و کمتر می‌شود که از شخص ضعیفی نقل کند؛ از حسن بن علی بن یوسف که امامی ثقه است؛ از محمد بن سنان که مختلفٌ فیه است ولیکن اخیراً بعضی از رجالیون معاصر می‌گویند علی التحقیق و او را قبول می‌کنند، از عبد الصمد بن بشیر عوامی که ثقةٌ جلیل است؛ از حکیم مؤذّن بنی عیس که مجهول است، بنابراین سند این روایت ضعیف است.
از امام صادق نقل می‌کند؛ حکیم مؤذن می‌گوید از امام صادق در رابطه با آیه خمس پرسیدم،«قال: هی والله! الإفادة یوم بیوم» حضرت فرمودند یعنی فایده بردن روز به روز است، یعنی در هر روز، هر فایده‌ای که انسان می‌برد اگر از مؤونه سالش، اضافه آمد، یک پنجم آن را باید بدهد. البته پدرم برای این که مال شیعیان پاک بشود، آنها را حلال کرده است. یعنی امام صادق(ع) می‌گوید: خمس حق امام باقر بود، که ایشان شیعیان را در این خمس حلال کرده اند.
در جلسه فردا در این باره بحث داریم.



[2] مقصود، جامعیت در تتبع است.
[3] الخمس فی ضوء مدرسه اهل البیت، حسین نوری همدانی، ص 46.
[5] کتاب الخمس، سید محمود هاشمی، ص17.
[6] ( 4)- في الاستبصار- بقيته( هامش المخطوط).
[7] ( 5)- ليس في المصدر.
[9] الخمس فی ضوء مدرسه اهل البیت، حسین نوری همدانی، ص 47.
[10] کتاب الخمس، سید محمود هاشمی، ص18.
[11] ( 8)- كذا في الأصل، و في المخطوط( بني عيس) و في الكافي- حكيم مؤذن ابن عيسى( هامش المخطوط) و في المصدر- حكيم مؤذن بني عبس.
[12] ( 9)- الأنفال 8- 41.
[13] ( 10)- في الكافي شيعته( هامش المخطوط).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo