< فهرست دروس

درس اصول استاد رشاد

94/02/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تتميم البحث عن عنوانات تُوُهِّم خروجها عن محل النّزاع / ومنها اسم المفعول

راجع به بعضي از اسماء كه تصور شده از محل نزاع بيرون هستند، بحث مي‌كرديم. علت پيدايش اين توهم كه بعضي از اسماء مثل اسم زمان، اسم مفعول، اسم مكان، اسم آلت و يا بعضي از اسماء خاص و عناوين خاص از اسماء و كلمات مثل «ممكن»، «واجب» و... از محل نزاع خارج هستند، هركدام به حيثي و به جهتي است. راجع به اسم زمان گفته شده به جهت اينكه مبدأ آنجا زمان است و خود زمان قابليت اين را ندارد كه گاه تلبس به آن باشد و گاه تلبس به آن نباشد تا انقضاء در آن معنا پيدا كند. درخصوص بعضي ديگر از اسماء نيز به اشكال ديگري استدلال شده كه از محل نزاع خارج هستند.

ازجمله اسمائي كه مطرح شده كه از محل نزاع خارج است اسم مفعول است. گفته شده مثلاً كلمه‌ي «مضروب» يا هر واژه‌ي ديگري چون يك عنواني است كه وقتي به‌نحوي از انحاء فعلي بر روي شيء و يا شخصي واقع مي‌شود، اين عنوان ديگر دائماً هست و آن شيء به آن عنوان دائم التلبس است. وقتي بر كسي ضرب واقع مي‌شود در هر زمان پرسيده شود مضروب كيست ذهن همه منتقل مي‌شود به آن فرد و مي‌گويند مضروب اين فرد است؛ يعني يك حالت دوامي در تلبس نسبت به مضروبيت وجود دارد. بالنتيجه هيچ‌وقت گويي حالت انقضاء هيچ‌وقت معني ندارد و تا وقتي كه اين فرد موجود است به او مي‌گويند مضروب. كسي كه در يك نزاع كشته شده ده سال ديگر هم كه از او نام مي‌برند مي‌گويند مقتول. تا تاريخ هست راجع به سهروردي مي‌گويند شيخ مقتول. اين تلبس دائمي است و حالت انقضاء درخصوص آن متصور نيست و اسماء مفعول اين‌گونه هستند كه هر زمان كه گفته شوند بر آن فرد صدق مي‌كنند. بنابراين دو حالت يا شبيه به اسم فاعل سه حالت براي اسم مفعول قابل فرض نيست، چون همواره اين عنوان بر آن معنون و فرد صدق مي‌كند. بنابراين سه وضعيت نيست كه بگوييم در يكي حقيقت است، در يكي مجاز است و در آخري نزاع است. حالت تلبس حقيقي است، انقضاء محل نزاع است و حالت معطوف به مستقبل مجاز است. اصلاً راجع به اسماء مفعول دو وضعيت يا سه وضعيت قابل فرض نيست. بنابراين اسم مفعول از محل نزاع بيرون است، زيرا روشن است كه اسم مفعول هميشه قابل اطلاق است و حقيقي هم اطلاق مي‌شود؛ زيرا اين عنوان انگار نعت اين فرد شده؛ مثلاً اگر در محلي به يك نفر مي‌گويند غلام سياه، اين‌گونه نيست كه يك روز سياه باشد و يك روز سفيد، بلكه هميشه و همواره سياه است و درخصوص اسم مفعول نيز به همين صورت است.

بنابراين وقتي كسي كشته شد مقتول است و هر زمان كه بگوييد اين عنوان بر او صدق مي‌كند و اين‌گونه نيست كه بگوييم يك زماني صدق مي‌كرد و در زمان ديگر ترديد داريم كه صدق مي‌كند يا خير؛ پس بايد ببينيم كه آيا مجازاً اطلاق مي‌كنيم و يا حقيقي است. ظاهر مسئله اين است كه عنوان مفعول همواره صدق مي‌كند و همواره ظهور دارد و زمان در آن وجود ندارد تا اينكه بگوييم تحول و تطور و وضعيت‌هاي مختلفي قابل فرض است. اينجا ممكن است سؤال شود كه نسبت به آينده چگونه خواهد بود؟ پاسخ اين است كه مگر راجع به اسم فاعل نسبت به آينده نزاع داشتيم؟ نسبت به آينده كه نزاع نداريم؛ اينكه بعداً زيد ضارب خواهد شد و اين صفت را مجازاً به او نسبت مي‌دهيم بحثي نيست و هيچ‌كس نمي‌گويد به زيد كه بناست بعداً ضارب شود از همين الان حقيقتاً بگوييم ضارب. كما اينكه در حال تلبس و حين وقوع قاتل و ضارب، حقيقتاً قاتل و ضارب است. بحث در اين است كه آيا دو وضعيت متصور است كه در يك وضعيت تلبس بالفعل است و در وضعيت ديگر تلبس به اعتبار گذشته و ماضي فرض مي‌شود؟ آن‌گاه در اين مورد دوم اختلاف شده است. اما در مضروب يا مقتول اين‌گونه نيست كه عنوان مقتول را يك‌بار به اين اعتبار كه الان قتل واقع مي‌شود و يك‌بار نيز به اعتبار اينكه قبلاً واقع شده به‌كار نمي‌برند. بنابراين و اصولاً آن‌چنان است كه اسم مفعول همواره دائم التلبس است و مثل طلب‌هاي فعلي نيست كه يك روز متلبس هستند و يك روز متلبس نيستند. اين توجيه عده‌اي بود كه مي‌گويند اسم مفعول از محل نزاع خارج است.

 

به‌نظر مي‌رسد كه در اينجا يك بي‌دقتي و مسامحه‌اي رخ داده است. اصولاً در اين عنوان‌ها بايد دقت كرد و ديد كه چند وضعيت ممكن است و يا اصلاً واقع است و كدام مراد است؟ در اسم زمان ملاحظه فرموديد كه به‌سادگي همه مي‌گفتند زمان مبدأ است و جزئاً فجزئاً پديد مي‌آيد و آن زماني كه فعل واقع شده مشخص است كه به بعد از آن ديگر نمي‌توان اطلاق كرد و مطلب تمام شده بود و حتي بعضي اعاظم نيز مسئله را به همين شكل تمام‌شده تلقي فرموده بودند. مثلاً حضرت امام(ره) با آن دقت‌هاي علمي و فلسفي كه در مباحث دارند در مسئله‌ي اسم زمان همين نظر را داده‌اند كه اسم زمان از محل بحث خارج است؛ ولي جلسه‌ي پيش ملاحظه كرديد كه ما شش فرض براي اطلاق اسم زمان مطرح كرديم. گفتيم مقتل را مي‌توان به شش وضعيت اطلاق كرد كه عبارتند از: وقت وقوع، يوم وقوع كه آن وقت وقوع جزئي از آن است، وقتٌ ما كه قتل در آن واقع شده باشد، يومٌ ما كه قتلٌ ما در آن واقع شده باشد، يا وقت معين كه قتل معين در آن واقع شده، يا يوم معين كه آن وقت معين جزئي از آن يوم معين است كه قتل معين در آن واقع شده، يومي كه سنوياً تكرار مي‌شود كه وقوع قتل در جزئي از چنان يومي و در سالي از سنوات بوده و يا همان لحظه‌ي قتل، مثلاً ساعت 3 بعدازظهر روز عاشوراي سال 61 هجري، بگوييم در آن ساعت مقتل است. اينجا شش فرض وجود دارد، كدام را مي‌خواهيم بگوييم؟ كداميك مجاز است و كداميك حقيقت و اگر همه حقيقي است به چه توجيهي؟ هريك ممكن است به توجيهي حقيقي باشند، مثلاً يكي به توجيه دقي حقيقي باشد، يعني آن ساعتي كه قتل هم‌اكنون در آن واقع مي‌شود ديگر مجاز نيست و قطعاً مي‌توان گفت كه حقيقت است و نيز يوم به تعبير عرفي مي‌تواند حقيقي باشد؛ زيرا مردم يوم را يك حقيقت بسيط تصور مي‌كنند و درنتيجه ساعتي كه در آن قتل واقع شده جزء آن پديده و آن واقعيت بسيط (يوم) تصور مي‌كنند و لهذا اگر كسي بگويد روز قتل به او ايراد نمي‌گيرند كه بايد بگويي ساعت و يا دقيقه‌ي قتل. روز اينجا انگار يك ظرف است مثل اينكه در يك ديگ غذاي كمي گذاشته باشند، نمي‌گويند غذا در كجاي ديگ است بلكه مي‌گويند غذا در ديگ است. با اين نگاه عرفي و عادي حقيقتاً مي‌توان گفت كه يوم مقتل است.

در مسئله‌ي اسم مفعول نيز همين‌گونه است. ما اسم مفعول را دست‌كم به دو صورت اطلاق مي‌كنيم؛ يك‌بار اسم مفعول را به مفهوم حدثي و تجددي آن به‌كار مي‌بريم؛ يعني وقتي مي‌گوييم «مقتول» و «مضروب»، به اين معناست كه: «ما يقع الان عليه الضرب»، ضرب الان بر او حادث مي‌شود. ما در اين معناي از مضروب حيث حدثي آن را در نظر داريم كه الان و بالفعل ضرب بر اين فرد حادث مي‌شود. اين معناي حدثي اسم مفعول است. يك‌بار نيز معناي وصفي و نعتي از اسم مفعول اراده مي‌كنيم؛ به اين معنا كه مي‌خواهيم بگوييم وقتي ضرب روي اين فرد واقع شده است، او يك صفتي پيدا كرده كه قبلاً آن را نداشت؛ او هيچ‌گاه كتك نخورده بود، حال كه كتك خورده است به‌نحو وصفي و نه حدثي مي‌گوييم اين فرد همان كسي است كه كتك خورده. در اينجا به‌نحو نعتي از آن فرد ياد مي‌كنيم و مضروب را با تلقي و عنوان وصفي به او اطلاق مي‌كنيم كه اين كلمه ناعت است و او را موصوف مي‌كند و به اين اعتبار كه او به چنين عنواني موصوف است به او مي‌گوييم مضروب يا مقتول. به نظر ما اين دو وضعيت ممكن است حكم واحد نداشته باشند. نمي‌توانيم ادعا كنيم كه هر دو اطلاق مجازي و يا هر دو حقيقي هستند و شما مي‌خواهيد بگوييد كه هر دو اطلاق با يك وضعيت و با يك تلقي، حقيقي هستند كه به‌نظر ما اين‌گونه نيست.

در توضيح عرض مي‌كنم: يك‌بار شما مضروب را اطلاق مي‌كنيد و مي‌خواهيد اشاره كنيد كه اين فرد بالفعل الان حدث فعل ضرب بر او واقع مي‌شود كه حقيقتاً بر اين فرد اطلاق شده است و اين عنوان بر اين معنون به‌نحو حقيقي دقّي اطلاق مي‌شود. آن‌گاه كه بگوييد «مضروب» ولي از اين عنوان بخواهيد به اين شكل استفاده كنيد كه اين فرد موصوف به مضروبيت است و اين صفت را دارد. قاتل كيست و مقتول كيست؟ قاتل آن كسي است كه راه مي‌رود و مقتول آن كسي كه اينجا افتاده است. الان وقتي به اين جنازه مي‌گوييد مقتول نمي‌خواهيد بگوييد كه الان قتل در حال حادث‌شدن بر روي اوست، بلكه مي‌خواهد بگوييد آن فردي كه موصوف شده است به وقوع قتل بر او و به مفهوم وصفي به‌كار مي‌بريد و اين كلمه آن فرد را ناعت است و موصوف مي‌كند به وصف مقتوليت.

اينجا اگر درحالي‌كه اين جنازه افتاده و يا سال‌ها از قتل گذشته، كلمه‌ي مقتول را به‌كار مي‌بريد از باب اينكه وصف آن فرد است (مثل گفتن شيخ مقتول به سهروردي) و اين مقتول صفت شده است، در اينجا نيز باز هم حقيقي است. مثل شهدا؛ شهيد لحظه‌اي كه به شهادت مي‌رسد يك عنوان اطلاق دارد ولي تا ابد به او شهيد مي‌گوييم يعني اين وصف و درجه را احراز كرده است؛ تا ابد به او به مثابه وصف مي‌توان گفت شهيد، اما به مثابه ذكر و بيان حدوث اين پديده نمي‌توانيم بگوييم. اگر بخواهيد عبارت «مقتول» را به‌معناي حدثي و بعد از گذشت سال‌ها به‌كار ببريد صحيح نيست و اگر بخواهيد اين‌گونه اراده كنيد بايد مجازاً اطلاق كنيد؛ اما اگر مي‌گوييد مقتول و منظورتان آن كسي است كه روزي بر او قتل واقع شده و اين عنوان را پيدا كرده و اين نعت را دارد درست است.

بنابراين استعمال مفعول، ناظر به دو وضعيت حقيقي است؛ به تلقي حدثي و به قصد بيان حدث مي‌گوييم مقتول است و يا مضروب است كه اطلاق حقيقي است؛ همچنين به تلقي وصفي و به قصد بيان وصف او اگر بگوييد مقتول و يا مضروب باز هم حقيقي است و درست است؛ اما اگر بنا بر اين باشد كه به تلقي حدثي بعد از ده سال الان بگوييد مضروبٌ مقتولٌ؛ يعني الان دارد كشته مي‌شود و ضرب بر او واقع مي‌شود، اين‌گونه نيست و اگر بنا باشد چنين اطلاقي بكنيد بايد به نحوي به‌صورت مجاز استعمال كنيد. اين مسئله راجع به اسم فاعل نيز همين‌طور است؛ درخصوص ضارب هم مثل مضروب شما اگر بخواهيد مفهوم حدثي آن را اراده كنيد و بعد از ده سال بگوييد «هذا ضارب»، يعني «هذا الان يضرب» اشتباه مي‌كنيد، الان اين فرد متصف به اين صفت نيست و در حال اتصاف نيست؛ الان ايجاد ضرب نمي‌كند و از او ضرب صادر نمي‌شود، اما اگر به‌عنوان وصف باشد تا ده سال ديگر هم اگر پرونده‌ي قتل و يا ضرب در دادگاه جريان داشته باشد، هرگاه كه قاضي مي‌خواهد متهم را خطاب كند مي‌گويد ضارب، حال اگر مفهوم ضارب در اينجا به‌معناي حدوث فعل از فرد باشد، او كه فعلاً مشغول ضرب است و نمي‌تواند بيايد؛ اين‌گونه نيست و هنگامي كه قاضي مي‌گويد ضارب كيست، يعني آن كسي كه اين صفت روي او مانده و اين انگ به او خورده است و متهم به ضرب است. بنابراين حتي در اسم فاعل هم نظير اسم مفعول است و اگر اين اشكال را مي‌كنيد بنابراين اسم فاعل از محل نزاع بايد خارج شود و بسا كمتر چيزي در محل نزاع باقي بماند، زيرا راجع به غالب اين عنوان‌ها و اسماء اين دو تصوير را مي‌توان مطرح كرد.

بنابراين اينكه مي‌فرمايند اسم مفعول از محل نزاع بيرون است به اين دليل كه اين تلبس دائمي است، عرض مي‌كنيم تلبس به چه معناست؟ تلبس به چه چيزي؟ آيا شما تلبس به حدث را اراده كرده‌ايد؟ وقتي مي‌گوييد مضروب است يعني آن كسي كه الان ضرب بر او واقع مي‌شود؟ اگر منظور شما اين باشد كه اگر الان بر او ضرب واقع نمي‌شود اين عنوان حقيقتاً به او اطلاق نشده و اين مفهوم هم از اين به‌دست نمي‌آيد؛ اما اگر حتي بعد از ده سال بخواهيد بگوييد كه چون زماني از اين فرد كاري صادر شده، الان نيز اين عنوان به‌صورت صفت بر روي آن باقي مانده است، صحيح است و خيلي از عناوين هم همين‌گونه است. داستاني هست كه فردي بوده به او مي‌گفتند علي بيني‌بُر، اين فرد زن مي‌گرفته بعد بيني او را مي‌بريده، تا زن ديگر نتواند بعد از او با كسي ازدواج كند، اين علي بيني‌بُر كه دم‌به‌دم بيني نمي‌بريده و يك‌وقتي اين كار را كرده بوده كه حال صفت او شده است.

به اين ترتيب اولاً اسم مفعول خارج از محل نزاع نيست، زيرا ممكن است كسي بگويد آن وقتي كه ضرب واقع شده و منقضي شده و به‌نحو حدوثي تلبس منقضي شده است، حال اگر بگوييم اين فرد مضروب و يا مقتول است، آيا مي‌توانيم حقيقتاً بگوييم يا خير؟ ممكن است گفته شود كه اگر به‌نحو نعتي و وصفي مي‌گوييد امكان دارد، اما اگر مراد شما اطلاق حدثي است نه‌خير. به اين ترتيب با توجه به تحليل نحوه اطلاق و مراد از كاربرد اسم مفعول مي‌توان مسئله را حل كرد و همچنان اسم مفعول در محل نزاع باقي مي‌ماند.

 

تقرير عربي

ثمّ إنّه ربّما يتوهّم أيضاً بخروج اسم المفعول عن حريم النزاع؛ لا لأجل عدم بقاء ذاته على ما توُهم في اسم الزمان ، بل لأجل كونه متلبساً دائماً ؛ فالشخص مادام موجوداً يطلق عليه أنّه مضروب أو مقتول، فتكون أسماء المفعولين خارجة عن محط النزاع.

فيلاحظ عليه:

أنّه يجب أن يُحدّد مفهوم المضروب ، فلو أُريد منه المعنى «الحدوثي التجددي» فهو قابل للانقضاء ، ففي الآن الذي وقع عليه الضرب هو مضروب دون الآنات المتتالية.

نعم لو أُريد منه «المعنى الناعت » والمعرّف كما يقال : علی قالع باب خيبر فلا يتصوّر فيه الانقضاء.

وبعبارة أُخرى : فهو بالمعنى الحدوثي يتصوّر له التلبس والانقضاء ، وبالمعنى الوصفي فهو متلبّس دائماً لا يتصوّر له الانقضاء. و فرق بين قالعٌ منونا وبين قالع الباب، الاول لايدل علی الماضي، بخلاف الثاني. کما في کلام حر بن يزيد الرياحي في يوم عاشورا: أمقاتل انت الحسين بن علي؟ و عمر بن سعد...(مقتل المقرّم)

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo