< فهرست دروس

درس اصول استاد رشاد

94/01/31

بسم الله الرحمن الرحیم

دروس الأصول (72)

(مسلسل 462)

(السنه‌ي السّادسة من الدّورة الثّانية/93 ـ 94 الشّمسيّة)

(جلسه‌ي هفتادودوم، سال ششم؛ دوشنبه ـ 31/1/94)

 

موضوع: ملاحظات علی القول بکون النزاع عقليّاً

 

بحث در پاره‌اي از مبادي مبحث مشتق بود. يكي از مبادي اين است كه مشخص كنيم هويت معرفتي اين مبحث چيست. آيا اين مبحث از زمره‌ي مبادي اصول است يا از مسائل آن؟ آيا حيث عقلي دارد يا حيث لفظي؟

گفتيم در اينكه آيا اين بحث عقلي است يا لفظي است، دو نظريه مطرح شده است؛ يك نظريه مي‌گويد اين بحث يك بحث عقلي است و استدلال مي‌كند براي مدعاي خودش و جمعي از اعاظم نيز بر اين نظر بوده‌اند. مبدع اين نظريه مرحوم شيخ هادي تهراني است و عده‌اي از بزرگان نيز از ايشان پيروي كرده‌اند. عده‌اي ديگر گفته‌اند كه اين بحث يك بحث لفظي است و در حوزه‌ي لغت قابل طرح است. بزرگاني مثل محقق نائيني، محقق عراقي، محقق اصفهاني و بعضي از اعاظم از معاصرين و احياء بر اين نظر هستند.

استدلالي كه بر نظريه‌ي اول شده درواقع سه مقدمه دارد:

مقدمه‌ي اول اينكه: اخصي و اعمي در معناي مشتق با هم اختلافي ندارند. اينكه مشتق به چه معناست محل اختلاف نيست؛ بلكه اختلاف بر سر آن است كه چگونه حمل اتفاق مي‌افتد؟ «ضارب» يعني زننده، و در اينجا هم اخصي (آن‌كه مي‌گويد مختص به متلبس بالفعل است) و هم اعمي (آن‌كه مي‌گويد اعم از متلبس بالفعل و من قضي عنه التلبس است) مي‌گويند ضارب يعني زننده. بحث در مطلب ديگري است و آن اينكه اگر اين ضارب محمول واقع شد و گفتيم: «زيدٌ ضاربٌ» آن زماني كه زيد در حال ضرب و تلبس است، فقط همان زمان را شامل مي‌شود يا فراتر از آن را هم شامل مي‌شود؟ مبناي آن اين است كه ما دوجور حمل داريم: «حمل هوهو» و «حمل ذوهو». در حمل مواطات (هوهو) يك نوع تساوي لازم است. درواقع حمل كه صورت مي‌پذيرد وجوداً بايد اتحات محفوظ باشد و همين الان ضرب در حال وقوع باشد؛ ولي در حمل ذوهو اين‌گونه نيست؛ در اينجا اگر در وقتي از اوقات اين اتفاق افتاده باشد و تلبس واقع شده باشد، و همين‌قدر كه به‌صورت قضيه‌ي موجبه‌ي جزئيه يك‌باز زيد ضرب كرده باشد، ولو الان منقضي شده باشد و الان بالفعل ضارب نباشد، براي حمل ذوهو كفايت مي‌كند. در حمل جامد، حمل بايد هوهو باشد و در حمل مشتق هم مي‌تواند به نحو مواطات و هوهو باشد و هم مي‌تواند ذوهو باشد. آنهايي كه اعمي هستند مي‌گويند مشتق با جامد اين تفاوت را دارد. شما مي‌توانيد بگوييد «الجدار جسمٌ» فقط زماني كه واقعاً جسم باشد ولي اگر اين جدار تبديل به انرژي شد و ديگر ماده نبود نمي‌توانيد بگويد «جسمٌ» يا «مادةٌ». در حمل هوهو بايد اين‌هماني مطلق حاصل باشد و جامد اين‌گونه حمل مي‌شود. در جامدها فقط و فقط حمل هوهو درست است. در حمل جامد بايد آن يگانگي و اين‌هماني محقق باشد تا بتوانيم اطلاق كنيم؛ اما در مشتق لازم نيست و تنها كفايت مي‌كند كه في وقتٍ من الاوقات و در حيني واقع شده باشد، كه در اين حال مي‌توان مشتق را حمل كرد، اما جامد را در اين شكل نمي‌توان حمل كرد.

پس تا اينجا هم در معناي مشتق اتفاق نظر هست و وقتي مي‌گوييم «ضارب» همه مي‌گويند يعني زننده. همچنين در اين نيز اتفاق است و محل بحث نيست كه وقتي مي‌خواهيم جامد را حمل كنيم بايد به حمل هوهو و مواطات حمل كنيم و عينيت بايد محفوظ باشد و مساوات باشد.

بحث در اين است كه آيا بين حمل مشتق با حمل جامد فرق است يا خير؟ اعمي‌ها مي‌گويند حمل مشتق را مي‌توان هم به نحو هوهو و هم به نحو ذوهو حمل كرد؛ مثلاً «الجدار ابيض»، ابيض در اينجا مشتق است؛ حال اين الجدار يك روزي سفيد بوده، الان هم مي‌توانيم بگوييم ابيض و يا همين الان هم سفيد است كه مي‌توانيم بگوييم ابيض. ولذا تفاوت در نوع حمل است و مسئله‌ي ما معنوي نيست بلكه مسئله‌ي صدق و مصداقي است. آيا فرد مشتق محدود است به متلبس بالفعل و يا محدود نيست و اعم از متلبس بالفعل و عدم حال تلبس و زمان انقضاي تلبس را نيز شامل مي‌شود؛ بنابراين بحث ما در اينجا منطقي، فلسفي و عقلي است. اين استدلال عمده‌ي مرحوم شيخ هادي تهراني است و ديگران هم اين نظر را تكميل و تبيين كرده‌اند.

نقدهايي كه بر اين نظر وارد شده است اين است كه اولاً در اينجا سؤال اين است كه ما مي‌پرسيم مشتق چگونه وضع شده است؟ آيا مشتق وضع شده براي اينكه به آنچه متلبس به مبدأ هست اطلاق كنيم، يا نه اگر تلبسي ولو احياناً في وقت من الاوقات هم رخ داده بوده را هم شامل مي‌شود؟ حال اگر شما سؤال را عقلي و يا فني و دقّي مي‌كنيد مسئله‌ي ديگري است. در اينجا بايد به عرف مراجعه كنيم. عرف اين مسئله را چگونه مي‌فهمد؟

ظاهر قضيه اين است كه سؤال اولي و در بدو امر سؤال از وضع است. مسئله‌ي‌ وضع مسئله‌اي‌ اعتباري، عرفي و غيردقّي است. مسائل مربوط به الفاظ حيث قراردادي دارد و اعتباري است و عموماً به مسامحات عرفيه آميخته است. در اينجا بايد به فهم عرف توجه كرد. اين مسئله را كه مبحثي در حوزه‌ي ادبيات است وارد حوزه‌ي عقليات نبايد كرد. شاهد اين نكته هم اين است كه تا زمان شيخ هادي تهراني هيچ‌كس موضوع را اين‌گونه تقرير نكرده بوده؛ بلكه بزرگان از اصولييون اين بحث را در مبحث الفاظ مطرح مي‌كردند و ادبا نيز كه كارشان ادبي است و به حوزه‌ي عقليات ارتباطي ندارد.

البته اين‌گونه كه شما تقرير مي‌كنيد، مي‌توان تقرير عقلي كرد و بي‌راه هم نيست كه بگوييم دو جور حمل داريم و تفاوت اين دو حمل نيز اين است كه حمل هوهو بايد محقق باشد و اتحاد وجودي لازم دارد و در حمل ذوهو لازم نيست كه اتحاد وجودي باشد و همين‌قدر كه وقتٌ من الاوقات اتفاق افتاده باشد كفايت مي‌كند. بعد اينجا بگوييم كه در بحث جامد و مشتق هم حمل جامد هوهويي است و حمل مشتق بيشتر ذوهو است و حمل آن تفاوت مي‌كند. درواقع شما مي‌توانيد روي يك بحث لفظي يك نظريه‌ي عقلي را مطرح كنيد، و به اين صورت تقرير كنيد؛ ولي اين تقرير شما غير از آن است كه بگوييم اين بحث ذاتاً عقلي است. بنابراين بحث مشتق يك بحث لغوي است و لغويون مطرح كرده‌اند و بعد نيز اصوليون آن را در باب الفاظ طرح كرده‌اند و پيشينه‌ي مسئله حاكي از اين است؛ اما اگر شما مطلب عقلي كنيد و تقرير ارائه كنيد كه مسئله حالت عقلي پيدا كند، به نظر ما از مدار بحث خارج مي‌شويد.

اما به فرض كه مطلب را عقلي بكنيد اينجا طبعاً بحث به اين سمت مي‌رود كه بگوييم اگر چيزي الان بالفعل فاقد مبدأ است و واجد مبدأ نيست، بخواهيم آن را هم از مصاديق نفس‌الامري قلمداد كنيم مشخص است كه جور درنمي‌آيد؛ ولي اشكال اساسي در اين است كه اين مبحث را نبايد عقلي كرد و اين مبحث ذاتاً عقلي نيست و بحث در اينجا لفظي و لغوي و از حوزه‌ي اعتباريات است؛ اما اگر تقرير عقلي بكنيد به‌ناچار بايد چنين رأيي بدهيد كه در آنجا هوهويت و تساوي و وحدت وجودي لازم است و الان اين وحدت گسسته شده است و الان فاقد است و به فاقد كه نمي‌توان واجد اطلاق كرد.

نكته‌ي ديگر از طرف مرحوم محقق اصفهاني مطرح شده است. ايشان مي‌فرمايد: اينكه شما مي‌گوييد حمل هوهو در جوامد صورت مي‌بندد و در مشتقات چنين نيست و در حوزه‌ي مشتقات بايد به حمل ذوهو حمل كرد، ظاهراً خود منطقيين به چنين چيزي مقيد نيستند و اين استدلال با مبناي اهل منطق سازگار نيست. منطقيين مي‌گويند درست است كه حمل هوهو در جوامد هست، اما در مشتقات هم مي‌تواند اتفاق بيافتد. براي مثال هم اين جمله درست است كه بگوييم: «الجدار جسمٌ» و ما اينجا جسم را بر جدار حمل كرده‌ايم و مشتق نيست بلكه جامد است؛ اما منطقيين حمل هوهو را منحصر به جامد نمي‌دانند و در همين جمله اگر كلمه‌ي «ابيض» را به‌جاي «جسم» بگذاريد جمله درست است. «الجدار ابيض» جمله‌اي است كه از نظر منطقي صحيح است و به اين ترتيب منطقيون مشتق را هم به نحو هوهو حمل مي‌كنند و آنها بي‌آنكه تفاوتي بين اينكه محمول جامد باشد يا مشتق باشد، حمل هوهو انجام مي‌دهند و اينكه شما گفتيد كه حمل هوهو به جوامد اختصاص دارد و وقتي به مشتقات مي‌رسيم بايد حمل ذوهو بكنيم، چون ابيض يعني ذوبياض، پس بايد ذوهو حمل كرد؛ اين حرفي كه شما مي‌زنيد از نظر منطقيون محل بحث است و آنها چنين حصري را قائل نيستند. درنتيجه تقريب و تقرير شما، ولو بخواهيد عقلي هم تقرير كنيد، به لحاظ اهل علوم عقلي و اصحاب منطق به طرزي كه شما مي‌فرماييد صحيح نيست و منطقيون حمل هوهو را مختص جوامد نمي‌دانند، بلكه در مشتقات هم حمل هوهو انجام مي‌دهند.

به اين ترتيب تقريبي كه مرحوم شيخ هادي تهراني انجام داده و بعضي از اعاظم نيز آن را تقويت كرده‌اند زير سؤال مي‌رود. پس اين قول اجمالاً قابل پاسخگويي است، اما اگر بخواهيم بحث را لغوي بدانيم آن‌گاه نزاع بين سه جريان به چه نتيجه‌اي خواهد رسيد ان‌شاءالله در جلسات بعد وارد مي‌شويم.

 

تقرير عربي

فيمکن تلخيص استدلال القائلين بکون النزاع عقلياً في فقرتين :

الاولي: لاخلاف في مفهوم المشتقّ بين الاخصّي والاعمّي ، فلانزاع بينهم في المعني .

الثانية: الاختلاف بينهما جارٍ في کيفية الحمل؛ فالاخصّي يراه من قبيل حمل الـ«هوهو» والمواطاة ، والاعمّي يراه من قبيل حمل الـ«ذوهو» والاشتقاق، الذي يکفي في صحته وقوع التلبس بالمبدأ بنحو الموجبة الجزئية و في وقت مّا؛ فالنزاع يقع في المصداق و شمول المشتق وعدمه علی المنقضي عنه حال التلبس بالمبدأ.

 

وقديلاحظ علی القول بعقلنة النّـزاع:

اوّلاً: بانّ البحث عند الأصوليين کان يدور مدار کيفية وضع هيأة المشتق ، والوضع مسألة لغوية عرفية ، لا فلسفية عقليّة بلاريب فيه.

وثانياً: بانّـه لو سلّمنا لامکان تقرير المسألة بنحو عقلي ايضاً، لکن ابناء اللغات و هم اهل العرف ليس لديهم التفطن بمثله ، بل مثله اجنبي عن اذهانهم جدّاّ.

وثالثاً: بانّ هذا القول ـ کما قال المحقق الاصفهاني ـ يخالف مصطلح المناطقة ؛ فانّ حمل «هوهو» عندهم لايختص بالجوامد کـ«الجدار جسم» مثلاً، بل الحمل في مثل «الجدار ابيض» ايضا من قبيل هوهو عندهم من دون فرق. والسلام.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo