< فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

93/12/11

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تتميم الملاحظات بالنسبة الی ما استدل به المحققّ الخراساني علی الامتناع
راجع به استدلال محقق خراساني، مبني بر امتناع استعمال لفظ واحد در آنِ واحد، در اكثر از معنا بحث مي‌كرديم. بعد از تقرير استدلال ايشان كه عبارت بود از اينكه: «وضع عبارت است از جعل لفظ، وجه براي معنا و افناء لفظ در معنا» و به همين لحاظ امكان ندارد كه توأماً و در آنِ واحد لفظ در دو معنا فاني شود، بنابراين عقلاً محال است كه لفظ در اكثر معنا استعمال شود، زيرا استعمال همان افناي لفظ در معناست و امكان افناء در دو معنا وجود ندارد.
در پاسخ عرض كرديم: اولاً: لفظ در معنا فاني مي‌شود و چون مرآت در مقابل تمثال مي‌گردد، اثر جعل نيست، بلكه ثمر استعمال است. ثانياً: اصولاً استعمال لفظ در معنا، مانند ساير افعال، براساس علم و اراده صورت مي‌بندد و هنگامي كه تحليل مي‌كنيم متوجه مي‌شويم كه حين استعمال سير مطولي از مراحل سپري مي‌شود كه مشتمل بر ملاحظات بسياري است و اين ملاحظات در بعضي از مراحل با هم انجام مي‌شود و همه‌ي موارد مورد لحاظ، همزمان صورت مي‌بندد و اين به‌عنوان يك واقعيت و به مثابه تحليل ماهيت استعمال روشن است؛ پس اين سخن كه بگوييم نمي‌توان حين استعمال لفظ دو لحاظ كرد، صحيح نيست و نه دو لحاظ، كه لحاظات مختلفه‌اي در جريان استعمال اتفاق مي‌افتد.
در اين جلسه قصد داريم بعضي نكات ديگر را در نقد بيان مرحوم آخوند مطرح كنيم. ازجمله: به فرض كه بپذيريم وضع عبارت است از اينكه جاعل، لفظي را در قبال معنايي فاني مي‌كند و لفظ را چون وجه و آيينه براي ذي‌وجه و تمثال قرار مي‌دهد؛ ولي اين مسئله، مسئله‌ي وضع است، درحالي‌كه نزاع ما بر سر استعمال است. مگر نگفتيم كه مسئله‌ي امكان و عدم امكان و جواز و عدم جواز استعمال لفظ در اكثر از معنا در مقام استعمال مطرح مي‌شود، درحالي‌كه بحث اشتراك در مقام وضع بود؟ ايشان مي‌فرمايند مقام وضع اين‌گونه است، يعني واضع، لفظ را در معنا فاني مي‌كند، بنابراين در مقام وضع اين‌چنين است؛ درحالي‌كه محل بحث ما محل استعمال است و ما مي‌گوييم استعمال ممكن است يا نه. هرچند ممكن است كسي بگويد كه وقتي وضع آن‌چنان باشد در استعمال نيز قهراً همين اتفاق مي‌افتد؛ ولي به‌هرحال ايشان راجع به وضع فرموده‌اند كه فاني‌كردن لفظ در معناست و بحث ما در مقام استعمال و تفهيم است.
نكته‌ي ديگر اينكه گفتيم مسئله‌ي استعمال و عدم استعمال لفظ در اكثر از معنا مختص به مشترك لفظي نيست؛ بلكه در موارد متعدده‌اي چنين چيزي متصور است كه لفظي در چند معناي خودش به‌صورت همزمان استعمال شود. يكي از آنها مشترك لفظي است؛ يعني لفظي به‌صورت حقيقي در دو يا سه معنا وضع شده است. شما به وضع ايراد گرفتيد، اما اگر لفظ در اكثر از معنا وضع شده باشد كه همگي معناي حقيقي نباشند چه؟ يعني اگر لفظي در معناي حقيقي و مجازي خود با هم استعمال شود چه مي‌شود؟ شما براساس ماهيت وضع اشكال گرفته‌ايد و گفته‌ايد كه وضع فاني‌شدن و وجه‌قراردادن لفظ است در مقابل معنا به‌مثابه ذي‌وجه؛ حال اگر لفظي توأماً در معناي حقيقي و مجازي خود به‌كار رود تكليف چيست؟ در معناي مجازي كه وضعي اتفاق نيافتده تا اينكه معناي مجازي، ذي‌وجه لفظ قلمداد شود؛ زيرا در معناي مجازي فرض بر اين است كه وضعي اتفاق نمي‌افتد. آنجا مستعمل به مناسبت تناسبي كه بين معناي حقيقي و مستعملٌ فيه مجازي وجود دارد، لفظ در مستعملٌ فيه مجازي نيز استعمال مي‌كند و به اين ترتيبي در آنجا وضعي اتفاق نمي‌افتد. اگر مشكل شما اين است كه ماهيت وضع آن است كه لفظ، وجه براي معنا كه ذي‌وجه قلمداد شود قرار مي‌گيرد، در مجاز كه ما وضع نداريم. پس اگر لفظ در اكثر از معنا كه يكي حقيقي است و بقيه مجازي هستند به‌كار رود، اين محذوري كه شما مي‌فرماييد لازم نمي‌آيد. پس اشكال شما بر اين نيست كه استعمال لفظ در اكثر از معنا ممكن است يا نه؛ بلكه اشكال شما در اين است كه آيا مي‌توان لفظ را در دو معناي حقيقي آن به‌كار برد؟ چون استعمال لفظ در اكثر از معنا اعم از آن است كه لفظ در معاني حقيقي خود به‌كار رود و يا در يك معناي حقيقي و معنا يا معاني مجازي. بنابراين دليل شما اخص از مدعاست؛ زيرا مدعاي شما اين است كه كلاً استعمال لفظ در اكثر از معنا ممكن نيست؛ دليل شما نيز اين مسئله است كه در مشترك چنين چيزي محال است؛ حال ما مي‌گوييم در مجاز چه مي‌شود؟
مطلب ديگر اينكه شما مي‌فرماييد مشكل اين است كه وضع، جعلِ لفظ چون وجه، براي معنا چون ذي‌وجه و فاني‌كردن لفظ در معناست و امكان ندارد كه يك لفظ در دو معنا فاني شود. ما عرض مي‌كنيم كه بنابراين اشكال در وضع است و نه در استعمال و چنين چيزي خلاف نظر خود شماست. شما اشتراك را قبول داريد و مي‌گوييد لفظ مي‌تواند براي چند معنا وضع شود؛ اما اين اشكالي كه شما مي‌گيريد بر وضع واقع مي‌شود و به اين صورت خلاف مبناي خود شماست. درحقيقت اشكال در اين است كه امكان ندارد كه يك لفظ در چند معنا فاني شود؛ زيرا وضع لفظ براي معنا، افناي لفظ در معناست؛ پس اشكال بر وضع وارد است و بنابراين مشكل در اينجاست كه نمي‌توان لفظ را بر دو يا سه معنا وضع كرد؛ تا چه رسد به اينكه نتوان در چند معنا استعمال كرد. اگر هم منعي در استعمال لفظ در اكثر از معنا هست، تقرير شما برمي‌گردد به منع در وضع لفظ براي اكثر از معنا؛ بنابراين موضعي كه شما در اينجا اتخاذ كرده‌ايد خلاف مبناي شما در مسئله‌ي اشتراك است.
اشكال ششم از مرحوم آقاي حائري(ره) است. ايشان در اين خصوص دو مورد نقض مطرح فرموده‌اند. ايشان فرموده‌اند آنچه‌را كه استاد ما صاحب كفايه فرموده‌اند منتقض به دو مورد نقض است. ايشان مي‌فرمايند نمي‌شود لفظ در اكثر از معنا استعمال شود، چراكه نمي‌توان همزمان لفظ را در دو معنا فاني كرد؛ اما مرحوم آقاي حائري مي‌فرمايند مواردي داريم كه چنين اتفاقي افتاده است. استعمال لفظ در اكثر از معنا نيست، ولي همين محذوري كه ايشان مي‌فرمايند در آنجا نيز مي‌توانست پيش بيايد ولي پيش نيامد.
مورد نقض اول: در مورد عام استغراقي. در عام استغراقي لفظ واحدي را در نظر مي‌گيريم كه احكام متعدده‌اي را متوجه موضوعات متعدده مي‌كند. در عام استغراقي لفظي را به‌كار مي‌بريم كه در نظر داريم مجموعه‌ي افرادي كه در ذيل آن عام هستند داراي احكام متعدده باشند؛ يعني هنگامي كه لفظ عام استغراقي را به‌كار مي‌بريم، افراد متعدده را همزمان لحاظ مي‌كنيم كه بر آنها احكام متعدده‌اي را بار مي‌كنيم؛ به اين ترتيب عام استغراقي نقض فرمايش شماست.
مورد نقض دوم وضع عام و موضوعٌ له خاص است. شما لفظي را به نحو عام، براي موضوعٌ لهي خاص وضع مي‌كنيد. براي مثال مي‌گوييد من اين لفظ را به نحو عام براي رجل يا حجر وضع مي‌كنم. براي حجر وضع مي‌كنم، اما در حين استعمال اين لفظ در هر مصداق و موردي از حجر استعمال مي‌شود. همين‌كه وضع عام صورت مي‌گيرد، درواقع چندين و بلكه بي‌شمار موارد در نظر گرفته مي‌شود و بر آنها وضع مي‌شود. اين لفظ نيز بعداً در تمام اينها استعمال خواهد شد. بنابراين مي‌توان در حين لحاظ، لحاظات متعدده‌اي را داشته باشيم و لفظ را در آنها به‌كار ببريم.
اين نيز اشكال ششم بود كه ما به اقتباس از محقق حائري عرض كرديم. البته بعضي از مشايخ ما اشكال مرحوم آقاي حائري را پاسخ داده‌اند؛ به اين صورت كه گفته‌اند موارد نقض آقاي حائري بر صاحب كفايه وارد نيست. گفته‌اند ايشان فرموده‌اند استعمال لفظ در اكثر از معنا، افناء لفظ است در آن معاني و همزمان نمي‌توان يك لفظ را در چند معنا افناء كرد و اگر در يكي فاني شود ديگر نمي‌تواند در ديگري فاني شود؛ اما آنچه كه مرحوم آقاي حائري مي‌گويند با اين مطلب نمي‌سازد؛ اگر حقيقت وضع و استعمال اين است، استعمال يك لفظ در چند معنا ميسر نيست، زيرا نمي‌توان دو بار و يا سه بار لفظ را در دو يا سه معنا افناء كرد. آن چيزي كه مرحوم آقاي حائري مي‌گويند از قسم افناء لفظ در معاني متعدده نيست؛ در موارد نقضي كه ايشان مطرح كرده‌اند لفظي در چند معنا افناء نمي‌شود. لهذا موارد نقضي كه مرحوم آقاي حائري به آنها استشهاد كرده‌اند با تفسيري كه مرحوم آخوند از استعمال دارند ربطي ندارد.
به‌نظر مي‌رسد كه اشكالاتي را كه بر اصل مبناي مرحوم آخوند كرديم و گفتيم كه وضع عبارت از فاني‌كردن و وجه قراردادن لفظ در مقابل معنا، به‌مثابه ذي‌وجه نيست، بلكه وضع عبارت است از اينكه ما لفظ را چونان علامتي در مقابل ذي‌العلامه قرار بدهيم كه هرگاه آن لفظ را القاء مي‌كنيم آن ذي‌العلامه به ذهن مخاطب خطور كند و در اين نيز افنائي وجود ندارد. افناء اثر وضع نيست، بلكه ثمر استعمال است و بر اثر كثرت استعمال آن‌گونه مي‌شود كه وقتي لفظ گفته مي‌شود گويي معنا گفته مي‌شود و لفظ در اين ميان نيست. همين‌طور اشكالات ديگري هم مطرح كرديم، و گفتيم كه وقتي لفظ وضع مي‌شود فرايندي را طي مي‌كند و مجموعه‌اي از لحاظات اتفاق مي‌افتد و بعضي از اين لحاظات به موازات يكديگر و توأماً اتفاق مي‌افتند؛ ولذا اصل مبناي مرحوم آخوند زير سؤال مي‌رود و مرحوم آقاي حائري هم مي‌توانند بفرمايند كه اصلاً مبناي مرحوم آخوند را قبول نداريم. شما در اينجا جواب مرحوم حائري را دوباره براساس اشكالي كه آقاي حائري كرده‌اند مي‌دهيد و اين گويي يك نوع مصادره به مطلوب است. مرحوم حائري دو نقضي را مطرح مي‌كنند و بسا مبناي مرحوم آخوند را هم قبول نداشته باشند كه استعمال همان افناء است، و ما هم اشكال كرديم و گفتيم كه وضع لفظ درواقع فاني‌كردن لفظ و وجه‌قراردادن لفظ براي معنا نيست و استعمال لفظ نيز اين‌گونه نيست، و با توجه به نقدي كه بر تفسير مرحوم آخوند بر وضع داشتيم اين اشكال وارد نيست، زيرا اصلاً مبناي مرحوم آخوند اشكال دارد. همچنين خود بزرگاني كه موارد نقش مرحوم آقاي حائري را نقد مي‌كنند نيز مبناي آخوند را قبول ندارند و قائل به علاميت هستند؛ نيز خودشان اصل اين مسئله كه استعمال عبارت از افناست را نيز قبول ندارند؛ هرچند كه اين نكته هم قابل بحث است كه مرحوم آخوند گفتند كه وضع به‌معناي وجه قراردادن لفظ در مقابل معناست و اينجا مقام، مقام استعمال است و مشتكل به محقق حائري هم مي‌گويد محقق خراساني استعمال را به‌معناي افناء قلمداد كرده‌اند، درحالي‌كه ايشان وضع را به‌معناي فاني‌كردن لفظ در معنا قلمداد فرموده بودند. لهذا به نظر ما جوابي كه بعضي اعاظم از معاصرين به مرحوم آقاي حائري در نقد بر صاحب كفايه مي‌دهند ناجح و كافي نيست.
اشكال ديگري كه بر محقق خراساني و ديگراني كه جزء ممتنعين هستند مي‌توان وارد كرد اين است اولاً شما لفظ را وجه قراردادن براي معنا به اين معنا گرفته‌ايد كه لفظ در معنا فاني مي‌شود؛ والا اگر وجه معادل علامت معني شود و بگوييم لفظ را علامت براي معنا قرار مي‌دهيم اشكالي ندارد؛ اما اگر به‌معناي حادّ آن اخذ كنيم و بگوييم لفظ در معنا فاني مي‌شود و بالنتيجه لفظ ديگر ديده نمي‌شود و به تعبير ايشان انگار خود معنا القاء مي‌شود. اگر به اين معنا بفرماييد ما به سراغ وجدان و نفس خود مي‌رويم؛ آيا واقعاً اين‌گونه است؟ آيا واقعاً وضع عبارت است از افناء لفظ در معنا؟ وجدان مي‌كنيم كه چنين چيزي نيست. لفظ را به‌صورت كاملاً اعتباري و تابع اعتبار معتبر در مقابل معنايي قرار مي‌دهيم. ايرادي ندارد كه بر اثر كثرت استعمال چنين حالتي به‌وجود بيايد، اما وضع اين نيست. همچنين اگر عملاً و خارجاً هم وضع و استعمال را تحليل كنيم به اين نتيجه مي‌رسيم كه اين‌گونه نيست و مشكل و محذوري كه مرحوم آخوند فرموده‌اند لازم نمي‌آيد. ايشان مي‌فرمايند چون وضع يا استعمال عبارت است از فاني‌كردن لفظ در معنا، نمي‌توان همزمان لفظ را در دو معنا فاني كرد؛ ولي در عمل چنين شده است؛ ما ملاحظه مي‌كنيم الفاظ بسياري در بسياري از مواقع و از سوي بسياري از ابناء يك لغت و زبان وجود دارد كه در اكثر از معنا استعمال مي‌شود. براي مثال سه نفر را در نظر بگيريد كه نام آنها زيد است. يكي در حياط است، ديگري پشت ديوار است و ديگري نيز در مجلس نشسته است؛ منادي فرياد مي‌زند «يا زيد» و منظور او اين باشد كه يك‌يك اينها را صدا كند؛ در جواب هر سه مي‌گويند «بله». باز مي‌گويد بيا و به داد من برس؛ باز هر سه بلند مي‌شوند و مي‌روند. اين آقا قصد كرده كه سه زيد را با يك كلمه صدا كند و آنها هم اجابت كردند، و يا در جمعي عبارت مهندس يا دكتر را به‌كار مي‌بريد و ممكن است چند نفر به‌صورت همزمان پاسخ شما را بدهند. به لحاظ وقوعي نيز چنين چيزي مشكل ندارد و واقع مي‌شود.
لهذا بيان آن بزرگوار كه نمي‌توان لفظ را در اكثر از معنا استعمال كرد، چون به‌معناي افناء لفظ در معاني مختلفه است و نمي‌شود كه يك لفظ در معاني مختلفه همزمان و به موازات افناء شود، درست نيست و در عمل هم مشكلي پيش نمي‌آيد؛ اولاً وجداناً مي‌يابيم كه وضع، افناء نيست و حتي در مقام استعمال هم اين‌گونه نيست و همين‌كه در مقام وقوع نيز مشاهده مي‌كنيم كه چنين چيزي ممكن است و بارها گفته شده است كه «ادلّ دليل علي امكان شيء وقوعه». وقتي وقوعاً مي‌شود كه لفظ در اكثر از معنا استعمال شود، چرا بگوييم نمي‌شود؟
بنابراين اصل امتناع با توجه به برخي اشكالاتي كه ما مطرح كرديم زير سؤال مي‌رود و مبناي مرحوم آخوند و دليلي كه اقامه فرموده‌اند نيز بيش از اصل مسئله زير سؤال مي‌رود. ما هفت وجه و نكته را در نقد فرمايش ايشان عرض كرديم. والسلام.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo