< فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

93/10/06

بسم الله الرحمن الرحیم

دروس الأصول (31)
(مسلسل 421)
(السنة السّادسة من الدّورة الثّانية/93 ـ 94 الشّمسيّة)
(جلسه‌ي سي‌ويكم، سال ششم؛ شنبه ـ 6/10/93)

موضوع: الثامن: القول بالجامع الاستيساعي، وهو للعلاّمة الطباطبائي (قدّه)
راجع به نظريه‌ها و تقريرهاي راجع به تصوير جامع (بنا بر قول به صحيح) بحث مي‌كرديم. آخرين تقرير متعلق به علامه‌ي طباطبايي(رض) است كه در حاشيه‌ي كفايه مطرح كرده‌اند.
ايشان مي‌فرمايند: اسماء امور اعتباريه‌ي مركبه كه قهراً به جهات مختلفي با هم اختلاف دارند، معمولاً به اين صورت جعل مي‌شود كه ابتدا صورت ابتدايي كه از موضوعٌ‌له پديد مي‌آيد مصب جعل است و لفظ را براي آن صورت ابتدايي جعل مي‌كنند. اين لفظ نيز قهراً براي انواع صورت ابتدايي قابل اطلاق است؛ اطلاق اوليه به‌صورت تواطي است. در اينجا به نان مثال مي‌زنند و مي‌گويند صورت اول چيزي كه به نام «خبز» نام‌گذاري مي‌شود اين است كه با آرد گندم درست شود و به انواع نان كه با آرد گندم پخته مي‌شود خبز گفته مي‌شود و اين نكته به صورت تواطي اتفاق مي‌افتد كه به همه‌ي انواع نان از اين قسم كه از خمير آرد گندم درست مي‌شود اطلاق مي‌شود. خاصيت نان سيركردن انسان و سدّ جوع است. سپس به غلّه‌ي ديگري به نام شعير برمي‌خورند كه آرد آن هم مي‌تواند خميرمايه‌ي پخت نان باشد، كه به آن هم خبز مي‌گويند. بعد از مدتي متوجه مي‌شوند كه با برنج هم مي‌توان پخت، به آن هم خبز مي‌گويند. سپس مي‌فهمند كه با ذرت هم مي‌توان نان درست كرد و همان خاصيت و غرض را كه سدّ جوع است دارد و از اين نيز به خبز تعبير مي‌كنند. به تدريج انواع و مراتبي به‌وجود مي‌آيد و به نقطه‌اي مي‌رسد كه انواع نان از لحاظ ماده‌اي كه از آن ساخته مي‌شود و عناصري كه در خمير و تهيه‌ي نان به كار مي‌رود و از نظر طعمي كه پديد مي‌آيد و از حيث اندازه‌ها و اشكالي كه به وجود مي‌آيد و نيز از حيث نرمي و سختي صورت‌هاي مختلفي پيدا مي‌شود و رفته‌رفته به سمتي مي‌رود كه كل اينها را كه احتمالاً به لحاظ تنوع بي‌شمار هستند نان مي‌گويند.
اين فرايندي است كه در نام‌گذاري و تسميه‌ي امور اعتباريه‌ي مركبه جاري است. صورت قضيه نيز به اين نحو است كه ابتدا وضع ساده‌اي از موضوعٌ‌له به‌وجود آمده، كه آن وضع ساده مدام تغيير مي‌كند، ولي همگي در اين نقطه مشترك هستند كه غرضي را كه منظور از نان بوده تأمين مي‌كنند؛ ابتدا لفظ خبز به‌صورت تواطي بر همه‌ي اينها اطلاق مي‌شود، اما بعد كه مراتبي از اين ماده به‌وجود مي‌آيد، رفته‌رفته به اطلاق تشكيكي تبديل مي‌شود و به تشكيك به اين انواع و مراتب خبز اطلاق مي‌شود. ابتدا گويي انواع هم‌عرض هستند كه به صورت تواطي به آنها خبز اطلاق مي‌شود، سپس انگار تنوع و تفاوت زياد مي‌شود و مراتبي به وجود مي‌آيد و تدريجاً به همه‌ي اينها به نحو تشكيكي خبز گفته مي‌شود. سپس به نقطه‌اي مي‌رسد كه آن معنايي كه در ذهن افرادي كه اين لفظ را اطلاق مي‌كنند، بسيار باز مي‌شود و وسعت پيدا مي‌كند و معنايي كمابيش مبهم مي‌شود و نسبت به خصوصيات، همانند اندازه، شكل، وزن، حجم، طعم، مواد به كار رفته، و...، لابشرط مي‌شود.
درحقيقت آنچه كه اينها را به هم پيوند مي‌زند، تأمين غرض؛ سد جوع است. همه‌ي اينها سد جوع مي‌كنند. به اعتبار عنصر غرض، انگار وحدت بين اينها محفوظ است و مي‌توان عنوان خبز را به آنها اطلاق كرد. بنابراين يك صورت اوليه از شيء كه پديد مي‌آيد داريم كه عنواني انتخاب مي‌شود و تسميه‌اي صورت مي‌گيرد و به آن اطلاق مي‌شود؛ سپس تنوع پديد مي‌آيد و همان لفظ بر انواع مختلف به‌صورت تواطي اطلاق مي‌شود؛ پس از آن مراتبي به‌وجود مي‌آيد و آن عنوان به‌صورت تشكيكي بر آن مراتب اطلاق مي‌شود. تا اينكه به جايي مي‌رسد كه به دليل تنوع و مراتب فراواني كه به‌وجود مي‌آيد خصوصيات چندان مد نظر استعمال‌كنندگان نيست و ذهن بيشتر معطوف به تأمين و عدم تأمين غرض است؛ تا جايي كه غرض تأمين مي‌شود و سد جوع محقق است، به شكل مسامحي و پيوسته اتساع‌پذير لفظ را در اطلاق به آن شيء ـ به رغم اختلاف فراواني كه از حيث انواع و مراتب دارد ـ به نحو تشكيكي اطلاق مي‌كنند. چنين چيزي در مركبات اعتباري كه متطور هستند متعارف است.
صلاة و يا كلاً عبادات هم همين‌گونه است. عبادت نيز درواقع از نوع مخترعات عرفيه است. صلاة هم مثل خبز است، به اين معنا كه در ابتدا صورت ابتدايي داشته، مثلاً يك صلاة دو ركعتي بوده كه اركان داشته و بعضي اجزاء و شرايط ديگر؛ سپس چيزهايي به آن افزوده شده است، مثلاً ركعت سومي بر نماز مغرب اضافه شده است. همين‌طور ركعت چهارم براي نمازهاي ظهر و عصر و عشاء. همچنان نيز لفظ صلاة به اينها اطلاق مي‌شده است؛ سپس شرايط ديگري رخ داده و صلاة مضطر و يا صلاة غرقاء به‌وجود آمده است و همه‌ي‌ اينها را صلاة گفته‌اند. به اين ترتيب به‌صور تواطي تنوع پيدا شده و لفظ صلاة بر اين انواع صلواة اطلاق شده است. سپس آن‌قدر فاصله شده و مراتب به‌وجود آمده و آن‌گاه بر همه‌ي اينها به‌صورت تشكيكي اطلاق صلاة شده است. درواقع، گويي كه ابتدا افراد و انواع بوده‌اند و صلاة به آنها اطلاق مي‌شده، و بعد مراتب به‌وجود آمده كه هر مرتبه گويي خودْ يك جامع است. در نهايت يك جامع الجوامع درست شده و همه‌ي اين جامع‌ها منظور شده‌اند و صلاة بر يك جامعي كه جامعِ اين جامع‌هاست اطلاق مي‌شود و اين حالت نهايي اطلاق الفاظ بر مركبات اعتباري است. اين تصويري است كه علامه مي‌فرمايند و از اطلاق به نحو تواطئي شروع مي‌كنند و به اطلاق به نحو تشكيكي، آن هم اطلاق به يك جامع همه‌ي جوامع مي‌رسند.
عنوان نظريه‌ي علامه‌ي طباطبايي را «جامع استيساعي تشكيكي» گذاشته‌ايم؛ يعني جامعي كه مدام توسعه‌پذير است و نهايتاً لفظ به نحو تشكيكي بر مسمي اطلاق مي‌شود. به‌صورت استيساعي تدريجي است و بين هر اطلاق سابق با اطلاق لاحق قرابت زيادي هست، براي همين مسامحه مي‌شود و وضع جديد اتفاق نمي‌افتد؛ از آنجا كه اين تحولات و تطورات آرام‌آرام اتفاق مي‌افتد همان وضع را توسعه مي‌دهند به اين معنا كه هم مسمي و هم اطلاق مدام اتساع پيدا مي‌كند.
البته ايشان مي‌گويند شما در اينجا نبايد اشكال كنيد كه تشكيكي كه شما مطرح مي‌كنيد متعلق به وجود است و در آنجايي است كه ما به الاشتراك عين ما به الافتراق است و در اينجا اصطلاح تشكيك جا ندارد. علامه مي‌فرمايند در پاسخ به اين اشكال مي‌گوييم اشكالي ندارد و در اعتباريات چنين دقت‌هايي را نمي‌كنند؛ زيرا اينجا نيز يك وحدت و مائي وجود دارد كه وحدت به غرض است؛ زيرا همه‌ي نان‌ها سد جوع مي‌كنند و از اين جهت واحد هستند. بنابراين اولاً ما در اينجا درخصوص اعتباريات بحث مي‌كنيم و كاري به حوزه‌ي حقايق نداريم، ثانياً عنصر وحدت‌بخش بين اينها وجود دارد كه همان غايت واحدي است كه همه‌ي اينها بر تأمين آن قادر هستند.

نقد نظر علامه
در مورد نظر علامه مي‌توان گفت كه تقرير ايشان يك مبناي فلسفي براي يك مسئله‌ي اصولي است و بحثي از نوع زبان‌شناسي است.
به نظر مي‌رسد پيرامون نظر ايشان نيز پاره‌اي ملاحظات قابل طرح باشند:
اول: بين جعليات عرف و انشائات شارع تفاوت وجود دارد؛ ولو از جهاتي جعل عرفي با جعل شرعي تقارب و تماثل و تشابه دارند، اما شما مي‌فرماييد كه عرف ابتدا يك چيز ساده‌اي را خبز مي‌نامد، براي مثال انسان اوليه گندم را كشف مي‌كند و سپس متوجه مي‌شود كه آن را مي‌توان خُرد كرد و خمير كرد و با حرارت آن را پخت و خورد و از اين طريق سد جوع شود. انسان اوليه هرگز نمي‌دانست كه در آينده چنين تحول بزرگي درخصوص نان اتفاق مي‌افتد. ما در اينجا عرض مي‌كنيم كه مسئله‌ي شارع با عرف از اين جهت با هم فرق مي‌كند. شارع با مخترع قابل قياس نيست. شارع از ابتدا وقتي صلاة را جعل مي‌كرد آگاه بود كه اين صلاة انواع و اقسام و مراتب دارد و نمي‌توان چنين قياس كرد كه شارع ابتدا لفظ صلاة را براي آن وضعيت و صورت ساده وضع كند، سپس صلاة سه ركعتي و بعد از آن چهار ركعتي و نماز مضطر و غرقاء به‌وجود آيد، بلكه شارع از ابتدا مي‌دانست كه صلاة اقسام و مراتبي دارد. شارع از ابتدا اسمي را براي مسمايي كه داراي انواع و مراتب بوده جعل فرموده است. ممكن است عرف اين‌گونه عمل كند ولي شارع همانند عرف عمل نمي‌كند. شارع از ابتدا لفظ صلاة را بر تمام انواع آن جعل كرده است، ولي ممكن است براي مردم چنين ظهور داشته باشد كه جعل به صورت تدريجي انجام شده است. حتي از استدلال و فرمايش علامه طباطبايي خلاف نظر ايشان را نيز مي‌توان كشف كرد به اين معنا كه عرف بگويد كه ظاهراً شارع از ابتدا صلاة را به همين وسعت وضع فرموده ولي ما چون يك مصداق از آن را ديده بوديم تصور مي‌كرديم صلاة تنها همين مصداق را دارد. معلوم مي‌شود كه شارع عليم حكيم از بدو اختراع صلاة جعلي كه انجام داده‌اند تمام مصاديق را شامل مي‌شده است؛ يعني هم اختراع وسيع بوده، و هم وضع. شارع اين‌گونه نيست كه همانند قانونگذار اگر در جايي مشكل پيدا كرد تبصره‌ي جديدي اضافه كند، بلكه از ابتدا تمام موضوع را با تمام ابعاد و مراتب آن در نظر گرفته و جعل را انجام داده‌اند. اطلاق شارع نيز اتفاقاً قرينه‌ي همين نكته است كه شارع از همان ابتدا معنا را وسيع در نظر گرفته بوده است.
دوم: درست است كه ايشان در انتها گفته‌اند اشكال نكنيد كه بر ماهيات اعتباريه نمي‌توان تشكيك فرض كرد، و در پاسخ به اين تشكيك نيز پاسخي داده‌اند، اما خود ايشان مي‌دانند كه اصطلاح «تشكيك» انواع مشخصي دارد و در آنجايي به كار مي‌رود كه انواع مراتبي باشد كه ما به الاشتراك آنها عين ما به الافتراقشان است و بالعكس؛ اما در اينجا، علي‌المبنا و طبق تقرير چنين چيزي وجود ندارد. ما در اينجا نمي‌فهميم كه چطور تعبير فرموده‌اند كه «در عين اتفاق ذاتي، اختلاف ذاتي هست». در اعتباريات كه چنين فرضي جا ندارد، بلكه در حقايق و مراتب حقيقيه مانند مراتب وجود اين فرض قابل طرح است، اما در اعتبارياتي كه تركيب آنها حقيقي نيست و نسبت و ربط آنها ربط حقيقي و وجودي نيست چنين تعبيري مفهوم ندارد. وقتي مي‌فرماييد براي صلاة انواع عرضيه و مراتب طوليه‌اي مي‌توان فرض كرد، و هر مرتبه‌اي جامعي دارد و در نهايت هم يك جامع الجوامع فرض مي‌كنيم كه صلاة در آخر تشريع و دوره‌ي بعثت انگار بر آن جامع الجوامع اطلاق مي‌شود، ما اينجا سؤال مي‌كنيم كه اين جوامع قبلي چه هستند؟ چگونه شما مرز بين جامع اول صلاة و جامع آخر را مشخص مي‌كنيد؟ شما فرموديد كه ابتدا يك جامع بوده و مصب جامع اولي نيز صورت ساده‌ي صلاتيه است؛ سپس اين صلاة توسعه پيدا كرده و مرتبه‌ي دوم و سوم و... ايجاد شده است. مرز بين اين جامع‌ها كجاست؟ يعني كجا اول تمام مي‌شود و جامع دوم و سوم و... شروع مي‌شود؟ مرز جامع‌هاي متعدد كجاست؟ همچنين بفرماييد كه اين جامع‌ها براساس قوالب عباديات فرض مي‌شود يا بواطن آنها؟
همچنين فرموديد كه اشكال نكنيد كه تشكيك در مركبات اعتباريه جايي ندارد؛ درست است كه اينها با هم تفاوت دارند ولي عنصر انسجام‌بخشي به نام غرض در اينجا وجود دارد. ما در جواب ايشان عرض مي‌كني كه آيا خود آن غرض حالت تشكيكي دارد؟ براي مثال نماز دو ركعتي يك غرض را تأمين مي‌كند و نماز سه ركعتي غرض ديگري را تأمين مي‌كند؟ خود ايشان هم تصريح فرموده‌اند كه ما قصد چنين استدلالي را نداريم. غرضي كه شما مي‌فرمايد انسجام‌بخش اين انواع است و تشكيك را هم به غرض ارجاع مي‌دهيد، آن‌گاه بايد بفرماييد كه غرض بايد مراتب پيدا كند. آيا واقعاً غرض مراتب دارد؟ البته غرض مي‌تواند به لحاظ كمالي مراتب داشته باشد؛ صلاة بنده‌ي ناچيز يك حدي از غرض را تأمين مي‌كند و صلاة يك عارف حد ديگري؛ چنين چيزي درست است، اما مراتب كمالي غرض، به انواعي كه ما مي‌گوييم برنمي‌گردد و به مضطر و مختار و دو ركعتي، سه ركعتي و چهار ركعتي ربطي ندارد؛ بلكه مراتب كمالي غرض جنبه‌ي كيفي دارد و نه جنبه‌ي كمّي؛ اما شما عمدتاً تلاش مي‌فرماييد كه اطلاق لفظ صلاة را كه لفظ واحد است بر انواعي كه به لحاظ كمي با هم فرق مي‌كنند حل كنيد.
نكته‌ي ديگر اينكه مي‌فرمايند جوامعي پديد مي‌آورد؛ ما اينجا مي‌گوييم كه فرض كنيم جوامع بر اساس تنوع و مراتب اغراض اتفاق افتاده است كه اگر اين‌گونه باشد ما بايد جامع را روي اغراض ببريم و تسميه را نيز روي اغراض ببريم و نه قالب صلاة و روي غرض صلاة ببريم. شما مي‌گوييد كه پيوند اينها به غرض است و انگار اغراض به نحوي با هم ما به الامتياز و ما به الاشتراك دارند؛ اگر اين‌گونه است، بنابراين كلمه‌ي صلاة بايد تسميه شود براي همين چيزي كه مراتب را با آن توجيه مي‌كنيم.
نكته‌ي بعد اينكه ايشان مي‌فرمايند بين تراكيب اعتباريه و اطلاق تشكيك در اينجا فرق است با اطلاق تشكيك در امور حقيقيه. در دفاع نيز مي‌فرمايند اعتباريات از مقولات متباين بالذات تشكيل مي‌شود و درنتيجه تشكيك اعتباري با تشكيكات حقيقيه تفاوت مي‌كنند، پس مي‌توان اطلاقِ تشكيك كرد. ما عرض مي‌كنيم كه اين دفاع شما نوعي تسليم‌شدن در مقابل اشكال است؛ زيرا فرمايش شما اذعان به ورود اشكال است و مي‌فرماييد كه اطلاق تشكيك در اينجا با معناي تشكيك تفاوت مي‌كند. بفرماييد ما در اينجا جعل اصطلاح كرديم، و در اينجا تشكيك به معناي اصطلاحي آن نيست؛ بلكه درواقع معناي خاصي است كه شما اراده فرموده‌ايد و اشكالي هم ندارد و شما حق داريد به عنوان يك بزرگ جعل اصطلاح بفرماييد. البته اشاره مي‌كنيم كه اصطلاح يعني ما تصالح عليه الاهل العرف و تخصص خاص؛ آن‌گاه بين علامه طباطبايي و چه كساني چنين تصالحي رخ داده است؟
3. تطوري كه به نحو توسعي در موضوعٌ‌له اتفاق مي‌افتد گاه آن‌چنان مي‌شود كه هم در ماده و هم در هيئت و همه چيز انقلاب اتفاق مي‌افتد؛ به صورتي كه گاهي اصطلاح اطلاق مي‌شود به چيزي كه اگر خالق و مخترع اوليه بشوند، تعجب خواهد كرد كه چرا لفظي را كه ما براي فلان ماده و فلان شيء گذاشته‌ايم براي ماده و شيء ديگري به كار مي‌برند. درواقع ممكن است بين يك جامع و يك جامع ديگر اختلاف وسيعي پديد بيايد كه بناست مراتب هم قلمداد شوند و به نحو تشكيكي بر همين‌ها اطلاق شود. در اين صورت سؤال اين است كه آيا اين استعمال منتهي به يك نوع تجوز مي‌شود؛ يعني در آن مرتبه‌ي نهايي مجازاً اين لفظ به كار مي‌رود؟ زيرا فاصله‌ي بين آن مرتبه و جامع با پيشترها بسيار زياد است؟ يا اينكه قلب و نقل اتفاق مي‌افتد؟ ظاهراً ما در اينجا از دو جامعي كه كاملاً و از هر حيثي با هم متفاوت هستند صحبت مي‌كنيم. آن‌گاه درخصوص اطلاق لفظ بر اين دو جامع كاملاً مختلف مجبور مي‌شويم بگوييم به نحو تشكيكي است و يا اصلاً بسا بايد گفت كه به نحو تعيني دو وضع اتفاق افتاده است؛ يك وضع تعيني براي جامع اول بوده، سپس به نحو تعيني اين لفظ در يك جامع ديگري هم وضع و استعمال شده است.
4. ما بايد در مسئله‌ي عبادات تأمل كنيم كه آيا لفظ صلاة بر قوالب و ظواهر اين عبادت اطلاق مي‌شود يا صلاة يك حقيقتي دارد؟ غالب تقريرها نيز معطوف به اين است كه قالب را درست كنند و به همين دليل با مشكل مواجه مي‌شوند و مسئله حل نمي‌شود، و به نظر مي‌رسد ايشان نيز مانند ديگران چنين نگاهي دارند؟ والسلام.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo