< فهرست دروس

دروس فلسفه فرهنگ

استاد علی اکبر رشاد

93/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الخامسة: الراي المختار في الحقيقة الشّرعيّة: وهو القول بالتفصيل من جهات عديدة وحيثيات مختلفة
آراي مختلف و وجوه گوناگوني كه در مورد تحقق حقيقت شرعيه قابل طرح است، تا اين جلسه بررسي كرديم. اينك نوبت به ارائه‌ي نظريه‌ي مختار در حقيقت شرعيه مي‌رسد.
ما در قبال مجموعه‌ي نظريه‌هاي مطرح‌شده كه تقريباً همگي علي الاطلاق بودند، قائل به تفصيل هستيم. اين پرسش كه آيا ماهيات عباديه كه مسماهاي الفاظ و اسماء عبادات هستند، همگي در شرايع سابقه و ماضيه بوده‌اند يا خير؟ آيا اين الفاظ و واژه‌هايي كه در عبادات استعمال مي‌شوند پيش از آنكه در اين معاني استعمال شده باشند، معناي لغوي داشته‌اند يا خير؟ آيا اين الفاظ در همان معاني لغويه در شرايع سابقه استعمال مي‌شده‌اند يا خير؟ آيا اين الفاظ در شريعت غراء مطابق همان معاني كه در شرايع سابقه، يا در لغت و عرف عام به كار مي‌رفته‌اند، بلاقرينه به كار رفته‌اند يا خير؟ همچنين آيا عبادات و معاملات در اين پرسش‌ها و پاسخ‌هايي كه به آنها داده مي‌شود، اشتراك دارند؟
در تمامي اين جهات و پرسش‌ها ما قائل به تفصيل هستيم. در اينجا اين پرسش مطرح است كه آيا همه‌ي اين عبادات در شرايع سابقه وجود داشته‌اند؟ يا پاره‌اي عبادات وجود دارد كه در شريعت غراء جعل و وضع شده است؟ بايد به اين پرسش پاسخ بدهيم. اگر بخواهيم بگوييم كه حقيقت شرعيه درخصوص الفاظ و اصطلاحات عباديه واقع شده است يا خير، بايد بگوييم كه آيا اين عبادات كه الفاظ به آنها اطلاق مي‌شوند پيشينه و در شرايع سابقه دارند يا خير؟ و اينكه كدام‌ها سابقه دارند و كدام‌ها ندارند؟ آنچه مسلم است اين نكته است كه پاره‌اي از اينها سابقه ندارند. اين‌طور نيست كه تمام احكام و همه‌ي تكاليفي كه اكنون در شريعت اسلامي هست، عيناً و طابق النعل بالنعل و بدون كم و كاست در شرايع سابقه هم بوده است؛ اگر چنين چيزي بوده باشد، آيا اسلام اصلاً چيزي نيفزوده و يا نكاسته است؟ و شريعت اسلاميه همان است كه در شرايع سابقه بوده است؟
تفصيل اول: آنچه در اينجا مسلم است اين نكته است كه در بخش عقايد تغيير رخ نمي‌دهد، زيرا عقايد، حقايق هستند. شرايع مختلفه كه هريك در عهد خود حق هستند، از لحاظ عقايد تفاوتي ندارند. البته از جهت كيفي ممكن است در تبيين، ارتقاء و تكاملي واقع شود كه آن هم روشن است. توحيد در اسلام در مقايسه با ساير شرايع سابقه بسي عميق‌تر، دقيق‌تر و وسيع‌تر مطرح شده است؛ اما اينكه بگوييم زماني در يك دين حق و شريعت حقه‌اي توحيد بوده و در شريعت نبوده و يا اول شرك بوده و بعد تبديل به توحيد شده است؛ چنين چيزي مسلم است كه نبوده است. بنابراين در بخش عقايد تفاوتي بين شرايع حقه‌ي سماويه وجود ندارد؛ اگر تفاوت هست در بيان و عمق و گستره‌ي اين عقايد هست كه در دين و شريعت خاتم قهراً اين عقايد حقّه، عميق‌تر، دقيق‌تر و وسيع‌تر بيان شده‌اند.
اما در بخش شريعت بالمعني الاخص (احكام) قطعاً تفاوت وجود دارد. بسياري چيزها در شرايع سابقه بوده كه نسخ شده. تكاليف فوق طاقتي كه به تصريح قرآن در آن شرايع بوده و در شريعت اسلاميه، تكليف به ما لا يطاق نيامده است و قطعاً برخي از تكاليف نسخ شده است. بي‌شك بسياري از تكاليف و احكام خاص، جعل شده و در شريعت اسلاميه هست كه در شرايع سابقه نبوده. هم به لحاظ اينكه احكام و دستورهاي ديني، چه از نوع تكليفي آن و چه از نوع تحسيني و ارزشي آن در شريعت اسلامي هم كمّاً افزايش پيدا كرده، هم كيفاً ارتقاء پيدا كرده و هم كيفياً به نحوي شده است كه بتواند دائمي باشد، زيرا بنا نيست كه ديگر شريعت نازل شود و تا قيام قيامت حلال و حرام محمديه(ص)، حلال و حرام است و اين مسئله بايد به تناسب شريعت خاتم به نحوي تنظيم شده باشد كه تا ابد و نهايت حيات بشر دوام پيدا كند.
بنابراين اگر تصور شود كه الفاظ در معاني دينيِ موجود در شرايع سابقه استعمال شده است، بنابراين حقيقت شرعيه‌ي اسلاميه واقع نشده است، استدلال دقيقي نيست و اين نظريه با اين اطلاق قابل دفاع نخواهد بود؛ زيرا حداقل مشخص است كه پاره‌اي از احكام و عبادات جعل شده كه در شرايع سابقه نبوده و براي اين احكام الفاظي وضع شده كه سابقاً نبوده‌اند و يا اگر بوده‌اند به معناي لغوي به كار مي‌رفته‌اند و به معناي اصطلاحي دينيِ آن كه در شريعت اسلامي معنادار شده، در گذشته نبوده‌اند. پس تعدادي از الفاظ عبادات چون متعلق، موضوع و معناي جديدي دارند، بايد جديد بوده باشند؛ حال يا لفظ كلاً جديد وضع شده است، مثلاً ممكن است بگوييم كلمه‌ي «جزيه» اصلاً نبوده است و براي اين حكم خاصي كه در اسلام جعل شده، لفظ جعل شده است. يا اگر الفاظ در معاني عرفيه و لغويه‌اي به كار مي‌رفته‌اند، به معاني حديثه و جديده‌اي كه در شريعت اسلامي آمده است، قلب و نقل شده‌اند. به اين ترتيب در بخشي از الفاظ عبادات بايد حقيقت شرعيه را بپذيريم به اين دليل كه اصلاً خود اين ماهيات و معاني قبل از اسلام وجود نداشته، پس الفاظ نيز به اين معاني نبوده‌اند. به اين ترتيب اگر بپذيريم كه بخشي از الفاظ به همان معاني كه در شرايع سابقه به كار مي‌رفته‌اند، در اسلام نيز به كار رفته‌اند، بخش ديگر چنين نيستند.
تفصيل دوم: به فرض كه بفرماييد الفاظي كه در معاني عبادات به كار مي‌روند قبلاً در شرايع سابقه هم به همين معاني عباديه به كار مي‌رفته‌اند، اما آيا جاي سؤال نيست كه بپرسيم آيا اين الفاظ هيچ‌كدام سابقه‌ي لغوي ندارند؟ به هر حال سابقه‌ي لغوي داشته‌اند. بعضي از اين واژگان قبل از شريعت اسلاميه و حتي قبل از شرايع سابقه در معاني لغويه و عرفيه به كار مي‌رفته‌اند و به معاني جديده‌اي كه در شرايع مطرح شده است نقل شده‌اند. بالنتيجه مي‌توان گفت كه از حيث ديگر هم ممكن است قائل به تفصيل بشويم و آن اينكه الفاظي كه در عبادات، در شريعت اسلاميه به كار مي‌رود و احياناً در شرايع سابقه هم به همين معاني به كار مي‌رفته‌اند، احتمالاً بعضي از آنها در معاني عرفي لغويه، قبل از شرايع به كار مي‌رفته‌اند، سپس به معاني شرعي نقل شده‌اند و بعضي ديگر هم الفاظ جديدي با خود آورده‌اند. بنابراين حقيقت شرعيه در شرايع سابقه هم بايد مانند حقيقت شرعيه در شريعت اسلاميه به شكل تفصيل پذيرفته شود. به اين معنا كه پاره‌اي از الفاظ و لغات به معناي لغوي و عرفي استعمال مي‌شدند، شرايع سابقه كه هريك آمدند و عمل و عبادتي را جعل كردند، آن الفاظ را از معاني لغويه به معني ديني آنها نقل كردند، همچنين بعضي عبادات و اعمال هم بود كه لفظ جديدي براي آنها وضع شده است. پس در شرايع سابقه هم نسبت به الفاظ عبادات بايد گفت كه قول به تفصيل درست است. واژه‌ها و الفاظي كه معناي لغوي داشته‌اند، سپس در همان معناي لغوي در معاني شرعي به كار رفته‌اند و همچنين الفاظ و عباداتي كه براي اعمال عبادات جديدي كه شرايع آورده‌اند وضع شده‌اند كه سابقه‌ي لغوي نداشته‌اند. همين مطلب را در قياس با كاربرد و قياس اين الفاظ در شريعت اسلاميه و شرايع سابقه مي‌توان بيان كرد؛ به اين معنا كه پاره‌اي از الفاظ در شريعت اسلاميه به معنايي به كار مي‌روند كه احياناً در شرايع سابقه هم به همان معاني شرعي به كار مي‌رفته‌اند، ولي به جهات مختلف مي‌توان گفت پاره‌اي از الفاظ هم هستند كه در معاني شرعيه به كار مي‌روند كه به رغم وجود اين معاني شرعيه در شرايع سابقه، اين الفاظ به آن معناي اطلاق نمي‌شده‌اند، براي اينكه لغت شريعت اسلامي عربي است، ولي لغت هيچ‌يك از اديان و شرايع سابقه عربي نبوده است؛ نمي‌توان پذيرفت كه تمام لغات عبادات كه در زبان‌هاي مختلف، در شرايع مختلفه به كار مي‌رفته است، عيناً به شريعت اسلاميه منتقل شده است و شريعت اسلاميه در مقابل آن احكام و اعمال و عبادات، لفظ جديدي وضع نكرده و همه را از الفاظ سابق استفاده كرده است. چه كسي مي‌توانند چنين استدلالي را بپذيرد؟
علاوه بر اين حتي راجع به احكام و اعمال و افعال عباديه كه در شرايع سابقه بوده‌اند و الفاظي هم بر آنها اطلاق مي‌شده است، نمي‌توان گفت كه تمام آن الفاظ از زبان بيگانه (عبري، سرياني و...) عيناً وارد عربي شده است و لغات دخيله‌ي عربيه شده است. چنين چيزي را با اين اطلاق نمي‌توان پذيرفت.
به فرض كه قبول كنيم مثلاً «صوم» در شرايع سابقه هم همين واژه بوده است و يا صلاة همين واژه بوده، اما اين‌گونه نيست كه بتوان گفت در تمام عبادات عيناً همان الفاظ منتقل شده است. اين‌همه الفاظ و كلمات و اسامي هست كه اگر فهرست شود لغت‌نامه‌ي عظيمي از الفاظ عبادات به‌وجود مي‌آيد. آيا تمامي اين لغات و كلمات عيناً به همين معاني در شرايع سابقه به كار مي‌رفته و يكباره وارد لغت عربي شده است؟ چنين چيزي را چه كسي مي‌پذيرد؟ حتماً در زبان عربي كلمات و واژگان جديدي در قبال و به عنوان معادل پاره‌اي از آن واژگان كه به عبادات در شرايع سابقه اطلاق مي‌شده، جعل شده است و اين عبارت خواهد بود از حقيقت شرعيه اسلاميه درخصوص پاره‌اي از لغات. بنابراين از اين جهت نيز بايد قائل به تفصيل شد.
از حيثي ديگر هم مي‌توان سؤال كرد كه آيا الفاظ و واژگان و اسمائي كه در شريعت اسلاميه مطرح‌اند و در شرايع سابقه هم مطرح بوده‌اند، به همان معاني كه در شرايع سابقه در لغت و عرف عام استعمال مي‌شده بلاقرينه در شريعت اسلامي استعمال شده است؟ به تعبير ديگر مي‌خواهيم بگوييم كه بسا پاره‌اي از كلمات و الفاظ در معاني لغويه در همان زبان عربي به كار مي‌رفته، در معاني عرفيه‌ي بين مردم عرب استعمال مي‌شده كه به معاني حديثه‌اي كه در شريعت جديد جعل شده بوده، استعمال شده اما با قرينه؛ يعني قهراً و ابتدائاً با قرينه استعمال شده و تدريجاً به صورت تعيني معناي جديد را پيدا كرده و صاحب معناي جديد شده است؛ و يا درواقع اين الفاظ به همان معاني جديده معني‌دار شده‌اند و معاني جديده و حديثه و شرعيه، تبديل به معناي آنها شده و نقل صورت پذيرفته است.
از اين حيث نيز مي‌توان ادعا كرد كه قطعاً پاره‌اي از كلمات معاني لغويه‌ي عربي در عرف عرب داشته و اولاً بلاقرينه هم استعمال نشده و با قرينه استعمال شده و تدريجاً به نحو تعيني و در فرايند استعمال معناي جديد تبديل به معناي حقيقي الفاظ شده است كه با تبادر حقيقي‌بودن اين معاني قابل اثبات است.
در اينجا لازم است به اين نكته اشاره كنم كه بعضي از اعاظم از معاصرين به تبع سلف متأخر گفته‌اند كه وضع يا به نحو تعييني است، يا تعيني است، يا استعمالي است. به نظر ايشان تعييني آن است كه واضع مي‌گويد اين لفظ را در قبال اين معنا جعل كردم. تعيني هم آن است كه اين جعل به تدريج اتفاق افتاده است. همچنين فرض كرده‌اند كه جعل استعمالي آن است كه با استعمال‌كردن، لفظ داراي معنا شده است و با عمل استعمال لفظ در معنايي، جعل كرده‌اند و تصور كرده‌اند كه جعل استعمال در مقابل آن دو نوع جعل است؛ در حالي كه جعل استعمالي يا مي‌تواند طريقي باشد براي جعل تعييني، زيرا جعل تعييني مي‌تواند شيوه‌هاي مختلفي داشته باشد و اينكه با عمل استعمال، يا با بيان لفظي جعل صورت گيرد، مهم نيست، بلكه مهم اين است كه تعييني است، يعني دفعتاً تعيين مي‌كند. استعمال همچنين مي‌تواند شيوه‌اي باشد براي جعل تعيني؛ تعين با كثرت استعمال اتفاق مي‌افتد، به اين معنا كه يك لفظ را در قبال معنايي آن‌قدر به كار مي‌برند تا نقل رخ مي‌دهد و معناي قبلي متروك مي‌شود و تا لفظ به زبان مي‌آيد معناي جديد به ذهن متبادر مي‌شود و تبادر هم علامت حقيقت است. بنابراين جعل استعمالي در مقابل جعل تعييني و تعيني نيست، و جعل استعمالي درواقع طرز جعل تعييني است، در مثال هم گفته شد كه فرد مي‌گويد پسرم حسين را بياوريد كه اين پدر در اينجا به نحو تعييني مي‌گويد كه من اسم بچه را حسين گذاشته‌ام.
در هر صورت اين بحث قابل طرح است كه آيا اين الفاظ به همان معاني شايع در شرايع سابقه و يا در لغت و عرف عام، در شريعت اسلاميه بلاقرينه استعمال شده‌اند يا خير؟ مي‌توان گفت كه اينجا نيز بايد قائل به تفصيل بود. به جهت اينكه بعضي كلمات رايج كه حتي كفار نيز معني شرعي آن را مي‌دانستند بدون قرينه استعمال شده است، مثل صوم و صلاة؛ اما از كجا مشخص است كه كفار با تمام اعمال و عبادات شرايع سابقه آشنا بودند و الفاظ و اسامي آنها را هم بلد بودند و به محض اينكه اسلام به جزيرة العرب نازل شد، پيامبر اعظم(ص) هر لفظ و اسمي را در هر معناي عبادي كه به كار مي‌بردند، كفار با آن انس ذهني داشته‌اند؟ حتي ممكن است اگر هم معناي لغوي داشته و اگر هم معناي شرعي در شرايع سابقه داشته، بعضي از الفاظ مأنوس نبوده و پيامبر بايد با قرينه آن الفاظ را استعمال مي‌كرده تا مردم با معناي مراد ايشان آشنا مي‌شدند.
چنان‌كه در مسئله‌ي اشتراك الفاظ عبادات و معاملات هم مي‌توان گفت كه بايد تفصيل قائل شد. آيا الفاظ معاملات از هر حيث عين الفاظ عبادات هستند؟ يا مطلقاً با الفاظ عبادات تفاوت دارند؟ اين دو نظر نيز كه به صورت اطلاق مطرح مي‌شود محل بحث است. بسياري از الفاظ معاملات، معاني عرفيه دارند و شرع نيز اين الفاظ را در همان معاني عرفيه به كار برده و احياناً قيد و شرطي افزوده و احكامي هم متوجه معاملات كرده است كه اين نكته في‌الجمله پذيرفته است. بنابراين الفاظ معاملات مثل الفاظ عبادات نيست كه بگوييم بايد شريعتي بيايد و موضوع و ماهيت را تعريف كند و شروط و قيود را بيان كند، اجزاء را تعيين كند؛ بلكه در معاملات مسئله عرفي‌تر است و بين عقلا رايج است و عقلا با معاملات كاملاً انس دارند و معاني اين الفاظ را كه معاملات مختلفه‌اي هستند كاملاً فهم مي‌كنند؛ ولي عبادات در اين حد نيست. معاملات مؤمن و كافر ندارد، احياناً شرقي و غربي ندارد و اين مشخص مي‌كند كه بين معاملات و عبادات تفاوت هست و اختلاف و مائي وجود دارد، اما اينكه ادعا كنيم تمام معاملات، بدون كم و كاست قبل از شرايع بوده و بعد از شرايع نيز همان‌ها تثبيت شده است، قابل قبول نيست. در ادبيات شرعي و ديني به نظر مي‌رسد كه معاملات و عقود جديدي جعل شده و قهراً الفاظي لازم بوده كه در قبال تشريع‌ها و جعل‌هاي جديد وضع شود و وضع نيز شده است. بالنتيجه در معاملات هم بايد قائل به تفصيل شد كه پاره‌اي مانند عبادات هستند و در بخش‌هايي حقيقت شرعيه راجع به آنها تحقق يافته و در جاهايي هم پيشينه داشته‌اند و ذهن مردم با آنها انس داشته است. اما در معاملات هم بايد الفاظ و اسمائي وجود داشته باشد كه به دليل تازه‌بودن موضوع و متعلق آن الفاظ، بايد بگوييم كه حقيقت شرعيه در آنها اتفاق افتاده است؛ ولي قبول مي‌كنيم كه الفاظ معاملات در اكثر موارد الفاظ عقلاييِ عرفي هستند كه اديان هم آنها را پذيرفته‌اند و حداكثر ممكن است در اجزاء و شروط و قيود تصرفاتي كرده باشند؛ ولي اينكه مطلقاً بگوييم هيچ جعلي جديدي از ناحيه‌ي شرايع نشده است محل تأمل است و بسا ماهيات جديده‌اي را در شرايع سراغ داشته باشيم كه در حوزه‌ي معاملات جعل شده‌اند و احكامي هم پيدا كرده‌اند.

به اين ترتيب اجمال نظريه اين‌گونه مي‌شود كه الفاظي كه در عبادات و معاملات استعمال مي‌شوند بر نسق واحدي نيستند؛ البته اين نظريه را به صورت تفصيلي بايد كار كرد و علاقه‌مند هستم هر فراز و فقره‌اي از اين مباحث را يكي از دوستان بپذيرد و مانند مقاله كار كند و براي نظريه‌ي مختار بتوانيم شواهد و موارد را به طور مشخص و به تفصيل ذكر كنيم. آن‌گاه مهم‌ترين مسئله در ذيل اين نظريه عبارت خواهد بود از اينكه چگونه بتوانيم احوال اين الفاظ را تشخيص بدهيم؛ يعني كداميك سابقه در شرايع پيشين داشته‌اند؟ كدام نداشته‌اند؟ كداميك از اينها با همين الفاظ در شرايع سابقه ذكر مي‌شده‌اند؟ و در كجا به رغم اينكه ماهيت و معنا از قبل بوده، لفظ جديدي آمده است؟ كداميك از الفاظ جديده در لغت عرب بوده و مأنوس نيز بوده و تنظيراً در معناي جديد به كار رفته و چندان نياز به قرينه نداشته و كداميك با قرينه استعمال شده تا نقل اتفاق افتاده است؟ بين عبادات و معاملات در كجا تفاوت هست؟ همگي اينها نياز به استقراء و فحص كامل دارد كه بتوان موارد را پيدا كرد و پس از آن راه‌هاي تشخيص مصاديق هريك از شقوق اين تفصيلات را قاعده‌گذاري كرد، كه اين خودْ يك بحث مهم و ارزشمند است و بايد به آن پرداخت.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo