< فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

93/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وأمّا ما يترتّب على النظريّة المختارة في مبحث «الهوية الإرتباطية الدلالية للغة الدّين»
راجع به لغة الدين بحث مي‌كرديم و طي جلسات گذشته مجموعه‌ي آرا در اين خصوص را طرح و نقد كرديم و در نهايت نيز رأي مختار را عنوان كرديم. همچنين در كنار اين مباحث، ساير مختصات متن ديني را هم اجمالاً مرور كرديم و آثاري كه بر ساير مختصات متن ديني بار مي‌شد را طرح نموديم. امروز به‌عنوان جمع‌بندي بحث لغة الدين، آثار مترتب بر نظريه‌ي مختار را عرض مي‌كنيم.
نظريه‌ي مختار در هويت ارتباطي ـ دلالي زبان دين اين بود كه ساخت و سياق و سبقه‌ي زبان دين در مصداق اسلام، همان سياق و سبك و سبقه‌ي زبان عقلاييِ محاوري است، در لايه و سطح تخاطبيِ عمومي آن؛ اما در لايه‌هاي دروني و باطني از ويژگي‌هاي خاصي كه مقتضاي ماورائيت آن است برخوردار است.
درخصوص نظريه‌اي كه در مبناي زبان دين اتخاذ كرده‌ايم نيز همانند مباني ديگر، داراي لايه‌هايي است. نظريه‌ي ما سه لايه و سه دسته بر اين مبنا مترتب مي‌شود:
دسته‌اي كه مبادي ثانويه‌اي هستند كه بر نظريه در لغة الدين متفرع‌اند. درواقع درجه‌ي دو كه بر نظريه‌ي مختار در زبان دين مترتب است؛ يعني از جنس مبادي است. از اين عناصر به متفرعات و فروع معرفتي تعبير مي‌كنيم.
همچنين عناصر دومي بر مبناي بحث مترتب است كه از جنس قواعد و عناصر منهجي و روشي هستند. در عناصر روشي ما دست‌كم دو لايه داريم؛ يك لايه‌ي مربوط به «قواعد» هستند و لايه‌ي دوم مربوط به «ضوابط». بنابراين بر هر مبنايي و ازجمله مبحث لغة الدين و نظريه‌ي مختار در آن دست‌كم سه لايه مطلب متفرع مي‌شود:
لايه‌ي اول از نوع فروع معرفتي هستند و ماقبل روش‌اند؛ منهج‌ساز و قاعده‌ساز هستند، يعني از جنس خود همين مبنا هستند. اگر شما در زبان دين مبنايي اتخاذ كرديد به اين صورت كه ساخت و سبقه‌ي دلالي ـ ارتباطيِ زبان دين از نوع و به سبك زبان عقلاييِ محاوري است، مي‌توان از آن به عنوان مبناي وسيطه نام برد. بر اين مبنا يك سلسله مبادي و مباني كه مي‌توان گفت «مبادي قريبه» هستند مترتب مي‌شود و بر اين مبادي قريبه يك سلسله عناصر و واحدهاي روش‌شناختي مترتب مي‌شود كه لايه‌ي اول آنها «قواعد» هستند و لايه‌ي دوم «ضوابط». قواعد و ضوابط از نوع پيامدهاي روشي و از مترتبات و متفرعات منهجي هستند، اما لايه‌ي اول از جنس مبادي هستند ولذا جنبه‌ي معرفتي دارند.
بر همين اساس مي‌گوييم بر هر مبنا و از جمله نظريه‌ي مختار، سه دسته مطلب متفرع است: دسته‌ي اول جنبه‌ي معرفتي دارد و از جنس مبنا و مبدأ حساب مي‌شود، منتها مبادي دسته دوم و درجه دوم هستند؛ و دو دسته نيز از جنس منهج هستند، يعني عناصر منهجي و روش فهم هستند كه به دو گروه قواعد و ضوابط تقسيم مي‌شوند. بنابراين بر مبناي زبان دين و نظريه‌ي مختار در لغة الدين، همانند ساير مباني و مبادي كه مطرح كرده بوديم، و در جلسه‌ي گذشته مبادي درجه‌ي دوم مترتب بر آنها را بحث كرديم، سه لايه بحث به شرح زير مترتب است:
1. مبادي درجه دو؛
2. قواعد فهم؛
3. ضوابط مربوط به قواعد.

در اينجا قهراً نمي‌توان وارد قواعد و ضوابط مترتب بر مبادي ثانويه‌ي متفرع از مبنا در لغة الدين شويم و قصد نداريم قواعد و ضوابط را در اينجا طرح كنيم. ما مي‌خواهيم در ساختار رايج علم اصول اين بحث را پيش ببريم و اگر بخواهيم به اين شكل بحث كنيم، كلاً نظام‌واره و هندسه‌ي رايج علم اصول را بايد به هم بزنيم كه البته اين كار شدني است، اما كار سهلي نيست و نيز در چنين بحث‌هايي به مصلحت نيست. بعضي بزرگان كه پيشنهادهاي ساختارشكنانه در اصول داشتند، در عين اينكه پيشنهاد را ارائه كردند ولي خودشان عمل نكردند. مثل مرحوم شهيد صدر و آيت‌الله سيستاني كه ساختار متفاوتي براي علم اصول ارائه كردند ولي در همان حد ارائه‌ي نظريه بود. مرحوم شهيد صدر در حلقات نظريه‌ي جديد خود را اعمال كرد، اما هنگامي كه به درس خارج رسيد با همان رويّه‌ي رايج درس داد، به اين جهت كه شيوه‌ي جديد مأنوس طلبه‌ها نيست و غيرمناسب است. اصولاً اگر بخواهيم ساختار را به گونه‌اي بزنيم، عالم و فضاي ديگري به وجود مي‌آيد كه بسيار نامأنوس است. به همين جهت فعلاً به همين حد اكتفاء مي‌كنيم كه دست‌كم مبادي متفرع بر آن مبنا را بحث كنيم. قواعد نيز در خلال بحث‌ها، مستند به مبادي و حسب مورد مطرح مي‌شود.
مجموعاً شش نتيجه و مبدأ را متفرع بر مبناي لغة الدين، براساس نظر مختار طرح مي‌كنيم:
1. وقتي ما مي‌گوييم زبان دين مطابق همان سبك و سياق و ساخت و سبقه‌ي زبان عرفيِ عقلاييِ محاوري است، اولين اثري كه بر اين نظر مترتب مي‌شود و به مثابه يك مبنا و جزء مبادي قريبه بايد قلمداد شود، اين است كه زبان دين داراي معناي مقصود و معنامند است. برخلاف نظريه‌ي اصحاب تحصل (پوزيتيويست‌ها) كه مي‌گفتند زبان دين معنادار نيست. ما در مقابل بايد اين مبنا را بپذيريم كه زبان دين معنامند و معنادار است؛ زيرا همان سبك و سياق زبان عرفيِ عقلايي را دارد و زبان عرفيِ عقلايي معناور و معنادار است و هنگامي كه تكلم مي‌كنند، از مفردات و تراكيب مفاهيمي را اراده كرده‌اند و قصد دارند مرادات قلبيه‌ي خود را به مخاطب منتقل كنند و در مفردات و تراكيب و جملاتي كه عموم مردم و عقلا در مقام تخاطب به كار مي‌برند، معنايي نهفته است.
همچنين دليل گروهي را كه مي‌گويند گزاره‌هاي فلسفي، عرفاني، اخلاقي و ديني معنادار نيستند، ابطال كرديم. دليل آنها اين بود كه اين معاني آزمون‌پذير و تجربي نيستند و چون نمي‌توان به تجربه آزمود، بنابراين معناي محصلي ندارند و شبه‌قضيه هستند.
پس اولين نتيجه‌اي كه گرفته مي‌شود اين است كه زبان دين داراي معناي مقصود است و معنامند و معنادار است و قضاياي حامل معاني مقصوده است.
2. نص ديني معاني متعدده‌ي متعارضه را تحمل نمي‌كند و اين نكته در مقابل آن نظريه قرار دارد كه مي‌گويد دين قرائت‌پذير است، به اين معنا كه ساخت زبان دين آن‌چنان است كه بر معاني مختلف مي‌توان آن‌را حمل كرد و گويي خودش معناي متعيني ندارد و اصولاً بسته به اينكه شما با چه ذهنيتي با متن دين مواجه شويد، معنا ساخته مي‌شود. گفتيم براساس نظريه‌هاي هرمنوتيكي مفسرمدار يا متن‌مدار و نه براساس نظريه‌ي هرمنوتيكي مؤلف‌مدار، ما معتقديم نظريه‌ي مورد قبول و متناسب با متن ديني همان نظريه‌هاي هرمنوتيكي مؤلف‌مدار است كه در آنجا غرض نهايي كشف مراد ماتن است و ماتن مرادي دارد كه متن از آن مراد حكايت مي‌كند. نص ديني نيز، معاني گوناگوني كه متعارض هستند را نمي‌پذيرد. البته معاني متعدده‌اي كه در طول هم قرار دارند اشكالي ندارد، مثلاً اينكه بتوان از يك متن ديني معاني متعدده‌اي دريافت كرد كه در طول هم باشند، و در فهم متن عميق‌تر و عميق‌تر شويم، اشكالي ندارد و البته متن دين همين‌گونه نيز هست؛ فهمي كه علامه طباطبايي از قرآن دارد، صاحب مجمع نداشته است. به هر حال قرن‌ها سپري شده، معارف بشري پيش رفته و عقول بشري ارتقا پيدا كرده است، پرسش‌هاي نو پيدا شده كه در فهم متعالي قرآن مؤثر بوده است و قهراً بايد اين‌گونه باشد كه الميزان از مجمع چند قدم جلوتر رفته باشد؛ چنان‌كه خود مرحوم علامه نيز مي‌فرمود امروز بايد براي قرآن هر بيست سال يك بار تفسير نوشت و بايد تفاسير جديد نوشت، به جهت اينكه قرآن، پيوسته و به مرور زبان و به موازات تعاليم بشر و ترقي علوم، مفاهيم و معارف جديدي را مي‌تواند در اختيار بشر قرار بدهد و اين خصوصيت، خصلت و سرشت متن مقدس است و خداوند متعال متن ديني را اين‌گونه ساخته و پرداخته است؛ حتي اگر در عرض هم معاني متفاوتي داشته باشند كه متعارض هم نباشند، اشكالي ندارد. اين نكته مبنايي بر اين نظر است كه آيا مي‌توان از لفظ به صورت همزمان معاني متعدده‌اي را اراده كرد؟ كه اين در پاسخ اين سؤال مي‌گويد مي‌شود و اشكالي ندارد، شما مي‌توانيد معاني متعدده را از لفظ واحد و به صورت همزمان اراده كنيد و چنين چيزي ايراد ندارد. بنابراين هم عرضاً و هم طولاً مي‌توان معارف و مفاهيمي را از متن ديني اخذ كرد، اما اين معاني نمي‌توانند متعارض باشند. به هر حال مبدأ و ماتن يكي است.
به اين ترتيب معناي دومي كه به دست مي‌آيد اين است كه نص ديني معاني متعدده‌ي متعارضه را حمل نمي‌كند، اما معاني متعدده‌اي كه به نحو عرضي و يا طولي متعارض نباشند اشكالي ندارد. بالنتيجه گاهي اوقات ملاحظه مي‌كنيد كه مثلاً از يك آيه در روايات مختلف، معاني متعدده‌اي ذكر شده كه ظاهراً يكي نيستند، اما متعارض هم نيستند. مثل بيان حضرت صادق(ع) كه فردي از ايشان پرسيد من از معني اين آيه از شما پرسيدم الان يك معنا مي‌گوييد در حالي كه در قبل معناي ديگري آورده بوديد. حضرت جواب دادند اگر جلسه‌ي بعد هم بپرسيد معناي ديگري مي‌گويم. در اينجا معاني آيه متعدد است ولي اين معاني متعدده با هم در تعارض نيستند. ما در اينجا نفي معاني متعدده‌ي متعارضه را مطرح مي‌كنيم كه براساس نظريه‌ي قرائت‌پذيري مي‌گويند چنين چيزي جايز است و اصلاً نيز همين‌گونه است.
3. امكان تفسير عينيِ متعين. معناي عينيِ متعين كه كاشف از مراد شارع است. اين‌گونه نيست كه در بين دو معنا مردد باشيم كه كداميك معناي مراد است. معناي متن تعيّن دارد و بايد بتوانيم مراد شارع را از اين متن كشف كنيم و نفي تعيّن معنايي با قول به اينكه زبان دين، زبان عرفيِ عقلاييِ محاوري است، مطرح مي‌شود و تكليف آن روشن مي‌شود.
4. اساليب و قواعد فهم نصوص محاوريِ عقلايي در مقام عمليات استنباط و فهم نصوص ديني بايد به كار رود؛ زيرا مي‌گوييم شارع مثل ديگر عقلا، با عقلا و با همان لساني كه آنها تخاطب مي‌كنند، تخاطب فرموده است و براي فهم آن لسان قواعد و ضوابطي وجود دارد. ضوابط و قواعدي كه عقلا هم در مقام اداي كلام و هم در انتقال مطلب و استعمال و تفهم رعايت مي‌كنند، بايد در فهم متون ديني هم رعايت شود و بخش عمده‌ي علم اصول نيز همان قواعد و ضوابطي است كه ديگر عقلا در مقام تخاطب و معناكردن و تفسير رعايت مي‌كنند و به كار مي‌برند.
5. حجيت دلالات ظاهري و ضواهر نصوص ديني. نصوص ديني درست همانند كلام عقلا است. عقلا وقتي كلامي را از كسي مي‌شنوند به آنچه از ظاهر آن مي‌فهمند ملتزم هستند و عمل مي‌كنند. اگر مولا جمله‌اي را گفت و عبد شنيد و از ظاهر آن چيزي فهميد به همان بايد عمل كند و اگر عمل نكرد مجازات مي‌شود و اگر عمل كرد مجازات نمي‌شود و مولا نمي‌تواند ادعا كند كه من چنين قصدي نداشتم. اگر هم به محكمه بروند مي‌گويند حق با مخاطب است و اگر منظور شما از خطاب چيز ديگري بود بايد براي آن قريبه ذكر مي‌كرديد.
6. نظريه‌ي ما اين بود كه زبان تخاطبي عامّ و لايه‌ي تخاطبي عامّ زبان دين كه با عموم مردم سروكار دارد و لايه‌ي هدايتي و تكليفي است، به اين معنا كه عقايد آن هدايتگر هستند و احكام آن تكليفي است، به سبك و سياق عرفيِ عقلايي صادر شده است، اما به اقتضاء ماورائيت از ويژگي‌هاي ديگري هم برخوردار است. به اين ترتيب كه بطوني دارد، تأويل مي‌پذيرد و يك سلسله ظرفيت‌هاي خاص دارد، معنادهي لايقفي دارد و اگر يك‌بار كسي تفسير كرد، كار تمام نيست. اگر يك بخشنامه‌اي را تفسير كردند، اين‌گونه نيست كه بگوييم صد سال ديگر اين بخشنامه را عميق‌تر مي‌فهمند، زيرا اين بخشنامه يك متن بشري است و هرآنچه را كه قانون‌گذار اين متن را قصد داشته، تنظيم كرده و بيان كرده، مي‌توان فهم كرد و بعدي‌ها هم همان را خواهند فهميد؛ اما در متون ديني چنين نيست، متون ديني هر روز داده‌ي جديدي دارد و لايه‌هاي زيرين آن براي آحاد و نسل‌هاي بعدي بهتر كشف مي‌شود و ممكن است اين متن را بهتر بفهمند.
به همين جهت اين خصوصيت از نظريه‌ي مختار به دست مي‌آيد كه از نصوص ديني مي‌تواند فهم متكامل به دست بيايد؛ يعني نصوص ديني پيوسته تكامل‌پذير و فرگشت‌يابنده هستند و به نحو لايقفي اين متن همچنان توليدكننده‌ي معناست، به جهت اينكه خواصي دارد كه چنين ظرفيتي را به اين متن داده‌اند. والسلام


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo