< فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

93/02/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الايرادات الواردة علی أماريته:
ـ الإمام علي(ع): «مَن أکثرَ مُدارسةَ العلمِ لم يَنسَ ماعَلِم وَاستفادَ مالم يَعلمْ»؛[1] از نظر اميرالمؤمنين علي(ع) پيوستگي در انس با دانش و مراجعه‌ي به منابع و متوني كه در حوزه‌هاي معرفتي توليد شده دو ثمر اساسي دارد، يك اينكه آنچرا كه انسان فراگرفته را تثبيت مي‌كند و دوم آنكه بسيار چيزهاي جديد را مي‌آموزد. پس خوب است كه انسان يك برنامه‌ي مطالعاتي منظمِ ثابتي را در برنامه‌ي خود بگنجاند.

بحث در اماريت اطراد براي حقيقت بود. گفتيم براي اينكه معلوم شود كه اطراد به چه معنا براي حقيقت اماره است و به چه معنا اماره نيست، بايد اول معناي اطراد را تبيين كنيم. شش وجه و فرض را براي اطراد و يا شش نوع و قسم از اطراد را بيان كرديم و مشخص شد كه بعضي از اين اقسام از محل بحث خارج شد. ايرادهايي كه گاهي بعضي از اصحاب علم اصول راجع به اماريت اطراد مي‌كنند ممكن است معطوف باشد به اين قسم‌هايي كه خارج از موضوع بحث‌اند و بعضي از اين اقسام شش‌گانه در زمره‌ي معناي مورد بحث هستند، تا مشخص شود كه كداميك از اينها قابل دفاع هستند.
گفتيم كه الاطراد عند المتكلم المستعلم درواقع از صغريات تبادر است و اصلاً محل بحث ما نيست.
الاطراد عند المستمعين من اهل المحاوره نيز به تبادر ارجاع مي‌شود و محل بحث نيست.
الاطراد في الاستعمال وعند المستعملين، كه در مقام استعمال اطراد و شمول باشد و نزد همه‌ي مستعملين، البته محل بحث است.
الاطراد من جهة المصاديق و الموارد، نيز مي‌تواند در يك تقريري در زمره‌ي معاني اطراد قرار بگيرد. اما آن‌را مي‌توان به دو قسم تقسيم كرد، زيرا ممكن است اطراد از جهت مصاديق و موارد خاص هر نوع از استعمالي گاه به نحو حقيقي باشد و گاه نيز به نحو مجازي باشد، يعني در معناي مجازي هم در صورتي كه آن مبرر و مناسبت و علاقه‌ي‌ مجازيه كه معمولاً براي مجاز لازم است، وجود داشته باشد، مي‌توان گفت كه هرجا آن علاقه هست اطراد هم هست. بنابراين در مجاز هم از لحاظ شمول مصاديق و موارد، مي‌تواند اطراد فرض شود و بعضي از اشكالاتي كه بر اطراد گرفته شده همين است كه اگر اطراد علامت حقيقت است كه در مجاز هم هست، منتها در مجاز هرجا كه علاقه‌ي مجازيه باشد، اين دلالت وجود دارد. البته اطراد در اين معنا محل بحث نيست و نمي‌تواند اماره‌ي حقيقت باشد؛ اما اگر شمول بر مصاديق، نه به جهت خصوصيتي باشد، و به ويژه خصوصيت از نظر وجود قرينه‌ي مجاز و علاقه‌ي مجازيه، اينجا هم مي‌تواند جزء موارد و انواع اطراد مورد بحث باشد.
اطراد به لحاظ حيثيتي كه به خاطر آن، لفظ به يك معنايي اطلاق مي‌شود. مثلاً مي‌گوييم «ذوات الفقار» و در فارسي «مهره‌داران»، يعني همه‌ي حيواناتي كه داراي ستون فقرات هستند، ذوات الفقار يا مهره‌داران گفته مي‌شوند. در هر جا كه اين خصوصيت بود،‌ اين اطراد هست و اين كاربرد مي‌تواند شمول داشته باشد، كه اين نيز مي‌تواند از مصاديق اطراد محل بحث باشد.
قسم ششم الاطراد في الدوالّ المكلة، كه اين اصطلاح را ما مطرح كرديم و مرادمان اين است كه علاوه بر دالّ اصلي كه لفظ است،‌ چيزهايي ضميمه مي‌شود و به مثابه مكمل سبب معني‌دارشدن و يا وضوح معنايي آن دالّ مي‌شود، مثل اينكه با لفظ چيزي را مي‌گويد و با دست هم اشاره مي‌كنيد. اين اشاره دالّ مكمل است. اين قسم ازجمله شامل علائق مبرره‌ي تجوز هم مي‌شد و گفتيم كه آن علاقات مجازيه، دوالّ مكمل هستند. درواقع ما لفظ را براي اداي معناي مجازي به كار مي‌گيريم ولي نسبتي بين معناي مجازي مورد اراده با معناي حقيقي وجود دارد، آنگاه اين مبرر و علاقه‌ي مجازيه به ما كمك مي‌كند كه به مخاطب بگوييم كه اين معناي مجازي را از لفظ اراده كرده‌ايم، ولي بالاخره لفظ دالّ اصلي است و اين قرينه‌ي مجاز و يا علاقه‌ي مجازيه مكمل لفظ هستند در دلالت آن به معناي مجازي. آنگاه بعد مي‌گوييم هرجا كه اين مبرر و مكمل بود اين معنا شمول و اطراد داشته باشد و اين نيز يك نوع اطراد است. كه البته اين قسم از اطراد نيز محل بحث ما نيست.
لهذا در جمع‌بندي عرض كرديم: فعلينا أن نشخّص أیَّ قسم مما ذکرنا يکون أمارة، وأي نوع منه ليس بأمارة، وايضاً وما يعد أمارةً يکون أمارةً لأيِّ حقيقة من الحقائق.

پاره‌اي ايرادات بر اماريت اطراد براي معناي حقيقي مطرح شده است.
مرحوم محقق خراساني بعد از آنكه به اجمال راجع به اينكه اطراد هم در زمره‌ي علامت حقيقت و امارات معناي حقيقي قلمداد شده است را مطرح مي‌كند سه وجه را كه به نحوي ايراد بر قول اماريت اطراد است را مطرح مي‌فرمايند. ايشان بعد از اينكه بر قول اصوليون كه اطراد و عدم اطراد علامت حقيقت و مجاز است، به سه وجه و اشكال اشاره كرده‌اند:
«و لعله بملاحظة نوع العلائق المذكورة في المجازات حيث لا يطرد صحة استعمال اللفظ معها و إلا فبملاحظة خصوص ما يصح معه الاستعمال فالمجاز مطرد كالحقيقة و زيادة قيد من غير تأويل أو على وجه الحقيقة و إن كان موجبا لاختصاص الاطراد كذلك بالحقيقة إلا أنه حينئذ لا يكون علامة لها إلا على وجه دائر و لا يتأتى التفصي عن الدور بما ذكر في التبادر هنا ضرورة أنه مع العلم بكون الاستعمال على نحو الحقيقة لا يبقى مجال لاستعلام حال الاستعمال بالاطراد أو بغيره‌»؛[2] گفته‌اند كه چون علائق مجازيه هم آنگاه كه علاقه‌ي ابرز باشد و وجه شباهت آشكارتر و رساتري داشته باشد موجب مجاز مي‌شود و اجازه داريم كه لفظ را در معناي مجازي به كار ببريم.
اين هم اطراد دارد، مثل قسم ششمي كه عرض كرديم. شما مي‌گوييد بين پهلوان و شير شباهت‌هاي متعددي وجود دارد. ممكن است بگوييد هر دو چهارشانه هستند، هم شير يال و كوپال دارد و هم پهلوان، و يا هردو پنجه‌ها و بازوان پهني دارند، هر دو صداي رسايي دارند و بسا شباهت‌هاي مختلفي وجود داشته باشد و ازجمله اينكه هر دو پرزور هستند و با براي اينكه يك لفظ را در معناي مجازي به كار ببريم بايد به يك وجه شبه اقوي تمسك كنيم. هر نوع شباهتي كافي نيست براي اينكه لفظي را در معنايي مشابه به معناي حقيقي‌اش، به نحو مجازي به كار ببريم، بلكه وجه شبه اقوي ملاك و مجوز تجوز است. در ميان شباهت‌هاي گوناگوني كه بين پهلوان و شير وجود دارد، يك عنصر قوي است و آن اينكه هر دو پرزور هستند و اين سبب مي‌شود كه به يك پهلوان بگوييم شير. حال هرجا كه اين خصوصيت بود، يعني هر انسان و پهلوان ديگري كه اين ويژگي يعني پرزوري را داشت مي‌توان به او گفت «اسدٌ» و اين هم اطراد است. ايشان گفته‌اند صرف اطراد كفايت نمي‌كند، زيرا در مجاز هم در نوع علامت اقوي، هر جا كه هست اطراد هم هست. اگر شما بگوييد اطراد مطلقاً اماره‌ي حقيقت است، جايز است كه همه‌جا و به هر پهلوان زورمندي مي‌توان گفت كه شير است و براساس نظريه‌ي سكاكي هم مي‌توانيم بگوييم حقيقتاً شير است. آيا اين نكته مي‌تواند علامت حقيقت باشد؟ خير. بنابراين مطلق اطراد نمي‌تواند اماره‌ي حقيقت باشد.
برخي گفته‌اند در اينجا يك قيد مي‌گذاريم و مي‌گوييم نه هر اطرادي، بلكه آن نوع از اطرادي كه نيازمند به تأويل نباشد، يعني اطراد بلاتعويل؛ تا اينكه اطراد در مجاز از دايره خارج شود؛ چون در مجاز شما ناچار به تأويل هستيد، مثلاً بگوييد اين پهلواني كه كت و شلوار بر تن داريد چرا مي‌گوييد شير، اينكه شير و حيوان مفترس جنگل نيست، و من جواب بدهم كه نه‌خير در نوع خودش اطراد هست و همه جا مي‌توانيم بگوييم شير. سپس ايشان مي‌گويد كه در اينجا دو اطراد داريم و تفاوتي بين اين دو نوع اطراد وجود دارد، يك اطراد داريم كه بلاتأويل اتفاق مي‌افتد و يك اطراد است كه نياز به تأويل دارد، يعني شما بايد توجيه كنيد كه چرا من اين فرد را شير خطاب كردم، چون او هم چونان حيوان مفترس زورمند است و با تأويل و توجيه بايد بگوييد چرا چنين اطلاقي مي‌كنيد. همين‌قدر كه به اين تأويل احتياج دارد، اطراد به كمك تأويل است و اين نوع اطراد با اطرادي كه اماره‌ي حقيقت است فرق مي‌كند.
مرحوم آخوند گفته‌اند كه اينها مشكل ما را حل نمي‌كند و درواقع اشكال دوم مطرح مي‌شود. اشكال اول اين بود كه اطراد علي الاطلاق اماره‌ي حقيقت نيست، براي اينكه ما در مجاز هم اطراد داريم. آنجايي كه مجوز داريم كه مرتكب تجوز بشويم، اطراد دارد، بعد شما مي‌گوييد كه يك قيد اضافه مي‌كنيم و با آن مشكل را حل مي‌كنيم و مي‌گوييم دو نوع اطراد داريم كه اين نوع دوم علامت حقيقت نيست. اين راه حل را مرحوم صاحب فصول مطرح كرده‌اند و مرحوم آخوند نيز پاسخ داده‌اند كه اين هم كفايت نمي‌كند، زيرا دور لازم مي‌آيد. شما بايد بگوييد كه اطراد، ولي نه هر اطرادي، بلكه آن اطرادي كه احتياج به تأويل دارد و بايد راجع به آن به تفصيل آگاهي داشته باشيم. خب اينجا مي‌گوييم كه شما مي‌خواهيد با اين تبيين به يك علم تفصيلي برسيد كه چرا اطراد دارد و كدام اطراد. اگر به اينجا برسيد كه ديگر به اطراد نياز نداريد. در اين صورت شما به اين علم داريد كه معناي حقيقي است و يا مجازي. اگر بنا باشد تحليل كنيد و با تحليل مطلب را جا بياندازيد كه حين تحليل شما مي‌دانيد و لازم نيست كه به اطراد تمسك كنيد و حتي ماقبل از اين مي‌توانيم بگوييم كه دور لازم مي‌آيد؛ يعني اول با اطراد مي‌خواهيم به علم تفصيلي برسيم كه اين لفظ در اين معنا حقيقي است، آنگاه براي اينكه اين كار را بكنيم بايد به تفصيل آن‌را تبيين كنيم و علم تفصيلي از قبل بايد داشته باشيم؛ كه به اين ترتيب دور لازم مي‌آيد.
نكته‌ي سوم اينكه ممكن است كسي بگويد شما چطور در تبادر هم كه دور لازم مي‌آمد جواب داديد و گفتيد كه اين دور اشكال ندارد و حتي گفتيد دوري وجود ندارد و مسئله را به اين شكل حل كرديد كه موقوفٌ عليه با موقوفٌ عليه فرق مي‌كند و دو موقوفٌ عليه داريم و گفتيد كه اولي علم ارتكازي اجمالي است و ما بايد علم ارتكازي اجمالي داشته باشيم تا به ذهنمان تبادر كند، بعد از آنكه به ذهن ما تبادر كرد علم تفصيلي به دست مي‌آوريم و گفتيد چون دو علم است يعني اجمالي و تفصيلي دور نيست و موقوفٌ عليه يكي نيست. موقوفٌ عليه تبادر علم ارتكازي اجمالي است و موقوفٌ عليه كشف وضع علم تفصيلي است و ممكن است كسي به آخوند بگويد كه همين جواب شما را در اينجا هم مي‌دهيم و مي‌گوييم دو علم داريم.
آخوند در جواب مي‌فرمايند نه‌خير؛ آن جواب اينجا كافي نيست، زيرا در اينجا يك علم اجمالي و يك علم تفصيلي نداريم، بلكه هردو علم تفصيلي هستند. شما مي‌گوييد آن اطرادي اماره‌ي حقيقت است كه كاملاً دقت و ملاحظه كنيم كه مبادا از سر مجاز باشد و احتياج به تأويل داشته باشد بلكه بلاتأويل و قيد باشد و اين اطراد از جهت حقيقي‌بودن رخ داده باشد، كه بدون اين تفصيلات علم تفصيلي مي‌شود. بنابراين علم اول شما هم علم تفصيلي است. شما بايد علم تفصيلي به معناي حقيقي پيدا كنيد و اطراد هم بايد با قيودي مثل بلاتأويل، اماره شود و نوع آن مشخص شود كه اينها هم علم تفصيلي هستند. پس هم اول علم تفصيلي داريد و هم بعد مي‌خواهيد علم تفصيلي به دست بياوريد. بنابراين هر دو يكي شد و در اينجا نمي‌توان با جوابي كه در آنجا داديم به دور پاسخ داد، زيرا آنجا علم اجمالي داشتيم و علم تفصيلي، ولي اينجا يك علم داريم و هر دو تفصيلي است.
البته ما در آنجا و در جواب مرحوم آخوند گفتيم كه علم هيچ فرقي با هم نمي‌كند و علم، علم است و ذات اين دو علم با هم تفاوت نمي‌كند. يك چيز وجود دارد و آن اينكه در يكي التفات و خودآگاهي آشكار داريم و در ديگري التفات نداريم و يا التفات ما خيلي آشكار و بين نيست. علم به علم داريم به تفصيل و يا علم به علم داريم به نحو ارتكازي.
بنابراين سه اشكال اين‌گونه شد كه مجاز اگرچه اطراد ندارد در همه‌ي علائق و مشابهات بين معناي حقيقي و مجازي، زيرا بين معناي حقيقي و معناي مجازي تشابه زياد است، ما بايد ابرز و اقوي شباهت را ملاك قرار بدهيم، كه از اين جهت اطراد نيست و در معناي مجازي اطراد به خاطر هر نوع وجه شبهي نيست كه بگوييم هر نوع وجه شبهي بين معناي حقيقي و مجازي بود مي‌توان لفظ را در آن معناي مجازي به كار برد، بلكه يك نوع خاصي از شباهت لازم است و آن ابرز شباهات و اقوي شباهت را لازم داريم كه درخصوص مثال پهلوان و شير مسئله‌ي زورمندي است. اينكه هم پهلوان و شير زياد غذا مي‌خورند، هر دو چهارشانه هستند، هر دو صداي قوي دارند، ملاك نيست، بلكه هر دو زورمند هستند. اما به هر حال در همان چيزي كه مصحح استعمال مجازي شده، يعني در همان شباهت اقوي كه اطراد هست؛ يعني هرجا كه آن مشابهت اقوي و وجه شبه اقوي وجود داشت، همه جا استعمال صحيح است و مصحح دارد، پس در مجاز هم اطراد هست منتها محدود است و در همه‌ي‌ علائق نيست، ولي در آن علاقه‌ي خاصي هست. بنابراين به يك معنا مي‌توان گفت كه مطلق اطراد نمي‌تواند علامت و اماره‌ي‌ حقيقت باشد.
حال ممكن است كسي مثل صاحب فصول بگويد كه ما در اينجا يك قيد مي‌گذاريم و مي‌گوييم اطرادي كه اماره‌ي حقيقت است احتياج به تأويل و توضيح و تبيين ندارد، همين‌قدر كه يك لفظي در معنايي به كار برده شد و در همه جا ديديم اطراد دارد مسئله حل است، اما در مجاز احتياج به تأويل داريم، پس با اين قيد كه اطراد بلاتأويل مد نظر است مشكل را حل مي‌كنيم.
اين را مرحوم آخوند پاسخ داده‌اند و گفته‌اند كه توجه داريم بين دو اطراد فرق هست و در مصاديق مجاز تأويل لازم است ولي در حقيقت احتياج نداريم، ولي اينكه مثلاً بگوييم كه مناسبت جزء و كل باعث شده است كه معناي مجازي را به كار ببريم. شما به فردي كه كار آن تجسس و جاسوسي است، مي‌گوييد «عين» و تأويل شما هم اين است كه انگار تمام وجود اين فرد چشم است. اين يك جزئي از كل وجودي اين فرد است، اما انگار اين وجه آنقدر برجسته مي‌شود كه اين جزء تبديل به كل مي‌شود و به همين جهت به كل اين فرد مي‌گوييد «عين». اين قضيه درست است وليكن واقعيت اين است كه اين نكته در يك مورد خاص است و نه در همه‌ي جهات ديگر. شما نمي‌توانيد به آقاي جاسوس بگوييد «شعر»، نمي‌توانيد بگوييد «يد»‌ و يا «رجل».
اما در اينجا يك اشكال ديگر وارد مي‌شود و آن اينكه اگر شما بخواهيد مسئله را اين‌گونه حل كنيد ما سئوال مي‌كنيم كه اطراد اماره‌ي حقيقت است يعني چه؟ يعني اينكه ما تفصيلاً پي مي‌بريم كه اين لفظ در اين معنا به كار رفته و اين معنا، معناي حقيقي اين لفظ است، و اگر مجازي بود بايد با تأويل پي ببريم كه معناي مجازي است، به اين تأويل و تفصيل بايد علم داشته باشيم كه در اينجا يك اشكال ديگر پيش مي‌آيد كه اينجا دور لازم مي‌آيد، زيرا اگر شما به تفصيل بگوييد كه اطراد با چه شرايطي اماره‌ي حقيقت است و با چه شرايطي اماره‌ي مجاز است، بايد به معناي حقيقي علم تفصيلي داشته باشد تا بگوييد اين اطراد، اماره‌ي حقيقت است. اينجا كه شما علم تفصيلي داريد، پس بايد علم تفصيلي داشته باشيد تا علم تفصيلي به دست بياوريد كه اين دور است.
درواقع ما در اينجا مي‌خواهيم سه ايرادي را كه ايشان مي‌فرمايند به اين شكل پاسخ دهيم كه اولاً ما بايد بگوييم چند نوع اطراد داريم و اطراد در چه مواردي اطلاق مي‌شود و بحثي كه خارج از محل بحث ماست را كنار بگذاريم، ثانياً اين اشكالاتي كه شما وارد مي‌فرماييد و بعد اشكالات را تثبيت مي‌فرماييد هم محل تأمل و خدشه است. تا ببينيم در جمع‌بندي چه چيزي مي‌توان گفت. البته يك اماره‌ي ديگر كه اماره‌ي تنصيصات ائمه‌ي لغت است هم داريم كه كمتر بحث مي‌شود و ما بايد بحث كنيم. والسلام

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo