< فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

93/01/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حقيقت و مجاز
در گذشته عرض كرديم كه با چهار مبحث اساسي و محوري درخصوص الفاظ سروكار داريم. سه محور از اين چهار محور عبارتند از:
1. آنچه كه به «وضع» معروف است كه ما از آن به «تمعني» و معني‌دارشدن لفظ تعبير كرديم.
2. مسئله‌ي «دلالت» است كه از آن به «علاميت دلاليه» تعبير كرديم.
3. مسئله‌ي «استعمال» كه استخدام لفظ است براي تفهيم و اعمال علاميت لفظ براي معنا.
اين سه محور، سه مسئله‌ي اساسي است كه نبايد با يكديگر خلط شوند. در آثار اصوليون نيز چنين تفكيكي كمتر به چشم مي‌خورد و گاه اين مباحث به صورت درآميخته مطرح مي‌شود.
4. چهارمين مسئله‌ي مهم نيز «رويّه‌ي شارع» در اين سه محور و به خصوص در زمينه‌ي دلالت و استعمال است.
در مسئله‌ي وضع سخن در اين است كه لفظ چگونه معنادار مي‌شود و اين خصلت را پيدا مي‌كند كه براي معنا نقش علاميت ايفاء كند. مسائلي كه در ذيل مبحث وضع مطرح مي‌شود بحث‌هايي است از قبيل اينكه حقيقت وضع چيست؟ واضع كيست؟ راجع به حقيقت وضع حدود ده رأي وجود داشت كه مطرح شد و در نهايت به رأي مختار رسيديم.
درخصوص مبحث «دلالت» هم بحث‌هاي فراواني مطرح شد، بحث‌هايي از قبيل حقيقت پديده‌ي دلالت، به معنا كه ماهيت پديده‌ي دلالت چيست. در ذيل بحث علاقه‌ي دلاليه، علاقه‌ي لغويه‌ي دلاليه مطرح شد كه خصوصيات علقه و علاقه‌اي كه ميان لفظ و معنا وجود دارد را در اين بخش مورد بررسي قرار داديم. بحث بعدي اين بود كه چه كسي اين علقه را پديد آورده است؟ انواع دلالات و اقسام آن‌را نيز مورد بحث قرار داديم.
بعضي بحث‌ها مابين مبحث «دلالت» و «استعمال» مشترك است، براي مثال در جايي كه بحث از «علامات حقيقت»، بحث از «مبررات مجاز» هم مي‌شود و مثلاً گفته مي‌شود علامات حقيقت چيست، آنگاه اگر بخواهيم لفظي را در معناي مجازي به كار ببريم چه مجوزهايي نياز است. مگر مي‌توان هر لفظي را مجازاً در هر معنايي به كار برد؟ بنابراين مبررات و مجوزاتي لازم دارد.
برخي از بحث‌ها به تعبيري دو طرفه است؛ از حيثي به بحث دلالت مربوط مي‌شود و از حيث ديگر به بحث استعمال، درنتيجه بين اين دو تا مطرح مي‌شود، زيرا درواقع بحث دلالت عبارت است از لحاظ و توجه به كاركرد لفظ در ناحيه‌ي متكلم. متكلم مي‌خواهد تفهيم كند و مخاطب و يا سامع مي‌خواهد تفهم كند. تفهيم و تفهم اتفاقي دوسويه است و از دو جانب رخ مي‌دهد. وقتي به جانب متكلم و به حيث تفهيمي نگاه مي‌كنيم، بحث دلالت مي‌شود، اما آنجايي كه به جانب مستمع و سامع و مخاطب نظر داريم، بحث استعمال مطرح مي‌شود. ولذا مباحثي هست كه جنبه‌ي دوسويه دارد. براي مثال، در مقام دلالت و استعمال، ملقي و متكلم چه نقشي دارد و اينكه متلقي و مستمع چه نقشي در مقام دلالت و استعمال دارد. متكلم و يا كاتب در اينكه دلالت شكل بگيرد و استعمال اتفاق بيافتد چه سهم و نقشي دارد؟ همچنين مستمع و قاري در اين زمينه چه سهم و نقشي دارد؟ كه البته اينها مباحث هرمنوتيكي است.
سه پرسش مشترك در سه مقام (وضع، دلالت، استعمال) وجود دارد كه بايد در ذيل هركدام مطرح شود:
1. پرسش از حقيقت و كيفيت هريك. مثلاً حقيقت وضع و تمعني چيست، چگونه اتفاق مي‌افتد و كيفيت آن كدام است؟
2. انواع تمعني و معني‌دارشدن‌ها كدام است؟ به تعبير رايج و سنتي آن مثلاً پرسيده مي‌شود چند نوع وضع داريم و به اشكال مختلف انواع وضع توضيح داده مي‌شد، ازجمله اينكه وضع گاه تعيني است و گاه تعييني است.
3. مقومات و شروط هريك از اينها كدام است؟
اين سه پرسش را در ذيل هر سه مسئله‌ي مورد اشاره (وضع، دلالت، استعمال) مي‌توان مطرح كرد. بنابراين اگر بخواهيم ذيل مسئله‌ي استعمال بحث كنيم حداقل بايد اين سه پرسش را مطرح كنيم.
يادآور مي‌شويم كه در مباحث الفاظ در سه لايه و ساحت درگير هستيم و بايد بحث علمي كنيم، موضع بگيريم و مبنا ارائه كنيم و اين سه را نبايد با هم مخلوط كرد، كه عبارتند از: 1. وضع و تمعني، 2. دلالت، 3. استعمال. در منابع اصولي ما آنچنان كه بايد اين سه محور از هم تفكيك نشده‌اند، يا به اين جهت كه احاله به ارتكاز شده است و قطعاً سلف صالح و بزرگان ما ارتكازاً توجه داشته‌اند كه ما با سه مقوله‌ي مهم طرف هستيم و يا به اين جهت كه بعضي از اين مقولات و مباحث، مطالب و مسائل مشترك دارند و گاه مطلب دو رويه و دوجانبي است. مثلاً اگر به دلالت و استعمال از دو زاويه نگاه كنيم، دو مسئله را تشكيل مي‌دهند؛ يعني اگر از زاويه‌ي متكلم نگاه كنيم «استعمال» مي‌شود، زيرا استعمال را متكلم و كاتب انجام مي‌دهد و اگر از زاويه مستمع و قاري نگاه كنيم «دلالت» مي‌شود. گاه بعضي از مطالب دووجهي است و در اين محورهاي سه‌گانه مشترك است، لهذا ممكن است كه سلف نخواسته‌اند و يا نشده كه تفكيك كنند، ولي اين نكته را بايد توجه داشت كه ما با اين سه مسئله‌ي بسيار پراهميت روبه‌رو هستيم.
مطلب دوم اينكه ذيل هريك از اين مباحث ما سه پرسش مشترك داريم و نيز ذيل هركدام به حسب مورد پاره‌اي پرسش‌ها و مسائل خاص داريم. سه پرسش به اين شرح است:
1. پرسش از حقيقت و كيفيت هريك از اينها، يعني وضع چگونه صورت مي‌پذيرد و اتفاق مي‌افتد؛ چگونه دلالت انجام مي‌شود و حقيقت دلالت چيست؛ همچنين حقيقت استعمال چيست و چگونه استعمال مي‌شود.
2. انواع،
3. مقومات و شروط.
اين سه مسئله در ذيل اين سه محور مهم قابل طرح هستند، ولي در عين حال ذيل هركدام از اينها و به تناسب آن محور پاره‌اي پرسش‌ها و مسئله‌ها مطرح مي‌شود كه اين مسائل با دو محور ديگر مشترك نيستند. چنانكه ديديم در مسئله‌ي «وضع» سخن از واضع مطرح بود كه در «دلالت» يا «استعمال» سخن از واضع نيست. ما مباحث مربوط به وضع را بحث كرديم و مسائل مربوط به دلالت را نيز در حد ضرور مطرح كرديم و از اين جلسه وارد مبحث «استعمال» خواهيم شد.
بسياري از مباحث وجود دارد كه در مباحث الفاظ اصول مطرح و رايج است كه به مقوله‌ي استعمال مربوط مي‌شود كه اين مباحث را مناسب است در ذيل اين عنوان سازماندهي كنيم. درنتيجه علاوه بر سه پرسش مشترك كه ذيل مبحث استعمال هم قابل طرح است، مباحث و پرسش‌هاي ديگري نيز هست كه راجع به استعمال بايد به صورت خاص مطرح شود كه در ادامه آنها را بررسي خواهيم كرد.
سه پرسش مشترك درخصوص استعمال به شرح زير است:
1. ما هي حقيقة الإستعمال و كيفية
2. ما هي مقومات الإستعمال و شروطه
3. انواع إستعمالات الفظ من الاشتراك والترادف والتجوز و غيرها.
طبعاً راجع به هريك از اين پرسش‌ها نيز مباحثي مطرح مي‌شود كه در كجا مي‌توان لفظ را مشترك قلمداد كرد، در كجا مي‌توان مترادف به حساب مي‌آيد و كجا مجاز؟ مگر مي‌توان هر لفظي را در هر معنايي در غير ماوضع له مجازاً به كار برد؟ طبعاً در ذيل اين بحث: ما هي مبررات كلٌ من الإستعمالات الخاصه مطرح مي‌شود كه مبررات خاص هريك كدام است.
پرسش چهارم نيز از باب اينكه اين مباحث يك سلسله مباحث زبان‌شناختي هستند و هم در حوزه‌ي فهم شريعت و فهم دين اين مباحث قابل طرح‌اند، چون منبع عمده و اصلي دين كتاب و سنت است كه ابزار آن لفظ است، به اين ترتيب اين مسائل در اصول بايد مطرح شود كه دانش فهم دين است؛ اما در عين حال از آنجا كه ما متون خاص كه متون مقدس هستند و احياناً زبان خاص كه زبان دين است سروكار داريم، محور چهارم مطرح مي‌شود و آن اينكه: دأب و رويّه و شيوه‌ي شارع در مسئله‌ي دلالت و استعمال چيست؟ كه يك سلسله بحث‌ها به عنوان محور چهارم بايد مطرح شود كه در علم اصول مطرح‌اند ولي تفكيك نشده‌اند؛ يعني عمده‌ي مسائل اين تفكيك چهارمحوري كه ما انجام مي‌دهيم در اصول مطرح است ولي با اين طبقه‌بندي كه مطرح كرديم نيست.
مثلاً ما بايد ابتدا بحث كنيم كه دِيْدن و دأب شارع در مسئله‌ي نظريه‌ي دلالت و نظريه‌ي استعمال «خاص» است و آيا شارع يك شيوه‌ي خاص دارد؟ و يا از همان شيوه‌ي عقلائيه استفاده مي‌كند؟ به تعبير رايج امروزي مي‌توان پرسيد كه ماهيت و هويت زبان دين چيست. بحث زبان دين كه امروز از مباحث مهم فلسفه‌ي دين است همين مطلب را دنبال مي‌كند كه آيا دين زبان خاصي دارد كه در اينجا نظريه‌هاي متعددي پيدا شده است. براي مثال نظريه‌ي سمليسيزم و نمادين‌انگاري زبان دين به اين معنا كه زبان دين يك زبان نمادين و رمزآلود است، و يا اينكه زبان دين، زبان چندپهلو و يا خاص است، همچنين نظرات ديگري كه در اين زمينه مطرح شده است كه ما مجموعه‌ي اين نظريات را در يكي از بخش‌هاي كتاب «منطق فهم دين» با عنوان «نهادهاي پايه در فهم قرآن» به اجمال تبيين و تحليل و نقد كرده‌ايم.
بعد از اينكه از هويت لغت «دين» و «زبان دين» و آرائي كه در اين زمينه وجود دارد بحث كرديم، آنگاه مسائلي همانند «حقيقت شرعيه» كه در اصول ما رايج است در اينجا مي‌گنجد. همچنين بحث «صحيح و اعم» در اينجا مي‌گنجد كه بحث از زبان دين است، و مي‌خواهيم بگوييم كه آيا در لسان شارع حقيقت شرعيه اتفاق افتاده است؟ بنابراين امثال اين مباحث را مي‌توان در ذيل محور چهارم مطرح كرد.
به نظر ما شهيد صدر در بين اصوليون بسيار سنجيده‌تر وارد بحث شده است. ايشان با برخورداري از ذكاوت ذاتي و آگاهي از آراء و نظرات جديد در حوزه‌ي زبان‌شناسي بحث را بسيار خوب وارد شده است. البته ايشان نيز اين طبقه‌بندي چهارگانه را ارائه نفرموده‌اند، اما در تفكيك مسئله‌ي استعمال و دلالت دقت بسيار خوبي به خرج داده‌اند. ايشان در عين اينكه همانند بقيه بحث وضع و قهراً مسائلي را كه مي‌توان تحت زبان دين مطرح كرد، بررسي كرده‌اند، ولي به اين شكل كه ما به مباحث الفاظ را به چهار طبقه دسته‌بندي كرده‌ايم ايشان دسته‌بندي نفرموده‌اند، ولي تلقي و بحث ايشان از مسئله‌ي استعمال و در كنار آن مبحث دلالت، بسيار دقيق و درست است.
ايشان در بحوث في علم الاصول جلد اول از 131 تا حدود 145 موضوع را اينگونه طرح كرده‌اند كه آن علاقه‌ي لغوي لفظ به معنا در مقام استعمال (كه همان مقام استخدام لغوي الفاظ است) به دو طرف گره مي‌خورد؛ يك‌طرف مرتبط با سامع است كه از آن به «دلالت» تعبير مي‌كنيم و يك طرف مرتبط با «مستعمل» و «متكلم» است كه از آن به «استعمال» تعبير مي‌كنيم.
«علاقة اللفظ اللغوية بالمعنى في مجال الاستخدام اللغوي للألفاظ لها جانبان: أحدهما: جانبها المرتبط بالسامع، و يعبر عن هذه العلاقة بالدلالة لأن محصل علاقة اللفظ بالمعنى عند السامع ان تصور أحدهما يوجب الانتقال إلى تصور الآخر. و الآخر جانبها المرتبط بالمتكلم و يعبر عن هذه العلاقة بالاستعمال بمعنى ان المتكلم يستعمل اللفظ في المعنى و يتخذه أداة لتفهيمه... . يختلف الاستعمال عن عملية الدلالة التصورية، فان الدلالة التصورية تحصل بمجرد إطلاق اللفظ لو لم يكن قد أريد به شيء؟ أصلا و اما الاستعمال فلا يتحقق بمجرد إطلاق اللفظ بل يتقوم بالإرادة و تسمى بالإرادة الاستعمالية».[1]
مبحث ربط لفظ به معنا دو وجه پيدا مي‌كند، يك طرف، طرف سامع است و طرف ديگر طرف متكلم است. از اين علاقه به دلالت مي‌توان تعبير كرد كه مبحث دلالت را شكل مي‌دهد. ايشان مي‌فرمايد، اينكه جانب مرتبط با سامع را دلالت تعبير مي‌كنيم به اين جهت است كه حاصل علاقه‌ي لفظ به معنا نزد سامع و شنونده اين است كه وقتي لفظ را شنيد معنايي متصور شود و موجب انتقال ذهن سامع به تصور دوم باشد. وقتي لفظ را مي‌شنود تصوري در ذهن سامع پديد مي‌آيد، بلافاصله از آن تصور به تصور ديگري منتقل مي‌شود، و آن صدا موجب پيدايش تصور در ذهن مي‌شود. از آن تصور به تصور ديگري منتقل مي‌شود كه همان «معنا» است. هنگامي كه كلمه‌ي «رجل» تلفظ شد، از اين كلمه ابتدائاً تصوري در ذهن شكل مي‌گيرد كه آن تصور گويي آيينه‌اي است كه تصور ديگري را ايجاب مي‌كند كه همان رجلي است كه در بيرون ديده است و دلالت نيز به همين معناست. بنابراين هنگامي كه ما در جانب سامع از علقه‌ي لفظ و معنا بحث بكنيم از مبحث دلالت بحث كرده‌ايم.
ايشان مي‌گويد علقه و علاقه‌ي بين لفظ و معنا يك وجه ديگري نيز دارد و با طرف ديگري هم مرتبط است كه آن طرف، طرف متكلم است و اين نكته به اين جهت است كه متكلم لفظ را به استخدام درمي‌آورد و استعمال مي‌كند و مي‌خواهد كه به مثابه ادات و ابزار از لفظ براي تفهيم مراد خود استفاده كند. اين استعمال و به‌كارگرفتن و به‌خدمت‌گرفتن است. استعمال به جانب متكلم ربط پيدا مي‌كند، چنانكه دلالت به جانب سامع و مستمع و مخاطب مرتبط مي‌شد.
سپس ايشان شروع به تحليل حقيقت استعمال مي‌كند كه حقيقت استعمال چيست. در اينجا ايشان به نكته‌ي بسيار مهمي توجه دارد كه موجب خلط بحث، هم در پاره‌اي مباحث اصولي و هم در مباحث جديد هرمنوتيكي مي‌شود. بين دو تصوري كه ايشان مطرح كردند گاه خلط مي‌شود؛ يك‌وقت لفظ هنگامي كه ادا شد تصوري را در ذهن به وجود مي‌آورد كه از آن تصور به تصور دومي منتقل مي‌شويم، گاه خيال مي‌شود كه تصور اول، همان معنا و مراد است، درحالي‌كه گاه مراد غير از معنايي است كه به ذهن القاء مي‌شود و بايد بين مراد و بين معنايي كه به ذهن خطور مي‌كند تفكيك كنيم و استعمال به تصور دوم مربوط مي‌شود و غايت استعمال تصور دوم است و متكلم، با استعمال مي‌خواهد معناي مراد را القاء كند. ولذا مسئله‌ي استعمال به «اراده» گره مي‌خورد. اينكه لفظ در چيزي استعمال مي‌شود، استعمال در پيوند با اراده معني‌دار مي‌شود. دلالت تصوري يك مسئله است، اما استعمال بحث ديگري است. هر تصوري كه در ذهن آدمي خطور كند مشخص نيست كه مورد نظر متكلم باشد و استعمال كرده باشد كه معنايي را به او منتقل كند و مراد خود را به او برساند. دلالت تصوريه‌ي اول به محض اينكه لفظ ادا مي‌شود به ذهن خطور مي‌كند، هرچند اصلاً اراده نشده باشد؛ اما استعمال اينگونه نيست و مقوم استعمال «اراده» است و با اراده پيوند دارد. استعمال به مجرد اطلاق و اداي لفظ اتفاق نمي‌افتد، بلكه به اراده متقوم است كه به اين اراده، «اراده‌ي استعماليه» مي‌گويند.
در ادامه نيز ايشان دسته‌بندي خوبي از اراده مطرح مي‌كنند و در آنجا سه اراده را مطرح مي‌كنند و بعد بين اراده‌ي استعماليه و دو معناي ديگر آن تفكيك مي‌كند، كه ان‌شاءالله در جلسه‌ي بعد توضيح خواهيم داد. والسلام

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo