< فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

92/12/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: هيأت فعليه: رأي المختار
درخصوص هيأت فعليه بحث مي‌كرديم و در اين خصوص نظرات محقق نائيني را مورد ارزيابي قرار داديم. همچنين شرح ايشان را راجع به كلام منسوب به اميرالمؤمنين علي(ع) مورد بررسي قرار داديم. راجع به فقره‌ي سوم كلام حضرت امير(ع) كه عبارت است از: «و الفعل ما أنبأ عن حركة المسمّى»، ايشان فرمودند كه حركت از قوه به فعل مورد نظر است و مراد، حركت در عالم مفهوميت است و نه در خارج. همچنين فرمودند كه اين هيأت فعليه است كه موجب تأثر و تحقق و فعليت حركت مي‌شود.
ما در اين خصوص عرض كرديم كه منظور از «حركت» در اينجا همان «تغيّر» است و به تعبير ديگر «فعل» به معناي لغوي آن است، به اين معنا كه كاري از كسي صادر مي‌شود و يا كاري حادث مي‌شود و يا چيزي بر چيزي عارض مي‌شود كه اين همان «فعل» است و تعبير به فعل مي‌شود. به نظر ما تغيّر هم آنچنان كه مرحوم ميرزاي نائيني مي‌فرمايند ذهني نيست، تغير يك واقعيت خارجي است و در بيرون اتفاق مي‌افتد.
سپس ايشان فرمودند كه مراد از مسمي مبدأ اشتقاق است و ما در جواب عرض مي‌كنيم كه مراد از مسمي آن ذاتي است كه تغير به وسيله‌ي آن حادث مي‌شود و يا بر او عارض مي‌شود. وقتي ما متعدي فرض كنيم درواقع بايد بگوييم مسمي آن ذاتي است كه به وسيله‌ي آن تغير به وجود مي‌آيد و نيز در جايي كه لازم فرض مي‌كنيم كه چيزي بر چيزي عارض مي‌شود و درواقع حدوث تغير در چيزي واقع مي‌شود و نه به وسيله‌ي چيزي. به هر حال آنچه كه به وسيله‌ي آن و يا در آن و يا بر آن تغير عارض مي‌شود «مسمي» مي‌گوييم.
ايشان فرمودند كه فعل ايجاد تحصل مي‌كند و به واسطه‌ي هيأت فعليه، تحصل و تحقق خارجي واقع مي‌شود. ما در جواب عرض مي‌كنيم كه اين تعبير را درخصوص همه‌ي افعال نمي‌توان مطرح كرد. مثلاً در «امر» كه دلالت بر انشاء دارد تحقق مطرح نيست كه به وسيله‌ي هيأت تحقق بيابد، بلكه تحقق طلب مي‌شود و خواسته مي‌شود كه چيزي محقق شود. ولذا مي‌گوييم اگر فرمايش شما را بپذيريم كه هيأت فعليه موجب تحصل و تحقق است، پس درخصوص امر چگونه توجه مي‌كنيم. در «امر» إخبار از وقوع حدث و حركت نيست، بلكه طلب حدوث و حركت است و گويي إخبار و إنباء از طلبي است كه در نفس ماست. «يضرب» و «ضرب» از حدوثي كه واقع شده است إخبار مي‌كند و يا در حال وقوع است و يا در آينده واقع خواهد شد؛ اما در «امر» طلب مي‌كنيم. به اين ترتيب بياني كه ايشان فرمودند كه «هيأت فعليه موجب تحصل است»، ظاهراً در امر اينگونه نيست و فعليت خارجي وجود ندارد و تازه مي‌خواهيم كه در خارج حادث بشود.
اگر بخواهيم در اينجا جمع‌بندي كنيم و نظر مختار را درخصوص هيأت فعليه بيان كنيم، بايد به مبادي و مبانيي كه در خلال مباحث راجع به نظريه‌ي «وضع» و «دلالت» و نظريه‌ي مربوط به الفاظ كه تا به حال بيان كرده‌ايم، برگرديم كه در اين خصوص بايد گفت:
1. غايت قصوي در نشاطات و فعل و انفعالات لفظي «تفاهم» است. اصلاً لفظ موضوع براي تفاهم است و وضع و استعمال لفظ، تكلم به آن و استماع به آن، همگي منتهي به مقوله‌ي تفاهم مي‌شود. و تفاهم نيز يعني افاده‌ي معناي مورد نظر از سوي متكلم و استفاده‌ي آن معنا از سوي مستمع. اين غايت قصوي نيز مبتني بر علقه و علاقه‌ي دلاليه‌اي است كه بين لفظ و معنا وجود دارد. با استفاده از آن علاقه دلاليه و علقه‌ي علاميه‌اي كه بين لفظ و معنا وجود دارد تفاهم واقع مي‌شود. حال اين علقه گاه به نحو تعييني، مثل دلالت مطابقي لفظ بر معنا به وجود مي‌آيد، حال چه دلالت التزامي در ذهن واضع وجود داشته باشد و چه نداشته باشد، و با تلفظ بتوان به آن معنا منتقل شد، اين انتقال ريشه در علقه‌اي دارد كه مربوط به وضع است.
بنابراين در هر صورت با تلفظ از سوي لافظ و استماع آن از سوي مستمع (با توجه به علقه‌اي كه وجود دارد) معنا فهم مي‌شود و تفاهمي بين لافظ و متكلم و مستمع حاصل مي‌شود كه اين غايت قصوي و كاركرد اصلي نشاطات لفظي است.
2. الفاظ از نوع علامات و ادوات علاميه و نشانه هستند و چيزهاي بسياري در حيات انسان نيز همين‌گونه است و اصولاً مي‌توان گفت كه همه‌ي موجودات و هستمندها در عالم استعداد ايفاي نقش علامي دارند. مي‌توان از هر چيزي به چيز ديگري پي برد. به هر چيزي كه شما نگاه كنيد به هر حال چيزي را مي‌فهميد و اصولاً به چيزي منتقل مي‌شود كه اين انتقال همان نقش نشانگي است. نشانگي و علاميت اين است كه شما از چيزي به چيز ديگري منتقل شويد. به هر شيئ كه نگاه كنيد به ذهن شما چيزي خطور مي‌كنيد و به چيزي منتقل مي‌شويد. اين اخطاريت در همه چيز وجود دارد. منتها بعضي از اين اشياء و موجودات كه ايفاي علاميت مي‌كنند تابع «وضع»‌ هستند و برخي ديگر تابع وضع نيستند. الفاظ از دسته‌ي علامات و ادواتي هستند كه وضعي‌اند و بايد مسبوق به وضع باشند. صوت خودْ يك علامت است، لفظ نيز صوت مركب از حروف با تدبير خاصي است، اما حتي اگر يك صداي گنگ هم به گوش برسد علاميت و دلاليت دارد و مي‌توان پي بر كه در پشت ديوار كسي هست و يا طرز خاصي از صوت كه بيايد، متوجه مي‌شويد كه ضربه‌اي به فردي كه در پشت ديگر است خورد. تا برسد به اينكه واژه‌اي را بر زبان آورد كه مسبوق به وضع است و مثلاً گفت: «كمك». به هر حال الفاظ از نوع اين ادوات و ابزارهاست كه كاركرد دلالي دارند؛ ضمن اينكه ما در اينجا عرض مي‌كنيم اصولاً در عالم بسا چيزي وجود نداشته باشد كه كاركرد دلالي نداشته باشد. بنابراين همگي الفاظ موضوع، به مثابه ادواتي براي ابراز آنچه كه در ذهن متكلم است و مي‌خواهد آن‌را ابراز و اخبار كند، وضع شده‌اند.
3. اسم آن است كه انباء از مسمي مي‌كند و فعل آن است كه انباء از حركت مسمي مي‌كند و حرف آن است كه از معنايي در غير خود انباء مي‌كند و يا اينكه حرف، غير اسم و فعل است، يعني انباء آن طور ديگري است.
مبحث سوم محل بحث ما و مانحن فيه در شرح بيان حضرت امير(ع) است. ما مي‌خواهيم بگوييم كه چه اسم، چه فعل و چه حرف نقش انبائي و اخطاري دارند، زيرا اينها ابزار و اداتي هستند براي نشانه‌گي و علاميت. اما اينكه هريك از اينها در اين انبائيت و ابرازيت و علاميت چه كاربرد خاصي دارند، متفاوت هستند و حضرت امير(ع) مي‌خواهند همين را بيان كنند. ايشان در يكي از نقل‌ها، نسبت به هر سه نوع كلمه فرمودند كه كارشان انباء است. اسم از مسمي انباء مي‌كند، فعل از حركت مسمي انباء مي‌كند و حرف از معنايي در غير انباء مي‌كند، پس هر سه نقش انبائي دارند و اين تفسير با آن بيان ما كه همه‌ي الفاظ ادوات ابرازي و اعلاني هستند سازگار دارد. ولي يك‌بار ما از تغيري كه واقع شده (ماضي) و يا در حال وقوع (مضارع) است، و يا بنا است واقع شود (مستقبل)، سخن مي‌گوييم و يا وقوع آن‌را به عنوان «امر» با فرض اينكه امر فعل مستقلي است، طلب مي‌كنيم. در اينجا براي اعلان و ابراز از واژگاني كه آنها را فعل مي‌ناميم استفاده مي‌كنيم، بنابراين اگر در كلام حضرت امير(ع) آمده است «و الفعل ما أنبأ عن حركة المسمّى»، حركت يعني همان تغير، و فعل از آن تغير انباء مي‌كند، و هنگامي كه از تغير سخن مي‌گوييم از فعل استفاده مي‌كنيم.
حال مي‌پرسيم مسمي چيست؟ زماني كه از تغير بحث مي‌كنيم، آن تغير موضوعي دارد، يعني چيزي كه تغير را پديد آورده و يا در آن تغير رخ داده است، غير از خود حركت به هر حال محرك و مصب حركتي وجود دارد. يك‌بار مي‌خواهيم از آنچه كه اين حركت و تغير را ايجاد كند سخن بگوييم، و با فعل آن را ذكر مي‌كنيم، اما مشخص است كه اين يك عاملي دارد. يا حركت در آن واقع شده است، مثلاً رنگ چيزي تغيير كرده است، به آن ذات و چيزي كه چنين نقشي دارد «اسم» مي‌گوييم و وقتي مي‌خواهيم از آن نام ببريم از كلماتي استفاده مي‌كنيم كه از آنها به اسم تعبير مي‌كنيم، كه همان مسمي است، چون اسم را راجع به آنها به كار مي‌بريم و كلمه‌ي مسمي هم يعني علامت و مسمي نيز چيزي است كه حاكي از ذاتي در خارج است. و آنگاه كه از جز اين دو مي‌خواهيم تعبير كنيم كه باز هم ابرازيت است از حروف استفاده مي‌كنيم. يعني اگر از حركت بحث نمي‌كنيم و از موضوع حركت سخن نمي‌گوييم، و از چيزي كه مقصود بالذات نيست مي‌خواهيم سخن بگوييم با حروف اين كار را مي‌كنيم. در اينجا كار الفاظ اينگونه مي‌شود كه مي‌خواهند با استعمال‌شدنشان از تغير و حركتي سخن بگويند كه در گذشته حادث شده، يا در حال حادث‌شدن است و يا در آينده حادث خواهد شد و يا طلب مي‌كنيم كه حادث شود، و بر موجودي عارض شود. درنتيجه از آنچه كه از موضوع تغير و حركت بحث مي‌كند به «اسم» تعبير مي‌كنيم، از آنچه كه از خود تغير و حركت سخن مي‌گويد به «فعل» و جز اينها را به «حرف» تعبير مي‌كنيم.
به نظر مي‌رسد بيان اميرالمؤمنين(ع) نيز با اين تفسير سازگارتر است و در عين حال اين تفسير يك چيز تجربي است و بالوجدان قابل دريافت نيز هست.
عبارت حضرت امير(ع) به اين صورت است: «الاسم ما أنبأ عن المسمى، و الفعل ما أنبأ عن حركة المسمى، و الحرف ما أوجد معنى في غيره»[1] و در خصوص «حرف» تعبير ديگري بود كه فرمودند: «و الحرف ما أنبأ عن معنى ليس بفعل و لا اسم»[2] كه به نظر ما تعبير دوم دقيق‌تر است، و البته نه از آن حيث كه با بيان ما سازگارتر است، بلكه از اين جهت كه حضرت مي‌فرمايند با حرف ما از معنايي انباء مي‌كنيم و معنايي را ابراز مي‌كنيم كه غير از آن‌ دو است و نه از مسمي سخن مي‌گوييم و نه از حركت است. و اين واقعيتي است كه ما بالوجدان مي‌يابيم و كاركرد حرف نيز همين است. عمده‌ي مطلب در اينجا اين است كه ما قسم سومي را به نام معناي حرفي فرض مي‌كنيم كه به غير از فعل و اسم است.
به نظر مي‌رسد اگر اين تعبير را داشته باشيم، در نتيجه فعل عبارت مي‌شود از آن لفظي كه از حركت و تغير انباء و اخطار مي‌كند و حركت و تغير را ابراز مي‌كند.
بحث ديگر راجع به هيأت مصدري است و پس از آن سراغ بحث مستقل ديگري مي‌رويم كه عبارت است از اينكه آيا مشتقات مركب هستند يا خير؟ كه ان‌شاءالله در جلسات آتي بحث خواهيم كرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo