< فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

92/11/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الرّأي المختار في الإنشاء والإخبار.
عن علي اميرالمؤمنين عليه‌السلام: «من أكثر مدارسة العلم لم ينس ما علم و استفاد ما لم يعلم»[1]؛ حضرت امير عليه‌السلام راجع به مطالعه‌ي بسيار و مدارسه و ممارست فراوان تأكيد فرموده‌اند كه اگر كسي به مدارست و ممارست بيشتر با علم اهتمام كند، آنچه‌را كه فراگرفته فراموش نمي‌كند و آنچه را نمي‌داند خواهد آموخت. بعضي بر مطالعه‌ي بسيار عادت دارند، اين عادت في‌نفسه عادت خوبي است، لكن علاوه بر مطالعه‌ي بسيار بايد تفكر بسيار هم كرد و بسنده‌كردن تنها به مطالعه، موجب مي‌شود كه انسان به يك دايرةالمعارف زنده و سيار بدل بشود، بي‌آنكه جمله‌اي و كلمه‌اي بر معرفت و علم خزانه‌ي بشري دانش بيافزايد.

درخصوص رأي حضرت امام(ره) عرض كرديم كه نظر ايشان آن است كه اسماء اشاره وضع شده‌اند براي ايجاد اشاره‌ي اعتباريه. همين جمله حاوي نكات متعددي است. در جلسه‌ي گذشته مجموع نظر ايشان در خلال چند بند توضيح دادم، اول اينكه آلات اشاره بر دو قسم است، طبيعي غيروضعي و اعتباري وضعي. مثلاً اشاره به انگشت و نحوه‌ي خاص حركت‌دادن دست طبيعي است، اما كاربرد لفظ وضعي است. نكته‌ي دوم اينكه فرمودند هر دو ابزار اشاره، چه طبعي و چه وضعي، ايجاد اشاره مي‌كنند. لفظ «هذا» اشاره به مطلوب را ايجاد مي‌كند. كاركرد لفظ «هذا» و اخوات آن مانند كاركرد انگشت اشاره است كه فرد اخرس از آن براي اشاره استفاده مي‌كند و ايجاد اشاره مي‌كند. هر دو در اين جهت مساوي هستند كه احضار و ايجاد مي‌كنند اشاره به مشارٌاليه را در ذهن سامع و شاهد. نكته‌ي سوم كه فرمودند اينكه الفاظ وضع شده‌اند براي همين اشاره و براي احضار مشارٌاليه در ذهن سامع و درنتيجه اينها يك چيز هستند و مشارٌاليه خودْ چيز ديگري است. وقتي لفظ «هذا» به كار مي‌رود معنايي در ذهن سامع احضار مي‌شود، سپس از آن معنا به مشارٌاليه منتقل مي‌شود و اشاره واقع مي‌شود. كار «هذا» در اينجا ايجاد معنا در ذهن سامع است و جمله‌اي مثل «هذا زيد» و يا «هو زيد»، «هذا»‌ و «هو» محكومٌ‌عليه يا مخبرٌعنه نيستند بلكه محكومٌ‌عليه و مخبرٌعنه واقعي همان مشارٌاليهي است كه به سبب آنها مورد اشاره واقع شده‌اند، يعني شخص «زيد» مخبرٌعنه است. و سرانجام استدلال فرموده‌اند كه اين مدعاي ما اولاً به لحاظ عرفي روشن است و اگر به عرف مراجعه كنيم با همين تلقي كه ما مي‌گوييم با اسماء اشاره عمل مي‌كنند و بالوجدان هم ما مي‌يابيم كه فرقي در احضار موضوع بين اشاره با انگشت اشاره و يا ذكر اسم اشاره وجود ندارد و هر دو اينگونه هستند كه احضار موضوع و اشاره مي‌كنند. تنها فرقي كه وجود دارد اين است كه كاربرد انگشت اشاره و حركت دست طبعي است، ولي لفظ وضعي است.
جمع‌بندي فرمايشات حضرت امام به اين صورت است كه در اينجا ما ظاهراً با چهار عنصر طرف هستيم:
1. آلت اشاره (يد و يا لفظ)؛ آلت اشاره براي ايجاد معنا وضع شده است؛
2. معناي لفظ اشاره؛ مثلاً با گفتن «هذا» معنايي در ذهن آدمي پديد مي‌آيد كه مثلاً با گفتن واژه‌ي «اين» در فارسي رخ مي‌دهد؛
3. درواقع ما يك معنا داريم و يك صورتي از مشارٌاليهي كه در خاطر حاضر مي‌شود.
4. مشارٌاليه خارجي، يعني فرد يا چيزي كه متعلق اشاره در خارج است.

نقد و بررسي نظر حضرت امام(ره)
به نظر مي‌رسد بعضي از ملاحظات را ذيل نظريه آن بزرگوار مي‌توان مطرح كرد:
1. ايشان فرمودند ابزارها و آلات اشاره به دو دسته‌ي طبعي و وضعي تقسيم مي‌شوند و فرمودند اينها از نظر كاركرد برابر هستند و هر دو احضار و ايجاد معنا مي‌كنند، سپس مثال زدند به طرز حركت يد و كاربرد انگشت اشاره. به نظر مي‌رسد كه اصولاً نمي‌توان گفت كه استفاده از انگشت اشاره براي اشاره و نوع خاصي از حركت‌دادن دست طبيعي است، بلكه آن هم وضعي است و مانند لفظ است. اصولاً دالّ طبعي آن چيزي است كه بدون تصرف انساني و بشري از طبيعت برخاسته باشد. مانند دخان كه وقتي از پشت ديوار مي‌شود دلالت بر آتش دارد و يا سرعت نبض كه دلالت بر بالابودن تب و يا عوارض ديگر دارد. به اينگونه از دلالت مي‌توان دلالت طبعي گفت. دليل آن هم اينگونه است كه اينگونه دالّ‌ها به قومي دون قومي محدود و مخصوص نيست بلكه بين همه‌ي اقوام همين‌گونه هستند. هر قومي و هر فردي در هر جاي عالم و در هر زمان از تاريخ وقتي دود را ببيند متوجه آتش مي‌شود. اما آيا آلات اشاريه حتي مثل تحريك يد و كاربرد انگشت از اين قسم است؟ از اين قسم نيست؛ بلكه دلالت همه‌ي اينها و حتي استفاده از دست براي اشاره جنبه‌ي وضعي دارد؛ به اين دليل كه درواقع اينكه ما با دست به چيزي اشاره كنيم و نحوه‌ي خاص حركت دست كه دلالت بر اشاره دارد، به تعليم اتفاق مي‌افتد، يعني اينكه طفل در همان ماه‌هاي اوليه‌ي رشد ادراك از پدر و مادر مي‌آموزد كه اگر مي‌خواهيد به چيزي اشاره كنيد دست خود را حركت بدهيد. اين كار جعلي است، به اين دليل كه تعليمي است و اگر طبعي بود تعليمي نمي‌بود و تعليمي‌بودن نشانه‌ي جعلي‌بودن است. به تعبير ديگر نفس اينكه پدر و مادر و يا بزرگ‌ترها از اين ابزار استفاده مي‌كند درواقع جعل مي‌كند و اين عمل همان جعل‌كردن و اعتباركردن است.
در اينجا نبايد دچار اشتباه شويم كه استفاده‌كردن از حركت خاص دست براي اداي اشاره با اين مقوله مناسبت دارد، زيرا دست به سمت آن مشارٌاليه مي‌رود، اين حالت به صورت فيزيكي هم دلالت مي‌كند بر اينكه به آن چيز اشاره مي‌كنم، اما اينكه به نحو فيزيكي هم براي اشاره مناسب است دليل نمي‌شود كه طبيعي باشد. در كلمات و الفاظ نيز مي‌گويند بعضي از حروف مناسب اداي معاني خشن هستند و بعضي از حروف مناسب اداي معاني نرم هستند، اما اين دليل نمي‌شود كه كاربرد اين حروف در معناي خشن و نرم طبيعي است، بلكه يك تناسبي در استفاده از حروف، واژگان و تركيب‌ها براي معاني وجود دارد. اينجا نيز اگر كسي ملاحظه كند كه از دست استفاده مي‌شود و تناسبي هم وجود دارد، به معناي غيروضعي‌بودن نيست بلكه از چيزي براي اشاره استفاده كرده‌اند.
لهذا مي‌توان گفت كه وضع اگر عبارت است از جعل مبرِز در قبال مبرَز به نحوي، به اعمالي و يا اعلامي، يعني عملاً اين كار را مي‌كند و يا علماً مي‌گويد اين كار را انجام بدهيد. اين اتفاق درخصوص مثالي كه ايشان زدند نيز مي‌افتد و چون تعليمي است، پس طبيعي نيست والا احتياج به تعليم نمي‌داشت.
2. ايشان و ديگر بزرگان تا ميرزاي نائيني كه مبدع اين ديدگاه ميرزاي نائيني است و يا لااقل او اين نظر را بسط داده است، كه انشائيات در مقابل اخباريات دالّ بر ايجاد و احضار و اخطار هستند، اينجا نيز حضرت امام مي‌فرمايند هم لفظ «هذا» كه آلت و دالّ اعتباري و وضعي است و هم طرز خاص حركت‌دادن دست به قصد اشاره، هر دو ايجاد و احضار مي‌كنند و از اين جهت نيز با هم تفاوتي ندارند. بله ما هم مي‌پذيريم كه از اين جهت با هم تفاوتي ندارند، اما آيا اين ايجاد صورت و اخطار و احضار مخصوص اسماء اشاره است؟ به نظر مي‌رسد اين‌گونه نيست. شما هر لفظي را كه به زبان بياوريد چيزي به ذهن آدم خطور مي‌كند. خاصيت الفاظ همگي (و نه فقط اسماء اشاره) اخطار و احضار است كه با اين اخطار و احضار معنا را ايجاب مي‌كنند. بنابراين چنين خصوصيتي تنها مختص به الفاظ نيست و حضرت امام نيز به آن اذعان فرموده‌اند كه مي‌فرمايند آلات اشاره‌ي غيرلفظيه هم موجد هستند و ثانياً اگر هم مختص الفاظ مي‌بود مخصوص اسماء اشاره نيست، بلكه ساير الفاظ نيز همين خاصيت را دارند. پس بايد توجه كنيم كه اصولاً كاركرد لفظ و الفاظ اينگونه است.
چنين مطلبي پذيرفته نيست، زيرا اصولاً هنگام وضع، لفظ را در نظر مي‌گيرند، همين‌طور معنا را نيز درنظر مي‌گيرند و سپس مي‌گويند اين لفظ در قبال اين معناست. براساس هر نظريه‌اي در خصوص وضع، تفاوتي ندارد و هنگامي كه لفظ را بگوييد آن معنا به ذهن خطور كند، آيا حقيقت اخطار و احضار چيزي جز اين است و آيا اين حالت و كاركرد مخصوص اسماء اشاره است و يا تنها مخصوص انشائيات است؟ ظاهراً نبايد اينگونه باشد. هر لفظي كه در هنگام وضع مقابل هر معنايي قرار گرفته است همين خاصيت را دارد.
3. اما اگر چنين چيزي را بپذيريم كه كاركرد لفظ اشاره «ايجاد» است، سئوال مي‌كنيم كه آيا اين ايجاد جزء معناي موضوعٌ‌له اسماء اشاره است؟ آيا لفظ «هذا»‌ وضع شده است براي معنا توام با ايجاد؟ يعني ايجاد جزء معناي موضوعٌ‌له است؟ به تعبير ديگر آيا «ايجاد» در معنا نهفته است و يا ايجاد از نتايج و خواص استعمال است؟ درواقع پديده‌ي «ايجاد» با استعمال رخ مي‌دهد و هنگامي كه لفظ را در معنايي به كار مي‌بريد، بعد از كاربرد، اين اتفاق مي‌افتد و فرق است بين اينكه بگوييم معنا آن است تا اينكه بگوييم اثر آن است. ما عرض كرديم بي‌آنكه ايشان به اين موضوع اشاره فرموده باشند در اينجا با چهار عنصر طرف هستيم؛ اينكه صورتي احضار مي‌شود و اخطار و احضاري رخ مي‌دهد جزء معناست يا مال استعمال است؟ شبيه به فرمايش محقق خراساني كه مي‌فرمودند بعضي از خواص مال مقام استعمال است و نه مقام معنا و وضع. به نظر مي‌رسد كه اتفاقي كه به نام احضار مي‌افتد در حين استعمال اتفاق مي‌افتد و اين جزء معنا نيست بلكه كاركرد لفظ است و نه معناي آن. وقتي شما لفظ را به كار ببريد اين اتفاق مي‌تواند بيافتد.
نظريه‌ي ديگر منسوب به آيت‌الله بروجردي است كه به نظر مي‌رسد با نظريه‌ي حضرت امام سازگاري دارد، زيرا حضرت امام نيز در بيان نظريه‌ي خود فرمودند كه بعضي از اجلّه اين مطلب را گفته‌اند و استفاده از عبارت اجلّه در فرمايشات حضرت امام يك نوع اشاره به آيت‌الله بروجردي است. حضرت امام درحالي‌كه خودشان حكمت درس مي‌دادند و درس خارج هم داشتند، درس آيت‌الله بروجردي را از روي احترام حضور مي‌يافتند و حتي درس اصول ايشان را تقرير هم مي‌كردند. بر اين اساس ممكن است بگوييم اين نظر حضرت امام از محقق بروجردي اخذ شده است. اما تقريري كه مرحوم آيت‌الله بروجردي از اين نظر دارند شايد يك مقدار روشن‌تر و يا قابل قبول‌تر باشد كه در جلسه‌ي بعد اشاره خواهيم كرد. والسلام.


[1] غررالحكم و دررالكلم، عبدالواحد بن محمد تميمي آمدي، ص 49.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo