< فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

92/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظريّة الخطابات القانونية ـ مقترحاتنا فی تحسين تقرير النّظريّة وتنسيقها في قوالبها القشيبة / 42

بحث در جمع‌بندي نهايي دستاوردهاي نظريه به مثابه مبنا براي صورت‌بندي جديد علم اصول بود. گفتيم كه مؤلفه‌هاي ركني يك علم، آن دانش را مي‌سازند. مؤلفه‌هايي مانند «موضوع»، «غايت»، «مسائل»، «منهجيت» و «نطاق و قلمرو». همچنين گفتيم اگر بنا باشد دانش اصول را براساس نظريه‌ي خطاب شرعي سازماندهي بكنيم موضوع علم اصول بايد «خطاب شرعي» و «خطاب حكمي» باشد. البته خطاب به انواع مختلف آن و نه فقط خطاب لفظي. همچنين توضيح داديم كه غايت علم اصول نيز فراهم‌شدن استعداد و توان براي اكتشاف تكاليف الزامي عباد است. همچنين گفتيم كه ركن سوم يعني «مسائل» نياز به بحث تفصيلي دارد، اما اجمال آن عبارت است از اينكه «مسائل علم اصول عبارت است از بررسي‌هاي عام و فراگير، پيرامون خطابات و طرائق و مناهج مشتركه‌اي كه از اين خطابات و طرائق براي استكشاف تكاليف عباد به دست مي‌آيد». اما وعده كرديم كه بحث تفصيلي درخصوص مسائل علم اصول را در جلسه‌اي مستقل توضيح دهيم.
البته راجع به نطاق و قلمرو و منهج علم اصول نيز در جلسه‌ي گذشته بحث كرديم. در اينجا مي‌خواهيم توضيح دهيم كه اگر براساس اين نظريه علم اصول را سازماندهي كنيم، در مجموع مسائل علم اصول چه مسائلي خواهند بود و اين مسائل چگونه سازماندهي مي‌شوند.
قبل از اينكه وارد بحث از مسائلي كه به عهده‌ي علم اصول است بشويم و ساختار مطلوب اين مسائل را بيان كنيم، عرض مي‌كنيم كه اصولاً ما راجع به خطابات الهيه از يك نگاهي عام داريم، اعم نيز از اين جهت است كه هر نوع خطابي را شامل مي‌شود و تنها خطاب لفظي نيست، و حتي شامل خطاب عقلي الهي و احياناً خطاب فطري الهي، و احياناً خطاب شهودي الهي هم مي‌شود و از اين جهت دايره‌ي خطاب را وسيع گرفته‌ايم. از حيث متعلق، موضوع و مواد و مفاد هم باز وسيع مي‌گيريم، به اين معنا كه خطاب محدود به حكم، آن هم حكم الزامي اولاً مد نظر نباشد، بلكه هر خطاب الهي حاوي هر اراده‌ي الهي و بازگوكننده‌ي هر اراده‌ي الهيه، چه اراده‌ي تكوينيه كه در عالم محقق است كه قضاياي عقيدتي و علمي بازگوينده‌ي آنها هستند، و چه خطابات معطوف به مرادات حكميه‌ي الهي، چه احكامي الزامي و چه احكام ارزشي و اخلاقي را شامل مي‌شود كه از اين جهت نيز خطابات را عام در نظر مي‌گيريم. بنابراين نكته‌ي اول عبارت است از اينكه راجع به خطابات اصولاً چه بحث‌هايي بايد مطرح شود.
نكته‌ي دوم اينكه مباحثي را كه حول خطابات قابل طرح هست بايد به چه علومي احاله كنيم؟ اين‌همه از عهده‌ي يك علم، براي مثال علم اصول برنمي‌آيد. مجموعه‌ي علومي كه عهده‌دار بحث و فحص از دين و شئون دين هستند بايد از اين مجموعه‌ي مباحث، بحث كنند. يعني مجموعه‌ي مباحث مربوط به خطابات را با توسعه‌اي كه از نظر انواع، محتوا و ماده و مفاد داديم، بايد در چند علم مطرح شود كه يكي از آنها علم اصول است و هر سطح و بخشي از اين مباحث در يك علم مطرح مي‌شود.
در اين ميان بايد معيارگذاري كه كداميك از اين مسائل و مباحث در علم اصول بايد مطرح شود، تا به دست بيايد كه مسائل علم اصول چيست و در نهايت مشخص كنيم كه اين مسائل را چگونه مي‌توان ساختاربندي كرد.
بنابراين اولاً خطابات را به لحاظ انواع و محتوا عام در نظر مي‌گيريم و ثانياً مي‌گوييم مجموعه‌ي مسائلي كه بايد پيرامون اين خطابات مطرح شود را ابتدا فهرست مي‌كنيم، مسائلي مانند: تعاريف و ماهيت‌شناسي؛ وجودشناسي و اثبات و احراز وجود خطابات؛ معرفت‌شناسي، كاركردشناسي، حجيت، قلمروي كاربرد آنها و نسبت مناسبات خطابات با يكديگر و سرانجام سنجش اينكه به فرض كاربرد اينها ممكن است چه آسيب‌ها، آفات و خطاهاي رخ بدهد و راه رفع خطاها چيست.
درواقع در مجموعه‌اي از علوم عهده‌دار بحث و فحص از دين و شئون دين و مجالات دين بايد هفت مسئله را بحث كرد. در اين ميان نيز بايد به دست بياوريم كه كدام مسائل و كدام لايه از هر مسئله به عهده‌ي علم اصول است كه به اين ترتيب مسائل علم اصول به دست مي‌آيد و به تبع آن سازماندهي و ساختار آن نيز به دست خواهد آمد.
نكته‌ي ديگر اينكه مباحث هفتگانه‌اي كه راجع به خطابات خمسه بايد مطرح شود، بعضي تك‌ساحتي و تك‌لايه‌اي هستند؛ مثلاً بحث از ماهيت هريك از اين خطابات و براي نمونه چيستي عقل، چيستي وحي، چيستي فطرت، چيستي شهود و... كه مباحثي يك‌لايه‌اي هستند، يعني چند لايه نيست كه بگوييم همه‌ي لايه‌هاي آن در يك علم بحث مي‌شود و يا بعضي لايه‌هاي آن در يك علم و بعضي لايه‌ها در علمي ديگر. بعضي از مباحث نيز چندلايه‌اي هستند، مثلاً كاركردهاي هريك از خطابات، براي نمونه خطاب عقلي كاركردهايي دارد ولي كاركردهاي آن چندلايه است، يعني پاره‌اي از كاركردهاي عقل راجع به همه‌ي حوزه‌هاي معرفت است و اختصاص به حوزه‌ي خاصي ندارد، كاركردهايي از قبيل شناخت حقايق هستي و عالم، شناخت عقايد، الهيات، شناخت احكام و اخلاق و.... در عين حال كاربردشناسي عقل يك لايه‌ي اختصاصي هم دارد كه كاربرد عقل در حوزه‌ي احكام است كه به اين ترتيب دولايه مي‌شود و بايد كاربردشناسي را در دو سطح انجام داد.
به اين ترتيب بعضي از مباحث، مثل مسئله‌ي استخدام و كاربرد خطابات دولايه‌اي و داراي دو مستوا هستند و طبعاً يك لايه از اين مباحث، به عنوان مبادي بعيده بايد در يك علم مطرح شود و لايه‌ي پايين‌تر در علم ديگر. مثلاً كاربرد عقل در مطلق شناخت بحث علم اصول نيست و اين لايه از بحث بايد در فلسفه و معرفت‌شناسي مطرح شود؛ اما لايه‌ي ديگر كه كاربرد عقل در استنباط حكم و تكليف عباد است در علم اصول بحث مي‌شود. همچنين ممكن است بعضي از اين مباحث بيش از دو لايه و استوا و سطح داشته باشند، مثلاً همين عقل در مطلق شناخت كاربرد دارد، يك‌بار نيز گفته مي‌شود كه كاربرد عقل در حوزه‌ي دين چيست و نقش عقل در تحقيق و تحقق دين چيست؛ اين لايه به‌عهده‌ي معرفت‌شناسي نيست، اما كار علم اصول هم نيست، زيرا علم اصول عهده‌دار بحث از همه‌ي قلمروي دين نيست، بلكه عهده‌دار بحث از احكام است و فقه را توليد مي‌كند، پس بايد دانش ديگري به غير از معرفت‌شناسي و اصول كه منطق فقه‌الاحكام است وجود داشته باشد، به نام منطق فهم دين كه آن لايه از بحث، بعد از معرفت‌شناسي و قبل از اصول، در اين دانش بحث شود. بنابراين بعضي از بحث‌ها چندلايه‌اي مي‌شوند كه بايد در چند علم بررسي شوند. بنابراين مباحث هفتگانه‌اي كه راجع به طرائق و مجاري و خطابات خمسه قابل طرح است ممكن است لايه‌لايه باشند كه هر لايه‌ي آن به يك علم مربوط مي‌شود.
به اين ترتيب ما با خطابات خمسه‌اي سروكار داريم و راجع به هريك از خطابات هم بايد هفت بحث مطرح شود و اين مباحث برخي دو، سه و چند لايه هستند و هر لايه‌اي از آنها مربوط به يك علم مي‌شود و درنتيجه شبكه‌اي از علومي كه عهده‌دار بحث از دين و شئون و مجالات دين هستند به وجود مي‌آيد (كه البته عمدتاً موجود است)، كه البته اين مباحث بسيار مفصل است و ورود به آن براي ما مقدور نيست. آن چيزي كه در اينجا اهميت دارد اين است كه ما جايگاه علم اصول را مشخص كنيم و تبيين كنيم كه چه مباحثي به عهده‌ي علم اصول است، سپس وقتي مباحث و مسائل علم اصول مشخص شد بگوييم كه اين مسائل چگونه سازماندهي مي‌شود و ساختار دانش اصول براساس اين نظريه چه خواهد بود؟

مسائل علم اصول
«بررسي‌هاي عمومي حول خطابات و طرائق (البته مطابق شأن علم اصول) و مناهج و روش‌هاي مشتركه‌اي (نه اختصاصي) كه ممكن است براي استكشاف تكاليف عباد به كار روند» مسائل علم اصول را تشكيل مي‌دهند.
مباحثي كه بايد حول خطاب ديني بحث كرد هفت محور هستند:
الأوّل: البحث عن الماهيّة (أو العلم بماهيّة کلّ من الخطابات والطرائق). اول بايد خطابات را بشناسيم و تعريف كنيم.
الثّاني: البحث عن الوجود (أو العلم بوجود کلّ من الخطابات والطرائق). مثلاً گفته مي‌شود كه عقل يك طريق و فطرت نيز طريقي ديگر است، اگر كسي بگويد كه عقل و فطرت يكي است و وجود مستقل ندارد، بايد بحث و اثبات شود كه ما چيز مستقلي به نام فطرت و شهود داريم.
الثّالث: البحث عن الفاعليّة (العلم بدور کلّ من الخطابات والطرائق). بحث از كاركرد و نقش هريك از اين خطابات، مثلاً آيا كاركرد معرفت‌شناختي دارند؟ توليد معرفت مي‌كنند؟
الرّابع: البحث عن الحجيّة (العلم بحجيّة کلّ من الخطابات والطرائق في إستکشاف الدّين وشؤونه). به فرض كه ماهيت‌شناسي، وجودشناسي و كاركردشناسي كرديم ولي هنگامي كه اينها را به حوزه‌ي دين وارد مي‌كنيم بايد اثبات كنيم كه حجت‌اند. مثلاً بايد بحث شود كه آيا شهود در فهم دين و استنباط احكام حجت است؟
الخامس: البحث عن مساحة إستخدام کلّ من الخطابات والطرائق في إستکشاف الدّين وشؤونه. بحث و بررسي قلمروي كاربرد و كاركرد هريك از خطابات و طرائق در زمينه‌ي استكشاف دين و شئون آن.
السّادس: البحث عن العلاقة بين کلّ من أنواع الخطابات والطرائق و المناهج مع غيره. نسبت و مناسبات بين عقل با فطرت، وحي، سنت و شهود، همچنين فطرت با هريك از آن چهار تا، وحي با هريك از چهار تاي ديگر، سنت با هريك از چهار تاي ديگر، شهود با هريك از چهار تاي ديگر. بايد نسبت و مناسبات اينها بررسي شود، براي مثال كجا وحي بر عقل مقدم است و يا برعكس، در كجا وحي بر سنت مقدم است و يا سنت بر وحي مقدم است و اينها چه تعامل و ترابط و دادوستدي با هم دارند؟
السّابع: البحث عن الآفات المحتملة الوقوع في عمليّة إستخدام کلّ من الخطابات والطرائق، ومنهجة تقويم صحّة المعرفة الحاصلة عن إستخدام کلّ منها. هنگامي كه مثلاً عقل را در فهم دين به كار مي‌بريم، اين عقل در معرض پاره‌اي آسيب‌ها و خطاهاست، حتي وحي و سنت نيز همين‌گونه است. چگونه و طبق چه ضوابطي بايد اينها را به كار برد؟ قواعدي از اينها توليد مي‌شود كه در چارچوب ضوابطي به كار مي‌رود، اگر در كاربرد و كاربست اينها خطا كنيم معرفت صحيح به دست نمي‌آيد و حكم خدا را درست نمي‌شناسيم. شناخت آفات احتمالي كه ممكن است در فرايند كاربست هريك از اينها در توليد معرفت ديني و ازجمله كشف حكم الهي پيش بيايد و همچنين روش‌شناسي ارزشيابي معرفت حاصل از كاربرد بحث بسيار مهمي است.

طبعاً: بعض هذه المباحث كالمبحثين 1 و 2 أُحاديّة المستوى، و بعضها كالمبحثين 4 و 6 ثنائيُة المستوى، و بعضها كالمبحثين 3 و 5 ثُلاثيّة المستوى، بل متعدّدة المستويات.
بتحليل هذه المباحث و في ضوء التلاؤم بين كل مبحث و مراتبه و مستوياته و بين الهوية و الرسالة المعرفية لكل علم من مجموعة العلوم المكوِّنة لـ«شبكة العلوم الباحثة والفاحصة عن الدّين وشؤونه» يتم تشخيص مكانة كل مبحث فيها، و تتميز مبادئ كل علم (و أيضاً علم الأصول) عن مسائله.
در بالا توضيح داديم كه اين بعضي از اين مسائل هفتگانه چندلايه‌اي هستند و هر لايه از آنها در يك علم مطرح مي‌شود. براي مثال مباحث اول و دوم، يعني ماهيت‌شناسي و وجودشناسي يك‌لايه‌اي هستند، و بحث از آنها برعهده‌ي علم اصول و كلام و تفسير هم نيست، بلكه به عهده‌ي فلسفه و معرفت‌شناسي است. بعضي ديگر همانند مباحث چهارم و ششم، يعني بحث از حجيت‌شناسي و نسبت و مناسبات انواع خطابات و دلائل و طرائق كه دولايه‌اي هستند، براي اينكه يك‌بار از حجيت معرفت‌شناختي خطابات بحث مي‌كنيد كه يك لايه از بحث است، مثلاً آيا وحي در شناخت حقايق (ولو غيرديني) كاربرد دارد يا نه؟ و لايه‌ي بعدي اينكه حجيت ديني و شريعت‌شناختي دارند كه اين لايه از بحث كار علوم ديني و ازجمله علم اصول است؛ منتها در علم اصول حجيت اينها در حوزه‌ي دين در بخش احكام بحث مي‌شود كه حتي شايد به يك معنا بتوان گفت كه با اين وصف لايه‌ي سومي تشكيل مي‌شود. بعضي از خطابات نيز سه‌گانه و سه‌لايه‌اي هستند كه مبحث سوم و پنجم از اين جمله‌اند. مبحث سوم بحث از كاركردها بود كه خطابات و طرائق چه كاركردهايي دارند و بحث پنجم كه بحث از قلمروي استخدام هريك از خطابات است. به هر حال استخدام هريك از آنها در هر لايه فرق مي‌كند.
بعد از اين تبيين و توضيح عرض مي‌كنيم كه اين مباحث را وقتي باز كنيم و تفصيل بدهيم و جزئيات آنها را هم استخراج كنيم فهرست مفصلي به دست مي‌آيد كه در آن زمان بايد براساس تناسق و تناسب هريك از اين مباحث با هر علمي، هر بخش از اين مباحث را در يكي از علوم جاسازي كنيم كه در آنجا سهم علم اصول مشخص مي‌شود و متوجه مي‌شويم كه چه لايه از هريك از انواع مباحث بايد در علم اصول مورد بحث قرار گيرد.
به اين صورت با رعايت تلائم و تناسب و تناسق هر مبحث و لايه‌هاي هر بحثي با هويت و رسالت معرفتي يك علم بايد تلائم داشته باشند و به اين ترتيب اين مباحث در هر علمي جاي خود را پيدا مي‌كنند. آن علومي كه بحث و فحص از دين و شئون ديني را عهده‌دار هستند. در اين صورت معلوم مي‌شود كه جايگاه هر بحث در كدام علم است و مشخص مي‌شود كه چه مسائلي مبادي علم اصول هستند كه در علوم قبل بايد بررسي شده باشند و چه مطالبي مسائل علم اصول هستند و به اين ترتيب مبادي نيز از مسائل جدا مي‌شود. البته ما معتقديم كه مبادي ممتزجه كه مماس با مسائل هستند نيز در همان علمي كه عهده‌دار مسائل است بايد بحث شود، زيرا به لحاظ روش‌شناختي و معرفت‌شناختي گاهي تفكيك و جداكردن آنها از آن علم دشوار و يا حتي مضر است.
آنگاه بايد اين مباحث هفتگانه باز و تفصيل داده شود، كه مثلاً در ذيل معرفت به ماهيتِ خطابات خمسه چه بحث‌هايي بايد مطرح شود و يا ذيل وجودشناسي خطابات خمسه چه بحث‌هايي بايد مطرح شود و همين‌طور مسائل ديگر.
از باب نمونه فهرست كرده‌ام كه چه مطالبي بايد راجع به وحي و سنت مطرح شود كه اين مطالب بايد بين علوم مختلف توزيع شود. به نظر ما راجع به وحي و سنت هجده بحث بايد مطرح شود:
1. إمكانية المعرفة، امكان معرفت كه آيا اصلاً معرفت ممكن است كه جزء مبادي بعيده و مربوط به معرفت‌شناسي است؛
2. منهجية و عملية المعرفة، روش‌شناسي توليد معرفت و فرايند توليد معرفت كه اين نيز بحث معرفت‌شناسانه است؛
3. إفادة الكلام للمعرفة على الإطلاق (الحجية المعرفية للغة) اينكه كلام هم معرفت‌زاست و در حوزه‌ي دين يا غير دين توليد معرفت مي‌كند يا خير؛
4. القواعد و الضوابط العقلائية العامة للاستظهار من النص؛
5. ماهية الكلام المقدس و هويّته و أقسامه؛ ماهيت كلام مقدس و اقسام آن چيست؛
6. الفاعلية المعرفية للكلام القدسي (إفادة لغة الدين للمعرفة)؛ كاركردهاي معرفتي كلام قدسي و زبان دين؛
7. حجية ظواهر الكتاب و السنة على الإطلاق و في الجملة؛
8. فحص العلاقة بين الكتاب و السنة، و بين كل منهما و العقل و الفطرة، تعاطياً (توافقاً) و تعارضاً (تخالفاً)؛ في المباحث العامة والمشترکة لفهم الدين؛
9. حجية الظواهر في ساحة التشريع (الحکم)، بايد مشخص كنيم كه در حوزه‌ي احكام چه كاربرد و حجيتي دارند؛
10. فحص العلاقة بين الكتاب و السنة و بين كل منهما و العقل و الفطرة تعاطياً و تعارضاً في مجال الشريعة؛
11. القواعد و الضوابط العقلائية لاستظهار النّص في المجالات الإعتباريّة؛ قواعد و ضوابط عقلايي براي استظهار از متن در حوزه‌ي اعتبار كه احكام است؛
12. الضوابط التخصصية لإبداء معنى الكلام المقدس و استخدامه في الكشف عن الأحكام؛ ضوابط خاص اظهار و فهم كلام مقدس و كاربرد آن در كشف احكام؛
13. مباحث سندية القرآن وانتسابه في حدود المسائل بلاواسطة ذات صلة بأمر الإستنباط؛ مباحث سنديت قرآن، عدم تحريف قرآن و اينكه به حق‌تعالي منتسب است، البته در چيزهايي كه مرتبط با مسئله‌ي استنباط است؛
14. أساليب فحص وثاقة الخبر (طرق إحراز السنة)، كه بحث صحت انتساب سند به مبدأ است؛
15. رفع التعارض الظاهري بين الآيات؛
16. تعادل الأخبار و تراجيحها؛
17. فحص صحة و علم آفات استخدام الكتاب و السنة في اكتشاف الشريعة؛
18. دراسة سبل و طرائق تدارك الأخطاء المحتملة الوقوع، روش‌ها و شيوه‌هايي براي رفع خطاهاي محتمل كه ممكن است در كاربرد كتاب و سنت براي فهم احكام الهي واقع شود.
راجع به هر خطابي اين هجده مسئله بايد مورد بحث قرار گيرد و البته دو مسئله‌ي اول خيلي عام و كلي هستند. آنگاه بايد مشخص كنيم كه هجده مسئله راجع به هريك از خطابات خمسه در چه علمي بايد بحث شود تا سهم علم اصول معلوم شود.

فذلکة الفذلکة في بيان بِنيويّة مباحث علم الأصول وهندستها: ينبغي تنسيق مباحث علم الأصول، أوّلاً حول الخطابات والطرائق و«المناهجِ المشترکة المستنبطة من کلّ منها» بتخصيص فن مستقل للبحث عن کلّ منها. وثانياً تفصيل کلّ فنّ علی فصول وفق المحاور السّبعة المذکورة سالفاً، حسَب مساس الحاجة من جانب، و مقتضی وظيفة هذا العلم وهويّته المعرفيّة من جانب آخر، وتفريع کلّ من الفصول وفق فاعليّة کلّ من الخطابات والطرائق والمناهج، ودورِه في کلّ من الشّؤون الأربعة للخطاب والحکم الشّرعی.
4. النّطاق: کلّ مايتعلّق بإکتشاف تکاليف العباد الشّرعيّة من طريق إستخدام الخطابات الحکميّة.
5. المنهجيّة:

نتيجه: مباحث علم اصول اولاً و از سويي بايد حول خطابات شرعيه تنظيم شود؛ يعني از يك جهت بايد خطابات و طرائق خمسه را به عنوان ستون فقرات علم اصول در نظر بگيريم، سپس هركدام از اين پنج محور يك فن براي بحث مي‌شوند، بعد از آن درخصوص هريك از اين پنج خطاب، مباحث هفتگانه بايد مطرح شود، مثلاً درخصوص عقل بايد از ماهيت، وجودشناسي، كاربردشناسي، قلمرو كاربرد و حجيت عقل بحث شود. و نهايتاً ملاك سوم براي سازماندهي دانش اصول عبارت است از اينكه ما در هر پنج خطاب و در ذيل آن هفت محور كه بحث مي‌كنيم بايد توجه داشته باشيم كه كاربرد هريك از اين خطابات را بايد معطوف به آن چهار شأن بحث كنيم كه عبارت بودند از مقام جعل و اعتبار، مقام ايصال و احراز، مقام افهام و فهم و مقام اجراء و تطبيق و مشخص كنيم كه اينها چه كاربردي در اين چهار شأن و مجال و سطح و استوا خواهند داشت.
به اين ترتيب مجموعه‌ي دانش اصول را مي‌توان با يك منطق مشخص و به صورت شفاف و دقيق صورت‌بندي كرد. پس خطابات ستون فقرات هستند، مسائل بدنه‌ي علم اصول را تشكيل مي‌دهد ولي در هر فني و راجع به هر خطاب و هر منبعي بايد معطوف به شئون اربعه‌ي خطاب و حكم شرعي نتيجه‌گيري كنيم. مثلاً بگوييم عقل در مسئله‌ي جعل، ايصال، ابراز و در مسئله‌ي تطبيق چه كاربردي دارد و به اين ترتيب هركدام را به آن چهار شأن مرتبط كنيم، زيرا علم اصول قصد دارد شئون اربعه را در حوزه‌ي حكم كشف كند. و به اين ترتيب ساختار دانش اصول مشخص مي‌شود. والسلام

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo