< فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

92/09/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظرية الخطابات القانونية ـ مقترحاتنا في تحسين تقرير النّظرية وتنسيقها في قوالبها القشيبة/24
درخصوص مباني و مبادي تقرير چهارم از نظريه‌ي خطاب شرعي بحث مي‌كرديم. در ذيل چهارمين مبنا گفتيم كه فرض بر اين است كه خطاب و حكم الهي داراي اطراف و اضلاع پنجگانه است. به تعبير ديگر در فرايند پيام‌گزاري، پيام با پنج ضلع و طرف، مرتبط و در پيوند است:
1. مبدأ پيام،
2. مخاطب پيام،
3. وسائط و وسائل وصول و دريافت پيام،
4. سنخه‌ي متعلق پيام،
5. ماده و محتواي پيام.
هريك از اين اضلاع و اطراف پنجگانه نيز خصائل و خصائصي دارند كه در شئون چهارگانه‌ي خطاب ديني (انشاء، ابلاغ، احراز، اجرا) دخيل هستند. درحقيقت ماهيت و هويت خطاب را اين اضلاع خمسه مي‌سازند.

وسائط و وسائل وصول و دريافت پيام
ضلع اول و دوم (مبدأ و مخاطب خطاب) را بحث كرديم و اكنون ضلع سوم كه وسائل و وسائط ابلاغ پيام و خطاب الهي از ناحيه‌ي باري و تلقي و دريافت آن از ناحيه‌ي عبد است را بررسي مي‌كنيم.
اصولاً طرق و مسيرهاي مختلفه‌اي براي دستيابي به مشيت تكويني و تشريعي باري وجود دارد. مشيت الهي گاه تكويني است و در خارج متحقق است، براي مثال خداوند متعال راجع به هستي مشيتي دارد و اراده‌اي فرموده است كه آن در خارج محقق شده است. دسته‌اي از مشييات الهيه آموزه‌ها و دستورهايي هستند كه از ناحيه‌ي او ابلاغ مي‌شود و حق‌تعالي مي‌خواهد كه اين آموزه‌ها در حيات انسان تحقق پيدا كند. درواقع مشييات الهيه به مشييات «متحققه در تكوين» و مشييات «متوقع به تحقق»، در عالم تشريع و در حيات انسان و مناسبات انساني تقسيم مي‌شود.
دست يافتن به مشييات تكوينيه و تشريعيه الهي طرق گوناگوني دارد. مي‌توان به حقايق موجود در عالم و همچنين تشريعيات حقيقيه‌ي الهيه از راه‌هاي مختلف واصل شد و آنها درك و دريافت نمود. راه‌هايي از قبيل «عقل» كه طريق وصول به حقايق است؛ چه حقايق تكويني، چه حقايق تشريعي. همچنين مانند «فطرت» كه به نظر ما مي‌تواند چنين شأني داشته باشد. اصولاً آدمي مفطور به فطرت الهيه خلق شده است و فطرت آدمي آنچنان است كه بالفطره مي‌تواند به يك سلسله حقايق دست پيدا كند و آنها را بيابد. يك‌سلسله گرايش‌ها در درون آدمي تعبيه شده كه به رفتار آدمي جهت مي‌دهد. از اين طريق مي‌توان به كشف پاره‌اي حقايق رسيد و به تصحيح شيوه‌هاي رفتاري دست يافت. «وحي» نيز طريق ديگري است كه از ساحت الهي به انبياء القاء مي‌شود. حقايق تكويني و تشريعي بسياري از طريق وحي دريافت و درك مي‌شود؛ كما اينكه اخباري از ناحيه‌ي‌ اولياء معصوم الهي(ع) به انسان مي‌رسد و به جهت اينكه معصومين به ساحت الهي متصل هستند اقوال آنها به مثابه دستور و افعال آنها به مثابه اسوه و الگو بايد مورد اتباع قرار گيرد. بنابراين در اقوال و افعال آنها دلايل و قرائني وجود دارد كه بايد مورد توجه قرار گيرد، زيرا از طريق آن دلايل و قراين مي‌توان به حقايق تكويني و تشريعي پي برد.
اين سنخ از مشارع و طرق، از آنجا كه معرفت‌زا هستند (يا معرفت قطعي و يا معرفت ظني) لامحاله حجت‌اند؛ منتها حجيت اينها گاه معرفت‌شناختي و عقلاني است و گاه ديني و الهي نيز هست و شارع نيز حجيت آنها را پذيرفته است. اينكه مي‌گوييم حجت است، به اين معناست كه صحيح است رب به آنها در برابر عبد خود احتجاج كند و همچنين عبد نيز در محضر الهي به آنها احتجاج كند. حجيت به اين معناست: «يصح ان يحتج الرب علي العبد والعبد علي الرب». پذيرفته‌شده است كه رب بگويد مگر من وجوب روزه را مقرر نداشته‌ام، مگر تو عبد نبودي و مگر نبايد تبعيت مي‌كردي. احياناً عبد در قبال باري نيز احتجاج كند و عرض كند كه چنين آيه و يا خبر موثقي در اختيار من قرار گرفت، من چنين رفتاري را كردم. و يا آيه و يا خبر و دليلي به من نرسيد و من نيز برائت جاري كردم زيرا شك در تكليف داشتم. ولذا به اين اعتبار اصول عمليه نيز جزء حجج مي‌شوند و حجيت پيدا مي‌كنند.
طرق و مشارع معرفتي كه بعضي به صورت عقلي و برخي به صورت نقلي حجت قلمداد مي‌شوند، يعني بعضي حجيت معرفت‌شناختي دارند و بعض ديگر حجيت اصولي و درنتيجه حجيت شرعيه دارند، طرق مختلفي هستند و با يكديگر تفاوت‌هاي بسياري دارند. البته بحث و نظر پيرامون اين موارد بسيار زياد است، و ما در اينجا به صورت اجمال در اين خصوص صحبت مي‌كنيم.
اين حجج را مي‌توان به اين ترتيب رسم كرد كه «منبع» به معناي دقيق كلمه ساحت الهي است. در اصطلاح رايج آنگاه كه مي‌گوييم «منابع فقه» مراد ما از منابع كتاب، سنت، عقل و اجماع است، درحالي‌كه اينها درواقع منبع نيستند بلكه مسير و مجرا و طرق هستند. منبع حكم ساحت الهي است و حكم از محضر الهي صادر مي‌شود. پس ساحت الهي «منبع» است، منتها طرقي هست كه حق تعالي از آن طرق براي برقراري تماس معرفتي با عباد خود استفاده مي‌كند كه مسائل و حقايق تكوينيه و تشريعيه را به عباد خود منتقل كند. هر طريقي يك مسيري را طي مي‌كند؛ هريك از منابع به معناي شايع آن، فرايندي را طي مي‌كنند تا به معرفت منتهي شوند.
به اين ترتيب «ساحت الهي» منبع است؛ «طرق» نيز وحي، سنت (قولي يا فعلي)، ادراكات فطريه، ادراكات عقليه، واردات قلبيه است. (مجدداً تأكيد مي‌كنم كه من در اينجا معرفت و طرق معرفت را به معناي عام آن مطرح مي‌كنم، بنابراين گفته نشود كه واردات قلبيه و اشراق حجت شرعي نيست).
اين مُدرك‌ها و مدارك و درواقع اين منابع و طرق فرايندي را از ساحت الهي تا ساحت انسان طي مي‌كند. از حضرت الهي آغاز و در ساحت انساني تمام مي‌شود و ساحت انساني تبديل به معرفت مي‌شود. معرفت و حقايق، گاه از محضر الهي تنزل مي‌كند، منتها طرز تنزل و طريق نزول در طرق مختلف متفاوت است؛ يك‌بار معرفت از محضر الهي به حقايق از طريق ايحاء تنزل مي‌كند، مصب وحي و مهبط وحي نيز قلب مبارك پيامبر(ص) است. سپس از آنجا، در قالب وحي تشريعي صورت مي‌بندد كه قرآن كريم است. بنابراين از حضرت الهيه به صورت ايحاء به رسول و با قالب وحي تشريعي و به شكل كتاب صورت مي‌بندد و توليدكننده‌ي حكمت نقلي است.
بار ديگر، از محضر و سرچشمه‌ي الهي به صورت انباء و اخبار و به شكل ارشاد حقايقي به نبي و وليّ الهي نازل مي‌شود و در قالب سنت قولي و سنت فعلي صورت مي‌بندد كه اين نيز بخشي از حكمت نقلي را شكل مي‌دهد. بار ديگر به صورت ارشاد وجودي از ساحت الهي مي‌تواند سرچشمه بگيرد. در فطرت آدمي تجلي مي‌كند و به صورت ادراكات و احساسات فطري تبلور پيدا مي‌كند. نحوه‌ي وجود (فطرت) انسان اينچنين است. اگر انسان فطرتمند است نحوه‌ي وجود او اينگونه است كه يك سلسله حقايق را دريافت و درك مي‌كند، يك سلسله احساسات و گرايش‌ها دارد، يك سلسله كشش‌ها دارد، به چيزي كشش مثبت دارد، كما اينكه از چيزهايي هم گريزان است. به سمت چيزهايي كشش و كوشش دارد و از چيزهايي گريزان است و فطرتاً تنفر دارد. اين حالت ادراكات فطري و نيز احساسات فطري (ايجابي و يا سلبي) كه كشش دارد و يا نفرت و گريز دارد، مجموعه‌اي از معارف و رفتارهاي مطلوب را تبيين مي‌كند كه نام اين معارف را «حكمت فطري» مي‌گذاريم. البته اين تعبيري است كه ما مطرح مي‌كنيم، زيرا خود فطرت محل نزاع وسيع است. به هر حال ما معتقديم كه فطرت مي‌تواند معرفت‌زا باشد و به اتكاء فطرت مي‌توان راجع به رفتار آدمي داوري كرد و آنچه كه مطلوب فطري انسان است، به لحاظ شرعي مي‌تواند مقبول باشد و آنچه كه مطرود فطري انسان است، طرد مي‌شود. البته تشخيص دشوار است و نياز به قواعدي هست كه اين خود بحث ديگري است، اما في‌الجمله مي‌توان بر اين نكته تأكيد كرد و در يكي از بخش‌هاي كتاب منطق فهم دين نيز اين نكته را به تفصيل بحث كرده‌ايم. دلايل اينكه به نظر ما فطرت به غير از عقل است (برخلاف نظر مشهور) را طرح كرديم. بعضي نيز مي‌گويند فطرت همان عقل است اما «عقل فطري» است، ما عرض مي‌كنيم فطرت چيز ديگري به جز عقل است.
بار ديگر از ساحت و مظهر الهي، معارف سرچشمه مي‌گيرد كه از طريق عقل به انسان برسد كه به صورت الهام به عقل انجام مي‌شود. عقل قوه‌ي مدركه‌اي است كه خداوند متعال آن‌را چونان پايگاه قرار داده است. الهام به عقل به صورت ادراكات عقليه صورت مي‌بندد كه حكمت عقلي را پديد مي‌آورد.
طريق پنجم «اشراق» است. اشراق نحوه‌اي از نزول و تنزل حقائق است و پايگاه و مصب و مهبط آن قلب عارف و ولي الهي است و به صورت واردات قلبيه صورت مي‌بندد و حكمت ذوقي را پديد مي‌آورد.
در مجموع مي‌خواهيم بگوييم كه منبع اصلي معرفت ساحت و حضرت الهي و مظهر خداوند است، ولي دست‌كم از اين پنج طريق (وحي، سنت، فطرت، عقل، واردات قلبيه) به انسان مي‌رسد. منتها هركدام فرايندي را طي مي‌كند؛ وحي به صورت ايحاء به رسول و در قالب وحي تشريعي؛ در سنت به صورت انباء و ارشاد اولياء معصوم در قلب نبي و ولي معصوم؛ در فطرت هم به صورت ارشاد وجودي است، زيرا فطرت نحوه‌ي وجود است و وجود آدمي چنين است؛ درخصوص عقل نيز از ناحيه‌ي الهي به پايگاه عقل الهام مي‌شود و به صورت ادراكات عقلي صورت مي‌بندد؛ در حوزه‌ي معرفت و شهود و اشراق هم، در قلب فرد اهل معرفت اشراق مي‌شود و به صورت واردات قلبيه صورت مي‌بندد و در مجموع، معارف الهيه در «حكمت نقلي»، «حكمت فطري»، «حكمت عقلي»، «حكمت ذوقي»، كه در دو شعبه‌ي نظري و عملي صورت‌بندي مي‌شود، تبلور مي‌يابد.
البته اينكه هريك از اينها چه ويژگي‌هايي دارند و چه خصائل و خصائصي دارند و برايند آن خصائل و خصائص چه مي‌شود، بحث‌هايي جدي است كه بايد توضيح و تبيين شود. درنتيجه تفاوت‌ها در خصائل و خصائص است كه سبب تعيين نوع و ميزان حجيت و يا عدم حجيت بعضي از اين طرق براي انسان‌ها در حوزه‌ي شريعت مي‌شود. والسلام

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo