< فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

91/09/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: نظر مختار درخصوص علقه‌ي دلاليّه
 ‌در زمينه‌ي پيشنهاد ما كه به جاي محوريت «وضع»، «علقه‌ي دلاليه» را محور قرار بدهيم، ابتدا براي فهم حقيقت پديده‌ي علقه‌ي دلاليه، بايد «دلالت»‌ را معني مي‌كرديم. تعريفي كه اهل ادب و بلاغت از دلالت دارند، را در جلسه‌ي گذشته مطرح كرديم و نقدي هم بر اين تعريف زديم.
 البته اشكال ديگري نيز بر اين تعريف وارد است، كه در تعريف مطرح مي‌كنند كه دلالت، حالتي است كه در دالّ وجود دارد، يعني آن‌را صفت دال مي‌دانند، درحالي‌كه علقه‌ي دلاليه يك عنصر بيناطرفيني است، يعني بين دالّ و مدلول بايد نسبتي باشد كه دالّ به مدلول دلالت كند، والا اگر نسبتي نباشد، عملاً دالّ، خاصيت دلالي نخواهد داشت. به اين ترتيب بر اين تعريف دو اشكال وارد شد.
 
 والحق أنّ هذه العبارة تعریف للدّال لا الدّلالة، أو قل: هی بیان لحالة موجودة في الدّال وحیثیّةٍ حاصلةٍ فیه، علی أنّ العلقة الدّلالیة لیست قائمة علی الدّال فقط، بل هی کالربط بین الدّال والمدلول وقائمة بینهما.
 
 والدّلالة عندنا:
 «الدّال» شئ مرکب من عناصر مختلفة، من العلامة، والحسّ، والعلقة الدّلالیة، والإقترانیات الهامشیّة؛ و«الدّلالیّة» بالمعنی المصدريّ أیضاً مسیرة مرکبة من مراحل متعددة تُبتدأ من العلامة وتنتهی إلی المدلول، أو قل: هی مکانیکیّة تتشکّل من أطراف شتّی، أوّلها العلامة وآخرها المدلول. وبأخرة «الدّلالة» بمعنی إسم المصدر، هی ولیدة هذه الأطراف وحصیلة هذه المکانیکیّة.
 
 بنابراين اجمال تعريف به شرح زير است:
 «هی کلُّ أثرٍ حکائیٍ حاصلٍ من تأثر النّفس من ثأثیر أحد الحواسّ الظاهریّة لمواجِهته مع علامة من العلائم ولوجود علقة دلاليّة بین العلامة و المدلول».
 فهناک مسیرة ومکانیکیة تتشکّل من:
 1. «الدّالّ» وهی الشئ المُحَسَّ المُثیر، من صوت، إوسکوت، أوشکل، أولون، أوحرکة، أوسکون، أورائحة، أوأيّ أثر وأثارة، أوقل: هی العرض المُحَسّ البصريّ أوالسمعيّ أوالشمي أوالذّوقيّ أواللمسيّ.
 2. «الحاسّ» وهو عمل أحد الحواسّ الظاهریّه للإنسان وإعماله.
 3. «العلقة الخاصة» الموجودة بین العلامة و المدلول.
 4. «الإنتقال» من شئ إلی آخر، وهو حالة التذکر والإلتفات إلی المدلول، الحاصل من مواجهة الحاسّ مع العلامة والعرض ولوجود تلک العلقة.
 5. «ظاهرة الدلالة» بمعناها الأعم، وهو الإقترانیات الهامشیّة و الظروف العقلائية والثقافیة والعرفیة الموجبة لإنتقال خاص أو المؤیّدةُ لصحّة إنتقال معیّن (نسمّیها في الفارسیه بـ«پیراعلامت‌ها») کما فی دلالة لفظة واحدة علی الأضداد في ظرفین مختلفین، ومثل دلالة عبارة «الجار ثم الدار» علی معنیین في مقامین مختلفین (الصادرة من النبيّ الأعظم ص و من الصّدیقة الطاهرة س)، ومثل قول من یقول لإبنه العاصي تهدیداً:«إفعل» بمعنی لاتفعل، حینما هو غضبان علیه لعصیانه.
 6. «المدلول» وهو شئ نفس‌الأمري.
 
 به نظر ما دلالت انتقال از چيزي به چيز ديگر است، آن هم به خاطر علقه‌اي كه بين شيء اول و دوم وجود دارد. به تعبير رساتر و جامع‌تر دلالت از نظر ما عبارت است از «انتقال» از چيزي به چيز ديگر و آن «انتقال» دلالت است. انتقال از چيزي به چيز ديگر به خاطر علقه‌ي ويژه‌اي كه بين آن دو چيز هست. به عبارت ديگر، دلالت آن اثر حكايتگرانه‌اي است كه از انفعال نفس حاصل مي‌شود، به جهت اينكه يكي از حواس ظاهري انسان در مقام مواجه با علامتي از علائم ايثار مي‌كند، آن هم به دليل است كه يك علقه‌ي دلاليه بين علامت و مدلول وجود دارد. براي مثال يك تابلوي راهنمايي و رانندگي در كنار جاده وجود دارد و يكي از حواس ما متوجه آن تابلو مي‌شود و با چشم آن را مي‌بينيم؛ وقتي چشم، تابلو را ديد، نفس ما از برقرار ارتباط بين چشم و تابلو متأثر مي‌شود؛ در نفس ما اتفاقي مي‌افتد و تصويري از تابلو وارد نفس ما مي‌شود. به محض اينكه نفس ما آن تصوير را دريافت مي‌كند، به نكته‌اي منتقل مي‌شود و صورت ذاكره‌اي پديد مي‌آيد و به معنا و مدلولي منتقل مي‌شود. علت اين انتقال نيز عبارت است از اينكه بين تابلو و مدلول نسبتي برقرار است، و دليل آن هم اين است كه ما از هر تابلويي به هر معنايي منتقل نمي‌شويم. تابلوي مثلث به احتياط دلالت مي‌كند و نه به منع، اما تابلوي دايره‌اي شكل به ممنوعيت دلالت مي‌كند و نه احتياط. بنابراين ما فرايندي را طي مي‌كنيم كه در آن فرايند اين پديده‌ي دلالي رخ مي‌دهد.
 در اين ميان چند عنصر و ركن وجود دارد و مسير و فرايندي را طي مي‌كنيم كه مواقف مختلفه‌اي دارد:
 1. دالّ: آن شي‌اي است كه حس مي‌شود، حال، گاه يك لفظ است و گاه شكل و صوت بسيط است و يا رنگ است، حركت است، سكون است، شمّ و بوي خاصي است و...؛ يا مي‌توانيم بگوييم كه «عرضي است كه به شكار حواس پنجگانه درمي‌آيد»؛
 2. «حاسّ»ي كه مواجه با آن دالّ است؛ يعني يكي از حواس ما كه دالّ را درمي‌يابد؛
 3. علقه‌ي مخصوصه‌اي كه بين دالّ و مدلول وجود دارد كه به جهت آن علقه است كه ما مي‌توانيم از اين دالّ به آن مدلول منتقل شويم؛
 4. صورت ذاكره‌اي در ذهن پديد مي‌آيد كه ما را به سمت مدلول مي‌راند و از مواجهه‌ي حاسّ با مُحسّ اثري خلق مي‌شود
 5. پديده‌ي دلالت، در اينجا پديده‌ي دلالت واقع مي‌شود، و فرايند انتقال از دالّ به مدلول در اينجا اتفاق مي‌افتد؛ كه مدلول نيز يك شيء نفس‌الامري است، يعني گاه، جوهر است، يا عرض است، محسوس و غيرمحسوس است و گاه امر حقيقي و گاه اعتباري است.
 بنابراين ما در مقوله‌ي دلالت فرايندي را طي مي‌كنيم كه در آن مسير مواقفي وجود دارد كه اين مجموعه مكانيسم و فرايند دلالت را تشكيل مي‌دهد. همان‌طور كه ملاحظه مي‌كنيد «پديده‌ي دلالت» يكي از اين عناصر است و بين اينها نبايد خلط كرد. بنابر اين آنچه كه از انفعال در نفس پديد مي‌آيد «دلالت» است و از آن به مدلول منتقل مي‌شويم.
 البته در اين نكته كه مدلول در دلالت لفظيه چيست، بحث‌هاي فراواني صورت گرفته است.
 
 اقسام علامات و علاقات دلاليه
 1. العقلیّة والتحلیلیّة: وهي التي یدرک العقل وجودها بین الدّال و المدلول اللَّذَین بینهما ملازمة ذاتیّه فی وجودهما الخارجيّ کما في العلاقة بین العلة والمعلول.
 2. الطبیعیّة والتکوینیّة: التي تقوم بین الدال والمدلول بإقتضاء طبعهما لها، کما في دلالة سرعة حرکة النبض علی وجود الحُمّی. والفرق بینهما: لابدیّة الدّلالة في الأولی لوجود الملازمة وعدمها في الثانیة لعدمها .
 3. الإعتباریّة والجعلیّة: الّتي قائمة علی جعل جاعل، نحو دلالة لفظة خاصّة علی معنی خاص حسب الجعل. ومنها الدلالة اللفظیّة الّتی تنقسم إلی المطابقیّة والتضمنیّة والإلتزامیّة.
 الدّلالة الإعتباریّة نسبیّة، لأنّ مثلاً لفظة خاصة في لغة خاصة، مثل «Helo» في الإنجلیزیّة مثلاً، یمکن أن تکون مثیرة بالنسبة إلی شخص یعرف هذه اللغة ولم توجب الإثارة بالنسبة إلی شخص آخر الذی لایعرفها.
 
 علاقه‌ي دلاليه‌ي لفظيه يكي از علاقات دلاليه است و حتي مي‌توان گفت كه يكي از انواع علاقات دلاليه است. در منطق علاقات دلاليه را به سه قسم تقسيم مي‌كنند:
 1. دلالت عقليه: در قسم اول رابطه و ملازمه ذاتي است و علقه، علقه‌ي ذاتي و غيرمجعول است و تحليل عقلي هم به دست مي‌آيد تا از علت به معلول برسيم.
 2. دلالت طبيعيه يا تكوينيه: طبيعت دال و مدلول اين انتقال را اقتضاء مي‌كند، مثل سرعت ضربان نبض كه دلالت بر تب دلالت مي‌كند.
 ممكن است پرسيده شود كه بين دلالت عقليه و دلالت طبيعيه چه تفاوتي وجود دارد؛ در طبيعيه هم ظاهراً سرعت حركت نبض معلول تبي است كه انسان دارد، پس رابطه در اينجا نيز علت و معلولي مي‌شود؟
 تفاوت اين دو دلالت در اين است كه در علت و معلول براساس قاعده‌ي الواحد، هر علتي معلول واحدي دارد، اما در طبيعيه ممكن است ممكن است علت حركت نبض دماي بدن نباشد و عامل ديگري موجب آن شده باشد.
 3. دلالت اعتباريه و جعليه. عمده‌ي دلالات لفظيه ذيل اين قسم مي‌گنجند ولي ممكن است همه‌ي دلالات لفظيه از نوع جعلي و اعتباري نباشند. ما الفاظ و واژگاني داريم كه به اعتبار دلالت لفظيه آن به مدلول منتقل مي‌شويم، ولي وضعي نيستند؛ مثلاً وقتي كه فردي از درد، آه مي‌كشد، در همه‌ي زبان‌ها همين‌گونه است، و كسي نيز جعل نكرده كه بعد از اين هرگاه احساس درد كرديد، آه بكشيد. البته عمده‌ي دلالات لفظي از جنس اعتباري و جعلي هستند.
 دلالت اعتباري نسبي است، يعني چنانچه كسي از جعل خبر داشته باشد، دلالت را دريافت مي‌كند و اگر خبر نداشته باشد دلالت را دريافت نمي‌كند. اگر جعلي استقرار داشته باشد دلالت هست، ولي اگر نقل واقع شد، دلالت از ميان برمي‌خيزد.
 ممكن است كسي كه زبان انگليسي مي‌داند، نفس او از يك واژه متأثر شود، اما ديگري كه انگليسي نمي‌داند، با شنيدن واژه اتفاقي در نفسش نمي‌افتد. والسلام

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo