< فهرست دروس

درس فقه استاد علی‌اکبر رشاد

97/09/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه الحکومة

در مبادی و بنیادهای فقه و فقه الحکومه عرض کردیم که می توان در 4 مستوا و افق بحث کرد مستوای اول در افق خود دین است ان زیر ساخت ها و پیش انگاره هایی که در خصوص دین هست اما در فقه و فق الحکومه بروز و ثمره اش انجا ظاهر می شود مستوا دوم ان زیر ساخت ها و بنیاد هایی است که مربوط به شریعت است که بخشی از دین محسوب می شود شریعت به معنی الاخص و افق سوم افق بنیادها و پیش فرض ها ی فقه علی الاطلاق است افق چهارم افق فقه الحکومه انچه که مستقیما به ان منحصراند خصوص فقه الحکومه است مجموعا مبانی و پیش فرض ها را در چهار مستوا می توان مطرح کرد در مستوای اول که پیش فرض های مربوط به خود دین است ما چند مورد را عرض کردیم اما من تصور کردم که بد نیست یک نگاه هر چند مروری و اجمال به مجموع فلسفه دین داشته باشیم در این مستوای اول چون این بحث ها بخشی از فلسفه دین به حساب می اید ولو در حد همین یک جلسه نگاهی داشته باشیم به فلسفه دین و مباحث و مسائل ان که این اصولی که بر این مرتبه مطرح می کنیم بخشی از مسائل ومباحث فلسفه دین قلمداد می شود راجع به فلسفه دین ما کم اهتممام کردیم و سر ان هم این است که اسلام کمتر در معرض نقد و نقض و پرسش م چالش قرار داشته در غرب مخصوصا در این ده هایی اخیر دین به شدت در معرض سوال و نقد بوده ابتداء خود تاسیس دین به جهت تحلیل و نقد دین بوده یعنی فلسفه دین یک دانش در بستر نقد دین و حتی عمدا توسط ملحدین پدید امده دانشی که انگیزه اولیه پیدایش ان به صورت مجموعه ای از مباحث منسجم و مسانخ این توسط ملحدین تاسیس شده سپس یهودیان سپس مسحیان به ان پرداخته اند در جهان اسلام این مطر ح نبوده هم دین در معرض حمله و هجوم نبوده و جریان غیر دینی در جهان اسلام بسیار ضعیف است اما در غرب مخصوصا در مدرنیته جریان ضد دین فوق العاده تقویت شده و توسعه پیدا کرده و انها از موضع فعال در برای نقد ددین و با یک نگاه مشرفانه به تاسیس فلسفه دین دست زدند لذا عمده فیلسوفان در گذشته از غیر متدینین بودند رفته رفته فلسوفان معتقد به دین اضافه شدند در حقبقت در دنیای غرب فلسفه دین جایگیزین کلام شده با تفاوت هایی در قالب کلام جدید ظهور کرده د ر جهان اسلام خیلی به مباحث فلسفی اهتمام نبوده و طی ده های اخیر در ایران احیانا کمی جلوتر در بعضی از مناطق جهان اسلام این مباحث مطرح شده هم از قبل ملحدین و منتقدین هم از بین معتقدین به دین در ایران در این حدود سه ده اخیر این مباحث بسیار مطرح شده در حدی که بسا به شود گفت هیچ نقطه ای از تاریخ و هیچ جایی از جهان مسائل مربوط به فلسفه دین این مایه وسیع و سریع طرح و توسعه پیدا نکرده هم کسانی از فلسفه دین خواسته اند وارد شوند دین را نقد کنند و گاه به صورت فریببکارانه و به مثابه غش در علم غش معرفتی و غش علمی و با ژست کلامی و متکلمانه ولی با ماهیت فیلسوفانه وارد این بحث ها شده اند در مقابل هم اصحاب حوزه در این زمینه خوب عمل کردند و بحث های خوبی شده ارا و اثار خوبی تولید شده مجوعه این دانش در ایران در این ربع قرن رونق گرفته به صورت یک دانش د ر گذشته البته برخی بلکه بخش معتنا به و معتدبه ای از مسائلی که امروز در فلسفه دین مطرح می شود در فلسفه مطلق یا کلام یا عرفان نظری و دانش هایی از این نظیر مطرح می شده ولی ان انسجامی که باید یک دانش می داشت وداشته باشد در مباحث نبوده مسائل در واقع فلسفه دین کما بیش مطرح می بوده در جهان اسلام اما به صورت یک دانش نیست در دنیا فلسفه دین هم یک دانش جدیدی است یعنی حسب بعضی تحقیقاتی که انجام گرفته و کتبی که بررسی شده کتابی که در پژوهشگاه ترجمه شده و منتشر کردیم پیشینه فلسفه دین به کمتر از دویست سال برمی گردد یعنی از زمانی که به صورت معرفت جدی تلقی شده دویست سال نمی گزرد راجع به فلسفه دین ما می توانیم در دو افق و مستوا بحث کنیم فلسفه دین به معنا الاخص و الاعم انچه که د ر مباحث فرنگی ها مطرح است فلسفه دین به معنای اخص است بلکه اخص از ان چیزی که عرض خواهیم کرد.

اونها عمدتا چند مسئله را در قلمرو عقاید مطرح می کنند و اندک شمار مسائلی را در حوزه مناسک مباحث مفصلی را انها طرح نمی کنند فیلسوفان برجسته ای که در فلسفه دین در جهان معاصر مطرح بوده اند اثار معتنابه دارند و تاثیر گذار بودند چند مسله معدود را به عنوان فلسفه دین مطرح و بحث می کنند و مشهورترین فلاسفه اخیر در فلسفه دین به نظر ما اقای جان هیک بود جان هیک یک فیلسوف مطرح جهان بود صاحب نظریه پلورالیسم دینی شاید فیلسوفی از فیلسوفان دین از شهرت و تاثیر گذاری جان هیک در این روزگار نرسید و خاصه نظریه پلورالیسم دینی را قریب به هفتاد سال اخیر در جهان مطرح کرد و اشاعه داد می شود گفت که او بنیان گذار و نظریه پرداز نظریه پلورالیسم دینی است او در کتاب فلسفه دینش هشت مسئله را به عنوان مسائل فلسفه دین مطرح می کند کتابی که در ایران ترجمه شده اقای خررمشاهی ترجمه کرده ولی بیشتر به حوزه عقاید مربوط می شود و مختصری هم در مسائل مربوط به مناسک بحث کردند ولی به نظر باید در دو مستوا بررسی کرد این نکته را هم عرض می کنم اینکه در دنیای غرب هم گاهی فلسفه دین به معنی اوسع اخذ می شود جایی که به عنوان فلسفه دین متنی نوشته می شود غالبا از این عنوان همان معنای بالمعنی الاخص و چند مسئله عمتا هست براهین اثبات واجب بحث خلود و ... امثال اینها را هشت مسئله کمتر یا بیشتر و اگر کسی اضافه کرده باشد دو یا سه مسئله اضافه نشده ولی گاهی اونها هم فلسفه دین را به معنی اعم اخذ می کنند ولی به عنوان تقریبی که من می خواهم به معنای اعم بگم اونها هر انچه معنوی است دین تلقی می کنند در نتیجه هر چه فلسفه به معنای اعم میگن مثلا فلسفه عرفان را هم در عداد فلسفه دین قرار می دهند حتی اگر عرفان های فاقد بنیه وحیانی باشد هر ان کسی که ادعای معنویت می کند اینها را در مباحث دینی قلمداد میکندد در عداد فلسفه دین بحث می کنند یه این ترتیب حتی مسائلی مثل انچه ما فلسفه عرفان تعبیر می کنیم و انها چنین تعبیر ی را ندارند این هم به عنوان فلسفه دین در غرب بحث می شود به این ترتیب در غرب هم فلسفه به معنای اخص و اعم داریم ولی انچه که من می خواهم عرض کنم به معنای فلسفه دین به معنای اخص و اعم با این تلقی فرق دارد فلسفه دین به معنای اخص عبارت است از معدو د مباحثی که حجم اصلی ان را مسائل مربوط به عقاید ان هم مربوط به مبدا تشکیل می دهد و فلسفه دین به معنای اعم از نظر انها یعنی انچه که به دین و شبه دین و دین واره ها مربوط شود و هر انچه که حیثی معنوی دارد مباحثی که به پدیده ها و امور معنوی به معنای گسترده ان مربوط می شود را فلسفه دین نام گذاری می کنند پس معنای اخص شان ان است و اعم این اما انچه من عرض می کنم فلسفه دین را در دو افق و مستوا می توان مطرح کرد مرادم این است گاهی فلسفه دین را به معنای اخص اراده می کنیم و منظورمان اون کلیاتی است که در باره اصل دین مطرح است و دین حد اقلی اون دسته از مباحثی که در باره دین باتلقی حد اقلی مورد بحث است را می گن فلسفه دین (‌دین از منظر شما یعنی اسلام ) خیر عرض می کنیم من میگم فلسفه دین را در واقع می شود دوو جور تلقی کرد اخص که نزدیک می شود با دنیای غرب که تلقی از دین مطرح است و ان این است که مباحثی که در مورد دین مطرح است و دین را حداقلی فرض شود در نتیجه مباحثی و مطالبی که راجع به فلسفه دین هست و اخلاق دینی هست راجع فلسفه علم دینی هست اینها در فلسفه دین بحث نمی شه چون غربی ها خاصه مثلا اخلاق را لزوما یک امر دینی نمی دانند تا اینکه مبانی اخلاق دینی را در خلال فلسفه اخلاق بحث کنند اونها بحث می کنند نسبت بین اخلاق و دین چیست و نوعا به این می رسند اخلا ق یک امری است و دین یه چیز دیگه اخلاق می تواند سکولار اخلاق حتی الحادی باشد ارتباطی با دین نداشته باشد اخلاق یک امر انسانی و عقلایی قلمداد شود از مبادی اخلاق از مبادی علم دینی از مبادی حکم دینی بحث نمی کنند خاصه که غیر متدینین نیز مسحیان که به لحاظ کمی هم بیشتر ین فیلسوفان دین را تشکیل می دهند اینها که به حکم فکر نمی کنند چون مسحیت احکام ندار د دینی که انها درنظرر دارند بدون اینکه تفوق را تصریح بکنند و شاید حتی در حد خوداگاهانه به این مسئله نگاه کنند و بیشتر ارتکازی و غیر خوداگاه به مطلب نگاه می کنند عمدتا مباحث را معطوف است به مصداق مسیحیت وقتی می گویند فلسفه دین بیشتر چون دینشان مسحیت است معطوف به مسحیت موضوع را طرح می کنند چنانکه یهودیان به یهودیت لذا در مسحیت احکام نیست بنابراین چیزی به نام فلسفه احکام جای طرح ندارد این است که فلسفه دین یکبار می گوییم مراد ما اون مباحثی است که راجع به خود دین مطرح است و او ن تقسیم و بخش بندی که در اسلام از اضلاع و اعقاد دین هست که می گوییم عقاید- احکام و اخلاق و احیانا علم دینی این تقسیمات در انجا نیست در نتیجه به این زیر بخش ها توجه نمی شه در نتیجه این می شود فلسفه دین به معنای اخص که در این هم تمرکز عمدتا روی عقاید دینی می رود یکبار دیگه می گوییم فلسفه دین یعنی فلسفه دین یعنی فلسفه همه داده های دینی هر انچه که دین در دستر س بشر قرار می دهد و در مظان ان است که دین انها را تامین کند مبادی و مبانی انها را بررسی میکند.

و این را بگیم فلسفه دین و با این مبنی فلسفه دین از یک گستره وسیع و گسترده ای برخوردار می شه و با این تلقی تلقی حد اکثری از فلسفه دین که ناشی از تلقی حد اکثری از دین است قلمرو دین و ارکان دین بسیار گسترده دیده می شود در نتیجه مباحثی که دربار ه دین مطرح می شود بسیار وسیع می شود با این مبنا فلسفه دین به معنا ی اعم شامل 5 بخش می شود بخش کلیات فلسفه دین معطوف به کلیت مباحث مربوط به دین بخش عمده این مطلب در فلسفه دین به معنا ی اخص بحث می شود مسائلی که پرسش از خود دین است مثل تعریف دین مثل غایت و قلمرو دین وارد لایه های زیرین مثل احکام دینی اخلاق دینی علم دینی نمی شویم این در واقع یک بخش است بخش دوم مبادی و مبانی حوزه عقاید دین است به طور خاص راجع به مسئله فرض کنید مبدا و معا د و امثال ان یعنی بخش عقاید دین اینجا مور د بحث است بخش سوم در ساختار مباحث فلسفه دین به معنی اعم راجع به مبادی احکام مبانی احکام دینی است مربوط به شریعت به معنای اخص مباحثی مربوط به فقه این هم بخش سوم این تلقی از فلسفه دین است بخش چهارم انچه به اخلاق دینی مربوط می شود و بخش پنجم انچه به علم دینی مربوط می شود پیشرفرض این است که دین دارای علم هست ما علم دینی هم داریم بعد باید مبادی و مبانی ان را بحث کنیم به این ترتیب فلسفه دین از 5 بخش تشکیل می شود مجموعا از یک پرسش ایجاد می شود و ان پرسش مربوط به مبانی دین است در حقیقت عرض شود ما مرور ی کنیم به سر فصل ها و مباحثی که در فلسفه دین به معنای اعم قابل طرح است اینی که داریم عرض می کنیم اینگونه نیست که کسی با این نگاه فلسفه دین را مطرح کرده باشد در واقع این نگاهی است که اطلاعات ما وسیع نیست اما در حد اطلاع نگاهی است که در دو ده مطرح شده احتمالا تلقی شایع و عموم این نیست چون غیر مسلمان ها و غیر متدینین بانی فلسفه دین بوده اند اصلا دین را ذاتا حد اقلی می دیدند در نتیجه فرض فلسفه دینی به معنای اعم مطرح نبوده و اگر پیش از حقیر مطرح نکرده باشد می شود گفت اول بار ما این ساختار مباحث فلسفه دین را درسر مقاله ای که در مجله (قبسات) که اولین مجله علمی فلسفه دین ایران به حساب می اید در دومین شماره ان مطرح کردیم که کی گفته مباحث فلسفه دین محدو د است به این هشت مسئله است همان موقع نقض کردیم و یک ساختار جدیدی را پیشنهاد دادیم همان بسط پیدا کرد و احیانا در کنار یک تلقی دیگر که کمتر مورد توجهه است این مسئله به یک مسئله علمی جدی بدل شد ه و ان تلقی دیگر این است که ما اصولا فلسفه دین واحد نداریم عموما فلاسفه دین تصریح می کنند یا تصورشان این است که ما یک فلسفه دین داریم و از یک فلسفه دین سخن می گویند و فیلسوفان دین را یک جنس تلقی می کنند ولی از نظر ما ما یک فلسفه دین واحد نداریم به جهت اینکمه در خارج در مقام تحقق و اثبات فیلسوفان دین نوعا مخصوصا متدینین انها دین بومی را به ان مصداقی که از دین می شناختند ان را مبنا قرار می دادند راجع به مسائل ان بحث کردند یعنی مسیحیان وقتی فلسفه دین می گویند نوعا ذهنشان به مصدا ق مسیحیت است یا یهودیان همچنین و غیر متدینین دین بومی که در دسترسشان بوده نوعا ملاک و محط بحث قرار می دهند و بعض ادیان اصلا خبر ندارند یا اطلاعاتشان در خور نیست که نظر انها راجع به ان قابل اعتنا باشد بسیار ی از اینها اسلام را نمی شناسند د ر غرب دین را طرح کردند و با دین مواجه شدند و در مورد ان نقادانه داورانه تماشاگرانه برخورد کرده اند ومطا لبی تولید شده و از ادیان شرقی کم اطلاعات داشتند اگر اطلاع داشتند از ادیان وحیانی شرع بسیار اندک بوده و از ادیان غیر وحیانی مثل بودیسم اطلاع بیشتر ی داشتند واز اسلام خصوصا اطلاع بسیار محدود بود در نتیجه انها ناظر به مصداق دینی که در ان محیط بودند بحث می کردند همین هم سبب محدو د شدن دایره بحث هایشان شد چون این بحث ها عموما حد اقلی است و اسلام ویهودیت حداکثری است دامنه و گستره دین وسیع است بالخصوص اسلام لذا هم در مقام واقع شده یعنی مقام اثبات فلسفه دین محد ود در دنیا مطرح شده هم به لحاظ ثبوتی اگر بخواهند بحث کنند ادیان در دسترس را بحث می کنند در نتیجه مباحث انهاگسترده نیست نمی تواند گسترد ه باشد چون اونی که بحث می کنند حداقلی است و اون ادیان حد اقلی اند.

اما ما چون مصداق اسلام را در ذهن داریم طبعا قلمرو را وسیع تر می بینیم به لحاظ تقکیک هم اینکه عرض می کنیم چندین فلسفه داریم فلسفه واحد نداریم فلسفه های دین به عدد ادیان متکثرند ما معتقدیم نمی شود فلسفه دین واحد داشت و اگر ما بخوایم دانشی و معرفتی به عنوان فلسفه دین داشته باشیم که در هما ن یک دانش تمام ادیان را مورد بحث قرار بدهیم باید انچنان مسائل ان دانش را باز و کلی اخذ کنیم که حداقل مطالبی باشد که بحث شود به جهت اینکه موضوع فلسفه دین دین است و اون پدیده هایی که در جهان از انها به دین تعبیر می شود گاهی بینشان بسیار تفاوت وجو د دار د و حکم واحد ندارند موضوع متکثر و متقاوت است در نتیجه احکام واحد مشترکی نممی شود صادر کرد ما یک چیز مبهمی به نام دین داشته باشیم بعد احکام واحدی را صادر کنیم (‌با نگاه پسینی دین های موجود ) بله فلسفه دین اینگونه است ( اگر قرار باشه دین شایسته این دین باشه ) نه فلسفه دین فلسفه است فلسفه ناظر به موجود محقق بحث می کند نه مووجود فرضی اصالتا باید چیزی وجود داشته باشد تا هستی شناسی کند در نتیجه مثلا اگر بر حسب نظر معروف حکما دانش وحدت و تمایز ش به موضوع ان باشد دین بلا مبدا دین ببی خدا چون بعض ادیان اصلا خدایی نمی شناسند بینشان هستند که ما راجع مبد ا بحث دارند ولی چون می گویند بوودا در مور د دین چیزی نگفته وارد این بحث نمی شووند از اینکه توجهی به خدا نباشد و دین های الحادی که در این دوره ها ظهور کردند که اصلا منکر خدا هستند میگن ما دین هسنیم ولی عقیده به خدا ندارند تا دین هزار خدایی تا دین سه خدایی تا دین توحیدی در معاد هم همین طور ما اگر بخواهیم ادیانی را کنار هم بگذاریم که مشتر کات و مفترقات انها را باهم بسنجیم بین ادیان موجود مفترقات بر مشتر کات غلبه می کند در نتیجه این فیلسوفی که می خواهد راجع به این ادیان بحث بکند بیشتر با مسائلی که متعلقش متکثرر و متفاوت است لذا نمی شود در یک نگاه یک رویکرد در چاچوب یک معرفت به صورت یکپارچه از انها بحث کرد لذا ما فلسفه دین مسیحی باید داشته باشیم فلسفه دین یهودی باید داشته باشیم و.. و با این مبنا ما معتقدیم فلسفه دین واحد نمی توانیم داشتته باشیم چون تنوع موضوعی وجود دارد و شبیه به این عبارت می شود که چند علم را یک علم کنیم این میسر نیست ( وجه تمایز این با جان هیک در چیست) اینجا جای بحثش نیست و مباحثه ای که بین من و جان هیک جریان داشته به صورت یک کتاب چاپ شده انجا گفتیم که پلورالیسم دینی را قبول نداریم از اساس و او به ظاهر یک تکثر گرایی و پلورالیسم حد اکثر ی را مطرح می کند البته تشویش در حرف هاش هست و در همان مناظره و در جاهای دیگر مطالبی را گفته که خلاف حرف های قبلش بوده گویی عقب نشینی کرده با همان اولین مباحثه ای که با ایشان در بیر منگام داشتیم همانجا مطالبی گفته که خلاف مطالب قبلیش است بعد ها در مکاتباتی که بین ما گذشت خیلی جاها مطالبی را پذیرفت که طوردیگر در نوشته هایش موضع می گرفت کلا او پلورالیسم دینی را که من هم در یک نامه به او نوشتم که پلورالیسم دینی یک نظریه نیست فرا نظریه است چون همه مباحث دینی را با محوریت پلورالیسم دینی مطرح می کند در نتیجه فلسفه دینی که جان هیک طرح می کند فلسفه دین پلورالیسم محور است اگر بخوا هیم شاخصه فلسفه دین جان هیک را بگیم هر چند که او هشت مسئله را در کتابش طرح می کند ولی در واقع باید گفت انقد ر پلورالیسم دینی را توسعه داده که در همه جا ملاک تکثرگرایانه است و همه نظراتش تابع پلورالیسم دینی است این میشود گفت شاخصه فلسفه دین جان هیک است ولی خب روشن است که ما وقتی اصل پلورالیسم دین را قبول نداریم هیچ تاثیری در مباحث فلسفی از نظر ما نمی تواند داشته باشد ولی شاخصه اصلی عرائض ما همین دو نکته ای است که عرض کردم فلسفه دین را به معنا ی اعم اخذ می کنیم دوم اینکه معتقد به فلسفه دین واحد نیستیم به این جهت که دین های محقق را می گوییم چون ادیاان نفس الامری همه مبدا وحیانی دارن وهیچ تفاوتی بین انها نیست البته خب تکامل معرفتی و عقیدتی و توسعه شریعتی یا تحول و بسط شریعتی اتفاق افتاده و اسلام هم عقایدش کاملتر است و وسیع تر از ادیان وحیانی پیش از خودش است هم در شریعت بسیار گستر ده تر و پیچیده تر به عنوان دین خاتم معرفی شده ولی این به معنای اختلاف نیست اگر بگوییم فلسفه دین ادیان توحیدی نفس الامری بله می شود گفت یک فلسفه دین داریم چون دین یکی است ولی شرایطش فرق می کند اما چون الان دین را به ان معنایی که مقابل شریعت و شامل شریعت تلقی نمی کنند پس هر مجموعه معنوی را دین تلقی می کنند اینها از بین اینکه دینی منکر خدا باشد تا تثلیث تا توحید تا عقیده به مبدا تا خدای متعین و غییر متعین اینها خیلی تفاوت می کند خدای غیر متعین یعنی یه خدایی هست ولی نمی توانیم بگوییم چیست

و بگیم یه موجود خارجی است این را هم خدا می دانند یا دین ناواقع گرا دانکیپیت کتابی که در ایران هم متاسفانه در دانشکده الهیات تدریس می شه تر جه شده اون از رفقای جان هیک است و صاحب نظریه معرفت شناسی اصلاح شده او البته به ما نزدیک تر است چون فیلسوف الهی دان معتقد ی است مسیحی است ولی به ما نزدیک است ولی خب او با جان هیک قابل جمع نیست دان کیوپت می گه دین حقیقت خارجی نیست دین تصورات ماست مثلا انچه خوشایند ماست بهشت است نه اینکه چیزی در واقع هست بعد مرگ می رویم انجا مبدا هم همین طور خدا یک وجود خارجی در خارج باشد نیست تصورات ماست خب یک همچین تصوراتی از دین با انکه دین را حقیقی می داند ایا می شود با یک فلسفه نگاه کرد لذا فلسفه ها متفاوت است خب حالا فهرست را مرور می کنیم ( ایا به نظر شما به نوعی تکثر گرایی نیست ) تکثر در همه چیز که ایراد ندارد تکثری که اینها می گویند قبول تکثر است نه اذعان به کثرت اینکه بگوییم چند جور دین داریم اذعان به کثرت است اما انها می گویند چند جور دین داریم این کثرت حق هستند ما می گویییم ادیان در مقان تحقق متعددند اما یکی از اینها حق است و اگر هم باورها ی حقی در انها وجود داشته باشد همه انها در دین حق است صد امد نود هم پیش ماست اگر هم باشد ان دین اصلی دین حق شامل انها می شود این را به اصطلاح شمولگرایی گویند ما خب شمولگرا هستیم ما می گوییم اسلام هر ان حقی که در همه ادیان اگر حقیقتی دارند در اسلام هست و اسلام چیزی کم ندارد یا می گویند اینجا اصلا حق و باطل نیست یا می گویند همه حق اند چون هستند و منتها هر کدام وجهی از حق اند یا می گویند اصلا دنبال حق و باطل نباید باشیم معلوم نیست چی حق است چی باطل است هر کی هرچی قبول داره و ما هم باید بپذیریم حالا این را هم می خواهم بگویم در همان دانشگاه بیرمنگام به ایشان گفتم ایا شما قبول دارید ادیان اخه حد و مرز این نظر شما تا کجاست ؟ و مثال زدم اقای دانکیپیت که اصلا ناواقع گرا است این هم میگه دین و اصلا خدایی در خارج وجود نداره معادی نیست این را شما با کسی که دین را واقعی می داند جمع می کنید و میگید هر دو حق اند او در این جلسه ایشون گفت از نظر من دانکیپیت کافر است متدین نیست این است که به هر حال نمی شه جمع کرد موضوع واحد نیست تا واحد شود این را دارم علی المبنا که وحدت را موضوع می دانند می گم والا بنده نظر خودم را دارم که هما ن تناسق است ولی به نظر مشهور که ملاک وحدت را موضوع می دانند موضوع متفاوت است چگونه می شود موضوعات متفاوت را موضوع یک علم قلمداد کرد در نتیجه فلسفه دین واحد نداریم و خود همین البته مبنایی می شود که پلورالیسم دینی را نقد کنیم چو ن وقتی اذعان کنیم اینها با هم قابل جمع نیستند دیگه نمی شه اعتراف کرد همه حق اند البته این ها گاهی از این حدود جلو تر می روند مثلا همین اقای جان هیک در واقع اینجور نمی گه میگه اصلا ما این معیارهایی که در فلسفه داریم مثل اجتماع نقیضین محال است مال عالم ماست در عالم خدایان حتی اجتماع نقیضین هم محال نیست ما چه می دانیم ان عالم چیست چون ما فدئیسم هستند و ایمان گرا هستند اینجور نیست که انچه که عقل باطل می داند باطل است باطل است می گن عقل را در حوزه دین راهی نیست و قضاوت عقل در دین قبول نیست دین عقیده و ضد عقل است میگه باشه این دین است این که عقل نیست و لی عقل در حوزه دین نباید دخالت کند اینا عقلا محال است ولی ما باید ایمان داشته باشیم برا ین اساس صریحا می گه اجتماع نقیضین محال نیست این را ما می گیم که هم خدای متعین مثل مسلمان ها که حق می گویند هم اونایی که به خدایی نامتعین قائلند انها هم حق می گویند می گه اجتماع نقیضین در اینجا مطرح نیست انیجا نباید به این شیوه فکر کرد البته خب با این نگاه دیگه شاید این مسئله حل شود و بگویند فلسفه دین واحد داریم با این مبانی باید بگویند فلسفه دین واحد داریم اما ما که هرگز از قضیه القضایا و از مبنای مثل اجتماع نقیضین عبور نمی کنیم قهرا نمی توا نیم موضوعات کاملا متضاد و متنا قض را موضوع یک علم قرار دهیم

ما نمی توانیم این کار را بکنیم خب عرض کنم که مباحثی که د ر فلسفه دین به معنی الاعم باید مطرح شود گفتیم 5 بخش است(‌صاحب نظریه معرفت شناسی اصلاح شده پلتینگا منظورتان هست) بله پلتینگا فیلسوف متدینی است به عنوان مسیحی متدینی است و در فلسفه اش به فلسفه اسلامی نزدیک است و فلسفه متاثر از این سینا است قببول دارد ولذا در معرفت شناسی بنیاد گرا است منتها چون اینها نمی توانند قوی دفاع کننند از بنیاد گرایی یه مقداری مسامحی تعبیر می کنند بنیادگرایی را لذا ایشان را فیلسوف معرفت شناس بنیادگرا است عرض کنم که اینها هم دان کیوپیت و هم پلتینگا و جان هیک اینها از جوانی کشیش بودند دان کیوپیت و جان هیک از کلیسا اخراج شدند و در جه کشیشی را به خاطر این حرف هایی که زدند از انها گرفتند ولی اونی که فیلسوف مانده همین اقای پلتینگا است عرض کنم که 5 بخش کلان فلسفه دین به معنای اوسع را تشکیل می دهد بخش اول مباحث کلان را پیراموضوعی یا فراگستر ده ای فلسفه دین است یعنی مسائلی در بار ه دین کلیت دین مثلا وجود شناسی دین باز تاکید می کنم این ساختار ی که من عرض می کنم پیشنهاد بنده است وکسی اینگونه طرح نمی کند ولی ما معتقدیم فلسفه دین اون بحث هایی که عقلانی است که در دین و درباره دین مطرح می شود اینها همه از همین قسم اند وجود شناسی دین که ایا دین یه امر حقیقی یا اعتباری است خب این یه بحث فلسفی است چرا در دین بحث نمی کنیم هیچگاه در دین بحث نمی کنیم لذا در اینجا پاسخ دان کیوپیت را می دهیم که تو می گوییی دین اعتباری است خیر یه امر خارجی و حقیقی است واقع مندی و معناداری قضایای دینی این را ما جواب پزیتیویستی ها را می دهیم که انها می گوییند قضایای دینی واقع مند نیست معنادار نیست چون قضیه نیست شبه قضیه است قضایای فلسفی قضایای ریاضی قضایای اخلاقی قضایای دینی پزیتیویست ها می گویند که قضیه نیست شبه قضیه اند د نتیجه دین حاکی از واقع نیست و معنادار نیست تا حاکی از واقع باشد بحث واقع مندی قضایای دینی اینجا مطرح می شود و باید تکلیفش روشن شود دوم چیستی شناسی دین پژوهش در ماهیت دین در ذیل این عنوان می توان مسائل فراوانی را مطرح کرد انوا ع تعاریف و ارزیابی انها عدد و ارقام تعاریفی که راجع دین مثل بعض مقولات دیگه مثل ازادی ارائه شده رقمش بیش از صد است باید با یک ملاک هایی این تعاریف ارزیابی و برگزیده شود مسئله گوهر و صدف یا حق و حاشیه دین جوهر دین چیست که اگر بود دین است اگر نبود دین نیست که بگیم باقی صدف و حاشیه ان به حساب می اید خود مسئله ایما ن مسئله تجربه دینی اینها مباحثی است که در ذیل این قسم باید بیاید اینها درباره دین هستند نه در دین کلان دین را ببینیم این مسائل را باید بحث کنیم تجربه دینی ملاک دینی انگاری مسلک ها یکی از مباحثی که باید مطرح شود این است که چه چیزی خود دین است چه مدعایی و چه حجم از مدعیات و کدام منسوب به دین است مسیحی ها نوعا نمی گویند دین مسیح می گویند مسحیت سنت مسیحی یعنی ضمنی اعتراف می کنند انچه حضرت مسیح اورده الان در اختیار ما نیست سنت مسیحی است مسیحیت است یعنی منسوب به مسیح است ولی ما می گوییم دین اسلام اینکه چه چییز ی را و جچه مستوایی از حقیقت را پدیده را دین می توانیم بینگگاریم و چه چیزی را منسوب به دین گونه شناسی ادیان چندگونه دیین داریم به هر حال این تقسیم باید انجام شود هرچند خب در مقام اثبات و حضور در مستوای فهم و معررفت بشر ادیان متعددند دسته بندی شود وحیانی و غیر وحیانی توحیدی و غیر توحید ی و ملاک های مختلف گاهی به لحاظ تاریخی ابتدایی غیر و ابتدایی به لحاظ جغرافیاییی شرقی و غربی به لحااظ مبانی و عقاید توحیدی و غیر توحیدی و امثال اینها قیاس پذیری و قیاس ناپذییری ادیان ملا ک برتری دین ایا ادیان با هم قیاس پذیرند پلورال های مفرط معتقدند که ادیان با هم قیاس پذیر نیستند نمی توانی بگویی این دین بهتر از ان دین است هرکدام خودشان خودشان است بر این مبنا می گویند حق و باطل معنا ندار د اگر بشود اینها را مقایسه کرد می شود گفت این از ان کمتر است سس تر است عمیق تر است کامل تر است و... اصلا پلورالیسم دینی یا فرهنگی و اخلاقی ناشی از قیاس ناپذیر انگاشتن این مقولات است باید بپرسیم ادیان قیاس پذیرند یا نا پذیر اگر هستند ملاک برتری یکی بر دیگری چیست بعد می رویم روی ساحات و مولفات دین در حقیقت علت مادی و اجزای دین در ذیل این محور هم این محور سوم شد در ذیل محور اول وجود شناسی بود محور دو م چیستی شناسی و ماهیت شناسی بود محور سوم مولفه شناسی دین است ذیل این محور قلمرو شناسی دین می تواند بحث شود گستره دین کجاست ایا صرف شئون معنوی است یا شئون اخروی ادم است یا شئون دیگر و دنیای انسان را هم اداره می کند هندسه معرفتی دین ساختار درونی چگونه است هندسه معرفتی دین یعنی اون معرفت گرانی گاه کدام است که همه چیز باید خودش را با او تطبیق کند مثلا اصل توحید است اثل توحید گرانی گاه دین است و همه چیز باید با این اصل خودش را تطبیق بدهد ایا عقاید بر احکام مقدم است یا بالعکس عمل مقدم است یا ایما ن احکام مقدم است یا اخلاق می شود در احکام اموزه های ضد اخلاقی داشته باشیم یا اگر دیدیم یه حکمی علی الظاهر دینی است ولی ضد اخلاقی است باید این تجدید نظر شود جامعیت دین بحث های دیگر که چون از قلمرو صحبت می کنیم چون در ذیلش بحث های کمال دین هم می تواند مطرح شود انجا قابل طرح است

محور چهارم منشا شناسی دین که یکی از بحث های مهم است که اصولا منشا دین کجاست ایا مثل انچه ما می گویییم فطرت است یا یک حیث روانشناسی دارد از لحاظ روانی احساس نیاز میکند واقعی نیست یا حیث تاریخی دارد یاجهل سبب دین داری است چون علت ان را نمی دانیم به یک امر ماورایی نسبت می دهیم ارا مختلفی هست خاتمیت و کمال و جاودانگی دین خاتمیت ظاهرا اختصاصی اسلام است ولی نوع ادیان لااقل اصحاب ادیان مختلف دین بعد خود را باطل می داند و این یعنی خودشان را دین خاتم معرفی می کنند مسیحیت اسلام را به عنوان یک دین قبول ندارد می گوید جز مسحیت دینی نیست و اسلا م یک امر نوظهور و ساختع و پرداخته پیامبر است و مسلمان ها کافرند از نظر انها در رم و مرکز کاتولیک چهارده شورای پاپی دارند شبیه چهارده وزارتخانه به حساب می ایند مسئولین شورای پاپی هر کدام وزیر واتیکان قلمداد می شوند الان یک شورای دارند به نام گفتگو با ادیان این شورا از سال 1964 شده گفتگو ادیان اسم قبلیش بوده هدایت گمراهان و عمدتا منظورشان مسلمانان است و معتقد بودند یه جریانی پیدا شده و استبداد درست کرده در نتیجه در اواخر ارتباطشان با جهان اسلام هدایت انها بوده و الان این بحث گفتگو دینی یک پوشش است و کاذب و دروغ است چون بنده سال های طولانی در گفتگو ادیان حضور پیدا کردم کاملا بر این معتقدم دروغ می گویند و اهداف دیگر ی دارند و عمدتا می خواهند با مسلمان گفتگو کنند مثلا با یهود با بودا اهتمامی ندارند بلکه با اسلام بالخصوص تشیع اهداف متعدد دارند یکی اینکه این اتفاقی که در ایران افتاد و دین زنده شد و به صحنه امد برای اینها خیلی مهم است و بنده شوواهد فراوان دارم که دنبال چنین مطلبی هستند حیث دیگر ی که در نظر دارند اینکه کسب وجاهت کنند خودشان را تطهیر کنند وقتی می گویند گفتگو اسلام و مسحیت معنی اش این است که ما دو هم عرض هستیم برای پیروانشان معنی دار می شود یا گاهی در صدد با این گفتگو مواضع مسلمان ها نسبت به دینشان تعدیل کنند و در این موارد موفق هستند من کسانی را از اعضا هیئت ها ی برای گفتگو دینی در کشور های مختلف می رفتیم دیدم که بعد از مدتی به این نکته رسیدند که همینطور است دیگه دین چندتاست دیگه کی گفته ما حقیم یا اونا یعنی اخوند معمم این حرف را می زند یعنی از نظر روانشناسی این ممارست و گفتگو ها و رفقاقت های ظاهری رفته رفته باورشان می شود این ادم ها ی ضعیف یعنی در اول ما می گوییم دروغ می گویند هم اونا می گویند اونا بنا شون نابود کرددن اسلام است ما هم بنا مون نابودکردن مسحیت است و هردو انقدر می گوییم تلقین اثر بگذارد در همین واتیکان کتابخانه بزرگی داره که کتب اسلام از بعضی از کتابخانه های مهم ما بیشتر است و منا بع اونجا هست که کتابخانه ما نداره و افرادی مشغول مطالعه هستند بنده مکرر رفتم و دیدم فیلسوفان سن و سال دار با فضل و باسواد عربی مسلط بومی خوب بلند و در مقام مکالمه مسلط اند و اشرافشان بر اسلام و مسائل اسلام بیش از طلبه هاست برای چی این کار را میکنند برای نقد اسلام این کار را میکنند اینها که اینقدر به اسلام مسلط اند چرا مسلمان نمی شوند مثل قبل از انقلاب ما طلبه ها مارکسیس را خیلی بهتر از خود مارکسیست ها می شناختیم چون می خواستیم نقد کنیم اریان پور اعتراف کرد که ایدوئولگ نظریه مارکسیت ها در ایران بود که اقای مطهری بهتر از ما مارکسیس ر ا می فهمد چرا چون می خواهد نقد کند من برای اولین بار در همین واتیکان بردند من را توضیح مسلمانان در جهان نقشه روی دیوار بود جمعیت مسلمانان در نقاط جهان چگونه توزیع شده ما نداریم بعد من دیدم زدن خوارج اهل سنت شیعه گفتم خوارج که منقرض شده اند گفت نه بعد نشان داد نقاط مختلف دنیارا ماکه حالا طلبه ای هستیم که دستم کم دو دهه جز علم داران گفتگو دینی بودیم و اطلاعات ما محدود نبود تصور ما ااین بود برای اولین بار متوجه شدم که در جها ن اسلام در چه نقاطی خوارج هستند اینها در نقشه نشان داده بودند که جها ن اسلام به سه دسته تقسسیم می شود عالم اهل سنت و شیعه وخوارج به هر حال اینها دنبال اقراضی هستند و دروغ می گویند و همان هدایت گمراها ن را یه عنوان و پوشش جدید داده اند و دارند دنبال می کنند ایننجا مجال بحثش نیست

انطور که به شما می گن نیست اغراضی دارند و فراوان است اقلیت های دینی را می خواهند تقویت کنند در کشور ها برای اینکه یک مرتبه رئیس شورای کلیساها که در سوئیس مستقر است و یک دستگاه عظیم مسحیت به حساب می اید هم وزن واتیکان است واتیکان فقط کاتولیک ها هستند اوتودوکس ها به دو یا سه قسمت تقسیم می شوند اورتودوکس روس و یونان و ترکیه و پروتستان ها این سه جریان مسحیت است عمده پروتستان ها و کاتولیک ها و بخش هایی از ارتودوکسها زیر مجموعه شورای کلیسا ها هستند خودشان می گویند هفتصد و اندی زیر مجموعه ماست کلیسا یعنی مذهب به معنای ساختمان نیست رئیس این شورا مرتب می اید ایران که شخصی ارمنی است ارامنی که چندصد نفرند همین امد و شد موقعیت ارمنی ها را در ایران بالا برده می ایند ارومیه یک جایی به نام قره کلیسا که میگن یکی از حواریون حضرت انجا دفن است این اقا سالانه ارام کشیشیان اسمش هست می اید انجا اینها مقاصدی دارند من مخالف با این رفتار نیستم و قانون اساسی اجازه داده ولی به عنوان یک رفتار سیاسی قابل تامل است خب الان به نحوی شده مسیحیت و زردشت چند نفر مگه در ایران داریم که نماینده دارند برای انها خیلی ارزش داره به هر حال خاتمیت و کمال و جاودانگی از مباحث مهم است انها در کتب فلسفه دین اونها بحث نمیشه ولی به نظر ما باید بحث شو د به اضافه که نوعا ادیان خودشان را اخرین دین می دانند پس یه مساله عام فلسه دینی به حساب می اید محور پنجم غایت شناسی دین که در یل این محور می توان به این موار د پرداخت کارکرد های دین دین و معنی زندگی و دین و نجات غایی وحدت و کثرت اادیان که ذیل این سه و چهار مسئله مطرح می شود در واقع 4 نظریه مطرح است یکی طبیعت گرایی که اینجا به ممعنی عقل گرایی است در طبیعت گرایی در مقابل شمول گرایی و تکثر گراییی می خواهند ببگویند ما یه دین نیاز نداریم و عقل ما را راهنمایی می کنه شمول گرایی و تکثر گرایی مقابل این است که به دین نیاز داریم اما اگر دین واحد ایا دین متکثر اگر متکثر ایا به نحو شمول که شامل همه ادیان باشد یا نخیر به نحو متکثر به این ترتیب وحدت و کثرت ادیان در عرضش مسئله دین طبیعی عقلی که به وحی و دین نیاز نداریم همان عقل کافی است اصل دین را نپذیریم اگر دین را پذیرفتیم ایا فقط یک دین یاچند دین و اگر چند دین است ایا شمول گراییم یا تکثر گر ا ایا یک دین حق بین ادیان مختلف هست یا تنوع و تکثر این بحث بسیار مهم است که بحث پلورالیسم دینی برای پاسخگویی به این پرسش که دیگر ادیان تکلیفشان چیست مطرح می شود محور ششم معرفت شناسی دین است در این قسمت در زمینه های مههمی مثثل شناختاری بودن دین ایا دین شناختاری است یعنی دین معرفت زا است بعضی می گویند معرفت ندارد ایمان است اما حاکی از حقایقی باشد و از دین بتوان به امو رر واقع مندی پی بر د نیست شناختاری و واقع نما بودن یا ناشناختاری و ناواقع نما نبودن گزاره های دینی که اینجا توجیه پذیری معناداری دینی می تواند در این بخش عمیق بحث شود مجاری و مننابع معرفت به دین ما از چه طرق و مجاری می توانیم به دین معرفت پیدا کنیم و بشناسیم شناخت دین از چه مجاریی حاصل می شود مسئله زبان دین منطق فهم دین روش شناسی دین روش فهم دین چگونه است ایا روش مند است اگر هست ان روش چیست محور هفتم فلسفه معرفت دینی است ما البته معتقدیم فلسفه معرفت دینی خو د به تنهایی یک فلسفه مضاف است اما چون معرفت دینی و معرفت دین از مسائل اصلی است باید در اینجا مطرح کنیم اما اگر بخواهیم جامع و مانع معرفت دین را مطرح کنیم انگاه یک دانش مستقلی شکل می گیرد به نام فلسفه معرفت دینی و در کتاب فلسفه مضاف ما یک فصل به تبیین این دانش و ساختار مباحث ان اختصاص دادیم که این هم البته باز از اختصاصات است یعنی کسی چیزی به نام فلسفه معرفت دینی مطرح نکرده نه در غرب و نه در ایران ما عرض می کنیم فلسفه معرفت دینی و بحث هایی که در این حوزه شروع شده می تواند در یک دانش صورت بندی شود و عنوان مستقلی پیدا کند این نظر ماست ولی اینجا البته معرفتی که ازدین بدست می اید بحث کنیم از این جهت که فلسفه دین است چون مطلبی است منسوب به دین در مقام فهم دین است مقام واقع دین نه مقام فهم ان و انچه که فراچنگ ما می اید فلسفه معرفت دین که ما به نظر ما یک دانش مستقلی است ما در کتاب فلسفه مضاف بخش پنجم را اختصاص به فلسفه معرفت دینی بحث کردیم ولی در خلال مبحث فلسفه دین قابل بحث است محور هشتم مناسبات دین با بعض از مقولا ت موازی و مرتبط نسبت دین با فلسفه با علم با عرفان با فرهنگ با هنر با تکنولوژی با پیشرفت و توسعه و... نهمین محور اینده پژوهی دین گمانه زنی و گمانه نگاری در مورد اینده دین سرنوشت دین چه خواهد شد به چه سممت وسویی پیش می رود و تنوانیم اینده را حدس بزنیم یا برای اینده خط و مشی را ترسیم کنیم که ما به عنوا ن اصحاب دین برای اینده ددین چه باید بکنیم باید دین حفظ بشو د احقاق بشود باید گسترش پیدا بکند و.. این بخش اول ( بحث این است که اینده چه میشه با اینکه ما چه کار کنیم دین حفظ شود تصویری که از اینده دین ارائه می دهد را دین در بر می گیرد) اینده پژوهی چند مقوله است یکی اینده پژوهی یعنی اینکه اینده را مورد تحقیق قرار میدهیم دیگری اینده نگاری است یعنی ما اینده را چگونه بسازیم و در واقع البته ممکن است اینده نگاری مبتنی بر اینده پژوهی باشد در خصوص دین هم همینطور است یک بحث اینده پژوهی است که بگیم تحلیل کنیم اوضاع جها ن معرفت مناسبات روابط و قدرت به این شکل که پیش می رود به این سمت و سوی که حرکت می کند این وضع دین چه خواهد شد این می شود اینده پژوهی اما این می شود فلسفه دین اما به نحوی از مباحث فلسفه دین به شمار می اید مطالعه ای است در بار ه دین اما اینکه تلکیف ما چیست نسبت به اینده این یک مقوله دیگری است ترسیم اینده است نه تصویر ایند ه که اینده را چگونه رسم کنیم و مدیرت کنیم تا اتفاق بیفتد چگونه تصویر کنیم می شود اینده پژوهی چگونه ترسیم کنیم مدیریت کنیم می شود اینده نگاری و اینده سازی ( از اون جهت که این دین تصویری از گذشته طبق ایات و روایات گذشته را با یک نظام دیگری طراحی میکند این جور مباحث کجا قرار می گیرد)همین جا بحث می شود ما یک فصلی داریم در کتاب فلسفه دین به عنوان فرجام تاریخ و یک بحث دیگری داریم به نام فلسفه فرج بیشتر در بحث فرجام تاریخ که مقاله ای بوده در مسکو ارائه کردم اونجا این را تبیین کردم که فرجام تاریخ الان میگن نظریه پایان تاریخ میگن لیبرالیزم انتهای تاریخ است و یا تبیین های دیگری از جهت فیزیکی اینده تاریخ مطرح می کنند که اصلا اینده تاریخ همینطوری که عالم با یک انفجا ر پدید امده با یک انفجار نابود خواهد شد یه بی خردی انگشتی یر دکمه ای خواهد زد که کل کره زمین نابود می شود اینده تاریخ چگونه است بر مبنی خودمان ما به اینده خوش بین هستیم و اینده را از ان حقیقت و حق می دانیم و بر این مبنا فلسفه فرج توجیه می شود در ذیل اینده پژوهی این بحث اینده دین و هم اینده از نظر دین مسئله فرج مسئله اینده تاریخ را بخش دوم از 5 بخش فلسفه دین به معنی الاوسع در اینجا در دین وارد می شویم چو ن دارای 4 بخش است عقاید احکام اخلاق و علم یا منطقا بگوییم دین عقاید احکام و اخلاق پس چهار بخش کلان دیگه باید در فلسفه دین لحاظ کنیم پس بخش دو م فلسفه عقاید دینی است که اینجا امهات دینی مورد ژرف کافی فلسفی قرار می گیرد مسئله خدا مبدا مفهوم خدا چیست ادله اثبات و انکار مبدا چیست این بحث از مهمترین و گسترده ترین فلسفه دین به حساب می اید به فرضی است که شاید به حدی است که نوعا مباحث فلسفی رایج حول محور همین مسئله دور می زند یعنی مباحث دیگر را هم به نحو ی پیوند می زنندد به این بحث مثلا بر هان نظم جزز مباحث فلسفه دین است شرور جز فلسفه دین است اما به وسیله مبدا پیوند می زنند که به دیل اینکه شرور هست پس خدا نیست پس اگر این عالم مدبری داشت باید اجازه نمی داد شرو بلایی باشد این است که این بحث بسیار مهم است بحث خلقت و پیدایش وجود از مسائل شایع فلسفه دین است شرور و کاستی ها از مسائل اصلی فلسفه دین رایج هشت مسئله ای ککه عرض می کنم اینها است یعنی بیشتر در حوزه عقاید مطرح است نظام احسن عدل حکمت هدفداری حیات بحث مجرد و مادی کما بیش بحث می شود جبر و اختیار هم نوعا در فلسفه دین رایج مطرح می شود ما اضافه می کنیم انسان شناسی را تکلیف و نظام اخلاقی جهان را ایا جها ن دارای یک نظام اخلاقی است نیک و بد در جهان بازخورد دارد کسی بد کرد باز خورد بد خواهید دید مسئله فرجام تاریخ مسئله برزخ و خلود نفس که از مسائل هشتگانه فلسفه دین رایج است مسئله سعادت و شقاوت مسئله نجات از همین مسائل هشتگانه است

مسئله نجات به مسئله پلورالسم دینی پیوند می خوره که به هر حال ادیان راهی برای نجاتند و همگی به نجات می رسانند پلورالسم نجات گویند به اصطلاح محور سوم و بخش سو م از فلسفه به معنی الاوسع فلسفه علم دینی است علم دینی را ما عبار ت می دانیم ا ز معرفت دستگاه وار متشکل از قضایا ی انباشته سازوار معطوف به مطالعه قلمرو معین بعضی از مباحث اختصاصی یک دین را مثل امامت یا نبوت خاصه اینها را فلسفه دین قلمداد نمی کنیم اینها مطالبی است که د ردین خاص باید بحث شود بخش سو م مباحث فلسفه علم دینی است که گفتیم معرفت دستگاه وار متشکل از قضایای انباشته ساز وار معطوف به مطالعه قلمرو معین و مبتنی بر مبانی نظری دینی که با کار بست روش معتبر فراچنگ امده باشد به این علم دینی گویند اهم مباحثی که در بار ه علم دینی مطرح می شود که مجوعا می شود فلسفه علم دینی این محور هاست ماهیت و معیار علم دین علم دین چیست دوم اصولا معیار دینی و غیر دینی بودن چیست امکان تصوری علم دینی معناداری عنوان علم دینی اصلا علم دینی تصوری درست است و امکان تصدیقی ایا می شود در خارج تحقق پیدا کند مبادی و مبانی هستی شناختی علم دینی معرفت شناختی علم دینی ارزش شناسی علم دینی و امثال اینها منابع و مصادر علم دینی روش شناسی علم دینی غایت و کارکرد علم دینی مسئله نظریه تحول در علم اینکه علم چگونه تحول پیدا می کند مثلا مسئله پارادایم ها را که مطرح می کنند که تحولاتی برای تفسیرو فهم هستی عالم اتفاق می افتد به تدریج تا جایی که به نقطه جوش می رسد پارادایم عوض می شود خب این نظریه تحول است خب در حوزه علم دین چگونه می شوود تحلیل کرد محور بعدی طبقه بندی علم دینی نظریه ظبقه بندی با نگاه دینی به دین که چگونه می توانیم علوم را طبقه بندی کنیم تفاوت علم دینی با علم سکولار نسبت و مناسبات علم دین با دیگر اضلاع هندسه دین این هم محور سووم و بخش سوم دین به معنی الاوسع بخش چهار م فلسفه احکام دینی است که از اینجا وارد لایه سوم می شویم راجع به مبادی فقه که الان داریم بحث می کنیم گفتیم که مبادی را چهار لایه می کنیم درباره دین در لایه خود دین در لایه شریعت در لایه فقه در لایه فقه الحکومه تا اینجا عمدتا همان لایه اول بود مسائل و مباحثی که در فلسفه دین مطرح می شود در بار ه دین و در دین است و ما قبل شریعت و ماقبل فقه اما گفتیم بعد از مباحثی که د مستوای خود دین بحث می شود یک سلسله مباحث است که در مستوای شریعت که بخشی از دین است بحث می شود و بعئد از او هم مبادی معرفت ما به شریعت که اسمش فقه است و حتی مبادی تخصصی و مستقیم و بلاواسطه فقه الحکومه است اینجا در واقع ما وارد این بخش می شویم فلسفه احکام دینی که این را حداقل باید در دو تلقی ساختار پیشنهاد داد یک تلقی در افق فلسفه شریعت است یعنی شریعت نفس الامری یعنی انچه که در ساحت الهی بوده و انشا شده و در مجاری معصوم جریان پیدا کرده تا برسد به انسان اینجا خب طبعا علل و عوامل انسانی در این نشا مادی دخالت می کند و این تبدیل به معرفت می شود و می شود خطا در ان راه پیدا بکند پس تا اینجا می شود شریعت از اینجا به بعد میشه فقه وقتی ماهیت استنباطی پیدا می کند و به معرفت بدل می شود می شود فقه ماقبل تبدیل شدن به معرفت و ماقبل استنباط خود شریعت و ذات شریعت است و در ذات شریعت ما مخطئه نیستیم در فقه مخطئه هستیم در نتیجه در این بخش فلسفه احکام دینی را باید دو تلقی ساختار بندی بکنیم به تعبیری یه فلسفه شریعت باید اینجا ارائه کنیم یه فلسفه فقه که الان وارد نمی شویم چون بناست این قسمت را بحث کنیم فلسفه شریعت فلسفه فقه را علی التفصیل بحث نخواهیم کرد به اجمال می گوییم اما ساختاری را طراحی کردم که در خدمت دوستا ن در ان حلقه نظام سازی فقهی بحث می شود انجا مطرح کردیم که انشااالله ااگر بتوانیم پیش ببریم دوازده محور است راجع به هر محور یه مقاله طرح می شود حاصلش می شود یک کتاب در فلسفه شریعت بسا متن درسی همین موسسه قرار داده شود راجع به ساختا ر فقه هم همینطور که در همین کتاب فلسفه مضاف در مبحث دربار ه فلسفه مضاف انجا که ساختار را بحث کردیم چند نمونه ساختار ها را پیشنهاد دادیم که یکی ساختار فقه است ساختار فلسفه فقه است یکی از مسائلش ساختار خود فقه می شود پس در بخش چهارم از فلسفه دین به معنی الاوسع ما باید در دو مستوا یا در دو تلقی ساختار و سرفصل پیشنهاد بدیم یکی تلقی با این نگاه که ناظر به شریعت به نفس الامری شریعت منزل نه محقق شریعت در مقام معرفت نه لایه و تلقی دوم فلسفه فقه است یعنی شریعت انگاه که در مستوا ی معرفت فقها بروز می کند ظاهر می شود لذا دوساختار پیشنهاد می کنیم که الان وارد نمی شیم و اگر فراموش نکردیم در ان قسمت مبادی فقه معنی المطلق می خواهیم بحث کنیم ساختار فلسفه فقه را می شود انجا ارائه کرد ولی بحث نکرد چون انجا گفتیم هم در شریعت هم در فقه گفتیم ان دسته از مبادی را مطرح می کنیم که ثمره اش در فقه الحکومه ظاهر شود بنا نیست فلسفه حکومت بحث کنیم فلسفه شریعت بحث کنیم لذا از تفصیل سرفصل های این بخش عبور می کنیم اما ممکن است که درلایه سوم که مبادی شریعت را بگیم لااقل فهرست فلسفه شریعت را می گیم و در لایه سوم که فقه علی الاطلاق را می گوییم فهرست فلسفه فقه را می گوییم و به این ترتیب این دو مستوا را تفصیلش را بعدا می گوییم بخش پنجم فلسفه اخلاق دین است چون فلسفه اخلاق دینی را در این ساختاری که ما الان داریم تعقیب می کنیم در بحث مبای نظری فقه و فقه الحکومه بحث نخواهیم کرد یه مقداری تفصیلی تر از فلسفه فقه و شریعت بحث می کنیم در ذیل بخش پنجم که اخلاق دینی است که یک ضلع از اضلا ع فلسفه دین به معنای اعم است در این بخش ما معناشناسی اخلاق دینی را باید بحث کنیم که کلمه اخلاق به چه معناست و چه استتعماللاتی دارد جایگاه اخلاق در هندسه دین اخلاق در چارچوب و ساختار دین چه جایگاهی دارد ماهیت گزاره های اخلاقی و ملاک دینی انگاشتن اخلاق بعضی گویند اخلاق اصلا دینی نیست سکولار است در عرض دین است ما می گوییم اخلاق دینی و غیر دینی داریم ملاک دینی بودن اخلاق و دینی نبودن اخلاق چیست منطق و منابع اخلاق دینی بحث دیگه منابع انسان شناختی اخلاق دینی به هر حال اخلاق یه ا مر انسانی است و مبادی انسانی شناختی دارد مبادی ارزش شناختی اخلاق دینی دنیا مضموم است یا نه زهد خوب است یا نه مباحثی از این قبیل مبانی معرفت شناختی اخلاق دینی غایت شناسی اخلاق دینی و نسبیت و اطلاق اخلاق دینی ایا اخلاق و خاصه اخلاق دینی نسبی است یا مطلق است گزاره و اموزه های اخلاقی دین ایا مطلق است همیشه قبیح است یا حسن همیشه حسن است یا ممکن است صورت نسبی داشته باشد یه جا فضیلت مطلق است جای دیگر اینگونه نیست این ها را راجع به اخلاق مطلق بحث می کنند نسبیت را ما راجع به اخلاق دینی طرح می کنیم مقولاتی مثل فرهنگ عرف مورد کاوش قرار می گیرد پس مجموعا فلسفه دین به معنای اوسع دارای پنج بخش کلان می تواند باشد که وقتی به صورت به شرط شی ببینیم جزئی از فلسفه دین می شود اما می توانیم به شرط لا ببینیم یعنی هر یک رامستقلا لحاظ کنیم اینها می شود یه فلسفه مستقل یکی می شود فلسفه اخلاق از نظر دین یکی می شود فلسفه علم از نظر دین دیگری می شود فلسفه حکم یا فلسفه فقه یا شریعت در دین ما در واقع به شرط شی و به نحو انضمامی می بینیم به عنوان بخش هایی از فلسفه دین به معنای اوسع طرح کردیم این ساختار را و به مقتضای همین تلقی سرفصل ها را تنظیم کردیم کما و کیفا اما اگر یه روزی بگن ممی خواهیم یه تحقیق مفصل انجا م دهیم مثلا را جع به فلسفه اخلاق یا اخلاق دینی ساختار چه می شود معلوم است که مفصل تر از این می شود ما در حدی که در ذیل فلسفه دین بگنجد مطرح می کنیم و مطرح شد این هم در واقع تذکر نهایی در خصوص محور ها و سر فصل ها در خصوص فلسفه دین به معنای اوسع خب ما در خدمتتان هستیم

( استاد جلسه بعد می خواهید تک تک اینها را بگویید) نه ما می خواستیم در واقع بگیم که چون گزینشی بحث کردیم و می کنیم گفتیم ان دسته از مسائل و مباحثی در فلسفه دین که ثمره اش در فقه اشکار شود اون دسته از مسائل شریعت که ثمره اش در فقه اشکار می شود ان دسته از مسائل فلسفه فقه که ثمره اش در فقه الحکومه اشکار می شود اینها را می خواهیم بحث کنیم ما امروز خواستم یه بار اجازه بدید که بدون لحاظ این قید و حد کلا بگیم در فلسفه دین چه مباحثی مطرح می شود که ما ان قسمت هایی را انتخاب کردیم که ثمره اش در فقه خاصه فقه الحکومه بحث می شود در جلسه گذشته 5 مبنا را به اجمال مطرح کردیم در جلسه بعد با همان اجمال چون اگر بخواهیم به تفصیل وارد شویم بعضی از این محور ها ممکن است خودش به تنهایی چند جلسه را به خودش اختصاص بدهد ما می خواهیم مروری کرده باشیم و تمهید مقدمات کرده باشیم که فلسفه فقه الحکومه را بحث کنیم من در واقع معتقدم یک سنتی باید گذاشته شود که قبل از ورود به بحث فقه اول از مبادی فقه باید گفت مبادی نه فقط مبادی روش شناختی که میشود علم اصول علم اصول بخشی از مبادی فقه است وسیع تر از او اگر چنین کاری بکنیم در ساختار فقه هم باید مبحثی باز کنیم به عنوان مبادی فقه یا فلسفه فقه چنان که معتقدم ما قبل از ورورد به فقه و فروع تفصیلی فقه در کل فقه و در هر یک از اقوا ل باید قواعد فقهیه مر بوط به ان بخش ر ا بحث کنیم و بعد وارد فروع بعدی شویم چون فلسفه فقه وقواعد فقهیه مربوط به ان قسمت یا اگر راجع به کل فقه است زیر ساخت استنباط فروع به حساب می اید در نتیجه البته این هم به این معنا نیست به تفصیل بحث کنیم چون می شود دانش مستقلی ب عنوان مقدمه بحث کنیم لذا وقتی برسیم به ساختار فقه ساختار پیشنهادی باید این بحث را مطرح کنیم که در ساختار فقه باید از باب طهارت شروع کنیم یا از اجتهاد و تقلید شروع کنیم یا از بحث های کلان تری باید شروع کنیم از فلسفه فقه قواعد فقهیه و فقه الفقه بعد وارد ابواب فقه شویم پس قبول ورود دست کم سه فن را سه بخش را باید مورد بحث قرار دهیم( منظور از فقه الفقه چیست ) در واقع یک سلسله احکامی داریم مربوط به خود فقه مثل وجوب تحصیل فقه یا بحث مثل اجتهاد وتقلید فقه الفقه است که یه قسمتی از فقه الفقه اول رساله های عملیه و رساله های عملیه می اید در فقه غیر فتوایی نمی اورند مثلا در رساله های عملیه مثل عروه از اجتهاد و تقلید شروع می شود اما در سایر کتب از طهارت شروع می کنند یه سلسله بحث را از احکام احکام مربوط به فقه مجتهد مقلد اصل اجتهاد اصل تقلید تعارض ارا باید در اول فقه مطرح بکنیم بعضی از اینها امتدادش در سراسر ابواب فقهی تاثیر گذار است (‌در جلسه اینده شریعت به معنای اخص را پی می گیرید)‌بله مبادی شریعت به معنا ی اخص را مطرح می کنیم منتها اگر لازم بدانید اون ساختار تفصیلی فلسفه شریعت را می توان عرض بکنیم که امروز صرف نظر کردیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo