< فهرست دروس

درس فقه استاد علی‌اکبر رشاد

98/02/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه القضاء

مقدمه

بحث در ارتباط با قاعده ولائیت منصب قضاء بود. ادله این قاعده مورد بررسی قرار گرفت. مفاد این قاعده این بود که منصب قضاء یک منصب ولایی و از شعب حکومت محسوب می شود. مقتضای این مطلب این است که دیگران حق ورود به این منصب را ندارند.

اشکال

ولیکن این سوال ذیل این بحث قابل طرح است که ما عموماتی داریم که به مومنین توصیه می کند که به در هنگام قضاوت به عدل و قسط حکم کنید؟ آیا این مطلب به این معنا نیست که این منصب یک منصب عمومی است. هرکسی حق دارد به این جایگاه ورود کند و لزومی ندارد که از طرف حاکم شرع منصوب شده باشد. آیات متعددی بر این مطلب اشاره دارد.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم (﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَ إِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ﴾)[1] خداوند متعال فرمان می دهد که امانات را به اهلش باز گردانید و آنگاه که بین مردم حکم می کنید، به عدالت حکم کنید. این خطاب به عموم مومنین است. خداوند به حکام و قضات نمی گوید: ﴿أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَ إِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ﴾. خطاب عام است و به افراد خاص تعلق ندارد. همان طور که می گوید امانات را به اهل آن بازگردانید و این خطاب عام است، در ادامه آن می فرماید ﴿إِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ﴾ وقتی بین مردم حکم می کنید به عدالت حکم کنید. ظاهر این آیه این است که مومنین اجازه دارند قضاوت کنند، که دستور داده شده به عدالت حکم کنند. اگر عموم مومنین مأذون نبودند و قضاء در گرو احراز منصب حکومی بود دیگر نباید به عموم دستور داده می شد که به عدل حکم کنند. مگر مومنین مجاز اند که حکم کنند که به آنها گفته می شود که وقتی حکم می کنید به عدالت حکم کنید. ظاهر آیه می رساند که حق قضاوت دارند که به آنها گفته می شود که به عدالت حکم کنید. ظاهر این آیه می رساند که قضاوت یک شان اختصاصی و در رهن نصب و اذن نیست.

آیه دیگر
:

« ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ﴾ ».[2] این آیه خطاب به همه مومنین است که این مومنین قوام بالقسط باشید، اقامه قسط کنید. شهادت را به خاطر خدا بدهید ولو اینکه به ضرر خودتان باشد. عادلانه قیام کنید و لله شهادت دهید. اگر چه این شهادت علیه خودتان و یا پدر و مادر و نزدیکان شما باشد. خطاب این آیه عام و شامل تمام مومنین است. در آیه قبل عنوانی وجود نداشت و قشر خاصی را مورد خطاب قرار نداده بود. در این آیه خطاب به مومنین است و قشر خاصی را بیان نمی کند. ظاهر آیه این است که مسائل قضائی را مطرح کرده است. به قرینه ﴿شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ﴾ مساله فصل خصومت و رسیدن حق به حق دار است. شاید وَ لَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ برای هردو یعنی قضاوت و شهادت باشد. یعنی قضاوت بر ضرر خود و یا والدین و یا اقربین و یا شهادت بر ضرر آنها مورد نظر بوده باشد. ولی ممکن است که کسی بگوید وَ لَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ قید برای شهادت نیست. زیرا در شهادت نهفته است که باید منصفانه و بی طرفانه باشد. شاید بتوان گفت که این قید هم برای شهادت و هم برای اقامه قسط که مصداق اهم آن قضاوت است، باشد. با این وصف تمام مومنین می توانند قضاوت کنند. پس چرا گفته می شود که قضاوت یک منصب خاص و جایگاه ولایی است که قاضی باید از سمت حاکم ماذون باشد؟

آیه دیگر
:

«﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَ لاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى﴾ [3] در این آیه بر عکس آیه قبل اشاره می کند که قیام لله باشد و شهادت به قسط صورت گیرد. این ایه صراحت در امر قضاء دارد و حتی می تواند یک گواه برای این باشد که موضوع آیه قبل هم قضاء می باشد. بیان می کند که شما عدالت را اجرا کنید. ﴿وَ لاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُوا﴾ و فضا سازی موجب عدم اجرای عدالتت نشود. یکی از خصوصیات قاضی که به نظر می رسد باید از صفات قاضی تلقی شود این است که قاضی از ذکاوت فوق متوسط برخوردار باشد. در این جنگ رسانه ای و فضاب فعلی اگر قاضی باهوش نباشد، به راحتی می توانند به قضاوت های قاضی جهت بدهند. استقلال او را از بین ببرند. قاضی باید شجاع باشد. این شروط هم برای قضاوت باید ذکر شود. بنده فقیهی را ندیدم که این شرط را ذکر کرده باشد. در حالی که این شرط بسیار لازم است و از شرط عدالت و ایمان کمتر نیست. قاضی باید عادل باشد تا به این سو و آن سو میل نکند. مستقل باشد تاتحت تاثیر افراد واقع نشود. شجاع هم باید باشد. قاضی ممکن است منصف، عادل، متقی باشد و خلا ف رای ندهد ولی اگر شجاع نباشد گاهی ممکن است حق را نگوید. خلاف آن را هم نمی گوید. حق را کتمان می کند. این مساله مهمی است. به نظر می رسد که یکی ار اوصاف مهم قاضی شجاعت است. کسی که ترس از بیان رأی داشته باشد، صلاحیت قضاوت ندارد.

در هر صورت این آیه در مورد امر قضاء سخن می گوید و در آن تصریح دارد که ﴿كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَ لاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُوا﴾. شهادت به عدالت دهید. خطاب این آیه به همه مومنین است. همه این امور اموری از جنس مراحل قضاء محسوب می شود. قوامین لله بودن، شهادت به قسط دادن هرچند شهادت از وظایف قاضی محسوب نمی شود ولی دخیل در امر قضاوت است. این مسائل مطرح شده در آیه از امور قضائی است. و خطاب آِیه به تمام مومنین است. بخش و گروه خاصی را مورد خطاب قرار نداده است. پس تمام مومنین حق دخالت در امر قضاء را دارند.

آیات دیگر
:

آیات دیگری هم وجود دارد که به مفهوم آنها می توان برای این امر استدلال کرد.

﴿وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ.﴾ [4]

﴿وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ [5] .

﴿وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾[6] .

اگر کسی حکم بما انزل الله حکم کند، چه می شود؟ ظالم نیست، فاسق نیست و کافر هم نمی باشد. در این صورت ممکن است کسی بگوید که عموم مردم می توانند در این قضایا ورود کنند.

به برخی از عمومات روایی هم ممکن است کسی تمسک کند تا بگوید که قضاوت منصب ولایی و حکومی نمی باشد و عموم مردم می توانند در این امر تصرف کنند.

پاسخ

در جلسات گذشته فی الجمله پاسخ را بیان کرده بودیم. ولی به مناسبت قاعده کردن این مطلب، به تفصیل به این موضوع می پردازیم.

ابتدا باید در تفسیر این آیات دقت بیشتری کرد. بسا برخی از این آیات به بحث قضاوت مرتبط نباشد. برخی از این آیات به مسائل امر به معروف و نهی از منکر اشاره دارد. احیانا قَوَّامِينَ لِلَّهِ مشخص نیست به این معنا باشد که برای قضاء قیام کنید. هر چند با آیه دیگری که بیان می کرد که كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ به سمت قضاوت مایل شدیم ولی این آیه ممکن است در مورد امر به معروف باشد. مومنین موظف اند به امر خدا به این امر بپردازند. امر به معروف و نهی از منکر مستلزم یک نوع موضع گیری داورانه می باشد. به هر حال کسی را متهم به انجام منکر می دانیم که او را نهی از منکر می کنیم. ممکن است برخی از این آیات مواردی اعم از قضاء و امر به معروف را بیان کرده باشند. علاوه بر این دقت ها دو نکته را می توان بیان کرد.

اول اینکه این آیات در مقام بیان صفات القاضی نمی باشند. آیه می فرماید اگر بین مردم حکم کردید، به عدل حکم کنید. اما شرایط حکم کردن مورد بحث نمی باشد. این آیه یک مطلب مهم را می رساند که در هنگام حکم به عدالت حکم کنید. این مطلب به این معنا نیست که حتما حکم کنید. می فرماید اگر حکم کردید. نمی گوید هر کسی حکم کند. خطاب به مومنین است ولی اینکه مومنین چه صفاتی باید برای قضاوت داشته باسند، محل بحث آیه نمی باشد. می فرماید اگر می خواهید حکم کنید به عدالت حکم کنید. اگر شهادت می دهید به عدالت شهادت دهید هر چند بر علیه خود و خانواده و نزدیکانتان باشد. پس عام بودن خطاب به معنی جواز آن برای همه نمی باشد. اگر کسی اقدام به قضاء کرد باید عدالت را رعایت کند اما اینکه قاضی چه شرایطی دارد را بیان نمی کند.

اولا لا شک فی ان تلکم الآیات لیست فی مقام بیان صفات القاضی بل هی بصدد بیان لزوم التزام من قام بالقضاء بالعدل و القسط فیه.

و ثانیا اگر این آیات عام باشند و همه مومنین را مورد خطاب قرار داده باشد، آیات دیگری که مخصص این آیات باشند نیز وجود دارد. اگر این آیات به همه مومنین گفته باشد هم ما مخصص های فراوانی از ایات و روایات داریم که صفات خاصی را برای قاضی بیان کرده است. مانند بحث شهادت که شهادت به عدل را بیان کرده است ولی آیا هر کسی می تواند شهادت دهد؟ شاهد باید عادل باشد و با حس مشاهده کرده باشد. پس نمی توان از این آیه استدلال کرد که شهادت حدسی هم می تواند باشد. آیات و روایات دیگری شروط شاهد را بیان کرده است. یکی از ابواب مفصل کتب روایی در باب قضاء، ابواب صفات القاضی می باشد.

ثانیا هذه الآیات مخصصه بالآیات و الاخبار الکثیره التی وردت فی بیان مبادء هذا المنصب و تبیین صفات من یتصداه هذا المنصب احیانا و هذا معلوم لمن کان له ادنی الاطلاع علی الکتاب و السنه بخاصه ما هو صریح فی توقف صحه الحکم و ترتب اثریه علیه علی الاذن و النصب و عدم نفاد رأی من لیس اهلا له.

پس این برداشت از این آیات صحیح نمی باشد.

نکته آخر اینکه کسی بگوید که مگر حکم و منصب قضاء واجب نیست؟ قضاوت و حکم بین مردم نباید زمین بماند و از واجبات است. ولی این واجب کفایی است. اگر کسی دارای شرایط لازم است واجب کفایی است که به امر قضاء اقدام کند. آیا با وجود نیاز به او و دارای شرایط بودن باز باید منتظر اذن حاکم باشد؟

پاسخ اینکه این واجب کفایی برای من له الاهلیه است. و اگر کسی مأذون از طرف حاکم نباشد، در واقع فاقد اهلیت است. چون اهلیت تنها به عدالت و اجتهاد میسر نمی شود. از جمله ملاک های اهلیت اذن است و در غیر این صورت اختلال نظام رخ خواهد داد. به هر حال ساز و کارهایی برای فعلیت یافتن این منصب در نظر گرفته شده است و نصب از طرف حاکم هم یکی از شرایط قاضی می باشد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo