< فهرست دروس

درس فقه استاد علی‌اکبر رشاد

97/10/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القضاء

حدیث اخلاقی

وَ قَالَ علیه السلام: «مَنْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لِلَّهِ قَوِيَ‌ عَلَى‌ قَتْلِ‌ أَشِدَّاءِ الْبَاطِلِ».[1]

امیر المومنین علیه السلام فرمودند: کسی که تیغ سلاح غضب خود را برای خدا تیز کرد و به قصد قربت شمشیر آخته بر دوش نهاد، خداوند او را در قتل بدترین های باطل، کمک خواهد کرد و سرسخت ترین افراد باطل به دست چنین کسی از میان برداشته می شوند. این به این معناست که هرکسی که در بیان حق از صراحت لهجه برخوردار بود کلامش تاثیر گذار تر است و خطاهای شدیدتری را از میان بر میدارد. اگر کسی نسبت به انحرافات و تحریفات و ظلم و جور بی تفاوت نباشد، و برای مقابله با آن شمشیر بزند به نتیجه نمی ماند. خدواند او را کمک می کند تا به مقصود حق خود، که غضب لله است برسد. ما در طول تاریخ بسیاری از نمونه های تحقق کلام حضرت را می بینیم. در زمان ما حضرت امام رضوان الله تعالی علیه مصداق تمام این قضیه بود. چون برای خدا غضب می کرد، صراحت و صلابت، جرات و غیرت داشت، خداوند به کلام او به اقدام او برکت داد و این انقلاب عظیم به دست ایشان اتفاق افتاد. در تاریخ سابقه ندارد که یک مرد قیام کند و یک رژیم تا بن دندان مسلح و مدعی 2500 سال پیشینه و حمایت شده از طرف همه ی قدرت های کفر را سرنگون کند و یک الگوی جدید به وجود آورد. نه تنها یک الگوی جدید ارائه دهد بلکه به یک الگو برای سایر کشورها تبدیل شود . نفوذ کلام او و بسط میراث او از مرزها هم فراتر رفته و امید می رود روزی مرام ایشان جهانی شود. مَنْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لِلَّهِ قَوِيَ‌ عَلَى‌ قَتْلِ‌ أَشِدَّاءِ الْبَاطِلِ. کسی که شمشیر خشمش را برای خداوند تیز کند او خواهد توانست سرسخت ترین افراد جبهه ی باطل را به قتل برساند. مصداق تاریخی و اتم این سخن، وجود مبارک حضرت امیر علیه السلام است. خصماء و اشقیایی که به تیغ ایشان از پا در آمدن شاید در تاریخ بی نظیر باشد.

مقدمه:

ما از مولفه های فقه القضاء به عنوان یک دانش سخن می گفتیم. مبادی را بیان کردیم. در مولفه ها به موضوع رسیدیم. اینکه موضوع فقه القضاء چیست. در جلسات گذشته این بخش را توضیح دادیم. دومین مبحث مسائل فقه القضاء است. قبلا بیان کردیم که مسئله اطلاق واحد ندارد. چنین نیست. نه مساله علم به یک معنا به کار می رود. و نه هر علمی تنها یک مساله دارد، بلکه مسائل علوم اقسام مختلفی دارد. ولکن برای تعریف آن اطلاقات مختلفی وجود دارد.

تعریف مساله

مساله می تواند با دو رویکرد پسینی و پیشینی مورد توجه قرار گیرد. یکبار از مسائل مطرح شده در علوم موجود و پس از به وجود آمدن مساله از آن سخن می گوییم که به آن پسینی می گویند. بار دیگر نگاه پیشینی داریم و پیش از ورود به علم آن را بررسی می کنیم. در نگاه اول( پسینی) مساله تعابیر مختلفی دارد.

گاهی به حاصلی که بعد از بحث در گزاره های یک علم به دست می آید، گفته می شود. در حقیقت قضایای منتج از بحث در یک علم است. مثلا در فقه، گزاره های فتوایی حاصل بحث های یک فقیه در فقه اند.

«تاره تطلق علی القضایا المنتج عن الابحاث فی کل علم ای النتائج الحاصله من البحث و الفحص فی کل علم فی النهایه». آنچه بعد از استدلال بدست می آید را مساله می گویند. این یکی از معانی مساله است.

گاهی مساله به قیاسات هر علم اطلاق می شود. به صغریات و کبریاتی که قیاسات یک علم را تشکیل می دهند، اطلاق می شود. به قضایایی که در یک بحث منتج به نتیجه می شود، اطلاق می شود و به خود نتایج مساله گفته نمی شود.

«و اخری تطلق علی القضایا التی تتشکل عنها قیاسات کل علم».

معنای سوم، مساله را به یک قیاس اطلاق کنیم. به مجموعه صغری و کبری و نتیجه مساله گفته شود. در برخی علوم مساله به این معنا به کار می رود.

«ثالثه تطلق علی القیاسات المرکبه عن القضایا التی یبحث عنها فی العلم و بعباره اخری هی تکون عباره عن القیاسات التی تشکل و تنسق عنه العلم».

این تقسیمات در نگاه پسینی است اما اگر نگاه پیشینی داشته باشیم، مساله به معنی سوال است. در تحقیق سوال هایی را مطرح می کنیم که در تحقیق ، آن سوال ها پاسخ پیدا می کند. به این سوال ها مساله می گویند. پس به آنچه به عنوان سوال مطرح است و در یک علم بعد از بحث و فحص، به آن پاسخ داده می شود، مساله اطلاق می شود. این یک اعتبار دیگر برای مساله است.

مساله علم فقه

حال باید دید مساله علم فقه چیست؟ بعد از آن به تعریف مساله در فقه القضاء که یکی از شاخه های فقه محسوب می شود، بپردازیم. اگر پرسیده شود مساله فقهیه چیست؟ با توجه به اینکه موضوع فقه به معنای وسیع آن در حوزه فروع، حکم است، مساله باید به همین حکم برگردد. اگر ما مساله فقهی را حکم فرعی عملی بدانیم، صحیح است. چون در علم فقه از حکم فرعی بحث می شود و چون حکم فرعی تشکیل دهنده علم فقه است. بر اساس اطلاقات مختلف در مساله علم می توانیم مساله فقیهیه را چند گونه تعبیر کنیم. یکی مطابق تعریف اول است. «ستکون اما عباره عن الحکم الفرعی العملی المستنتج من مصادر التشریع الاسلامی لاستخدام منهجه معتبره مناسبه بوساطه من له اهلیه الاستنباط».

مساله فقهی را این طور تعریف کنیم، حکم فرعی عملی که از منابع معتبر شریعت اسلامی بدست می آید. این حکم به وسیله شخصی که اهلیت استنباط دارد و با استفاده از روش های معتبری که باید در فرآیند استنباط رعایت شود، بدست آمده است. این نهریف مطابق با تعریف اول از مساله در علم «القضایا المنتج عن الابحاث فی کل علم» نتایج حاصل در هر علم، می باشد.

می توان مساله فقهی را به تعبیر دیگر هم بیان کرد. او بعباره عن ما یتصدی تخریج حکم فرعی شرعی بواسطه من له الاهلیه. قضایای که ابزاری برای تخریج حکم شرعی هستند را مساله بنامیم. قضایایی که در قیاسات استنباط حکم شرعی مورد استفاده قرار می گیرند. این معنا مطابق تعبیر دوم از مساله علم می باشد.

در معنای سوم که مساله را مطابق قیاس در نظر می گرفتیم، مساله فقهی را این طور بیان می کنیم: «القیاس الاستنباطی التی یتشکل و یتسنق عنه و زمائله علم الفقه وهی تنقسم الی قسمین الکلی و الجزئی و یسمی الاخیر قاعده الفقهیه». قیاسات استنباطی که از آن قیاس و نظائر آن مجموعا علم فقه تشکیل می شود را مساله فقهی می گویند. این موارد به دو فرع کلی و جزئی تقسیم می شوند. فرع کلی را قاعده فقهی می نامیم که بر مصادیق مختلفی تطبیق می شود، که در مقابل احکام جزئی مانند الصلاه واجبه است. بین مساله و قاعده فقهی فرق است. مساله فقهی به معنای محدود آن فرع جزئی فقهی است ولی قاعده فقهی حکم فقهی کلی است.

مساله فقه القضاء

با این توضیحات مساله فقه القضاء هم مشخص می شود. مساله فقه القضاء حکم فرعی علی الاطلاق نیست بلکه حکم فرعی قضائی است.مساله فقه القضاء مربوط به واجبات و تکالیفی است که باید توسط فقیه در قلمرو قضاء مشخص شود. در نتیجه آنچه فقیه به عنوان حکم فرعی، معطوف به هریک از ارکان قضاء و هر یک از اطراف عملیه القضاء در قلمرو قضاء، استنباط می کند، مساله فقه القضاء شمرده می شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo