< فهرست دروس

درس فقه استاد علی‌اکبر رشاد

97/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القضاء

حدیث اخلاقی

وَ قَالَ ع‌ «الرَّاضِي بِفِعْلِ‌ قَوْمٍ‌ كَالدَّاخِلِ‌ فِيهِ مَعَهُمْ وَ عَلَى كُلِّ دَاخِلٍ فِي بَاطِلٍ إِثْمَانِ إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ [الرِّضَا] الرِّضَى بِه‌»[1]

کسی که به رفتار گروهی رضایت دارد و با آن مخالفت نمی کند مانند کسی است که در عمل با آنها مشارکت کرده است. اینکه از کاری راضی و خشنود است این مانند کسی است که همرفتار با آن گروه است. در زیارت عاشورا فقراتی داریم که کسانی که با قاتلین همکاری کردند و به آنها کمک کردند، هرچند خودشان در کربلا نبودند اینها هم مانند قاتلین مورد لعن قرار گرفته اند. کسی که سکوت کرد هم ملحق به این جنایت بزرگ شد. در تمام شئون همین طور است. کسی که در جامعه مشاهده می کند که منکر رایج است و معروف ترک می شود و سکوت می کند و واکنش نشان نمی دهد گویی او هم با با مرتکبین منکر، منکر انجام می دهد. عَلَى كُلِّ دَاخِلٍ فِي بَاطِلٍ إِثْمَانِ هر کس در زمره گروه اهل باطل قرار گیرد گویی دو گناه یک عمل به باطل و دو رضایت به باطل، انجام داده است. وقتی نیتش این است که اگر گناه پیش بیاید مرتکب خواهد شد این خود گناه است. در این صورت دو گناه برای او نوشته می شود . گناه عمل به آن گناه و دیگری رضایت به گناه هر دو برای او نوشته می شود.

مقدمه:

ما در ارتباط با ساختار فقه سخن می گفتیم. اینکه چطور باید برای فقه ساختار بندی مطلوب ارائه کرد. اشاره ای به ساختارهای کنونی شد. عرض کردیم که بهتر است که قسمی از فقه را در ساختار فقه در نظر بگیریم که در ارتباط با خود فقه بحث شده باشد. اسم این بخش را می توان فقه الفقه نامید. اینکه این جزء مقسمی برای اقسام فقه باشد. پیشنهاد دیگری هم به ذهن بنده رسید. اینکه در فقه جای مبادی کلامی شریعت ، بحث عقلی در ارتباط با تفقه و تقلید و بحث فلسفی در ارتباط با خود فقه خالی است.

فقهای ما در گذشته مباحث اصولی را در کتب خود می اوردند و برخی از فقها عقاید را مطرح می کردند. مراد بنده کلام نیست. بلکه آن دسته از مبادی کلامی که بنیاد های شریعت را تشکیل می دهد را بیان کنیم. و در خصوص تفقه و تقلید یک بحث عقلایی جدی لازم است که در فقه بیاید. همچنین در خصوص فلسفه علم فقه، نیاز است که در آغاز فقه از آن سخن گفته شود. این قسم باید قبل از آن نکته ای که بیان شد مطرح شود. الاولی باید تغییر کند. «الاولی اعتبار قسم خاص فی البحث عن المبادئ الکلامیه لشریعه الاسلامیه و الدراسه العقلیه حول التفقه و التقلید و ایضا الدراسه فی فلسفه هذا الفن الشریف اجمالا»، در چهار بخش دین که عقاید و علم دینی و احکام و اخلاق است، این مطلب در واقع مدخل بخش دستور های عملی دین می شود. سپس باید آن قسم مربوط به احکام فقه را بیان کرده و به بخش سوم که تقسیم فقه به چهار بخش کلان است، وارد شویم. ما این تقسیم را از روایتی که منسوب به امام صادق علیه السلام است، الهام گرفته ایم. در آن حدیث آمده است که قَالَ الصَّادِقُ ع‌ «أُصُولُ الْمُعَامَلَاتِ تَقَعُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَوْجُه»،‌ اصول معاملات و رفتارها به چهار وجه تقسیم میشود. وجه اول مُعَامَلَةُ اللَّه‌ رفتار انسان با خدای خود انسان چگونه باید با خدای خود مواجه بشود. علاقه و ارتباط آدمی با خداوند چگونه است. قسم دوم َ ومُعَامَلَةُ النَّفْس‌ قسمتی که به رابطه و رفتار انسان با خودش مرتبط می شود. آدمی در امر تربیت چه احکامی برای او وجود دارد. نسبت به عقیده، مبدا و هستی و کشف واقع چه تکالیف و حقوقی دارد. پیشتر بیان شد که فقه را مجموعه ای از حقوق و تکالیف می دانیم. ِ وَ مُعَامَلَةُ الْخَلْق‌ قسمی که به مواجهه با آفریدگان الهی اعم از انسان تعلق دارد. ِ وَ مُعَامَلَةُ الدُّنْيَا ارتباط با دنیا با هستی و اموری که انسان با آنها در ارتباط است.در این قسمت مسائلی مانند فقه تمدن و پیشرفت و آنچه به رشد و تعالی انسان مرتبط می شود، جای می گیرد. انسان موظف است که دنیا را بشناسد. در فقه کنونی ما مباحثی مانند معامله النفس و معامله الدنیا کنتر مورد توجه قرار گرفته اند. در فقه ما بیشتر مطالب پیرامون معامله الله است که بحث عبادیات را تشکیل می دهد. و به معامله النفس و بخش ارتباط انسان با انسان نیز پرداخته شده است.

راجع به ارتباط با غیر انسان مثلا محیط زیست کمتر سخن می گوییم. در ارتباط با معامله الدنیا مباحث زیادی مغفول مانده است. مثلا در ارتباط با مبحث توسعه و پیشرفت سخنی گفته نشده است. در حالی کهانسان طوری خلق شده است که به دنبال توسعه و پیشرفت باشد. ما با الهام از این حدیث می توانیم مجموع فقه را به این چهار بخش تقسیم کنیم. در این حدیث هر وجهی به هفت رکن تقسیم شده است. برخی از این ارکان جنبه اخلاقی فقهی دارند. بلکه وجه کلامی هم در آنها وجود دارد. ما از زیر مجموعه به عنوان چهارچوب دسته بندی استفاده نمی کنیم و بیشتر لایه اول روایت را استفاده می کنیم. ایشان فرموده اند هر وجه به هفت قسم تقسیم می شود «وَ كُلُّ وَجْهٍ مِنْهَا مُنْقَسِمٌ عَلَى سَبْعَةِ أَرْكَانٍ أَمَّا أُصُولُ مُعَامَلَةِ اللَّهِ تَعَالَى فَسَبْعَةُ أَشْيَاءَ أَدَاءُ حَقِّهِ وَ حِفْظُ حَدِّهِ وَ شُكْرُ عَطَائِهِ وَ الرِّضَا بِقَضَائِهِ وَ الصَّبْرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ تَعْظِيمُ حُرْمَتِهِ وَ الشَّوْقُ إِلَيْه‌» با الهام از این حدیث بیان کردیم که فقه خوب است فقه را به چهار بخش فقهمعامله الله، فقه معامله النفس، فقه معامله الخلق و فقه معامله الدنیا تقسیم کنیم. به نظر می رسد که این تقسیم، الگوی بسیار خوبی است.

لایه چهارم ساختار بندی فقه

در لایه چهارم ساختار فقه، هر بخش به اقسام زیر مجموعه خود تقسیم خواهد شد. در این تقسیم باید ابواب فعلی فقه را ذیل این چهار عنوان کلی دسته بندی کنیم. مثلا اابواب عبادات را در زیر مجموعه فقه معامله الله قرار دهیم. مثلا کتاب الصلاه ف کتاب الصوم، کتاب الحج و کتاب الخمس و کتاب الزکات را در ذیل عنوان عباذات بیان می کنند که باید آنها را در زیر مجموعه فقه معامله الله جای داد. مثلا مبحث تربیت، احکام عقاید ، فقه اخلاق باید در ذیل معامله النفس جای گیرد. به همین ترتیب هر بابی باید در ذیل یکی از این عناوین چهار گانه جای گیرد.

لایه پنجم ساختار بندی فقه

در لایه پنجم باید در ذیل هر قسم کلان که ابواب فقهی را در آن قرار داده ایم، ساختاری برای تقسیم و طبقه بندی این ابواب ارائه دهیم. مثلا عبادیات یک سنخ نیستند. عبادیات مالی و بدنی داریم. در این لایه باید این تقسیم بندی را انجام دهیم. با این تقسیم بندی ابواب موجود جای خود را پیدا کرده و ابواب نا موجود که مورد نیاز اند نمایان می شوند. در برخی کتب مسائلی تحت عنوان مستحدثه مطرح شده است که باید هر یک از اینها در ذیل عناوین خود جای گیرد. چون بحث ما فقه القضاست بر روی فقه معامله الخلق تمرکز می کنیم که فقه القضا در ذیل این بخش جای می گیرد.

تذکر

این طور نیست که بتوان شبیه ریاضیات تقسیم را طوری انجام دهیم که هیچ تداخلی پیش نیاید. بلکه ما در بخش با توجه به مرکزیت مطالب آن را ذیل عناوین بیان شده دسته بندی می کنیم. مثلا فقه القضاء این طور نیست که همه مسائل آن در بحث معامله الخلق باشد معطوف به مسائل دیگر هم می باشد. ولی با توجه به مرکزیت مباحث، آن رادر ذیل عنوان معامله الخلق جای می دهیم.

لایه ششم ساختار بندی فقه

ما در لایه بعد به تناسب بحث معامله الخلق که معامله با جز خود است را تقسیم می کنیم. و هو بمعنی الاخرین من خلقه سبحانه و تعالی. این بخش را به دو قسم کلان تقسیم می کنیم. والخامسه تقسیم فقه المعامله الخلق(هو بمعنی الاخرین من خلقه سبحانه و تعالی) الی قسمین رئیسین. فقه معامله الانسان مع بنی نوعه اسم این قسم را فقه معامله النوع می گذاریم. فقه معامله النسان مع ما سوی الانسان من الخلق. اسم این بخش را فقه معامله مع ما سوی النوع می گذاریم.

در لایه ششم فقه معامله النوع را به اقسیام کوچکتر تقسیم خواهیم کرد. بر اساس سه ملاک اصناف ابناء نوع، علاقات و شئون و انواع و اقسام احکام، این بخش را به دسته های کوچکتر تقیسم می کنیم. مثلا نسبت به اصناف ابناء برخورد با پدر و مادر، همسر، فرزندان، دیگر مردم از مسلمین، دیگر مردم از اهل کتاب و دیگر مردم از معاندین و ... را تقسیم می کنیم.

بخش اقسام احکام را به فردی و اجتماعی تقسیم کنیم. فردی و اجتماعی را به عنوان شخص و شخصیت تقیسم می کنیم.

لایه هفتم ساختار بندی فقه

در لایه هفتم همان طور که در ارتباط با فقه بیان شد که مبادی تصوریه آن در ابتدای آن بحث شود. در هر باب این مطلب جای بحث دارد. مثلا در بحث قصاص قهرا باید مبادی تصوریه ان را توضیح دهید. بهتر است که مبادی کلامی و عقلی آن هم توضیح داده شود. به نظر ما باید در ابتدای بحث فقهی قواعد فقهی آن باب بحث شود. مانند کتب فعلی نباشد که قواعد فقهی به صورت پراکنده در ابواب مختلف بیان شده باشند. در نتیجه باید مبادی تصوریه و مبادی کلامی و قواعد فقهیه مربوط به هر باب در ابتدای هر باب آورده شود، و خروجی های این مباحث به صورت فروع در بحث بیان شود. آنگاه مسائلی که در هر باب باید بیان شود را آورد. «والسابعه والافضل ان یبحث عن المبادء تصوریه بکل من الابواب فی مطلعه اولا ثم عن القواعد و الامات الفقهیه التی تختص بالابواب حسب البادء ثانیا ثم یبحث عن ما یتفرع علی القواعد و الامات ثالثا ثم عن مسائل الباب و ما یلحق بها احیانا حسب المناسبه»، سیر بحث در هر باب هم پیشنهاد می شود که به این شکل باشد. در نتیجه اجمالا ساختاری را برای فقه ارائه کردیم ولی این مباحث نیاز به دقت و توضیح بیشتر دارد ولی ما تنها به عنوان مقدمه فقه القضاء به آنها اشاره کردیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo