< فهرست دروس

درس فقه استاد علی‌اکبر رشاد

97/08/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : فقه القضا

الحمدلله. الصلوه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما بقیه الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ‌ الِانْقِطَاعِ‌ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِك‌ بمحمد و اهل بیته صلوات الله علیهم اجمعین.

حدیث اخلاقی

يَحْكُمُ‌ عَلَى‌ غَيْرِهِ‌ لِنَفْسِهِ‌ وَ لَا يَحْكُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ[1]

یکی از فقرات کلام حضرت امیر علیه السلام که در پاسخ به درخواست موعظه، فرمودند این است که، وقتی مقام قضاوت است، به نفع خودش و بر ضرر دیگران حکم می کند و این طور نیست که علیه نفسش به نفع غیر حکم کند. بیان شد که حب ذات فی نفسه چیز بدی نیست ولی آنگاه که حب ذات در نسبت با دیگران قرار می گیرد و ما با ترجیح ذات خویش بر ذات دیگران احیانا حقوق دیگران را تضییع می کنیم و یا خلاف اخلاق عمل می کنیم، در این صورت حب ذات قبیح است. اگر کسی به این قوه رسید که وقتی که بحث منافع است از خود گذشت و به دیگری رسید، او انسانی به کمال رسیده است. ولی وقتی سخن از معاصی و گناه مطرح است اگر از خودش گذشت و به دیگری پرداخت این نقص است. بجای اینکه عیوب خود را ببیند به عیوب دیگران بپردازد. چنین شخصی در نقص مطلق است. يَحْكُمُ‌ عَلَى‌ غَيْرِهِ‌ لِنَفْسِهِ‌ وَ لَا يَحْكُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ

 

مقدمه:

ما مقدمات و مباحث تمهیدیه را به عنوان مقدمه بحث فقه القضاء مطرح می کردیم. یکی از آنها این است که ساختار فقه القضاء را تعیین کنیم. دیگر اینکه باید جایگاه فقه القضاء را در فقه الحکومه مشخص کنیم. و باید جایگاه فقه الحکومه را در فقه مشخص کنیم، برای این امر نیازمندیم که ابتدا ساختار فقه را بیان کنیم. در فقه موجود فقه قضاء یک منظومه مستقلِ منسجم ندارد. ابوابی که مربوط به امور قضایی است حدودا ده باب را تشکیل می دهد. در ابواب دیگر هم مسائلی در ارتباط با این امر بیان شده است. این موارد باید به شکل یک منظومه جمع آوری شود. چنان که در مورد خود فقه هم بیان کردیم که شاید بیست الگو و ساختار برای فقه ارائه شده است. الگوی رایجی که عمده کتب بر اساس آن صورت بندی می شود الگویی است که محقق حلی در شرایع الاسلام بیان کرده است. در جلسات قبل مزایا و اشکالات این الگو را مورد بررسی قرار دادیم. ویژگی های یک ساختار مطلوب و سپس روش تویب یک علم را بیان کردیم.

ساختار بندی فقه

اکنون درصدد بیان روش صحیح ساختار بندی فقه هستیم، نکاتی را که برای یک ساختار برتر بیان کرده بودیم، برای تطبیق در فقه نیاز به تامل دارد که زمان بر است و در این جلسه مختصرا اشاره ای خواهیم کرد. با توجه به روشی که مطرح شد، ابتدا باید یک تعریف پیشینی از فقه ارائه دهیم. زیرا ما بیشتر از آنکه به صورت بندی فقه موجود اهتمام داشته باشیم به صورت بندی فقه مطلوب توجه داریم. پس باید تعریفی متناسب با فقه مطلوب بیان کرد. 4 تعریف برای فقه بیان شد. در تعریف سوم که فقه را منظومه ای از نظامات بیان کردیم و اینکه فقه تنها تکالیف نیست بلکه حقوق را نیز در بر میگیرد. و اینکه فقه همه شئون زندگی انسان را در بر می گیرد.

در روش شناسی گفته شد که بعد از تعریف باید دید برآیند آن شیء بعد از تعریف در ساختار به چه نحو است. و بیان شد که مولفات رکنی علم باید مشخص شود. مولفه های رکنی همان مبادی سازنده علم اند که شامل: موضوع، مسائل، غایت و منطق علم میشود. پس از آن باید برآیند این مولفه های مورد قبول در ساختار را مورد توضیح داد. نکته دیگر اینکه ابواب فقه باید به نحو مترتب بودن لاحق بر سابق باید باشد. در بخشهایی مانند فقه الحکومه و فقه القضاء باید به حسب اقتضائات آنها باید ابواب مختلفی را در نظر بگیریم. از دیگر منهج های تبویب فقه این است که اولا غرض و غایت فقه که اداره معیشت اخروی و دنیوی بشر است را تامین کند. پس باید ابواب مختلف فقه مجموعه اغراضی را که در دنیا و آخرت مد نظر آن است را تامین کند. از آن جهت که تامین حیات دنیوی و اجرای فقه و حدود الهی بدون حکومت عادل میسر نیست پس کانون فقه مسائل حکومت می شود. نهایتا باید دید فقه باید در چه عرصه هایی پاسخ گو باشد. باید دید نیازهای انسان چیست که فقه باید پاسخ آن را بدهد. چون غایت فقه پاسخ گویی به حوائج دنیایی و آخرتی بشر است. تمام این موارد مذکور را باید در بیان ساختار مناسب فقه در نظر گرفت. و ما در اینجا به اجمال به این موارد اشاره کردیم و در جای خود این مباحث باید به تفصیل مورد بررسی قرار بگیرد.

ساختار مطلوب برای فقه مطلوب

صورت بندی فقه موجود فقط برای ما مد نظر نیست بلکه به دنبال صورت بندی فقه مطلوب هستیم. به عبارت دیگر ساختار موجود و فقه موجود که شاید بهترین ساختار موجود برای فقه موجود را محقق حلی ارائه کرده است. این بخش محل بحث ما نمی باشد. دوم ساختار مطلوب بر اساس فقه موجود اینکه فقه موجود را به شکل بهتری ساختار بندی کنیم که این این بخش نیز مد نظر ما نیست. بلکه ساختار مطلوب برای فقه مطلوب، مد نظر است. اگر فقه مطلوب بخواهد تکون پیدا کند چه ساختاری خواهد داشت. محل بحث ما این نکته است. در نتیجه هم ساختار و هم محتوا تغییر می کند. حتی بعضی از منابع ما مشتمل بر ابوابی است که در فقه از آنها بحثی نشده است. مثلا ابوابی از وسائل و مستدرک الوسائل مشتمل بر احادیثی است که در کتب فقهی موجود از آنها بحثی نشده است. از کتب معاصرین نیز جامع الاحادیث آیت الله بروجردی مشتمل بر احادیثی است که در ابواب کتب فقهی موجود بحثی از آنها به میان نیامده است. بعضی از این ابواب می توانند به عنوان یک فرع فقهی مورد بررسی قرار بگیرند و ابواب فقهی جدیدی از آنها استخراج شود.

ما در بحث خود باید به مباحث جدیدی که تا کنون محل ابتلاء نبوده و در کتب فقهی بحثی از آنها نشده است نیز بپردازیم. ما در طرح فقه تخصصی نظام ساز استقرائا حدود چهل رشته و گرایش که مورد ابتلاء است و باید به آن پرداخته شود را بیان کرده ایم.اگر بنا شود که فقه بر واقعیات حیات انسان تطبیق داشته باشد باید از این احادیث بیان شده استفاده کرد. مگر می شود در اخبار احکامی آمده باشد و به آنها نپردازیم. انچه معصومین علیهم السلام بیان کرده اند قطعا مورد نیاز مردم یوده است. پس باید از این احادیث ابواب فقهی مورد نیاز زا استخراج کنیم. در نتیجه باید طوری لحاظ کنیم که فقه ما فقه حد اکثری باشد. برخلاف نگاه برخی که می گویند لزومی ندارد، شرع در همه امور نظر داشته باشد. با این نگاه رفته رفته از شریعت چیزی باقی نمی ماند. در حالی که حرام و حلال شریعت تا ابد یکسان باقی خواهد ماند. همچنین در احادیث داریم که هیچ عرصه و موضوعی نیست که حکم نداشته باشد.

در نتیجه ما یک قسم عام تحت عنوانی مانند: فقه الفقه یا فقه الحیات لازم داریم که آن دسته از احکام و فروع شرعیه ای را که قبل از تقسیم فقه باید به آنها پرداخت شود در آن بیان شده باشد. «اولا اعتبار قسم عام تحت عنوان الفقه، الفقه و التفقه او فقه الحیات او فقه الانسان فسمه ما شئت نعتبر قسم عام تحت عنوان کذا فی رأس بنیویه الفقه و صدر قائمه اقسامه الفقه المقسم. والمراد منه هو البحوث الفقهیه التی تتعلق بالانسان بما هو انسان فی معاملته مع الحیاه بوصفه العام.( نه عرصه خاص مانند عبادت و یا قضاء یا اقتصاد و ....) من دون ان یلاحض شان من شئون مختلفه و قبل الخوض فی ای قسم من اقسام التی تتعلق بکل من اصول المعاملات الاربع تفصیلا و ذلک لبیان ما یجری علی مستوی الاسوس و الامات فقهیا کالمقسم للاقسام کلها».

در بخش بعد فقه را بر اساس حدیث اصول المعاملات به چهار بخش کلان تقسیم می کنیم. البته ایشان در واقع عرصه های حیات را بیان می کنند که هر یک را به هفت بخش تقسیم می کنند.

«ثانیا تقسیم الفیه مقتبسا من حدیث اصول المعاملات المنسوب للامام الصادق علیه السلام الی اربع مساحات اصلیه و هی معامله الله و معامله النفس و معامله الخلق و معامله الدنیا»[2]

تفصیل این بحث در جلسه آینده خواهد آمد ان شاء الله.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo