< فهرست دروس

دروس فلسفه فرهنگ

استاد علی اکبر رشاد

91/06/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 روش‌شناسي در فلسفه‌هاي مضاف
 در بحث از هويت معرفتي فلسفه‌هاي مضاف ديدگاه‌هاي متفاوتي مطرح است، گروهي از اين ديدگاه‌ها فلسفه‌هاي مضاف را عهده‌دار متعلق و مضاف‌ٌاليه خويش مي‌دانند و گروهي ديگر آنها را عهده‌دار معرفت‌شناسي متعلق خود مي‌شمرند. در قبال اين دو ديدگاه، نظر سومي هم فلسفه‌هاي مضاف را اصولاً نوعي از دانش‌هاي روش‌شناختي معرفي مي‌كند. براساس اين نظر فلسفه‌هاي مضاف عمدتاً عهده‌دار تبيين روش مطالعه‌ي متعلَق خويش‌اند. اين ديدگاه اهميت روش‌شناسي را در فلسفه‌هاي مضاف آشكار مي‌سازد و از جايگاه مهم آن در هويت دانش پرده برمي‌گيرد. اين اهميت از آنجا سرچشمه مي‌گيرد كه روش‌شناسي در كنار هستي‌شناسي و معرفت‌شناسي، همچون يك نقطه‌ي ثقل در تعيين‌ هويت دانش سهم بسزايي دارد. سهم اين مبحث در فلسفه‌هاي مضاف به اندازه‌اي است كه بر بسياري از مباحث و محورهاي مطرح در آن‌ها سايه مي‌افكند. در فلسفه‌ي فرهنگ نيز، كه يكي از فلسفه‌هاي مضاف است، «روش‌شناسي مطالعه‌ي فرهنگ»، يكي از محورهاي بنيادين و پراهميت است.
 مبحث روش‌شناسي در دو سطح و افق كبروي و صغروي مطرح مي‌شود. همان‌گونه كه از عنوان اين دو سطح مشخص است در سطح كبروي از نكاتي سخن گفته مي‌شود كه درخصوص روش‌شناسي علم يا روش‌شناسي مطالعه‌ي يك امر است. براي مثال، مطالبي كه درباره‌ي جايگاه خاص روش‌شناسي در فلسفه‌هاي مضاف مطرح شد نمونه‌اي از بحث‌هاي كبروي است. اين‌گونه بحث‌ها به روش‌شناسي يك دانش يا يك فلسفه‌ي خاص اختصاص ندارد. اما در سطح صغروي نكاتي درباره‌ي روش‌شناسي در حوزه و دانشي خاص بيان مي‌شود.
 بخشي از آنچه در ادامه و در پاسخ به اين پرسش كه «روش‌شناسي فرهنگ چيست؟» مطرح مي‌شود، به سطح كبروي و بخشي به سطح صغروي مربوط است. البته اين مباحث به صورت توأمان و بدون تفكيك مطرح مي‌شود.
 
 روش‌شناسي فلسفه‌ي فرهنگ
 در بحث از روش‌شناسي فلسفه‌ي فرهنگ پرسش اساسي آن است كه روش‌شناسي فرهنگ چيست؟ وقتي از روش‌شناسي فرهنگ پرسش مي‌شود، مراد آن است كه چه چيزي به عنوان «روش» مطالعه مي‌گردد. براي پاسخ به اين پرسش ابتدا بايد به اجمال «روش» را تعريف كرد و در ادامه، چيستي موضوع و متعلق مطالعه را مشخص نمود.
 
 تعريف روش
 واژه‌ي «روش» در لغت به معناي راه و شيوه است، اما در اصطلاح بيش از يك‌گونه برداشت و تلقي از آن وجود دارد. در يك تلقي، مراد از «روش»، كلان‌دستگاه است، يعني روشگاني كه مشتمل بر مبادي علم است و بر تكون روش تأثير مي‌گذارد. براساس اين تلقي روش فلسفه‌ي فرهنگ يك دستگاه روشگاني و منطق جامع است كه هم مبادي دانش فلسفه‌ي فرهنگ (يعني چيزهايي كه فلسفه‌ي فرهنگ را پديد آورده‌اند) و هم فرايندها را شامل مي‌شود. براي آنكه مسئله‌اي حل شود يا دستگاه دانشي توليد گردد، سازكارهايي به كار گرفته و فرايندي طي مي‌شود تا يك دانش (در حد يك مسئله يا در حد يك دستگاه معرفتي) توليد ‌شود. بنابراين معرفت برآيندِ فرايندي است كه خود جزئي از دستگاه روشگاني به‌شمار مي‌آيد. براي مثال در فقه، توليد دستگاه علم فقه، در معناي عام، يا استنباط يك فرع فقهي در معناي خاص، برآيندِ فرايندهاي گوناگوني است كه بسته به مدارك، مدركات، ادله، قرائن و شواهدي، براي فهم به استخدام درآمده‌اند. براي نمونه هنگامي كه بخشي از فقه از «عقل» به دست مي‌آيد، يك سلسله فرايندهاي عقلي به كار بسته مي‌شود و هنگامي كه بخشي از آن از «نقل» به دست مي‌آيد، يك سلسله فرايندهايي كه با آنها مي‌توان نقل را گوياند و به زبان آورد به كار گرفته مي‌شوند. ممكن است بخشي از فقه به عقلانيت عمومي، عرف و رويّه‌هاي عقلائيه متكي باشد كه طبعاً آنها نيز براي توليد معرفت سير خاص خود را طي مي‌كنند. در كل زماني كه دستگاه دانش فقه پديد مي‌آيد يك سلسله فرايندهايي طي مي‌شود كه در آنها سازكارهاي مولدِ معرفت به كار گرفته مي‌شوند.
 براساس اين تلقي كلان از روش، در پاسخ به اين پرسش كه روش مطالعه‌ي فرهنگ چيست، مي‌توان گفت اين روش جزئي از آن دستگاه دانشي مي‌شود كه فرهنگ را مطالعه مي‌كند. آن دستگاه دانشي گاهي فلسفه است (فلسفه‌ي فرهنگ) و گاهي علم (علم فرهنگ يا همان فرهنگ‌پژوهي علمي)، به هر حال هريك از اين‌ دانش‌ها كه باشد يك دستگاه روشگاني در پيش‌زمينه توليد آنها وجود دارد كه آنها را توليد مي‌كند.
 در كنار اين تلقي كلان از روش، يعني دستگاه جامع روشگاني كه مولد كليت دانش است، تلقي ديگري وجود دارد كه روش را خرده‌شيوه‌هايي مي‌داند كه بعد از تكون دانش، مسئله‌ها را حل مي‌كنند. در اين‌ تلقي، دانش ظرف حل مسئله‌هايي است و شيوه‌هايي كه در حل اين مسائل به كار مي‌روند (مفردات دانش) «روش» ناميده مي‌شوند.
 براساس دو تلقي يادشده از روش، اين پرسش كه روش مطالعه فرهنگ چيست، يكبار چنين معنا مي‌شود كه دستگاه روشگاني فلسفه‌ي فرهنگ يا دستگاه روشگاني كه علم فرهنگ را توليد كرده كدام است؛ اما در حالت دوم از چيستي قضايايي كه در خود مقوله‌ي فرهنگ مطرح هستند سؤال مي‌شود.
 شايان ذكر است كه چون در اينجا درباره‌ي ماهيت و مؤلفه‌هاي فرهنگ بحث مي‌شود، روش‌هاي معطوف به ماهيت و مؤلفه‌هاي فرهنگ (پاره‌فرهنگ‌ها) مد نظر قرار مي‌گيرد و به پيرافرهنگ‌ها، كه ممكن است روش‌هاي خاص خود را داشته باشند، توجهي نمي‌شود. درحقيقت در تحليل پرسش اصلي بحث بعد از آنكه مي‌گوييم روش چيست، مي‌خواهيم بگوييم متعلق روش فرهنگ كدام است.
 
 متعلق روش فرهنگ
 زماني كه از روش مطالعه‌ي فرهنگ سخن به ميان مي‌آيد، منظور آن است كه چگونه ماهيت فرهنگ را مطالعه كنيم و مؤلفه‌هايي كه فرهنگ را تشكيل مي‌دهند با چه روشي بايد مطالعه شوند. در واقع متعلق روش فرهنگ، خودِ فرهنگ (ماهيت و مؤلفه‌هاي آن) است. ممكن است مطالعه‌ي پيرافرهنگ‌ها (كه به فرافرهنگ‌ها، بن‌فرهنگ‌ها، فرهنگ‌گرها، فرهنگ‌نمودها، فرهنگ‌نمون‌ها و نيز برفرهنگ‌ها يا فرهنگ‌پديدها و نيز فرهنگ‌افزارها تقسيم مي‌شود) روش‌هاي خاص خود را داشته باشند، ولي مسئله‌ي ما نيستند؛ چون براي مثال مطالعه‌ي افزارها، پديدارهاي فرهنگي يا مناشي فرهنگ، ممكن است اولاً و بالذات مطالعه‌ي فرهنگ قلمداد نشوند؛ به همين دليل ممكن است روش مطالعه‌ي پيرافرهنگ‌ها و آنچه با فرهنگ مرتبط است با روشي كه براي مطالعه‌ي خودِ فرهنگ به كار گرفته مي‌شود، متفاوت باشد.
 درباره‌ي اجزا و مؤلفه‌هاي فرهنگ بايد به اين موضوع توجه شود كه بعضي از اين اجزا به شكل مستقل و بدون شرط شيء، هويتي جدا از فرهنگ دارند. «دين» نمونه‌اي از اين اجزاست كه هرچند به اعتباري جزئي از فرهنگ است، به اعتبار ديگر چنين نيست؛ بنابراين زماني كه از روش مطالعه‌ي اجزا دين سخن به ميان مي‌آيد بايد توجه كرد كه آن‌را بايد چونان جزئي از فرهنگ و به شرط شيء قلمداد كنيم؛ زيرا مطالعه‌ي دين (آنگاه كه دين را بما هو دين در نظر است) روش خاص خود را دارد.
 
 «رويكرد» و «رهيافت» و تفاوت آنها با روش
 «رويكرد» و «رهيافت» دو اصطلاحي هستند كه گاه به غلط هم‌معني «روش» و مترادف آن فرض مي‌شوند، حال آنكه ميان اين سه واژه تفاوت‌هاي ظريفي وجود دارد. «رويكرد» سمت‌گيري محقق است كه از قصد او در مقام بحث و بيان ناشي مي‌شود. توصيفي، تحليلي، توصيه‌اي و تنقيدي، نمونه‌اي از رويكردهايي است كه در تحقيقات به كار محقق مي‌آيد. سمت‌گيري محقق و يا رويكردي كه او در تحقيق دارد نبايد هم‌معناي روش قلمداد شود؛ زيرا اين سمت‌گيري با روشي كه محقق براي حل مسئله به كار مي‌گيرد تفاوت دارد.
 «رهيافت» نيز زاويه‌ي ديد فهمنده در مقام كاوش است. به عبارت ديگر «رهيافت» پايگاه معرفتي مطالعه است. هر پايگاه معرفتي كه از آن موضوعي را نگاه و مطالعه مي‌كنيم رهيافت ما را تعيين مي‌كند؛ براي مثال هنگامي كه «سياست» از پايگاه جامعه‌شناسي مطالعه مي‌شود، رهيافت مطالعه، جامعه‌شناسي است و در آن سياست، جامعه‌شناسانه مطالعه مي‌شود. در مطالعه‌ي فرهنگ نيز اگر رهيافت جامعه‌شناسي برگزيده شود «جامعه‌شناسي فرهنگ» توليد مي‌شود.
 جامعه‌شناسي سياست يك علم مضاف است؛ مانند «فسلفه‌ي سياست» كه فلسفه‌ي مضاف است؛ بنابراين علم‌هاي مضاف نوعي رهيافت به مطالعه‌ي متعلق‌هاي خويش‌اند. جامعه‌شناسي سياست درحقيقت يك رويكرد است نه يك دانش. در اين رويكرد، در ظرف دانش جامعه‌شناسي مقوله‌اي به نام سياست مطالعه مي‌شود. به تعبير ديگر آنچه مطالعه مي‌شود سياست است، اما از پايگاه جامعه‌شناسي. اتخاذ رهيافت، تنها به دانشي خاص محدود نمي‌شود؛ يعني آن‌گونه نيست كه فقط از پايگاه يك دانش خاص، مقوله‌اي را مطالعه كنيم، بلكه گاه مي‌توان از پايگاه نظريه يا گفتمان فكري خاصي، به مطالعه‌ي مقوله‌اي دست زد.
 
 ماهيت روش‌شناسي
 روش‌شناسي يكي از مسائل اساسي فلسفه‌هاي مضاف و حتي به تعبيري همه‌ي مسائل آن است؛ زيرا همان‌گونه كه گفته شد، عده‌اي فلسفه‌هاي مضاف را «روش‌شناسي دانش مضاف‌اليه» تعريف مي‌كنند و عمده‌ي مباحث فلسفه‌ي مضاف را عبارت مي‌دانند از روش‌شناسي؛ بنابراين يك بحث فلسفي قلمداد مي‌شود.
 پرسش از روش‌شناسي نيز يك پرسش فلسفي است. در كنار اين موضوع كه روش‌شناسي از مباحث مهم فلسفه‌هاي مضاف است و بنابراين بايد بحثي فلسفي شمرده شود، نوع نگاهي كه در آن هست دليل محكمي است بر اينكه اين مبحث، فلسفي ـ و نه علمي ـ است؛ زيرا اصل مبحث روش‌شناسي يك نگاه فرانگر است.
 فلسفي‌بودن مبحث روش‌شناسي به معناي آن نيست كه همه‌ي روش‌ها نيز فلسفي‌اند، بلكه فلسفه است كه از تفاوت‌هاي روش‌هاي موضوعات گوناگون بحث مي‌كند و مشخص مي‌سازد كه براي كدام موضوع بايد از روش علمي، حسي و تجربي، عقلي و حدسي، نقلي، نصي و شهودي يا... استفاده كرد.
 
 تقسيم‌بندي روش‌ها
 همان‌گونه كه پيش از اين گفته شد، روش‌شناسي يكي از مباحثي است كه در فلسفه مطرح مي‌شود، اما روش علوم، به يك روش، آن هم روش فلسفي، محدود نمي‌شود، بلكه تنوعي از روش‌ها وجود دارد كه متناسب با موضوع مطالعه و پژوهش گزينش مي‌شود و به كار مي‌رود. تقسيم‌بندي روش‌ها، كه يكي از بحث‌هاي كبروي قلمداد مي‌شود، گرچه متناسب با موضوع مطالعه است، از ابعاد و جنبه‌هاي ديگر نيز انجام مي‌شود. از يك جنبه مي‌توان روش را به دو دسته‌ي فلسفي و علمي تقسيم كرد. براساس اين جنبه، اگر مطالعه «درباره‌ي» موضوعي باشد نه «در» آن، نگاه فرانگر و از بالا و در نتيجه مطالعه‌ي فلسفي است. در چنين مطالعه‌اي روش فلسفي به كار مي‌رود. برخلاف اين حالت، اگر مطالعه «در» موضوعي باشد، مطالعه‌ي علمي و روش آن نيز علمي است. در اين‌گونه از تقسيم‌بندي، «موضوع» معيار و ملاك نيست، بلكه نوع نگرش به موضوع تعيين‌كننده‌ي روش است. ممكن است موضوع مطالعه طبيعت باشد، اما مي‌شود آن‌را از دو جنبه مطالعه كرد؛ زماني كه مطالعه درباره‌ي طبيعت است و آن‌را از بالا مي‌نگريم، مطالعه‌ي ما فرانگر ـ عقلي و روش آن نيز فلسفي است، اما هنگامي كه مطالعه در طبيعت و درون آن است و جزئيات مطالعه مي‌شود، مطالعه‌ي ما علمي و روش آن نيز عقلي خوانده مي‌شود.
 جنبه‌ي ديگري كه ملاك تقسيم‌بندي روش‌ها قرار مي‌گيرد، «جهت نگرش» به موضوع مطالعه است. در اين جنبه به «پسيني» يا «پيشيني»بودن نگرش ـ نه فرانگر يا دروني بودن آن ـ توجه مي‌شود. زماني كه آنچه موجود و محقق است مطالعه مي‌شود، روش پسيني به كار مي‌آيد، اما هنگامي كه بناست با مطالعه‌ي ما، آنچه مطلوب است پديد آيد، چون جهت نگرش ما پيشيني و منطقي است، از روش پيشيني استفاده مي‌شود. اين دو جهت نگرش متفاوت ممكن است در مواردي سبب تفاوت روش‌ها شود، هرچند كه ممكن است با يك روش، هم مطالعه‌ي پيشيني كرد و هم پسيني.
 در مورد خود «روش» نيز مي‌توان اين دو رويكرد را اعمال كرد. در اين حالت روش‌هاي موجود در گروه روش‌هاي پسيني قرار مي‌گيرد، اما اگر روش جديدي پيشنهاد، و منطقاً براي مطالعه‌ي موضوعي شايسته و بايسته تلقي شود، از شمار روش‌هاي پيشيني خوانده مي‌شود. در اين حالت از تقسيم‌بندي نيز ممكن است موضوع مطالعه مشابه باشد، اما تفاوت نگرش در روش‌ها سبب تفاوت آنها شود. دين يكي از اين موضوعات است كه تفاوت روش‌ها در آن مصداق پيدا مي‌كند. عده‌اي اين موضوع را با روش نقلي و نگاه نص‌گرايانه مطالعه مي‌كنند. از شمار اين عده اشعريان هستند كه روش عقلي را برنمي‌تابند. در مقابل اين عده معتزله قرار دارند كه دستگاه روشگاني عقلاني را براي مطالعه‌ي دين به كار مي‌گيرند. دستگاه عقلاني شيعه نيز نوع سومي از روش مطالعه‌ي دين است. با وجود تفاوت اين سه روش، آنها را مي‌توان در گروه روش‌هاي پيشيني قرار داد؛ زيرا هر سه، از جمله روش‌هاي موجود هستند، اما اگر فردي با نگاه پيشيني و آزاد منطقاً روش چهارمي را براي مطالعه‌ي دين پيشنهاد دهد، روش او پيشيني خوانده مي‌شود.
 آنچه در دسته‌بندي يا توليد روش‌هاي گوناگون بسيار مؤثر به نظر مي‌رسد، نسبت‌سنجي ميان روش با مؤلفه‌هاي ديگري است كه تكون‌بخش متعلَق مطالعه‌اند. براي مثال اگر پرسيده شود كه روش فلسفه‌ي فرهنگ براي مطالعه‌ي فرهنگ چيست، ممكن است در پاسخ، اين موضوع مطرح شود كه نخست بايد مؤلفه‌هاي پديدآورنده‌ي فلسفه‌ي فرهنگ مشخص گردد؛ يعني روشن شود كه فلسفه‌ي فرهنگ از چه مبادي و مناشي تغذيه مي‌شود و مباني قريبه (انگاره‌ها) و وسيطه‌ي (پيش‌انگاره‌ها) آن كدام‌ها هستند.
 موضوع فلسفه‌ي فرهنگ در روشي كه براي مطالعه‌ي آن اتخاذ مي‌شود تأثير مي‌گذارد، اما افزون بر موضوع، روش، با مبادي و مناشي فلسفه‌ي فرهنگ نيز بايد تناسب داشته باشد. مبادي و مناشي، آبشخورهاي توليد آن علم هستند و «روش» ابزارها و استحصال محتوا و معرفت از مبادي و مناشي است. بنابراين روش در پيوند با مبادي، مناشي و منابع است، اما پيوند آن به همين مقوله‌ها خلاصه نمي‌شود، بلكه با هويت موضوع و حتي غايت علم نيز مرتبط است. غايت و كاركردهايي كه بناست يك علم تأمين كند، در روشي كه به كار مي‌بريم مي‌تواند مؤثر باشد؛ همچنين هويت معرفتي علم (حقيقي يا اعتباري‌بودن) در روش آن تأثير مي‌گذارد؛ زيرا علوم حقيقيه لزوماً از روش‌هاي عقلي استفاده مي‌كنند، ولي در علوم اعتباري ممكن است از روش‌هاي نقلي و شيوه‌هاي ديگر نيز استفاده شود.
 مهم‌ترين و اصلي‌ترين عامل و جهتي كه موجب تكثير و تنوع روش‌هاي مطالعه مي‌شود، هويت مؤلفه‌هاي دانش‌ها يا آن حوزه‌ي مطالعاتي است. اگر از روش فلسفه‌ي فرهنگ پرسش مي‌كنيم، بايد ببينيم مناشي، مبادي و آبشخورهاي اين دانش كدام‌ها هستند، موضوع و متعلق اساسي آن چيست و غايت آن كدام است و در رديف ساير مؤلفه‌ها، مسائل [1] و پرسش‌هاي مطرح‌شده و قضايا و قياسات تشكيل‌دهنده‌ي اين علم كدام‌ها هستند. بسته به اينكه هويت معرفتي اين مؤلفه‌ها چگونه باشد، روش متناسب اين دانش و مؤلفه‌هاي آن مشخص مي‌شود. بنابراين از طريق اين مؤلفه‌ها به روش موجود به‌كاررفته يا روش مطلوب مناسب براي به‌كاربردن دست مي‌يابيم.
 
 قواعد تشخيص روش مناسب
 پرسش مهم ديگري كه در بحث روش‌شناسي، و به ويژه روش‌شناسي فرهنگ، مطرح مي‌شود عبارت از اين است كه آيا روش‌شناسي قاعده‌پذير است و آيا با هر روشي مي‌توان هر موضوعي را مطالعه كرد؟ منظور از اين پرسش آن است كه آيا در شناخت هر موضوع، مسئله و متعلقي، از روش‌ فلسفي استفاده مي‌كنيم يا از روش شهودي و حسي يا آنكه روش با متعلق و موضوع خود نسبتي دارد و قواعدي اين نسبت را تعريف، و روش متناسب را تعيين مي‌كند.
 با توجه به نكته‌ي قبل روشن است كه روش براساس مباني و قواعدي بايد گزينش شود و با شيوه‌هاي خاصي، يا بايد روش محققِ موجود تشخيص داده شود يا روش مطلوب و مناسب براي موضوعِ موجود يا مطلوب تعيين گردد. همين موضوع نشان مي‌دهد كه روش‌شناسي قاعده‌مند است و روش بايد براساس قواعدي انتخاب شود. اما پرسش اين است كه با چه شيوه‌هايي بايد به تشخيص روش مناسب هر مسئله و يا دستگاه و حوزه‌ي مطالعاتي برسيم؟
 در شناخت روش هر حوزه‌ي مطالعاتي، مي‌توان هم از شيوه‌ي استقرايي (پسيني) استفاده كرد و هم از شيوه‌ي منطقي (پيشيني) روش را تعيين نمود. شيوه‌ي استقرايي خود به دو شكل امكان‌پذير است:
 در شيوه‌ي اول مي‌توان به سراغ ديدگاه‌هاي عالمان آن دانش رفت و گفته‌ي اصحاب آن حوزه‌ي مطالعاتي را در مورد روش شناخت آن علم مبنا قرار داد (هرچند كه ممكن است روش آنها محل نقد باشد). براي مثال در مورد روش مطالعه‌ي فرهنگ يكي از شيوه‌ها اين است كه به سراغ فرهنگ‌پژوهان برويم و آرا و اظهارات ايشان را درباره‌ي «روش فلسفه‌ي فرهنگ» يا علم فرهنگ فحص كنيم و به دست آوريم. فرهنگ‌پژوهان دو دسته‌اند: «فيلسوفان فرهنگ» و «دانشمندان فرهنگ» كه هركدام روشي را پيشنهاد مي‌كنند.
 شيوه‌ي دوم اين است كه عمل اصحاب يك حوزه‌ي مطالعاتي را بررسي كنيم. گاه اصحاب يك حوزه‌ي مطالعاتي روش‌هايي را به كار مي‌گيرند بي‌آنكه به آنها اشاره كرده باشند؛ يعني عملاً روش‌هايي دارند كه بيان نشده است. بسياري از دانش‌ها هستند كه هرچقدر روش‌شناسي آنها را بررسي كنيم، باز هم نكات و جهاتي در روش‌شناسي آنها باقي مي‌ماند كه ما آنها را كشف نكرده‌ايم، ولي اصحاب آن حوزه‌ي مطالعاتي آنها را به كار برده‌اند. در مورد روش مطالعه‌ي فرهنگ نيز سيره‌ي عملي اصحاب فرهنگ‌پژوهي بايد مطالعه گردد تا روشي كه آنها به وسيله‌ي آن فرهنگ را مطالعه مي‌كنند كشف و شناسايي شود، حتي اگر خود ايشان به آن اشاره نكرده باشند و در مقام روش‌شناسي، روش خاصي را پيشنهاد داده باشند؛ اما در عمل روش ديگري به كار ببندند.
 نمونه‌ي چنين تفاوت روش در عرصه‌ي عمل و نظر را مي‌توان در دانش «اصول» يافت كه يك دانش روشگاني است. بعضي از اصوليون آن‌چنان درباره‌ي كاربرد و سهم عقل در فهم شريعت بحث مي‌كنند كه نظراً هيچ جايي براي كاربرد عقل در فقه باقي نمي‌ماند. اين دسته از اصوليون به نوعي اخبارگرايي پنهان متهم هستند؛ زيرا در عمل بحث را آن‌چنان پيش مي‌برند كه نتيجه مي‌گيرند عقل در حوزه‌ي فقه سبب توليد معرفتي خاص نمي‌شود. با وجود اين شيوه‌ي عمل، آنها وقتي در مقام استنباط وارد فقه مي‌شوند، عقل را به كار مي‌برند، استنباط عقلي مي‌كنند و در توليد مسئله و ارائه‌ي فروع فقهي به عقل تمسك مي‌كنند.
 همين نمونه نشان مي‌دهد كه گاه ممكن است اصحاب يك حوزه‌ي معرفتي در مقام نظر روش‌هايي را بپذيرند كه در عمل آنها را به كار نمي‌برند يا برعكس، روش‌هايي را رد كنند كه به صورت ناخودآگاه در عمل به كار مي‌برند. به دليل همين تفاوت مقام عمل و نظر دو شيوه‌ي بررسي ديدگاه‌ها و عمل اصحاب حوزه‌ي معرفتي از هم تفكيك و به شكل مستقل مطرح شدند.
 افزون بر دو روش يادشده مي‌توان از روش سومي هم ياد كرد كه در آن مقتضاي مؤلفه‌هاي تكون بررسي مي‌شود. از اين روش كه دقيق‌تر از دو روش ديگر است نيز مي‌توان هم تصوير پيشيني به دست داد و هم تصوير پسيني. براي مثال درباره‌ي روش مطالعه‌ي فرهنگ، نخست بايد مشخص كرد كه قصد مطالعه‌ي فلسفي فرهنگ است يا مطالعه‌ي عملي آن. اگر از روش مطالعه‌ي فلسفه‌ي فرهنگ سؤال شود، براي پاسخ به آن بايد به سراغ مؤلفه‌هاي فلسفه‌ي فرهنگ رفت و ديد مقتضاي مؤلفه‌هاي فلسفه‌ي فرهنگ چيست، و چه روشي با مبادي، منابع، مناشي، موضوع و غايت فلسفه‌ي فرهنگ متناسب است؛ زيرا روش بايد خورند اين مؤلفه‌ها باشد و نمي‌توان بي‌توجه به هويت معرفتي اين مؤلفه‌ها و چگونگي آنها روش فلسفه‌ي فرهنگ را برگزيد و به شكل كلي گفت كه چون فلسفه است پس روش آن نيز عقلي است. اين پاسخ كافي نيست؛ زيرا مشخص نيست كه منظور از آن كدام روش عقلي است. آيا روش برهاني مد نظر است؛ به اين معنا كه همه‌ي قضاياي فلسفه‌ي فرهنگ همانند فلسفه‌ي محض در پيوند ضروري با يكديگر هستند، آيا مي‌توان در فلسفه‌هاي مضاف ملتزم به چنين معنايي شد كه در فلسفه‌ي محض و مطلق به آن التزام داريم؟
 اگر قصد مطالعه‌ي علمي فرهنگ باشد و از روش علم فرهنگ‌پژوهي سؤال شود، آنچه اهميت مي‌يابد مؤلفه‌هاي علم فرهنگ و مقتضاي آنهاست. در واقع بايد به اين پرسش‌ها پاسخ داده شود كه علم فرهنگ از چه مناشي و منابعي توليد مي‌شود؟ علم فرهنگ چه غايتي را تعقيب مي‌كند؟ در علم فرهنگ چه مسائلي محل بحث‌اند؟ بعد از پاسخ به اين پرسش‌هاست كه مي‌توان روش مطالعه‌ي علم فرهنگ را مشخص كرد.
 
 جمع‌بندي ديدگاه مختار در روش‌شناسي فلسفه‌ي فرهنگ
 با توجه به مقدماتي كه مطرح شد، نظر مختار در روش‌شناسي فلسفه‌ي فرهنگ به شرح زير است:
 1. روش «فلسفه‌ي فرهنگ» با «علم فرهنگ» لابد و لاجرم متفاوت است. فلسفه و علم دو حوزه‌ي مطالعاتي هستند و به لحاظ هويت معرفتي با هم تفاوت دارند. در ذيل هويت معرفتيِ دستگاهِ معرفتي شش مسئله مطرح مي‌شود كه يكي از آنها دسته‌بندي دانش‌ها به علوم حقيقي و اعتباري است. فلسفه نمي‌تواند اعتباري باشد، اما برخي از علوم اعتباري‌اند و برخي نيز ممكن است در دسته‌ي حقيقي‌ها قرار گيرند. علم و فلسفه تفاوت‌هاي بسيار ديگري از نظر هويت معرفتي با يكديگر دارند.
 2. دستگاه روشگاني فلسفه‌ي فرهنگ با خرده‌روش‌هاي حل مسائل متفاوت است؛ يعني آن دستگاه روشگاني كه فلسفه‌ي فرهنگ را توليد مي‌كند، با خرده‌روش‌هايي كه مسئله‌ها و اجزاي تشكيل‌دهنده‌ي فرهنگ را مطالعه مي‌كنند لزوماً يكي نيستند؛ زيرا مسئله‌ها و مقوله‌هايي كه در متن فرهنگ هستند متفاوت‌اند.
 در فرهنگ، مؤلفه‌ي «بينش»‌ وجود دارد كه از جنس معرفت است و طبعاً براي تحليل آن بايد از خرده‌روش‌هاي خاصي استفاده كرد كه ممكن است با خرده‌روش‌هاي مفيد براي تحليل، تفاوت داشته باشد. بنابراين در سطح خرده‌روش‌ها ممكن است روش‌هاي گوناگوني به كار رود، ولي در نگاه كلان (به عنوان روش دانش فلسفه‌ي فرهنگ) يك دستگاه روشگاني مطرح است و طبعاً چند دستگاه و چند روش وجود نخواهد داشت؛ البته ممكن است آن دستگاه «آميخت‌ساختگان» باشد؛ يعني يك روش تركيبي و مزدوج به كار رود. باوجود اين، دستگاه روشگاني ـ به معناي كلان‌دستگاه ـ با خرده‌روش‌ها لزوماً يكي نيست.
 3. روش فلسفه‌ي فرهنگ «عقلاني» است. اين پرسش كه «روش مطالعه‌ي فرهنگ چيست؟» در بستر فلسفه‌ي فرهنگ مطرح مي‌شود و در ادامه به اين پرسش فروكاسته مي‌شود كه «روش فلسفه‌ي فرهنگ كدام است؟»؛ يعني «فلسفه‌ي فرهنگ در مطالعه‌ي فرهنگ چه روشي را به كار مي‌بندد؟» كه پاسخ آن روشن است؛ زيرا روش فلسفه‌ي فرهنگ «عقلاني» است.
 4. مراد از روش عقلاني، روش‌ برهاني، يعني آن معناي صافيِ دقيقِ فلسفي كه در فلسفه‌ي محض و فلسفه‌ي مطق اراده مي‌شود نيست، بلكه منظور از اين عبارت كه «روش فلسفه‌هاي مضاف و ازجمله فلسفه‌ي فرهنگ عقلاني است» اين است كه در مقام تحليل مضافٌ‌اليه، كه كار فلسفه‌هاي مضاف است، عقل به استخدام درمي‌آيد. در فلسفه‌هاي مضاف، تبيين و ماهيت‌شناسي و همچنين تعليل و علت‌كاوي و... مي‌كنيم. از مجموعه‌ي اين فعاليت‌ها با عنوان «تحليل» ياد مي‌شود. هنگامي كه مسئله‌اي را تحليل مي‌كنيم، ابتدا به سراغ آيات و روايات نمي‌رويم، يا از شيوه‌ي شهود استفاده نمي‌كنيم و در مقام داوري، «حس» را به استخدام درنمي‌آوريم (البته فلسفه در مقام گردآوري به حس و تجربه احتياج دارد). بنابراين منظور از واژه‌ي «عقلانيت» در مورد روش فلسفه‌هاي مضاف و به ويژه فلسفه‌ي فرهنگ «استخدام عقل در تحليل ماهيت و مؤلفه‌هاي مضاف‌اليه اين فلسفه‌ها و از جمله فرهنگ است».
 5. با توجه به تنوع و حتي تباين ماهيت مؤلفه‌هاي فرهنگ (بينش‌ها، منش‌ها، كشش‌ها و كنش‌ها) و نيز تفاوت مسئله‌ها و محورهايي كه فلسفه‌ي فرهنگ را تشكيل مي‌دهد (زيرا برخي از مسائل از جنس معرفت‌شناسي‌ و ...) بايد در مطالعه‌ي فرهنگ از پايگاه فلسفي يك دستگاه روشگانيِ عقلانيِ مزدوج و آميخت‌ساختگاني را به كار بريم. به عبارت روشن‌تر گرچه در فلسفه‌ي فرهنگ نگاه فرانگرانه است و از شيوه‌ي عقلاني استفاده مي‌شود، چون مؤلفه‌هاي خود مقوله‌ي فرهنگ متنوع است و محورهايي كه در فلسفه‌ي فرهنگ مطرح مي‌شود با يكديگر تفاوت‌هاي بسياري دارند، در متن آن دستگاه روشگاني كه فلسفه‌ي فرهنگ را توليد مي‌كند يا توسط فلسفه‌ي فرهنگ مسائل را حل مي‌كند، مي‌تواند يك روشگان چندبعدي شبيه روشگاني باشد كه در فهم دين به كار مي‌آيد. در مطالعه‌ي دين از منابع متنوع و شيوه‌هاي گوناگون استفاده مي‌شود و نمي‌توان ادعا كرد كه مثلاً همه‌ي‌ دين را مي‌شود با عقل و روش عقلي مطالعه كرد. طبعاً در مطالعه‌ي دين، به اقتضاي حوزه‌هاي مختلف هندسه‌ي معرفتي دين، از منابع، روش‌ها، ابزارها، سازكارها و فرايندهاي گوناگون استفاده مي‌شود تا در نهايت فهم دين حاصل آيد. روش‌شناسي فرهنگ نيز مانند روش‌شناسي دين است و در آن نيز بايد از روش تركيبي و آميخت‌ساختگاني استفاده كرد. والسلام.
 


[1] . در گذشته توضيح داديم كه مسائل هر علم نيز هريك به صورت علم كوچكي هستند و علميه و دانشواره‌اند؛ زيرا عمده‌ي پرسش‌هايي را كه درباره‌ي كليت علم مطرح است درباره‌ي هر مسئله‌اي از مسائل آن علم نيز مي‌توان مطرح كرد. همان‌طور كه از مبادي و يا موضوع يك علم سئوال مي‌كنيم مي‌توانيم از مبادي و مناشي پديدآمدن آن مسئله و نيز منابع، غايت و كاركرد آن نيز سؤال كنيم و درنتيجه از روش آن مسئله نيز بپرسيم. به همين دليل گفتيم كه روش بايد در دو لايه و افق ديده شود: يك‌بار كلان‌روش كه در آن كلان‌دانش و دستگاه معرفتي توجه مي‌كنيم و قصد تحليل روش آن دستگاه را داريم و بار ديگر نيز از روش مسئله سؤال مي‌كنيم كه در آن خرده‌روش‌ها مد نظر است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo