< فهرست دروس

دروس فلسفه فرهنگ

استاد علی اکبر رشاد

90/11/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 ـ محورهاي هيجده‌گانه‌ي فلسفه‌ي فرهنگ
 1. مبادي تصوريه؛
 2. مباحث فلسفه‌ي فرهنگ؛
 3. وجود يا عدم وجود فرهنگ؛
 4. هستايي و نحوه‌ي وجود فرهنگ؛
 5. معرفت‌شناسي فرهنگ؛
 6. چيستي فرهنگ؛
 7. چه‌هايي فرهنگ؛
 8. غايت فرهنگ؛
 9. مناشي فرهنگ؛
 10. كاركردهاي فرهنگ؛
 11. انواع فرهنگ،
 12. ضرورت فرهنگ؛
 13. شايستگي و ناشايستگي فرهنگ؛
 14. كمال و نقص فرهنگ؛
 15. جايگاه فرهنگ در مجموعه‌ي ساير ابرارزش‌ها يا در حوزه‌ي علوم انساني؛
 16. روش مطالعه‌ي فرهنگ؛
 17. چيدمان هندسه‌ي فرهنگ؛
 18. آينده‌ي فرهنگ و نگاه آينده‌پژوهانه به فرهنگ.
 تعريف فرهنگ، فلسفه‌ي فرهنگ و فلسفه‌ي علم فرهنگ از شمار مباحثي است كه در محور نخست، يعني مبادي تصوريه مطرح مي‌شود، افزون بر اين تعريف، بررسي دو مبحث مهندسي فرهنگي و مديريت فرهنگ و بيان تفاوت‌هاي آن نيز در ذيل اين محور قرار مي‌گيرد. همچنين تبيين تركيب‌هايي همانند «مهندسي اجتماعي»، «مهندسي فرهنگي» و «مهندسي فرهنگ» از مباحث مهم محور نخست به شمار مي‌آيد.
 خلط مباحث تاريخي با مباحث فلسفه‌ي فرهنگ موضوعي است كه ضرورت توجه به محور دوم را گوشزد مي‌كند. در اين محور، يعني «مباحث فلسفه‌ي فرهنگ»، درباره‌ي اينكه چه مباحثي را مي‌توان در فلسفه‌ي فرهنگ مطرح كرد، بحث مي‌شود. البته تعيين اين مباحث بايد با هدف دستيابي به يك ساختار انجام شود؛ براي اين كار نيز به فرايندي منطقي نياز است. به سخن ديگر بايد مباحث فلسفه‌ي فرهنگ را با منطق مشخصي تعيين كرد.
 اهميت شايان محور سوم نيز از آن روست كه به باور عده‌اي در واقعيت مقوله‌اي به نام «فرهنگ» وجود‌ ندارد. آنها گاهي حتي اين باور را به شرق و غرب هم توسعه مي‌دهند و ادعا مي‌كنند كه غرب يا شرقي وجود ندارد. اين عده در استدلال خود مغالطه مي‌كنند و اظهار مي‌كنند كه وحدت، مساوق با وجود است و چون در غرب مكتب‌ها و گرايش‌هاي متفاوتي وجود دارد، وحدتي نيست كه «وجود» هم باشد؛ يعني به دليل آنكه «وحدت» وجود ندارد، «وجود» هم نيست. با توجه به چنين ادعاهايي است كه محور سوم يكي از مباحث ارزشمند فلسفي حوزه‌ي فلسفه‌ي فرهنگ به شمار مي‌آيد.
 پس از آنكه وجود فرهنگ اثبات شد، آنچه ضرورت مي‌يابد تعيين چگونگي اين وجود است؛ يعني آيا فرهنگ، وجودي اعتباري دارد يا حقيقي، يا تركيبي از اين دو.
 در توضيح گونه‌ي سوم از وجود (تركيبي از وجود حقيقي و اعتباري) بايد گفت كه بعضي از انديشمندان معتقدند نمي‌توان علوم را به دو دسته‌ي حقيقي و اعتباري تقسيم كرد و بعضي از آنها را كاملاً حقيقي خواند و بعضي ديگر را كاملاً اعتباري؛ زيرا در اين ميان علومي وجود دارند كه هم داراي مباحث حقيقي‌اند و هم اعتباري و به دليل همين دوگونگي مباحث، بايد نوع سومي را براي چگونگي وجود علوم فرض كرد كه تركيبي از دو نوع گذشته است و حقيقي ـ اعتباري خوانده مي‌شود. يكي از علومي كه در اين دسته قرار مي‌گيرد علم «اصول» است. اينكه فرهنگ، وجودي اعتباري دارد يا حقيقي و يا تركيبي، موضوعي است كه در محور چهارم و در بحث از هستايي فرهنگ، درباره‌ي آن بحث مي‌شود.
 مسئله‌ي جهاني‌شدن امروز به طرح فرهنگ جهاني منجر شده است. در نظر معتقدان به امكان پيدايش فرهنگ جهاني، فرايند جهاني‌شدن در حال از بين بردن فرهنگ‌هاي متنوعِ موجود در جهان است به باور اين عده، اين فرايند جامعه‌ي جهاني را به سمتي خواهد برد كه تقابل فرهنگ‌ها جاي خود را به يكي‌شدن فرهنگ‌ها و سربرآوردن يك فرهنگ واحد در كل جهان خواهد داد.
 اما پرسشي كه در برابر اين باور مطرح مي‌شود به امكان پيدايش چنين فرهنگ واحدي مربوط است؛ يعني آيا واقعاً مي‌شود يك فرهنگ واحد در كل جهان پديد آيد؟ اين پرسش و پاسخ به آن، كه اهميت آن در عرصه‌ي فلسفه‌ي فرهنگ كمتر از مباحث ديگر نيست، در محور يازدهم، يعني «انواع فرهنگ» محل بحث و بررسي قرار مي‌گيرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo