< فهرست دروس

درس تفسیر استاد علم ربانی بیرجندی

تفسیر آیات الاحکام

90/10/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمد لله ربّ العالمين و الصلاة و السلام علی عبد الله و رسوله سيّدنا ومولانا أبي القاسم محمّد اللّهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد- وعلی آله الطيبين الطاهرين المعصومين و لعنة الله علی أعدائهم أجمعين من الآن إلی قيام يوم الدين.
 آيات شريفه سوره نور را داشتيم بحث ميكرديم در موضوع نكاح، آيات قبلي را تمام كرديم الان آيه شريفه 58 را شروع ميكنيم.
 أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِن قَبْلِ صَلَاﮤِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظَّهِيرَﮤِ وَمِن بَعْدِ صَلَاﮤِ الْعِشَاء ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ».
 ابتداءً مفردات اين آيه شريفه را بررسي ميكنيم ليستأذنكم: اين امر غايب است از ماده استأذن يستأذن و با لام آمده است. و باب استفعال دلالت بر طلب ميكند يعني بايد طلب اذن كنند كساني كه عبيد هستند و همين طور به مرحله بلوغ نرسيدهاند. ماده أَذِنَ در لغت و استعمالات قرآني به دو معنا آمده است: 1) اجازه خواستن. اَذِنَ له: يعني اجازه داد. استأذن: يعني طلب اجازه كرد، اما يك اَذِنَ است كه به معناي اعلام است كه اذان از همان ماده است. اذان: اعلام بلند را گويند. در آيه سوم سوره برائت داستان جرياني را كه پيامبر اكرم(ص) مأمور شد در سال آخر عمرشان قبل از آنكه به مكه بروند مشركين را از مكه بيرون كنند آنجا آيه «وَأَذَانٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» (التوبه، آيه3). اذان به كار رفته است چون خداوند به پيامبر اكرم دستور داد برو اعلام كن و با صداي بلند بگو كه مشركين در سال آينده حق ندارند كه در مكه باشند و بعد پيغمبر اكرم به وسيله ابوبكر اين پيام را فرستاد و در وسط راه بود كه باز جبرئيل نازل شد و به پيغمبر اكرم(ص) دستور داد كه اين اعلان را لايبلغه إلا انت او رجل منك يا خودت بايد بروي اعلام كني يا رجلي از تو. كه علي ابن ابيطالب(ع) را فرستاد و آمد از ابوبكر گرفت (در وسط راه) و حضرت امير آمدند بين صفا و مروه در مكان بلندي ايستادند و با صداي بلند اعلام كردند (در آنجا اذان به كار رفته است به معناي اعلام). اَذِنَ به معناي اعلام با باء استعمال ميشود فأذِنوا بحرب من الله: داد بزنيد و اعلان كنيد جنگ با خدا را. (حُلُم) ما در قرآن واژه حُلُم به دو معنا به كار رفته است، 1) أحلام به كار رفته كه جمع حُلُم است، و يكي حُلُم كه همين آيه شريفه است. احلامي كه در سوره يوسف بكار رفته است كه ملك خوابي را ديد «وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلاَتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ يَا أَيُّهَا الْمَلأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِن كُنتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ* قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الأَحْلاَمِ بِعَالِمِينَ» (سوره يوسف، آيه43 و 44). و تعريف كرد براي ديگران، آنها گفتند (اضغاث احلام) حُلُم آن خوابهاي پريشان و بيقاعده و بياندازهاي است كه در شب ميبيند (زياد غذا خوردن، بين طلوعين خوابيدن، دمر خوابيدن و...)
 حَلَمَ و استحلم: به همين معناي خواب پريشان ديدن است. ما يك اصطلاح حِلْمْ هم داريم حِلْمْ به معناي بردباري است (لحظهاي درنگ كردن) حَلَمَ و استحلم: به معني درنگ كردن و بردباري كردن نيز آمده است. تَحَلَّم: (تكلف) خود را به بردباري بزن (مانند انسانهاي حليم رفتار كن) حُلُم: به معناي بالغ شدن نيز ميآيد (انسان بالغ بردباري دارد در بچگي عجله دارد و درنگ نميكند) مراد از آيه شريفه اين معنا مراد ميباشد. مرَّ يَمُرُّ: گذشتن. صلوﮤ: در لغت و قرآن دو معنا دارد صَلي: دعا كرد (اين حقيقت لغوي است) صلّي: دعا كرد. يك حقيقت شرعيه هم دارد صلاﮤ: نمازي كه با شرايط خاص باشد. صلاﮤ يك معناي دومي هم دارد صَلي يَصْلُو: داخل كردن، وارد كردن كسي را با اكراه (هم باب افعال دارد و هم باب تفعيل) فجر: به معناي شكافتن است (فَجَرَ يَفْجُرُ، فَلَقَ يَفْلُقُ، فَرَقَ يَفْرُقُ، شَقَّ يشق، فَطَرَ يفطر، صَدَعَ يصدع، بَجَسَ يَبجس: همه اينها به معناي شكافتن است) وضع در لغت هم به معناي گذاشتن ميآيد و هم برداشتن. وضع عليه: گذاشتن، وضع عنه: برداشتن در اين قبيل كلمات كه حروف جر متعدد دارند نميشود حرف جر را حذف كرد و منصوب به نزع خافض كرد چون اشتباه ميشود كه محذوف چيست و اجمال پيش ميآيد. تضعون ثيابكم: زماني كه بر ميداريد لباستان را (زماني كه در ميآوريد لباسهايتان را و ميخواهيد استراحت كنيد)
 ظهيره: به معناي ظهر است ظَهَرَ در لغت به معناي آشكار شدن است. (ظهر، برز، حصحص، بان، بَلَجَ، بَرَجَ، بدا يبدو، همه اينها به معناي آشكار شدن است) ظَهَرَ از دو باب آمده است ظَهَرَ يَظْهَرُ و هم ظَهَرَ يَظْهُرُ. به ظُهر، ظهر ميگويند چون خورشيد به وضوح آشكار است. عشاء: از ماده عشي يعشوا به معني آرميدن است. عشاء را عشاء ميگويند چون مردم بعد از آن ميآرمند. (عشيّه: ابتداي شب را گويند) عورات: از ماده عَوِرَ يَعْوَر عِوَر ميباشد. (قاعده صرفي: هر مصدري كه بر وزن عِوَر باشد فعل آن اعلال نميشود) اصل عِوَر به معناي خلل ايجاد شدن در چيزي است به همين جهت كه انساني كه يك چشم او كور ميشود ميگويند اَعْوَر. چون در ديدش خلل ايجاد شده است. حالا چرا به اعضايي كه انسان حيا دارد كه نامش را ببرد يا به آن نگاه كند عورت گويند چون عورﮤ از ماده عار گرفته شده: چون ننگ است (ننگ آدم است كه اظهارش كند) طَوّافون: از طاف يطوف: به دور خود چرخيدن. طوّاف: كسي كه بسيار دور ميزند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo