< فهرست دروس

درس تفسیر استاد علم ربانی بیرجندی

تفسیر آیات الاحکام

89/10/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 بحث در آیات طلاق بود .چند آیه خوانده شد در ادامه‌ی بحث ،آیات سوره‌ی بقره از 228 که در امور طلاق است که ادامه‌ی بحث را از آنجا ادامه می‌دهیم :

وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ

(البقرة:228)

واژگان:

المطلقات

:اسم مفعول مونث است از طلّق که متعدی است .

يَتَرَبَّصْنَ

:از باب تفعّل است بمعنی انتظار. فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ

[1] .تربص یعنی انتظار که در مفهومش معنی انتظار وجود دارد.

قروء

:جمع قَرء و قُرء است .هم بمعنی پاکی و هم بمعنی حیض بکار می‌رود :مثل شراء و بیع که هم در فروختن و هم در خریدن استعمال می‌شوند مثال دیگر مانند: وراء هم پشت سر و هم پیش رو را شامل میشود.قروء از مقلوله‌ی مشترک لفظی است که‌یک لفظ می‌تواند دارای دو معنی متضاد باشد.قَرء و قرُء دو معنی دارند که جمع این دو کلمه اقراء و قروء می‌آيد ، قرآن جمع کثرتش را استعمال کرده مانند:دع الصلاه ایام اقراءک

که برای حیض بکار رفته است و هم برای معنی طهارت این واژه را استمعال کرده‌اند .اصل قروء ‌مهموز اللام و جمع است

 کلمه‌ی قرآن دو ریشه دارد :

یکی را از این ریشه گرفته‌اند ، چون قرآن جمع لغات و آیات و واژگان است . إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآَنَهُ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآَنَهُ ( القيامة : 17 )

  .قرء بمعنی جمع آوری و قارء کسی است که واژگان را کنار هم می‌چیند .این نظریه‌ی مشهور است.

برخی هم می‌گویند قرآن از قَرَنَ گرفته شده است که این غیر مشهور است .محمود رامیار در کتاب تاریخ القرآن ریشه‌ی قرآن را کاملا بحث نموده است .اما نظریه‌ی مشهور قرآن از قرء بمعنی جمع آوری گرفته شده است .

یحلّ

: در قرآن هم از حلَّ یحِلّ که وصفش حلال می‌باشد البته حلال مصدرش هم می‌تواند باشد .حلال یعنی روا و جایز که نقطه‌ی مقابلش حرام است ( از باب تعرف الاشیاء باضدادها ) بمعنی جایز بودن .محرم به کسی که در سرزمین مکه باشد محرم می‌گویند که از احرم گرفته شده است بدین معنی که برایش بسیاری از امورحرام گردیده است و در مقابلش محلّ داریم که خیلی از کارهای ممنوع برایش حلال شده است .قرآن دارد وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا

[2] .

 اما حلّ یحُلُّ یعنی فرود آمدن وَمَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى

[3] .کسی که در آن غضب من حلول کند .

 اینکه بمعنی روا و جایز است ما کتابهایی داریم که افعالی که دارای دو ریشه و دو باب از بابهای ششگانه‌ی ثلاثی مجرد هستند را جمع آوری می‌کنند .مثل حزن یحزن که دو جور است .کتابها ی لغت قدیمی‌این تعدد باب‌ها را ذکر می‌کنند مثلا یحزَن

لازم و یحزُن

متعدی است .مثال دیگرمثل ذلّ بمعنی خوار شدن و رام شدن بکار می‌رود .ذلول رام شدن . وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ

[4] در این آیه ذلة یعنی که ذلت و خواری.

أَنْ يَكْتُمْنَ:

از ماده‌ی

کتم یکتم بمعنی پوشاندن.ما اکتمتم که ثلاثی مزید است بمعنی پنهان کردن. ما چند واژه در این زمینه داریم که تقریبا هم معنی هستند مثل : کنّ ،ستر، اخفی،کتم ،جنّ

(که سپر و جنین و مجنون و... از همین است ) اینها واژگانی هم معنی هستند نه مترادف .

خلق

:ثلاثی مجرد است که بمعنی پدید آوردن است از افعال هم معنی آن می‌توان به جعل و برء

اشاره نمود .

ارحام

:جمع رحم است که جمع مکسر است .

ان کنّ

:کان دو معنی دارد یا ناقصه است و یا تامّ که هردو در قرآن استعمال شده است اما اکثرا ناقصه استعمال شده است که بر مبتدا و خبر داخل می‌شود اما کان تامّه فاعل می‌خواهد مثل قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ

[5]  که در قرآن 7بار استعمال شده است .

وَبُعُولَتُهُنَّ

:جمع مکسر بعل است اما جمع مکسر بر وزن فعوله در قرآن خیلی کم داریم لذا گاهی جمع‌هایی می‌شنویم مانند: خلّان جمع خلیل .از این جمع‌ها تعبیر به سماعی می‌کنیم. مانند ناصر جمعش انصار می‌شود.

احق

:از ماده‌ی حق بمعنی سزاوار است .حقیق یعنی سزاوار .حقیق

و جدیر

،سزاوارهم معنی هستند بعل‌ها سزاوارند که چنین و چنان کنند.ما در مکاسب یک حق داریم و یک مال داریم مال چیزی که مالیت داشته باشد و قابل تملک باشد را گویند.گاهی تنها مالیت داریم و گاهی ملکیت تنها ایجاد می‌شود مثلا یک دانه برنج مالیت ندارد اما ملکیت دارد .و عذره‌ی انسان چون نجس است ملکیت برایش لحاظ نمی‌شود اما مالیت شاید داشته باشد یا شراب .و گاهی هردو وجود دارند اما گاهی حق داریم مانند حق الحیازة که گاهی حق‌ها ملکیت آور و گاهی اولویت آور هستند مثل زود تر آمدن در مسجد که اولویت می‌آورد اما حیازت هیزم ملکیت می‌آورد .

ردّ یردّ

:ثلاثی مجرد و یک مفعولی است بمعنی برگرداندن. وقتی به ثلاثی مزید می‌رود دو مفعولی می‌شود .مرتد هم از همین باب است : مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ

[6] یعنی برگردد. لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا

[7] .مفعول دومش از لحاظ معنی حالت رکنی پیدا می‌کند .

اصلاح

:از صلح گرفته شده است و الصلح خیرٌ‌که به باب افعال برود یعنی وفاق بین آن دو نفری که نزاع و شکاف بین آندو بوجود آمده باشد . این اصلاح‌ها اشاره به فلسفه‌ی عدّه دارد که شاید در این چند ماه فکر اصلاح کنند و برگرددند.و کارشان به طلاق ختم نشود.

از نظر نحوی :

 و المطلقات جمع مونث محلّی به ال است که دال برعموم می‌کند که مبتدا و خبرش یتربصن می‌باشد .

 آیا باء بانفسهن زایده است ؟یتربصن انفسهن که باء زایده باشد یا اینکه بانفسهن جار و مجرور باشد و متعلق به‌یتربصن باشد بعد یک بحث در تاکیدی بودن انفس می‌آید که آیا حروف تاکید با حرف جر می‌سازند یا خیر که بحث کاملا نحوی است و در تفسیر ما نمی‌گنجد .پس یا باء زایده می‌شود و انفس مفعول ویا اینکه زایده نیست و ثلاث مفعولش می‌شود .

ثلاث

:در قرآن عدد است .

 ما چند جور عدد در قرآن داریم :

اعداد اصلی :یک دو سه چهار و پنج اینها اعداد شمارشی هستند که اصلی اند . اعداد ترتیبی :بروزن فاعل مثل رَابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ: سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا ( الكهف : 22 ) یکی بروزن فُعُل است که ثلُث وخمس مانند :فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آَمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ( الأنفال : 41 ). و در ریاضیات اعداد اعشاری هم داریم مانند خمسٌ بالمئه که 5دردصد است اما این گونه اعداد در قرآن استعمال نشده‌اند .

سوال:

 تمیز سه تا ده جمع و مجرور است .یک سوال شده است که چرا جمع کثرت شده است ؟ثلاثه اقراء نشده ثلاثه قروء شده است؟ در حالیکه برای سه تا ده باید جمع قلّه بکار رود ؟

جواب :

اولا:

دکتر محمد صادقی صاحب کتاب الفرقان :نظریه ای دارند که :

 چرا قرآن را بدنبال قاعده‌ی نحوی می‌کشانیم؟ بیاییم و قواعد نحوی را از قرآن استنباط کنیم .یعنی در این آیه بگوییم که می‌توان تمیز سه تا ده را هم جمع قلّه و هم جمع کثره استعمال نمود.مثلا اینکه می‌گویند اسم تفضیل از ثلاثی مجرد گرفته می‌شود و ما در قرآن از ثلاثی مزید دیدیم نگوییم خلاف قاعده است بلکه قاعده را از قرآن استعمال نماییم .

ثانیا:

بالفرض شاذ بودن این تمیز ،شاذ بودن دلیل بر عدم فصاحت و بلاغت نیست.شاذ بودن یعنی از قاعده‌ی معروف نحوی تجاوز کرده است نه اینکه فصیح و بلیغ نیست چه بسا استعمال مشهور خلاف فصاحت باشد!در مدارس نحوی بصره و کوفه بحث می‌کنند که شاذ خلاف فصاحت و بلاغت نیست .

ثالثا:

سیبویه و سایر نحاه امثال عرب و محاورات و اشعار عرب را منبع قواعد نحو و ادبیات عرب قرار می‌دادند اما مرحوم استرآبادی در قرن ششم به بعد مرسوم کردند که تمسک به احادیث و قرآن نیز برای استنباط می‌توان نمود . یعنی اگر خلاف قاعده است مال قواعد قبل از قرن ششم است نه بعد آن .

 به کلمه‌ی قروء اشاره کردیم که دو نظریه در آن وجود دارد.

 ان یکتمن: فاعل یحل است .به تاویل مصدر می‌رود.

 ثلاثه قروء دو احتمال دارد که‌یا فی ثلاثه قروء یعنی قبل ثلاثه حرف جر مقدر بگیریم و ثلاثه قروء مفعول فیه و ظرف فعل قبل باشد و این زمانی درست است که باء بانفسهن زایده باشد اگر نه (که باء زایده نباشد)ما ثلاثه را باید مفعول بگیریم و بانفسهن نون فاعلی یتربصن را تاکید می‌کند.

إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ

شرط است و جزاءش به قرینه حذف شده است .جزاء ادات شرط بر خود ادات شرط مقدم نمی‌شوند چون ادات شرط صدارت طلبند .بعولتهن

مبتدا و احق

خبرش می‌شود .( اینجا اسم تفضیل باید مطابق بکار برود) .که مفضل علیه آن بدلیل قرینه حذف شده است (یعنی شوهران احق به رجوع هستند).

 مالکین رجوع مردان هستند .لهن

خبر مقدم مثل الذی

مبتدای موخر .و للرجال

خبر مقدم و درجه

مبتدای موخر .فرق بین این دو مبتدا و خبر ،این است که مثل الذی

معرفه و درجه

نکره است .

 و الله

مبتدا و عزیز

حکیم

خبر و خبر دوم است .خبر دوم می‌تواند با واو یا بدون واو استعمال شود و همچنین می‌تواند جمله و مفرد باشد .

از نظر اصولی :

 المطلقات جمع محلی به ال است و این جمع باجماع نحاه دال بر عموم می‌کند ما سه لفظ داریم که دال بر جمع بودنشان مفروغ عنه است :

جمع مضاف : بعولتهن.دال بر استغراق می‌کند . دیگری جمع محلی به ال الرجال ،المطلقات .که شهید ثانی در تمهید القواعد به آن اشاره نموده است که‌یکی از الفاظی که دال بر استغراق می‌کند جمع محلی به ال است . نکره در سیاق نفی یا نهی هم همینطور. که این‌ها دلالتشان بر جمع مفروغ عنه و متفق علیه بین نحاه و اصولیین است .

 و المطلقات یتربصن کسانی که طلاق داده شده‌اند سه قرء صبر کنند .گفته‌اند که‌یتربصن مال همه‌ی مطلقات نیست فقط مال زنان مطلقه ای که دارای عده

باشند و حامله

نباشند .پس زنان :یائسه ،صغیره ،حامله،غیر مدخوله،من لاعده له

مثل کسی که رحم نداشته باشد مثل رساله‌ی آیه الله مومن که فلسفه‌ی عده را اختلاط میاه ذکر کرده‌اند)یتربصن ندارند و حکم اینها متفاوت از سایر مطلقات است اما غیر از اینها باید عده نگه دارند که سه طهر است اما اینکه سه عده چیست بحث فقهی است .

 گاهی ضمیر به مرجعی عود می‌کند که مرجع ضمیر عموم است و خود ضمیر دال بر خاص است .مطلقات عام است و اعم از یائسه و بائنه و رجعیه است اما ضمیر تنها به مورد خاص رجعی عود می‌کند .لذا ضمیر از مرجعش خاص است

 سوال این است که آيا بوسیله‌ی ضمیر می‌توانیم مرجعش را تخصیص بزنیم ؟

 برخی قائلند که از ابتدای نطق کلام از عام عموم اراده شده پس عمومیتش هم عام اراده شده است لذا می‌تواند ضمیر مرجعش را تخصیص بزند و برخی قائلند که خیر عام از ابتدا در خاص اراده شده است و نیازی به تخصیص ندارد.و آثارش در علم اصول بحث شده است که در این صورت مخصص متصل و منفصل چگونه می‌شود ؟که در متصل عمومیتی برای عام ایجاد نمی‌شود اما در مخصص منفصل که عمومیت برای عام ایجاد می‌شود این آیه را می‌توان اینجا بحث نمود.

 بحث فقهی و تفسیری اش در جلسه‌ی آتی

[1] قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ ( الطور : 31 )

[2] يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آَمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآَنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ( المائدة : 2 )

[3] كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي وَمَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى ( طه : 81 )

[4] وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآَيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ ( البقرة : 61 )

[5] إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آَدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ( آل عمران : 59 )

[6] يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ( المائدة : 54 )

[7] وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ( البقرة : 109 )

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo