< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

98/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلالت آيه ولايت بر امامت اميرالمومنين (ع)

ادامه بررسی اشکالات مربوط به آيه ولايت

مرحوم شرف الدين درباره اشکالی که در جلسه قبل بيان شد که کلمه «الذين آمنوا» در آيه جمع است در حالی که طبق نظر شما بر اميرالمومنين (ع) دلالت می کند که مفرد است، می فرمايد: اگر اطلاق لفظ جمع بر مفرد با نکته ای همراه باشد، خلاف فصاحت و بلاغت نخواهد بود. ايشان ابتدا شواهد قرآنی اين مساله را بيان می کند و اين آيات را مثال می زند:

1. قرآن کريم در باره نعيم بن مسعود اشجعی با اينکه يک فرد است اما با لفظ جمع ياد کرده است، آن جا که می فرمايد: ﴿الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ﴾[1] .

2. قرآن کريم در سوره مائده می فرمايد: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[2] : طبق شرح نزول آيه، کلمه قوم بر يک نفر اطلاق شده که در برخی نقل ها مردی از قبيله بنی محارب به نام غورث بوده و طبق برخی نقل ها، آن فرد عمرو بن جحاش از قبيله بنی نضير است.[3] مرحوم شرف الدين می فرمايد: وجه اطلاق جمع در اين آيه بر مفرد، بيان تعظيم و بزرگ شمرده نعمت سلامتی پيامبر (ص) بر مومنين است. گويی خطر بزرگی متوجه آنها بوده که خدای متعال آن را رفع نموده است.

3. نمونه ديگر، آيه مباهله است که در آن لفظ جمع در مورد مفرد بکار رفته است.

علامه سپس می فرمايد: اينها نمونه هايی است که دلالت دارد بر اينکه اطلاق لفظ جمع بر مفرد در قرآن کاربرد دارد و خلاف فصاحت و بلاغت نيست. اما وجه اين اطلاق در مورد آيه ولايت چيست؟ علامه می فرمايد: مرحوم طبرسی وجه آن را تکريم و تفخيم و تعظيم شخصيت اميرالمومنين (ع) دانسته است. زمخشری وجه آن را اين دانسته که مردم را به انجام کار نيک و انفاق به فقرا ترغيب کند تا در اين باره مانند اميرالمومنين (ع) عمل کنند و کار نيک را به تاخير نياندازند. وی سپس خود اين نکته را بيان می کند: «عندی فی ذلك نكتة ألطف و أدقّ، و هی أنه إنما أتى بعبارة الجمع دون عبارة المفرد بقيا منه تعالى على كثير من الناس، فإنّ شانئی «علی» و أعداء بنی هاشم و سائر المنافقين و أهل الحسد و التنافس، لا يطيقون أن يسمعوها بصيغة المفرد، إذ لا يبقى لهم حينئذ مطمع فی تمويه، و لا ملتمس فی التضليل فيكون منهم- بسبب يأسهم- حينئذ ما تخشى عواقبه على الإسلام، فجاءت الآية بصيغة الجمع مع كونها للمفرد اتّقاء من معرّتهم، ثم كانت النصوص بعدها تترى بعبارات مختلفة و مقامات متعددة، و بث فيهم أمر الولاية تدريجا تدريجا حتى أكمل اللّه الدين و أتمّ النعمة، جريا منه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، على عادة الحكماء فی تبليغ الناس ما يشق عليهم، و لو كانت الآية بالعبارة المختصة بالمفرد، لجعلوا أصابعهم فی آذانهم، و استغشوا ثيابهم، و أصرّوا و استكبروا استكبارا، و هذه الحكمة مطّردة فی كل ما جاء فی القرآن الحكيم من آيات فضل أمير المؤمنين و أهل بيته الطاهرين كما لا يخفى، و قد أوضحنا هذه الجمل و أقمنا عليها الشواهد القاطعة و البراهين الساطعة فی كتابينا (سبيل المؤمنين و تنزيل الآيات) و الحمد للّه على الهداية و التوفيق، و السلام»[4] اطلاق لفظ جمع در آيه به خاطر لطف و رحمت الهی بر کثيری از مردم است، زيرا دشمنان و حسودان حضرت اميرالمومنين (ع) و بنی هاشم، تحمل آن را نداشتند که خداوند با لفظ مفرد درباره آن حضرت سخن بگويد، زيرا اگر اين لفظ به صورت مفرد به کار می رفت، ديگر راهی برای توجيه آن نبود و اين امر سبب می شد که آنان دست به کاری بزند که برای اسلام خطرناک باشد. خداوند از باب مدارا با مردم و مصلحت، اين گونه کلام را بيان فرمودند. با اين کار دشمنان به جای حذف آيه دست به تاويل آن زده اند.

علامه در ادامه می فرمايد: ممکن است کسی بگويد مجمل گذاشتن اين مساله مهم، نقض غرض است، اما اين گونه نيست زيرا با راهگشايی که در روايات آمده است، اجمال از بين می رود. اين روش، شيوه ای حکيمانه است که در جاهای ديگر قرآن نيز بکار رفته است. قرآن کريم هر جا که می خواهد فضايل اميرالمومنين (ع) و اهل بيت (ع) را بيان کند، از همين شيوه استفاده کرده است مانند آيه تطهير و آيه اکمال دين که در ميان مطالبی ديگر گنجانده شده است.

نکته: اين گونه نيست که تقيه هميشه از روی خوف و ترس باشد بلکه تقيه دو گونه است: تقيه از روی ترس و خوف و ديگر تقيه از روی مدارات و مصالحت.

 

اشکال

صاحب «الحجج الدامغات» در اشکالی بر مرحوم علامه گفته است اولا استناد به کلام طبرسی صحيح نيست زيرا وی شيعی است. زمخشری نيز از معتزله است و کلامش پذيرفته شده نيست. ثانيا: شواهدی نيز که از قرآن ذکر کرده ايد مورد پذيرش ما نيز هست، اما اين مساله را در جايی می پذيريم که دليلی داشته باشيم. ثالثا: لازمه وجه آخری که بيان کرديد نيز مبهم بودن قرآن است.

پاسخ

1. اشکال وی در استناد به کلام طبرسی و زمخشری وارد نيست، زيرا در مطالب ادبی، مذهب دخالتی ندارد کما اينکه ما نيز از کتب اديبان اهل سنت مانند سيوطی استفاده می کنيم .

2. در مورد وجود دليل در مورد آيه نيز وی چون روايات شان نزول را رد کرده است قائل به اين سخن شده است، در حالی که ثابت شد روايات در اين زمينه متواتر است و در کتب شيعه و اهل سنت آمده است.

 

3. اشکال مربوط به ابهام قرآن نيز همانند اشکالی است که بر شيعيان به خاطر تقيه بيان می کنند. اما جواب نقضی آن اين است که قرآن کريم دارای متشابهات است و خود قرآن بيان کرده است که متشاباهات قرآن را کسانی که قلب های بيماری دارند به اشتباه می گيرند. بنابراين اگر اشکال شما وارد باشد بر همه آيات متشابه وارد است.

جواب حلی آن نيز اين است که در کنار آيات متشابه، آيات محکم قرار داده شده که اجمال آنها را بر طرف می کند. بنابراين همان طور که علامه طباطبايی بيان فرموده اند، در نگاه کلی، همه آيات قرآن محکم است، زيرا آيات متشابه نيز با رجوع به محکمات، از ابهام خارج شده و محکم می شود. در بحث ما نيز قرائنی که وجود دارد سبب می شود اجمال آيه کنار رود. بله اگر قرينه ای نبود قرآن مجمل می شد اما با وجود قرائن، ابهامی باقی نمی ماند.

 

بررسی دلالت آيه ولايت

در ادامه به بررسی دلالت آيه ولايت می پردازيم. علامه شرف الدين در مراجعه 40 سه نکته را در اين باره بيان می کند. «و أنت- نصر اللّه بك الحق- تعلم أن الولی هنا إنما هو الأولى بالتصرف كما فی قولنا: فلان ولی القاصر، و قد صرح اللغويون بأن كل من ولی أمر واحد فهو وليه؛ فيكون المعنى أن الذی يلی أموركم فيكون أولى بها منكم، إنما هو اللّه عزّ و جلّ و رسوله و علی، لأنه هو الذی اجتمعت به هذه الصفات، الإيمان و إقامة الصلاة و إيتاء الزكاة، فی حال الركوع و نزلت فيه الآية، و قد أثبت اللّه فيها الولاية لنفسه تعالى و لنبيه و لوليه على نسق واحد، و ولاية اللّه عزّ و جلّ عامة، فولاية النبی و الولی مثلها و على أسلوبها، و لا يجوز أن يكون هنا بمعنى النصير أو المحب أو نحوهما إذ لا يبقى لهذا الحصر وجه كما لا يخفى، و أظن أن هذا ملحق بالواضحات، و الحمد للّه ربّ العالمين»[5] ايشان می فرمايد: 1. کلمه ولی به معنای اولی بالتصرف است کما اينکه لغويون تصريح کرده اند کسی که متولی امر ديگری شود، ولی او به حساب می آيد. معنای آيه اين است آن کسی که متولی امور شما و اولی بالتصرف بر شما است، خداوند و پيامبر اکرم (ص) و اميرالمومنين (ع) است، زيرا تنها کسی که در ميان صحابه اين صفات در او جمع شده بود حضرت اميرالمومنين (ع) بود. 2. در اين آيه خداوند ابتدا ولايت را برای خود و سپس برای پيامبر (ص) و در يک سياق برای اميرالمومنين (ع) ثابت فرموده است. ولايت خداوند عام است و شامل همه شئون می شود. همين ولايت طبق سياق در مورد پيامبر (ص) و اميرالمومنين (ع) نيز ثابت است. 3. جايز نيست گفته شود «ولی» در اينجا به معنای ناصر و محب باشد، زيرا در اين صورت برای حصر در آيه وجهی نخواهد داشت. ولايت محبت و نصرت، حصری ندارد بلکه برای همه مومنين نسبت به همديگر است.

بررسی

اگر مرحوم شرف الدين اين سه وجه را به صورت برعکس بيان می کرد بهتر بود، زيرا ممکن است گفته شود اين مطلب صرف يک ادعا است. سير منطقی کلام اين گونه است:

1. لفظ ولی، مشترک است و دارای معانی متعددی است اما در اينجا سه معنا مورد نزاع است و معانی ديگر مورد بحث نيست.

2. در ميان اين سه معنا دو معنای محب و ناصر در مورد آيه صحيح نيست، زيرا با حصر در آيه سازگاری ندارد.

3. معنای اولی بالتصرف در آيه به دليل سياق، عام است و همه شئون را در بر می گيرد.

ادامه بحث انشاء الله در جلسه دنبال می شود.


[3] سیره ابن هشام، ج3، ص120.
[4] المراجعات، ‌ علامه شرف الدین، ص317.
[5] المراجعات، علامه شرف الدین، ص313.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo