< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

97/11/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه 37 و 38 معنا شناسي کلمه «ولي»

مراجعه 37

بعد از نقل احاديث ولايت در مراجعه 36، بحث به معناي شناسي کلمه «ولي» که در اين روايات آمده است مي رسد. (بررسی سند روايات در فايل های بين 28/9 الی 2/11 صورت گرفته است) در مراجعه 37 شيخ سليم مي گويد: «الولي مشترك بين النصير و الصديق، و المحب و الصهر و التابع و الحليف و الجار، و كل من ولي أمر أحد فهو وليه، فلعل معنى الأحاديث التي أوردتها أن عليا نصيركم، أو صديقكم، أو محبكم بعدي، فأين النص الذي تدّعون؟»[1] کلمه ولي مشترک در معاني مختلفي است، و نصي که شما ادعا کرده ايد کجا است؟

مراجعه 38

علامه شرف الدين در جواب ابتدا مي فرمايد: «ذكرتم في جملة معاني الولي: أن كل من ولي أمر أحد فهو وليه، و هذا هو المقصود من الولي في تلك الأحاديث، و هو المتبادر عند سماعها، نظير قولنا: وليّ القاصر أبوه و جدّه لأبيه، ثم وصي أحدهما، ثم الحاكم الشرعي، فإن معناه أن هؤلاء هم الذين يلون أمره و يتصرفون بشئونه». مقصود از ولي در روايات همين معناي آخر يعني اولي بالتصرف است، و اين همان معنايي است که از کلمه «ولي» متبادر است. البته اين به اين معنا نيست که کلمه ولي هر جا به کار رود اين معنا تبادر مي کند، بلکه مقصود اين است که اين کلمه در ساختار اين احاديث پيامبر (ص)‌ که قرار گرفته، معناي اخير آن متبادر است. همانند اينکه کلمه ولي در اين جمله قرار گرفته باشد «ولي القاصر» (قاصر کسي است که رشد کافي در تصرف در امور را ندارد). ظهور کلام در اين جمله متوجه معناي متصرف امر است، البته معناي محبت و نصرت نيز فهميده مي شود اما آن از لوازم متصرف امر است. (قبلا نيز گفته شد خواه کلمه ولي را مشترک معنوي بدانيم يا لفظي، هر سه معناي اولي بالتصرف و محبت و نصرت را همراه دارد. در مشترک معنوي معناي جامع، آن ها در بر مي گيرد و در مشترک لفظي به دلالت مطابقي و التزامي اين معاني فهميده مي شود).

مرحوم شرف الدين براي اثبات اين مطلب (که خصوصيات و ساختار رواياتي که اين کلمه را در بر دارد به گونه اي است که معناي اولي بالتصرف به ذهن تبادر مي کند) چند وجه و دليل بيان مي کند:

1. علامه مي فرمايد: «و القرائن على إرادة هذا المعنى من الولي في تلك الأحاديث لا تكاد تخفى على أولي الألباب، فإن قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: و هو وليكم بعدي ظاهر في قصر هذه الولاية عليه، و حصرها فيه، و هذا يوجب تعيين المعنى الذي قلناه؛ و لا يجتمع مع إرادة غيره، لأن النصرة و المحبة و الصداقة و نحوها غير مقصورة على أحد، و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعض، و أي ميزة أو مزية أراد النبي إثباتها في هذه الأحاديث لأخيه و وليه، إذا كان معنى الولي غير الذي قلناه، و أي أمر خفي صدع النبي في هذه الأحاديث ببيانه، إذا كان مراده من الولي النصير أو المحب أو نحوهما، و حاشا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، أن يهتم بتوضيح الواضحات، و تبيين البديهيات، إن حكمته البالغة، و عصمته الواجبة، و نبوّته الخاتمة، لأعظم مما يظنون». تعبير «و هو وليکم بعدي» که در اکثر روايات ذکر شده آمده است، دلالت بر حصر اين ولايت در مورد علي (ع) دارد و شامل هيچ کس ديگري نمي شود. اين در حالي است که اگر مراد معناي محبت و نصرت باشد، امري نيست که اختصاصي به آن حضرت داشته باشد.

ممکن است بگوييم اين مساله از ضمير فصل که در اين عبارت آمده و از ادات حصر است استفاده مي شود. هم در ادبيات و هم علم معاني و بيان گفته شده يکي از خواص کلمه فصل، اختصاص است. ابن هشام در «المغني» مي گويد: آيه «فالله هو الولي» دلالت بر حصر ولي در الله دارد،‌ و آيه «اولئک هم المفلحون» دلالت بر اين دارد که فلاح و رستگاري تنها براي اين گروه است.

زمخشري نيز در مورد آيه «اولئک هم المفلحون» گفته است: ضمير «هم» فصل است و دو فايده دارد: يکي اينکه بيان مي کند بعد از اين کلمه خبر است نه صفت، و ديگر اينکه اثبات مي کند آنچه ذکر شده يعني مسند، اختصاص به مسند اليه دارد. صاحب کتاب «تلخيص المفتاح» نيز مي گويد: وقتي به دنبال مسند اليه ضمير فصل قرار گيرد دلالت دارد بر قصر مسند در مسند اليه.[2] مثلا وقتي مي گوييم «زيد هو القائم» اين تفاوت را با عبارت «زيد قائم» دارد که بيان گر حصر است و مي گويد در ميان کساني که هستند فقط زيد قائم است.

درستي يا نادرستي اين وجه جاي تحقيق بيشتري دارد که انشاء‌الله در جلسه آينده بيان مي شود.

مرحوم علامه در ادامه مي فرمايد: اگر مراد از کلمه ولي، محبت و نصرت مي بود در اين صورت چه مزيتي را براي علي (ع) اثبات مي کند، زيرا اولا محبت و نصرت نسبت به مومنين براي همه است و از اختصاصات ايشان نيست؛ ثانيا مگر اين مساله امري پوشيده بوده که پيامبر خدا (ص) آن را براي علي (ع) اثبات کند. حاشا که رسول خدا (ص) که حکيم و معصوم هستند بخواهند چنين مطلب واضحي را بيان کنند!

2. مرحوم علامه وجه دوم را اين گونه بيان مي فرمايد: «على أن تلك الأحاديث صريحة في أن تلك الولاية إنما تثبت لعلي بعد النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، و هذا أيضا يوجب تعيين المعنى الذي قلناه، و لا يجتمع مع إرادة النصير و المحب و غيرهما، إذ لا شك باتصاف علي بنصرة المسلمين و محبتهم و صداقتهم منذ ترعرع في حجر النبوة، و اشتد ساعده في حضن الرسالة، إلى أن قضى نحبه، فنصرته و محبته و صداقته للمسلمين غير مقصورة على ما بعد النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، كما لا يخفى‌». قرينه دومي که معناي ولي را بيان کرده و از احاديث فهميده مي شود، کلمه «بعدي» است. اگر مراد از ولي نصرت و محبت باشد در اين صورت ديگر کلمه بعدي معنا نخواهد داشت، زيرا اين مساله امري نبوده که اختصاص به بعد از پيامبر (ص) داشته باشد، علاوه بر اينکه اساسا مساله مربوط به زمان شکايت است و احاله محبت و نصرت به بعد از ايشان چه معنايي مي تواند داشته باشد؟

سوال و جواب

اگر گفته شود مراد از کلمه «بعدي»، بعد زماني نيست بلکه رتبي است در اين صورت مي گوييم: اين ادعا خلاف ظاهر است و نيازمند دليل است، اما اگر باز مراد بعد رتبي هم باشد باز معناي امامت را خواهد داشت، زيرا اولا: اگر معناي آن اين باشد که اميرالمومنين (ع) تالي تلو پيامبر است، به اين معنا است که همان ولايتي که پيامبر (ص) داشتند ايشان نيز دارند. پيامبر اکرم (ص) ولايت سه گانه داشتند يعني هم ولاء محبت و هم ولاء نصرت و هم زعامت. اين سه ولايت براي علي (ع) هم ثابت است.

ثانيا اگر مراد رتبي خاص باشد باز مراد حاصل است، زيرا طبق اين روايت علي (ع) رتبه اش در محبت و نصرت به مومنين، رتبه دوم جهان اسلام است و اين مساله گوياي افضليت ايشان در رتبه بعد از پيامبر (ص) است، و طبق اين قاعده که امام بايد افضل باشند، پس ايشان بايد امام باشد. (قاعده افضليت را همه قبول دارند تا جايي که تفتازاني گفته است: معظم اهل سنت قائل هستند که امام بايد افضل باشد اما (چون اهل سنت تعيين امام را به نص نمي دانند) تبصره اي زده و گفته است مگر اينکه در انتخاب افضل هرج و مرج و درگيري رخ دهد).

3. سوم قرينه جمله «اولي بالمومنين من انفسهم» است که انشاء الله در جلسات آينده بيان مي شود.

 


[1] المراجعات، علامه شرف الدین، ص306.
[2] تلخیص المفتاح، ص79.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo