< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

97/11/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه 36 المراجعات و بررسي روايات ولايت

 

تواتر احاديث ولايت در منابع شيعه

امام شرف الدين در پايان مراجعه 36 گفته است: «و صحاحنا في ذلک متواترة، عن أئمة‌ العترة‌ الطاهرة، و هذا القدر کاف لما أردناه»:[1] رواياتي که از امامان خاندان عصمت و طهارت در اين باره نقل شده، متواتر است، و براي اثبات مراد ما همين رواياتي که نقل شد، کافي است. ايشان در مراجعه 12 نيز که تعدادي از آيات قرآن کريم در باره حقانيت مذهب اهل بيت (عليهم السلام) را بازگو کرده است، در پاورقي در خصوص آيه کريمه: ﴿وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقينَ﴾[2] گفته است: «به حکم صحاح متواتر ما، مقصود از صادقين در اين آيه رسول خدا (ص) و امامان از عترت طاهره است»[3] .

 

اشکال ابومريم اعظمي

ابومريم اعظمي در اشکالي بر اين سخن شرف الدين گفته است: «نزد شيعه نه روايت صحيحي وجود دارد و نه روايت متواتري، و اصولا وي و ديگر عالمان شيعه نه شرط صحيح را مي دانند و نه شرط تواتر را». وي سپس سخن شيخ حر عاملي درباره کتب اربعه حديث شيعه يعني: «الکافي»، «من لايحضره الفقيه»، «التهذيب» و «الاستبصار» را نقل کرده که گفته است: «با وجود اين چهار کتاب حديثي و نظاير آن ها، کتاب هاي قدماي شيعه از رونق افتاد، زيرا اين کتاب ها عالمان را از آن ها بي نياز مي کرد و بيش تر مورد اعتماد بود».[4]

وي سپس به کلام آيت الله خويي در نقد مرحوم شيح حر عاملي استناد کرده که گفته است: «رواياتي که از طريق کليني، ابن بابويه و شيخ طوسي به ما رسيده است، از طريق آحاد به آنان رسيده است».[5] و در درباره شيخ صدوق گفته است: «طرق او به صاحبان کتاب هاي اصحاب ائمه، براي ما مجهول است و ما نمي دانيم کداميک از آن ها صحيح و کداميک غير صحيح است. با اين حال چگونه مي توان مدعي علم به صدور همه آن روايات از معصومين (عليهم السلام) شد».[6]

همو، در جايي ديگر گفته است: «نادرستي قطع به صدور همه روايات کتب اربعه از معصومين (عليهم السلام) واضح است»[7] . وي (آيت الله خويي) پس از بحث مفصل در باره هر يک از اين کتاب هاي روايي چهار گانه نتيجه گرفته است که صحت همه روايات آن ها ثابت نيست، و بايد سند هر يک از آن ها مورد بررسي قرار گيرد.[8] آيا پس از اين سخنان (آيت الله) خويي ممکن است کسي مدعي شود که نزد شيعه صحاح متواتري وجود دارد؟[9]

 

پاسخ

1. نادرستي اين سخن که نزد شيعه هيچ روايت صحيح يا روايت متواتري وجود ندارد، آشکار تر از آن است که نيازمند ذکر شاهد و دليل براي اثبات آن باشد و کسي که کم ترين بهره از واقع نگري و انصاف داشته باشد چنين سخن سخيفي را بر زبان يا قلم خود نمي آورد! سخيف تر از آن، اين سخن است که عالمان شيعه از شرايط صحت يا تواتر روايت آگاهي نداشته اند!. تاريخ علوم اسلامي گواه صريح و صادق بر اين حقيقت است که دانشمندان شيعه در علم حديث و ديگر علوم اسلامي از چهره هاي شاخص و نام آور بوده اند. ذهبي، با اين که در معرفي دانشمندان شيعه به حداقل بسنده مي کند. از ابن ابي طي[10] نقل کرده که درباره شيخ مفيد گفته است: «کان أوحد في جميع فنون العلم: الأصلين و الفقه و الأخبار و معرفة الرجال و التفسير و النحو و الشعر»[11] : او در همه علوم: اصول دين، اصول فقه، فقه، اخبار، علم رجال، تفسير، نحو و شعر يگانه بود.

شيخ محمد ابوزهر، يکي از عالمان برجسته اهل سنت درباره شيخ طوسي گفته است: «شيخ طائفه (شيعه) در عصر خود کتاب هايش دايرة‌ المعارف فقهي و علمي است. او علاوه بر اين که از بزرگ ترين فقيهان و راويان اماميه بود، عالم به فقه اهل سنت نيز بود و در اين باره درس هاي مقارّن (تطبيقي) دارد. او در علم اصول به هر دو روش امامي و سني آگاه بود».[12]

2. سخنان آيت الله خويي ناظر به ديدگاه عالمان اخباري و کساني است که همه روايات کتب اربعه روايي شيعه (کافي، من لايحضره الفقيه، تهذيب و استبصار)‌ را صحيح و معتبر مي دانند. استدلال آنان اين است که روايات اين چهار کتاب، از اصول و مصنفاتي که توسط اصحاب و شاگردان ائمه (عليهم السلام) تأليف شده بود، برگرفته شده است. صاحبان آن کتاب ها به نقل حديث از ائمه (عليهم السلام) بسيار اهتمام داشتند. اين مطلب، مفيد علم به صحت رواياتي است که در کتاب هاي خود نقل کرده بودند و چون روايات کتب اربعه از همان کتاب ها برگرفته شده و وثاقت مؤلفان کتب اربعه نيز محرز است، همه روايات اين چهار کتاب روايي نيز صحيح مي باشد.

آيت الله خويي اين استدلال را از چند جهت نقد کرده است:

الف) اگر چه اصحاب ائمه (عليهم السلام) نسبت به نقل و گردآوري حديث اهتمام بسياري داشتند، ولي در شرايط تقيه زندگي مي کردند و نمي توانستند آشکارا روايات را نقل کنند، لذا روايات آنان به حد تواتر يا قريب به تواتر نرسيده است.

اين اشکال وارد نيست، زيرا آنچه با شرايط تقيه منافات دارد، نقل علني روايات است، نه مطلق نقل؛ آنان مي توانستند به صورت غير علني روايات را به افراد بسياري که مورد اعتماد بودند نقل کنند، و آنان نيز به افراد ديگري که مورد اعتمادشان بودند نقل کرده اند. بنابراين، نقل متواتر روايات ممکن بوده است.

ب) بر فرض اين که اهتمام مزبور، مفيد علم يا تواتر بوده باشد، مفيد علم به صدور آن اصول و کتاب ها از صاحبان آن ها مي باشد. بر اين اساس، صدور آن کتاب ها از مؤلفانشان متواتر بوده است، ولي اين مطلب مفيد علم به صدور آن روايات از ائمه معصومين (عليهم السلام) نمي باشد، زيرا همه صاحبان آن اصول و کتاب ها، عادل و ثقه نبودند، لذا احتمال کذب در مورد همه آنان منتفي نيست، و بر فرض که احتمال کذب در مورد آنان منتفي باشد،‌ احتمال سهو و اشتباه درباره آن ها منتفي نمي باشد. ايشان در تأييد اين مطلب به روايتي که شيخ طوسي با سند معتبر نقل کرده که بيان گر اين مطلب است که ماه رمضان هيچ گاه از سي روز کمتر نخواهد بود[13] ، استناد کرده است.

روايت مزبور شاهد سهو و اشتباه در مورد مؤلفان اصول و مصنفات نيست، زيرا به تصريح شيخ طوسي، ‌اين روايت در کتاب حزيفة ‌بن منصور که روايت از وي نقل شده است، وجود ندارد، ولي مي تواند شاهد بر سهو و اشتباه در مورد ناقلان روايت از صاحبان اصول و مصنفات باشد. اين، سومين وجهي است که مرحوم خويي براي اثبات مدعاي خود که نمي توان همه رواياتي که از اصحاب ائمه (عليهم السلام) نقل شده است را (بر فرض اين که آنان را از کذب و سهو مبرا بدانيم) صحيح بدانيم، بيان کرده است.

ج) بر فرض قبول اين که اصول و کتب معتبره اصحاب و شاگردان ائمه (عليهم السلام) مشهور و معروف بوده است، اين مطلب به صورت اجمالي درست است، زيرا بديهي است که همه نسخه هاي آن ها معروف و مشهور نبوده است، بلکه از طريق قرائت يا سماع يا مناوله توسط افراد نقل شده است. در نتيجه اين کتاب ها از طريق آحاد به مؤلفان کتب اربعه (کليني، صدوق و شيخ طوسي (رضوان الله عليهم)) رسيده است. بدين جهت است که شيخ صدوق پس از اين که در خطبه کتاب «من لايحضره الفقيه» بيان نموده که همه روايات آن را از کتاب هاي مشهور و معروف نقل کرده، گفته است: «طرق من به اين کتاب ها در فهرست کتاب هايي که از مشايخ و اسلاف خود (رضوان الله عليهم) نقل کرده ام، موجود است».[14] بنابراين، شيخ صدوق کتاب ها و اصول را از طرقي که در فهرست خود ذکر نموده نقل کرده است، ولي آن فهرست به دست ما نرسيده و ما از طرق وي غير از آنچه در مشيخه ذکر کرده است، آگاهي نداريم.

بنابراين، طرق صدوق به آن کتاب ها براي ما مجهول است و نمي دانيم کداميک صحيح و کداميک غير صحيح است. در اين صورت، چگونه مي توان مدعي علم به صدور همه اين روايات از معصومين (عليهم السلام) شد؟[15]

بنابراين، مقصود شيخ صدوق از اين که همه روايات کتاب «من لايحضره الفقيه» را از کتاب هاي مشهور و مورد اعتماد، مانند کتاب حريزبن عبدالله سجستاني، کتاب عبيدالله بن علي حلبي، کتاب علي بن مهزيار اهوازي و ديگران نقل کرده اين است که اصل اين که چنين کتاب هايي از اصحاب و شاگردان ائمه (عليهم السلام) وجود داشته، مشهور و معروف بوده است، نه اين که همه نسخه هاي آن ها که در دسترس افراد بوده، مشهور و معروف بوده است که به ذکر طرق دستيابي به آن ها نيازي نبوده باشد. ‌لذا مرحوم صدوق، طرق خود به آن کتاب ها را در فهرستي که تنظيم کرده بود، ذکر نموده است. و چون فهرست مزبور در اختيار ما نيست، ما از طرق شيخ صدوق به آن کتاب ها غير از آن چه در مشيخه ذکر نموده است، آگاهي نداريم، و بايد رجال هر سندي را بررسي کنيم تا وثاقت يا عدم وثاقت آن ها معلوم گردد.

مفاد اين سخن مرحوم خويي، نفي صحت همه روايات «من لايحضره الفقيه» و نفي متواتر بودن طريق شيخ صدوق به هر يک از کتاب هاي اصحاب ائمه (عليهم السلام) است، اما به هيچ وجه بر عدم صحت تمامي روايات آن، يا متواتر نبودن هيچ يک از روايات آن دلالت نمي کند، زيرا بسياري از اين روايات، توسط محدث کليني و شيخ طوسي نيز از طرق مختلف نقل شده است و امکان تواتر مجموع طرق آنان درباره برخي از روايات وجود دارد. بنابراين، نتيجه اي که اعظمي از بيانات آيت الله خويي گرفته است نادرست است.

ادامه و جمع بندي بحث انشاء الله در جلسه آينده بيان مي شود .

 


[1] المراجعات، ص226.
[3] المراجعات، ص87.
[4] و معلوم أنّ کتب القدماء إنّما اندرست بعد ذلک، لوجود ما یغنی عنها، بل هو أوثق منها، مثل الکتب الأربعة و غیرها مما تقدم ذکره من الکتب المعتمدة‌ التی هی أحسن ترتیبا و تهذیبا و فی بعضها کفایة. وسایل الشیعة، ج20، ص75.
[5] معجم رجال الحدیث، ج1، ص22.
[6] همان، ص24.
[7] همان، ص25.
[8] همان، ص35.
[9] الحجج الدامغات، ج1، ص101- 102.
[10] یحیی بن حمید بن ظافر بن علی غسانی حلبی (م 630 هـ) ادیب و مورخ، معروف به ابن ابی طیّ. هدیة ‌العارفین، ج2، ص523.
[11] سیر اعلام النبلاء، ج13، ص220، شماره 3827.
[12] الامام الصادق (ع): حیاته و عصره- آرائه و فقهه، ص205.
[13] التهذیب، ج4، باب علامة‌ اول شهر رمضان، ص237، روایت 54.
[14] من لایحضره الفقیه، ج1، ص3- 5.
[15] معجم رجال الحدیث، ج1، ص22- 25.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo